۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

بدون هوادار "تیفوسی" همه ول معطلند: هم پوزیسیون؛ و هم اپوزیسیون!

The Railway



1- نامۀ چهاردهم نوریزاد یگانه را می خواندم. پرسپولیس بدجوری ضایع باخته است به استقلال. هر مطلبی را هروقت در ذهنم می چینم باید همان موقع بنویسم تا فرم تغییر نکرده. و اغلب هم موقع نوشتن قالب از دستم در می رود و قلم مرا می نویسد تا من قلم را. البته که من راحت می نویسم وبندرت نیازی برای ویراستاری پیدا می کند نوشته ام مگر چند نشانۀ دستوری برای بهتر خواندن شما. این ها را گفتم که بگویم دارم همان پست قول داده ام در دوپست قبلی را می نویسم اما در قالبی که الان توی مودش هستم. و بد هم نیست که از اینجا شروع کنم که هماره اصرار کرده و به تأکید گفته ام که فوتبال تنها پدیده ایست که کاملاً منطبق است بر زندگی. بویژه زندگی مدرن.

2- فوتبال با تماشاچی و هوادار تعریف می شود و ما فوتبالی نداریم که تماشاگر نداشته باشد بازهم بشود فوتبال. هر تیم فوتبال دونوع تماشاگر دارد که یک گروه کم از آن را ایتالیایی ها می گویند "تیفوسی" و انگلیسی ها می نامند "هولیگان". و یک گروه زیاد دیگر که هواداران و تماشاگران معمولی و شهروندی هستند. قوام و برپایی و ماندگاری هر تیم فوتبالی بستگی قطعی دارد به هواداران تیفوسی یا هولیگان. بعبارت دیگر اگر نباشند این هواداران متعصب کر و کور و بی منطق عقلانی؛ تیمی نه شکل می گیرد و نه ماندگار می شود و نه بحساب می آید. بقیۀ تماشاگران زیاد و معمولی و شهروندی گاهی هستند و گاهی نه. در بردها زیادند و در باخت ها کم. در سرما آب می روند و در هوای خوب ری می کنند و زیاد می شوند. ولی تیفوسی ها همیشه هستند. چه سنگ ببارد از آسمان و چه باخت و چه برد. البته که همین ها هم هستند که شهرآشوب و فحاش و مربی عوض کن و سرنوشت سازند. و الا بقیه مثل کارمندان ثبت اسناد آرام می آیند و بی آزار می روند.

3- در سیاست هم عین همین بساط نعل بالنعل جاری و ساری است. سیاستمداری فقط به رسمیت شناخته و به بازی گرفته می شود که هوادار تیفوسی داشته باشد. هوادار شهروندی که بیشتر در دموکراسی ها نمود دارد با رأی کاغذی و انتخابات خودش را نمودار می کند و می رود پی کارش. او اهل درگیری و بزن بکوب و خطر نیست. شهروند هوادار فقط یک راه را صواب می داند و می تواند اجرا کند. آن هم راه عقلانیت و بحث و چرا این خوب چرا آن بد است. در حالیکه هوادار تیفوسی به عقل و بحث و چون وچرا کار ندارد او فقط دوست دارد؛ چه تیم فوتبالش باشد و چه سیاستمدار دلخواهش. تیفوسی فقط بلد است بگوید او را می خواهم. و به چرایش وارد نمی شود. اگر در ظاهر و اجباراً هم تن به مباحثه با هوادار شهروند و عقلانی بدهد فقط برای سر کار گذاشتن طرف مقابل است و نه رسیدن به نتیجه ای که دلخواه او و تیم یا سیاستمدار مراد و محبوب او نیست.

4- در کشور خودمان و در حال حاضر تماشاگر و هوادار تیفوسی سیاستمداران را ساندیس خور نامگذاری کرده اند و آنان نیز طرف عقلانی خود را "سوسول ها دست نزنید النگوهایتان می شکند". و هر دو نامگذاری دقیق و پرمعناست. چون همانقدر که ساندیسی ها ثابت قدم و ترسناک و خشن هستند؛ "سوسول ها" و شهروندان از هزینه های جسمانی و بی قانونی سخت در پرهیز و ترسان. لذاست که در همۀ جهان سوم و بطریق اولی در ایران امروز ما سیاستمدار بدون هوادار تیفوسی ول معطل است چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون. آنکه در قدرت است مثل خامنه ای اگر هوادار ساندیسی نداشته باشد با هزار دستگاه اطلاعاتی بدتر از ساواک شاه و اطلاعات سپاه فعلی راه بجایی نمی برد برای حفظ حکومت خود. زیرا که نیروی معنوی قدرت مادی مأموران حکومت از دخمه های هواداران تیفوسی قوت می گیرد و بمحض قطع شدن این منبع فیض نیروی رسمی سرکوب هم آب می شود و از بین می رود گویی یخ در آفتاب. و آنکه بر قدرت است مثل همۀ اپوزیسیون فعلی بدون طرفداران تیفوسی فقط باید آه و ناله کند و زنجموره که چرا مرا یاری نمی کنید.

5- یاد آن حرف دقیقی می افتم که یکی از این آخوندهای راست گفته بود در ترس از موسوی بجای احمدی نژاد. او به یک کلمۀ ترکیبی کلیدی اشاره کرده بود بنام "قدرت بسیج کنندگی". او گفته بود میر حسین قدرت بسیج کنندگی داشت و دارد در حالیکه احمدی نژاد چنین قدرتی ندارد. بنطر من هم میرحسین تنها سیاستمداری در ایران فعلی است که هوادار تیفوسی هم دارد. احمدی نژاد هم هوادار دارد ولی هواداران او تیفوسی نیستند و البته شهروندی هم نیستند بلکه از نوع سومی هستند که به آنان می گویم هواداران بی خاصیت منفعل محتاج و بادی. که اغلب مردمان عادی از این قبیل هستند. اینان که شاخک های غریزی تیزی هم دارند در تشخیص برنده؛ فقط هنگامی جهت می گیرند که بدانند انتخابشان قدرت حال را دارد مثل استقبال کنندگان از احمدی نژاد و خامنه ای در سفرهای استانی یا راه پیمایی های دولتی و حکومتی. البته خامنه ای هم هوادران تیفوسی زیاد داشته و کم دارد که به آن خواهیم رسید در نتیجه گیری.

6- پس تا اینجا گفتم که در جهان سوم و بویژه ایران امروز سه دسته مردمان داریم: الف- بیشترین مردمان منفعل و بی خاصیت و غیرسیاسی که فقط با سیاستمدار برنده همراه هستند. اغلب با سیاستمدار در قدرت و در مقاطعی با سیاستمدار برقدرت مثل شورش های موفق و انقلاب ها. ب- دستۀ دوم که از نظر تعداد بسیار کمتر از دستۀ اول هستند شهروندان مدرن و نیمه مدرن هستند که اهل عقل و منطق و مباحثه و محاسبه و رأی و انتخابات هستند برای ترجیح یکی بر دیگری. ولی اهل بکوب بکوب و خطر کردن های بی کله هرگز. پ- اما گروه سوم که از نظر تعداد نسبت به دودستۀ اول معدود هستند همان هواداران تیفوسی یا ساندیس خور آشنا هستند. و طرفه اینکه اینان هستند که سمت و سوی سیاست را تعیین می کنند ونه آن دوگروه اکثریت.

7- اینک اگر بخواهد در کشور نوعی مثل ما اتفاقی سیاسی بیفتد باید توازن قوا در هوادران تیفوسی ایجاد شود. اینکار فقط از دوطریق امکان پذیر است: اول اینکه اپوزیسیون دارندۀ هواداران تیفوسی بتواند هواداران این چنینی خود را بسیج کرده و به مقابله با حاکم برخیزد. دوم اینکه حاکم وقت هواداران تیفویسی خودش را از دست بدهد. در ایران امروز خامنه ای با تیزهوشی و سیاستمداری خوب توانسته است با هر ترفند سرکوب و شکنجه و زندان هم شده از مورد اول که بسیج هواداران تیفوسی اپوزیسیون اصلاح طلب (موسوی) است جلوبگیرد. اما - واین اما همۀ امید من و ماست - خوشبختی آنجاست که مورد دوم یعنی از دست دادن هوادران تیفوسی خامنه ای در حال وقوع سریع است. و این را ما مدیون جنبش سبز اولاً، مهندس موسوی ثانیاً، تلاش های مثبت امثال نوریزاد و اخیراً هم خزعلی و امثالهم و البته عملکرد بسیار موفق و مخرب احمدی نژاد هستیم.

8- نشانه ها فت و فراوان است. ومن فقط اشاره می کنم به همین جریان اشغال کنندگان سفارت بریتانیا در تهران که بزور به عددی از ضریب هزار می رسیدند که خودش هم باز باعث شکاف بیشتری در داخل هواداران تیفوسی خامنه ای شده است مثل اعلام برائت بسیاری از نیروهای تیفوسی یکپارچه در سابق و تحت عناوین متفاوت دانشجو و حزب اللهی و از این قبیل و گسیختن از همدیگر. قبلاً هم البته بسیار نشان داده ام از بریدن روحانی و غیر روحانی از حکومت و سیاست و عقب نشینی به حوزه های دینی غیر سیاسی. که آخرین از هزاران را هم چند روز پیش دیدم بقلم حسین شریعتمداری در سرمقالۀ کیهان. او در این سرمقالۀ بعد از عاشورایش ناله و فغان کرده بود از دست هیئت گردانان و عزاداران و مداحانی که مرتب بر طبل عزاداری غیر سیاسی و غیر حکومتی می کوبیده اند در عزادری های محرم امسال. و گفته بود که معنی ندارد اینهمه جدایی دین از سیاست.

9- پس حالا بصورت فشرده گفتم که امید واقعی کجاست: "هواداران تیفوسی خامنه ای و حکومت در سراشیبی اضمحلال کامل هستند". و اینجا اضافه می کنم که این جنگ زرگری اصولگرایان هم بر سر همین وحشت است. و حسینیان قاتل همۀ فریادش این است که تیفوسی ها را از دست داده ایم و نباید تتمه اش را هم قربانی کنیم پای لاریجانی و قالیباف و باهنر سازشکار. و دیدم که دکتر لنکرانی عجب آدم پلشتی بوده زیر آبی. وقتی که گفته بود موسوی و کروبی مهدور الدمند. چیزی در همین مایه ها. تکلیف ما فعلاً این است که این روند را تسریع کنیم تا تیفوسی های خامنه ای ته بکشند کامل بعد خود رژیم مثل میوۀ گندیده یا جوانه می زند معقول و یا سقوط می کند و مأکول! از این نترسیم که با گفتن ما هشیار می شوند و از گسست بیشتر جلومی گیرند. آن ها بسیار هشیار هستند بر منافع و عیوب خود منتها قدرت جلوگیری ندارند. یا...هو

بعد از تحریر:
اشکال کنید. هرجا مشکل است بحث کنیم تا بهتر جابیفتد این مختصر برای این امید بزرگ. طولانی تر از این ممکن نبود در این پست.


۸ نظر:

Eric Calabros گفت...

بالاخره این تیفوسی ها متوجه شده اند که لاقل یکم باید قیافه مدرن به خود گرفت .. نه از لحاظ ریش و پشم. که از لحاظ نحوه به نظر رسیدن از چشم طبقه متوسط شهری. این طبقه متوسط یارانه بگیر، بدجوری مهم شده اند این اواخر... هر کس و ناکسی زور می زند اعتمادشان را جلب کند. تیفوسی های سفارت، از قافله جلب اعتماد پرت اند.

سحر گفت...

طبفه متوسط شهری اونقدر از نظر بنیه اقتصادی و مالی ضعیف و نحیف شده که مرزبندی سوسولها و ساندیس خورها شاید فقط یک مفهوم کهنه شده و شاید انتزاعی باشه . دغدغه طیف وسیعی از طبقه متوسط شهری تهیه معاش و گذران زندگیش شده که شاید از این جهت به نسبت ساندیس خورها پسروی هم داشته. چرا که ساندیس خورها انگیزه ساندیس و آینده بهتر موتور حرکتشان است.
از این نظر حکومت اسلامی موفق بوده. یعنی جامعه ای که طبقه متوط شهری و روشنفکرش از صبح تا شب برای یه لقمه نون جون بکنه دموکراسی خواهی و مابقی قضایا براش میشه همون مبارزات مجازی واینترنتی و نه بیشتر.
این سیاست موفقی بوده برای حکومت. یعنی خلاصه طبقه متوسط مدرن شهری از گشنگی عاشقی یادش رفته.

Dalghak.Irani گفت...

با سلام به هر دو بانو و آقای عزیز. و تشکر از اظهار نظرشان. بنظرم رسید که یک نکته از کامنت خانم سحر را توضیح بدهم. وآن مربوط است به نماد ساندیس و سوسول که برای تفهیم بیشتر موضوع کمک کننده است و نه بیشتر. در حقیقت این دو نماد دو مردمی هستند که ساندیسی اهل نقل است و تعصب و جهل و سوسول اهل عقل است و منطق و دانش. و الا نه اغلب ساندیسی ها واقعاً ساندیس خور و تجهیز شده از راه رشوه اند و نه همۀ غالب سوسول ها شکننده و نازک نارنجی و لوس. و البته فرمایش تان در مورد گرفتاری های رفاهی در حد معیشت طبقۀ متوسط واقعیت تلخ و عریان و دردناکی است. یا...هو

سحر گفت...

باسلام و تشکر از توضیح اتان
من بیشتر منظورم نوعی جابجایی طبفاتی بود از نظر اقتصادی. و شکل گیری طبقه و قشر جدیدی که کم کم در جامعه دارد جا می افتد که از نظر اقتصادی و امکانات زندگی جای طبقه متوسط مدرن شهری را اشغال کرده اما ذهنیت و ارزشها همچنان ساندیسی است.اما این قشر همانطور که خصوصیت طبقه متوسط است برای حقوق اجتماعی خود که در ضدیت با مدرنیته است حضور فعال دارد و برعکس قشر روشنفکرمدرن بخاطر دغدغه های مالی و پس رفتن جایگاه اجتماعی و همینطور حقوق اجتماعی در انزوا است.

Dalghak.Irani گفت...

درست می گویی سحر عزیز. پالس خطرناکی است این جابجایی. چون من هم این طبقه را گاهی در خیابان های عربی لندن می بینم. ولی بنظرم می رسد که مقاومت شان نمی تواند طولانی باشد اینان و در مقابل تغییر جایگاه طبقاتی شان از نظر اقتصادی دچار دگردیسی فرهنگی هم بشوند. البته کمی نسبت به سابق که این تحول دورۀ گذار را سریع طی می کرد نیست و حق با شماست اما نباید خیلی پایدار باشد. بویژه در بین ایرانیان شیعه مدرنیتۀ اسلامی خیلی هم طرفدار ندارد بر عکس سنی ها که پوشش حجاب آخرین قطعه از سنت اسلامی است که کنار می گذارند ایرانیان شیعه اولین قطعه حجاب را بر می دارند. و این یعنی زودتر می توانند از نظر شکلی تطابق بدهند خودشان را. من هم نگرانی تو را می فهمم ولی امیدوار هم هستم. یا...هو

پيام امروز گفت...

دلقك عزيز
فكر كنم قدرت بسيج كنندگي موسوي را توكلي مطرح كرده بود و علت حمايت خود را از احمدي نژاد به همين دليل ذكر كرده بود

پيام امروز گفت...

راستي يادم رفت بگويم در مورد لنكراني اشاره درستي داشتيد. فكر كنم در چند پست پيش از او تعريف كرده بوديد در مقايسه با ساير اصولگريان و من هم او را آدم نسبتا موجه (چون من هيچ اصولگراي موجهي نميشناسم!) و بي حاشيه اي ميدانستم تا آنكه سخنراني وي در همايش جبهه پايداري بود يا جبهه ايستادگي يا جبهه ؟؟؟ كه نشان داد براي چه در اردوگاه اصولگرايان است و اينقدر نزد آنها عزيز شده است.. بهرحال ميزان بصيرت افراد در جناح اصولگرا با ميزان توهين آنها به عوامل فتنه نسبت مستقيمي دارد

میترا نهچیری گفت...

مشکل من با نوشته شما فقط این قسمت است: " اول اینکه اپوزیسیون دارندۀ هواداران تیفوسی بتواند هواداران این چنینی خود را بسیج کرده و به مقابله با حاکم برخیزد". به یاد دارید که در اوایل انقلاب ، احزاب و سازمانهای مخالف از این هواداران تیفوسی ( به قول شما) بسیار زیاد داشتند ولی به نتیجه نرسیدند. به گمان من هواردار تیفوسی به تنهایی کاری انجام نمی دهد.