۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

راز ناگفته و پنهان حرف مهدوی کنی پست در مورد مهندس موسوی نازنین!

The Green Christ


1- فسیل محلل دیروز و پیرمرد سایه های پریروز که یک آخوند نمونۀ ریاکار دودوزه باز پلشت تمام عیار است؛ امروز و در آخرین روزهای عمر نکبت خود بمیدان آمده است که "سلسلۀ چپاولگران دین فروش تاریخ" را از اضمحلال قطعی نجات بدهد. اما دریغ که عوضی آمده است و نفهمیده هنوز که "گوسفندان آقا" خورده اند به پست "سگهای وحشی و درندۀ همان آقا"! و پنجه در تاریخ کشیده است خونین بر علیه "موسوی در زندان و غایب" و پالس درخواست بخشش فرستاده است برای رقیب. ولی کورخوانده؛ چون آن طایفۀ قاتلان و غالیان فدایی رهبر مقدسی را که مهدوی کنی بهتر از همه می شناسد؛  اورا داخل آدم حساب نخواهند کرد حتی در مقیاس یک مجسمۀ چوبین و نه مجسمۀ بودای نازنین. و قدرت و ثروت خویش را با فرمانده امام صادق  و یاران به شراکت نخواهند گذارد!

2- مهدوی کنی و شفافیت و رو بازی کردن و مصاحبه و هر روز در بوق حکومت ذلیل و ... حاشا و کلا. مهدوی کنی از همان روزی که کمیته های انقلاب متشکل از "معصومان" در چنگال قاتلان و اراذل و اوباش محلات را بفرماندهی خود ریا کار و قدرت طلب و رانت جوپش تشکیل داد در فردای 22 بهمن؛ و پایۀ همۀ زشتی ها و پلشتی های جمهوری اسلامی را کلید زد؛ "مردی در سایه" بوده تا همین زمستان پارسال که "مرگ روحانیت در سیاست را قطعی تشخیص داد و مأموریت نجات برای خودش تعریف کرد و با "ویلچر سنّی و پیری و مردنگی" رییس خبرگان شد. از آن روز بود که دیگر هیچ بوقی در جمهوری اسلامی پیدا نمی کنی که یک "زرزری" هم از این آیت الله در آخرین نفس آلوده منتشر نکند.

ترجمه:

1- آیت الله مهدوی کنی رییس جبهۀ متحد اصولگرایان برای انتخابات مجلس نهم مصاحبه ای کرده است در مجلۀ پاسدار اسلام و در آنجا بی شرمانه و بدور از هرنوع اخلاق سیاسی یا دینی یا فضیلتی مردی بنام میرحسین زندانی را بهانه ای برای عقده گشایی خودش قرار داده و همه را نیز به آدرس غلط فرستاده که دارد خاطره می گوید. در حالی که منظور این مجسمۀ بودای قلابی از شهید کردن "میرحسین" غایب و در چنگال دژخیم در روز شهادت "امام حسین" ابداً وجه خاطره گویی و از این مزخرفات نداشته است. بلکه او می خواسته است پالس بفرستد به رقیب غالی خود مصباح یزدی سمبل جبهۀ پایداری و فرمانده حسینیان قاتل جبهۀ پایداری که "بخدا ما هم مثل شما بر وجه تقدس مقام عظمی ولایت معترف و مؤمنیم و مارا نچسبانید به هاشمی رفسنجانی و دارودسته اش که به ولایت فقیه انتخابی و از راه وکالت باور دارند و نه ولی فقیه کبیر بر صغیر از راه شریعت. اما ماجرا چیست؟

2- مهدوی کنی اشتباه کرد و چسبیده به آن یزدی محتضر بمیدان آمد که هرطور شده "الیگارشی روحانیت متحجر سنتی" چریده و فربه در سی سال گذشته را از اضمحلال نجات بدهد و شد رییس انتخابات مجلس اصولگرایان. اما در ادامه خورد به مانع بزرگی که حداقل در توان این روحانی ریاکار و فرصت طلب نیست که بتواند آن را از پیش پا بردارد. آن مانع مصباح یزدی است و حواریونش قاتلان بالفعل مثل روح الله حسینیان و طائب و ذوالنور و آقا تهرانی. مدت بیش از سه ماه است که مهدوی به هر دری زده تا از این شکرخوردن اشتباهش خودش را نجات بدهد و جبهۀ پایداری را به زیر مهمیز خودش بیاورد موفق نشده است. اینک با توجه به مصاحبه اش و پریدن به مهندس موسوی نازنین معلوم شده است که ایراد جبهۀ پایداری به جبهۀ متحد فقط در اشخاصی مثل لاریجانی و باهنر و قالی باف خلاصه نمی شود. بلکه اتهام اساسی مصباحیه ای ها به خود مهدوی کنی است که گفته اند: "تو رفیق گرمابه و گلستان امثال هاشمی رفسنجانی بوده ای و هستی در جمعیت روحانیت مبارز و نحلۀ فکری شما مثل ما سگان در حال پارس آقا به مقدس بودن و نایب امام زمان بودن ولی فقیه از راه نص شریعت اعتقاد راسخ ندارید.

3- لذا آن هم اصل مصاحبۀ ساختگی و بویژه آن قسمت از مصاحبۀ مهدوی کنی با مجلۀ پاسدار اسلام که گفته است مهندس موسوی از نظر اقتصادی سوسیالیست و از جنبۀ اعتقاد به ولی فقیه قانون مدار است و نه مقدس مدار؛ فقط برای همین بوده که در جایی به بهانه ای علناً بگوید که او و رفقایش هرچند گوسفندند و دندان های تیز گرگانی مثل مصباح و حسینیان را ندارند ولی در مطیع امر رهبر قدسی - ونه عرفی - بودن کم از مصباح و دیگران ندارند که از همان زمان امام خمینی هم همینگونه بوده اند. مثالش هم پریدن به سید مظلوم در بند که ماجرا را ببرد تا ته دهۀ 60 خورشیدی تا دوباره مصباح و حسینیان بهانه نگیرند که توبه کرده اید و توبۀ گوسفند پذیرفته نیست. چون بدبخت ترو بی دست و پاتر از گوسفند دیگر حیوانی نیست. مهدوی کنی آن جنبۀ اقتصادی را هم بی وجه چپانده توی جوابش که ایز گم کند تا بتواند به همین یک اعتراف برسد که: "ما برای ولی فقیه و مصداق آن آیت الله خامنه ای جنبۀ تقدس قایل هستیم" - مثل مصباح و حسینیان - و او را فقط رهبر قانونی و عرفی نمی دانیم  مثل میرحسین موسوی. پس آقای مصباح التماس می کنم و ترا جان مادرتان قسم می دهم که رهبری ریش سفید من را قبول کنید و بیایید با هم بخوریم  و بچاپیم مثل همیشه.

4- مهدوی کنی می داند که کسی را یارای این نیست که بگوید پس آن ماجرای 99 نفر که در مجلس حکم حکومتی امام خمینی را مولوی - ارشادی کردند و اجرا نکردند که یکی از رهبران پشت پرده اش تو بودی و یکی از عمله های میدانی اش همین محمد یزدی چرا تقدس رهبر اصلی انقلاب را زیرپا گذاشتید و حالا به مقدس بودن رهبر قلابی ریا می کنید. و بالاتر از این. آیا همین رهبر قلابی انقلاب آقای خامنه ای نبود که چنان وقیح و چشم سفید ایستاد در مقابل حکم مقدس امام خمینی در مورد نخست وزیری مهندس موسوی که اگر نبود پادرمیانی هاشمی رفسنجانی؛ همین جناب مهدوی کنی در همان غائله همراه با محمد یزدی و علی اکبر ناطق نوری خود خمینی را قیمه قیمه کرده بودند؛ تا بعداً خامنه ای مجبور نشود از کشتن فرزند جوان خمینی سید احمد در پنجاه سالگی.

5- دلم می خواست تحلیل آرام و معقول و ساده تری بنویسم از این ماجرا. سه روز هم صبر کردم تا ببینم آرام می گیرم از این همه رذالت یک پیرمرد در 86 سالگی آن هم روحانی. ولی نشد که نشد. آخر چطور ممکن است این همه پستی که آدمی در آخرین ساعت عمر بی برکت و دایناسور مانندش اینقدر رذل باشد که برای فرستادن یک پالس تسلیم انتخاباتی به رقیب کثیف تر از خودش انسانی دیگر مثل میرحسین موسوی - آن هم تا همین دیروز رفیق و یار - را وجه المصالحه قرار دهد؛  که نه آزاد است پاسخ بگوید و نه در موقعیتی است که تف بکند توصورت مهدوی کنی دروغگو و دغل! یا...هو


۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام دلقک عزیز
این لینک رو دیدم یادت افتادم
http://rozanehonline.com/rozanehgroup/azar90/gahi.jpg
:)

Dalghak.Irani گفت...

سلام عزیزم.
فوق العاده بود و چه دید خوبی داری. مرسی از انتخاب و اشتراکت. و شاید وقتی از نزدیک دیدمت. یا...هو