۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

ایران در ماشین زمان: چگونه گیرافتادیم!

File:Picasso The Actor 1904.JPG

The Actor


بگذار یک بار دیگر و با مثال دقیق تری بگویم که من وضع ایران در جمهوری اسلامی را چگونه می بینم: برای آنانی که هنوز هم سؤال دارند که چرا من از عمل همه حمایت می کنم. و گاهی از موقعیت انتخاب کردۀ همان شخص و گروه انتقاد.

1- در سال 1357 خورشیدی ما راننده ای داشتیم بیمار ولی خوش بنام شاه. و همین طور کمک راننده ای داشتیم سالم ولی ناخوش بنام ملکه. شاه در تلاش برای خوشحالی ملکه و ملکه در فکر تیمار شاه پا را گذاشته بودند روی پدال گاز و حواسشان نبود به جادۀ سنگلاخ. و چونان رانندگی در شاهراه های قرن بیست و یکم می تاختند بسمت دنیای فراتر از مدرن. تا اینکه چشمتان روز بد نبیند در سر یکی از پیچ های تند جاده فرمان اتومبیل از دست راننده خارج شد و تایرهای سمت راننده لغزید و افتاد توی شیب حطرناکی که به سمت دره بود. و اتومبیل قبل از اینکه کاملاً سقوط کند ته دره در همان وضعیت ناپایدار و کج باقی ماند در جاده. 36 میلیون سرنشین اتومبیل گران قیمت و عتیقه و بسیار سنگین وزن ایران عصبانی و ناراحت از این سرعت و آن خطر سقوط شروع کردند به شماتت و فریاد و فحش و فضیحت به شاه؛ و شاه و ملکه اش با هر سختی بود از اتومبیل پیاده شدند و فرار کردند.

2- قصه قصۀ یک تاریخ است پس کوتاهش می کنم به اینکه اتومبیل در همان حالت کج و ناپایدار و دربین زمین و هوا ماند و ماند و ماند با همۀ سرنشینان داخلش که نه راه پس داشتند و نه راه پیش و دنبال دسته های قلچماقی چشم انتظار که بیایند و اتومبیل را از چالۀ وحشتناک دره ای که افتاده بود سرپا کنند و بر روی جاده قرار دهند و روشن کنند و راه بیفتند بسوی بهشت آرزوها. چون که راننده ای که خودش را رسانده بود پشت رل نه رانندگی بلد بود و نه جاده را می شناخت و نه حتی می توانست اتومبیل را مجدداً بحالت عادی برگرداند روی جاده. روز ها و ماه ها و سال ها از پی هم می آمدند و می رفتند و نه کمکی می رسید و نه داد رسی. سرنشینان گیرافتاده در اتوبوس زمان؛ در حال سقوط اما به غریزه و نیاز و سرگرمی همینطور تولید مثل می کردند و در هول و هراس نفس می کشیدند. تا اینکه بالاخره مردان و زنانی شجاع و از جان گذشته و نترس پیدا می شدند و با هر زخم و سختی و جان کندنی هم بود از لابلای شیشه شکسته های تیز و روزن های ریز راهی می یافتند برای گریز. و اگر سالم می ماندند خودشان را می رساندند به جاده و شروع می کردند برای سرپا کردن مجدد ایران کهن و راه افتادن بسمت مقصد.

3- اینک سی و سه سال است که تلاش این ابر مردان وشیرزنان ادامه یافته ولی هنوز دریغ از بیرون آوردن یکی از چرخ های لغزیده به درۀ ماشین سرنوشت. گفتم که خودرو هم قدیمی است و هم آنتیک و هم پر از سرنشین که حالا دیگر از دوبرابر سال 57 هم تجاوز کرده است سرنشینان ایران. اما این موارد همۀ مصیبت نبود و نیست. مشکل بزرگتر به آنجایی برمی گشت و برمی گردد که گروه ناجیان همه با حسن نیت و باشرف به چند چیز توجه نمی کنند. اول اینکه هارمونی ندارند در زور زدن یکپارچه با هم وفتی می روند زیر اتومبیل. دوم اینکه همه می خواهند در قسمت نزدیک بدر سوار شدن به صندلی راننده باشند تا بمحض بازگشت ایران بروی جاده بپرند پشت رل و دِبرو که رفتی. سوم دیگر بدتر برخی از عزیزان اصلاً قبول ندارند که اتومبیل در حال سقوط بدره مانده سی سال است. اینان حداکثر تصور می کنند که اتومبیل توی جاده است و درحال حرکت بسمت مقصد هم است و فقط کمی آهسته یا گیج حرکت می کند و خودشان را رانندۀ ماهرتری می دانند و غربیلک را می خواهند.

4- من هم که یک دلقک پیر بیشتر نیستم و از صدقه سری بچه هایم از اتومبیل بیرونم کرده اند که دیده بانی کنم و موقعیت را جار بزنم؛ هرچه فریاد می کشم که: "بابا زن و بچه های مردم دل و روده شان بالا آمد اینقدر که در حالت تعلیق باقی مانده اند. ترا جان مادران تان همه با هم یک زور نهایی بزنید و این ایران را سرپا کنید اول؛ تا سرنشینان یک نفسی آسوده بکشند؛ و شما هم فرصت تعیین راننده و کمک راننده و شاگرد را خواهید یافت بلافاصله. آخر این ایرانی که سی سال است چپه است در حال سقوط و از جای تایرهای عقبش هم پیداست که توی این مدت چقدر بیشتر بسمت عقب متمایل شده و در حال بازافتادن به ته دره است از عقب؛ راننده نمی خواهد ابتدا. بلکه باید اول ماشینی باشد واین ماشین روی جاده ای ایستاده باشد تا اگر بعد از سی و سه سال موتورش سالم مانده بود و ترمز هایش کار می کرد و فرمانش دستور می گرفت و ... ؛ مکانیک های ماهر یک دستی بکشند به قسمت های فنی اش تا ماهر ترین راننده را انتخاب کنیم بگذاریم پشتش و راه بیفتیم نرم نرمک انشاءالله". ولی کو گوش شنوا. فقط حرف خودشان را می زنند: "نوبت رانندگی من چه شد!؟ فاعتبرو یا اولی الالباب! یا...هو

۳ نظر:

ناشناس گفت...

chert bood CLOWN jan.

سحر گفت...

اپوزیسون حالا از همه جورش کاری به نوعش و جورش ندارم فکر میکنه که اهالی حکومت کودن و خنگ و ندونم کارند که همینطور هم هست و از این هردمبیل تر هیچ بازاری بخودش ندیده.
اما اگر این قضیه را بطور نسبی ببینیم این هردمبیلی و کودنی و تشخیص ندادن موقعیت ها و فرصت ها در اپوزیسیون بیشتر دیده میشود و در این مقایسه حکومت بسیار مرتب تر منظم تر با برنامه تر وبا هوش تر عمل میکند.
در نهایت منظورم اینه:از چنین حکومتی نمیشه اپوزیسیونی بهتر و مترقی تر از این انتظار داشت. اپوزیسیون مجازی و منفعل حاضر انعکاس و نتیجه وضعیت حکومت است.
و این همون انتقادیه که همه به دوران پهلوی دارن. که دستپخت اون دیکتاتوری نتیجه اش همینی میشه که داریم. و من ترسم از روزیه که از دستپخت این دیکتاتوری چی چی سر میز بیاد.

ناشناس گفت...

یکی‌ از بهترین تحلیل‌های بود که خواندم. از شما ممنونم.