۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

تسلیم آبرومند خامنه ای در ایران سالم؛ یا دفن لاشۀ خامنه ای در ایران ویران!

Time Transfixed


1- کودک نابالغ مظلوم یا پررویی با یک قلتشن دو متر قد و دویست کیلو وزن و مشت هایی از جنس فولاد در گیر می شود. فارغ از اینکه کودک مقصر باشد یا نه؛ و هیولای مقابلش یک جانی بالفطره باشد یا یک پیغمبر اولی العزم! در گیری این دو فیل و فنجان را کسی مبارزه و مسابقه و جنگ نام نمی دهد؛ حد اکثر توصیف چنین صحنه ای می تواند کتک زدن یا کشتن یک کودک توسط یک غول باشد و نه چیزی فراتر از آن. زیرا که مسابقه و مبارزه و منازعه و جنگ که چند ورژن از یک درگیری از بازی (مسابقه) تا کشتن و نابودی (جنگ) است هنگامی از قوه به فعل در می آید که دو هموزن و دو همزور و دو هم اندام و ... با یکدیگر در گیر بشوند. تا جائیکه اولاً هر دو توانایی ضربه زدن بهمدیگر را داشته باشند و ثانیاً امکان ضربه زدن به یکدیگر را فراهم ببینند و ثالثاً نتیجۀ مسابقه و مبارزه و جنگ نتواند قابل پیش بینی صد در صدی باشد. در حالیکه در مَثل بچه و غول هر سۀ این عناصر غایب است. و بچه اولاً قدرت ضربه زنی مؤثر به غول را ندارد؛ ثانیاً قد و وزن و زور او در حدی نیست که بتواند بعناصر حیاتی غول مثل قلب و چشم و  راه تنفس دسترسی داشته باشد و ثالثاً نتیجه صد در صد معلوم است که یا کودک باید فرار کند؛ یا لت وپار بشود و تسلیم شود؛ و یا رو داری کند تا کشته شود. این واقعه که تمام بشود هیچ کاتبی آن را با واژۀ جنگ بین کودک و غول ثبت نخواهد کرد بلکه می نویسد غولی بی شاخ و دم بچه مظلومی را کشت. و یا پیغمبری اولی العزم کودک شیطان صفت و پررویی را نابود کرد.

2- این را گفتم که بگویم اطلاق واژۀ جنگ به حملۀ نظامی احتمالی غرب به جمهوری اسلامی - چه طرفدار غرب باشیم و یا هوادار جمهوری اسلامی - جز سهل انگاری لغوی و شلختگی زبانی شامل کمترین بار معنایی درستی نیست. زیرا که مقایسۀ توانایی های غرب با ایران کمترین تفاوتی با درگیری یک کودک سرتق با یک هیولا را نشان نمی دهد. این را از این بابت خیلی مهم می دانم که جنگ آن هم در ترکیب با واژۀ دفاع از خانه و میهن و سرزمین نوعی مفهوم حماسه و غیرت و فداکاری را تداعی می کند که ممکن است در اذهان ساده اندیش اثر "قهرمان بازی یا حتی شهادت طلبی" ببار بیاورد و گمان کنند که واقعاً هم قرار است غرب به میهن شان تجاوز کند و خانه شان را اشغال کند و لذا مجبورند فارغ از توان و عدم توان جلو این زور گویی و اشغال خانه شان بایستند. در حالیکه غرب نه می خواهد ایران را اشغال کند و نه می خواهد بر ایرانیان حکومت کند و نه حتی می خواهد ایده های حکومتی خودش را به ایرانیان تحمیل کند. کما اینکه نه در عراق چنین کرد و نه در افغانستان قصد چنین کاری را دارد.و همین گونه است در رابطه با دیگر کشورهای مسلمان از ترکیۀ - حالا دیگر - دموکراتیک بگیر تا عربستان اریستو کراتیک و سلطانی مطلقه.

3- حرف غرب با حاکمیت مؤثر جمهوری اسلامی این است که رفتار ها و برنامه هایی را که "غرب آن را تهدید خودش" ارزیابی می کند را کنار بگذارد. و بصراحت اعلام می کند که: ما (غرب) اجازه نخواهیم داد حاکمان حمهوری اسلامی به چنین ابزارهای تهدید آمیز برای ما دسترسی پیدا کند. و اگر حاکمان به این رفتارها ادامه بدهند غرب با قدرت نظامی برتر خودش جلو آن را خواهد گرفت. در اینجا غلط می کنی و این رفتار غلط است و چرا زور می گویی و مرا در خانه ام تهدید می کنی و هزاران مفهوم دیگری از این دست ارزشی ندارد حتی اگر رفتار غرب صد در صد مغرضانه و زورگویانه باشد. لذا در چنین موقعیتی چهار راه کار بیشتر جلو پای حاکمان جمهوری اسلامی نبوده است و نیست: الف- با تغییر و تبلیغ رفتار خویش و جلب و جذب افکار عمومی کشورهای غربی رأی دهندگان دولت های غربی را وادارد که جلو دولت هایشان را بگیرند. ب- با بستن پیمان های منطقه ای و جهانی با کشورهایی که توان مقابلۀ جنگی با غرب را دارند به غرب هشدار بدهد که حمله به ایران با دفاع و جنگ متقابل همپیمانانش پاسخ خواهد گرفت. پ- تسلیم خواسته های منطقی غرب بشود و دست از برنامه های مورد حساسیت و مخالفت غرب بردارد. ت- و آخرالامر به غرب بگوید که به ایران حمله کن و همه چیز را نابود کن. غیر از این چهار راه، راه دیگری در مقابل حاکمان جمهوری اسلامی نبوده و نیست.  راه اول و دوم را قبل از این باید انجام می دادند که نداده اند و اینک نه فرصت و نه مقبولیت اقناع افکار عمومی جوامع غربی و نه قدرت دوست یابی دفاعی را دارند. پس می ماند تسلیم به خواسته های غرب در پشت میز مذاکرات با غرب. و یا استقبال از ویرانی ایران. بقیۀ رجز خوانی ها و برخورد همسطح و ال می کنیم و بل می کنیم صوت بی مسئولیتی است که از حلقوم خامنه ای صادر می شود. اینکه ده تا قایق تند رو سپاه یا صدتا موشک رو به اسرائیل یا هزارتا موشک پرانی و مین گذاری در آب های خلیج فارس و ناو های امریکایی را می فرستیم روی هوا و ... این خزعبلات گرهی از نابودی ایران نخواهد گشود. یک ناو را هم غرق کردید دومی را چه می کنید. ده تا موشک هم زدید بمباران های پی در پی و ناتمام را چه می کنید و ...

4- اگر برگردیم به نزاع کودک و قلتشن؛ رجز های خامنه ای به این می ماند که می گوید. درست است این بچه یتیم و بی زور و مظلوم! است. و این هم درست است که هیچ یار و یاور و بزرگتری ندارد که به جنگ غول بیاید. و همینطور است بی پناهی کودک سرتق و پررو در نداشتن کمک در و همسایه و میانجی گری اهل و عیال غول؛ اما در عوض ما به کودک یاد داده ایم که چگونه انگشت غول را گاز بگیرد. و با پاهای کوچک و کم زورش پنجۀ غول را لگد بکند. و ما حتی به بچه یاد داده ایم که چگونه از ریز بودن جثه اش استفاده کند و در مقابل برخی مشت های کشندۀ غول جاخالی بدهد. و .... بدیهی است که آن گاز گرفتن و لگد کردن و جاخالی دادن یک کودک نابالغ در مقابل هیولایی دومتری بیشتر بازی را کمیک می کند تا پیروز. و مرگ کودک در تنهایی کوچۀ بن بست که حتی راه فراری هم ندارد پس از شروع نزاع؛ قطعی است. و این چیزی است که بجای واژۀ جنگ باید به مردم ایران تفهیم شود: "حملۀ یکجانبۀ غرب به ایران و نابودی صد سال تلاش و کوشش زیربناسازی در ایران. بدون جنگی و سربازی و اشغالی و ... فقط نابودی تا مرز نابودی خامنه ای. هر چه طولانی تر مخرب تر. وهرچه کوتاهتر کم هزینه تر. اگر قبل از حمله خامنه ای تسلیم شود و یا کنار گذاشته شود توسط عقلای قوم بدون شلیک حتی یک گلوله؛  و اگر درحین حمله و در هر مرحله ای خامنه ای کنار گذاشته شود حمله در همانجا خاتمه می یابد". خود دانید!

5-  تسلیم حرف خشن و تحقیر کننده ایست. اما واژۀ رساننده ای هم است. لذا جمهوری اسلامی خامنه ای قبل از کشته شدن امکانات ایران باید در مذاکرات بغداد تسلیم شود. حرفی جز این توهم و خیال پردازی است. البته که واژه ها می توانند در دستگاه دیپلماسی چرخ و نرم شوند، و تسلیم را باری از توافق و کامیابی در مذاکرات بپوشاند و تلطیف کند. بسیار خوب؛ هیچ ایرانی هم مخالف واژه پردازی های مقبول تر نیست. اما خامنه ای جز این بکند شک ندارم که در کمتر از یکسال میهن را ویران و لاشۀ خودش را دفن خواهد کرد. یا...هو

۱ نظر:

آقای مدرنیته گفت...

یا تسلیم یا ویرانی ! موافقم.
و به نظرم خامنه ای تسلیم را انتخاب میکند.