۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

وادار ایرانیان به خود تبعیدی اجتماعی؛ نمونۀ بارز جنایت علیه بشریت خامنه ایست!

وارهول
.

این یکی از پست های قدیمی (تابستان 89) است که بمناسبت اقدام رضا پهلوی و همفکرانش جهت شکایت از خامنه ای به اتهام "جنایت علیه بشریت" باز نشرش می کنم و بجد معتقدم که باید بر ظلم بسیاری که به تبعیدیان اجتماعی رفته و می رود متمرکز شد، و این پدیدۀ زشت سوغات جمهوری اسلامی را علاج کرد. تا هر از چند روزی شاهد مرگ ایرانیان آواره در آب ها و مرزهای این کشور و آن قاره نشد. مثل آخرین نمونه اش در آب های اندونزی همین پریروز و...  زیرا که:

"ماناچاریم هر روز با نگاه متفاوتی به مشکلات مان بیندیشیم. چرا که دوای دیروز همیشه جوابگوی درمان امروز نیست."
 

1- یکی از آن مواردی که من شخصاً مخالف هستم و اطمینان دارم که قرین کامیابی نخواهد شد مسألۀ مبارزۀ کلاسیک با حاکمیت غیرکلاسیک ایران است. شکست جنبش سبز در تحولات داخل و عدم موفقیت سیاست های غرب در موضوعات خارج دو نمونه از تازه ترین ناکارآمدی های اقدامات کلاسیک در برابر امر غیرکلاسیک هستند. چون در اقدام کلاسیک تو مثل کامپیوتر عمل می کنی: "اطلاعات و دانسته های خودت را می دهی به سیستم و سیستم پاسخ هایی را بتو می دهد و تمام." در حالی که در مثال واقعی و موجود ما (حاکمان مسلط به ایران) سیستم وجود ندارد که بتوان منطق بده بستان سیستم ها را با آن به اجرا گذاشت. بعنوان مثال تو سؤال "سنگسار را متوقف کنید" را می دهی به سیستم ناداشتۀ ایران؛ و او پاسخ "دست پنج نفر در زندان همدان بریده شد" را می دهد بیرون . البته بنظر می رسد که غرب بعد از وقایع جنبش سبز تا حدودی به این دانستۀ قبلی خود اهمیت داده و در حال گام های عملی برای یکطرفه کردن بازی با ایران است و چه بد و دردناک!

2- بگذارید مورد و مثال بعدی راهم از آن 5 میلیون نفر آواره و مهاجر و تبعیدی ایرانی بیاورم.  انسان هایی که اکثریت ِ دلبستۀ همیشگی به وطن شان با بی مهری هایی از جنس لغزهای آدم های منفعل و منفی در داخل ایران هم کم نواخته نمی شوند بی یا با مناسبت. بیاییم رو به حاکمان غاصب وطن مان بایستیم ولی در گوش کر دنیا فریاد بزنیم که جنگ را، آوارگی را، حق داشتن سرزمین از و برای خود را و... از نو تعریف کند. یعنی اینکه بدنیا بقبولانیم که اگر جنگ های بزرگ و کوچک رخ داده در جهان تا جنگ جهانی دوم با جابجایی های مرزی و ادعاهای ارضی توأم بوده و باعث آوارگی و جابجایی جمعیت های کوچک و بزرگی شده است! تا اینکه با ایجاد سازمان ملل و پیشرفت فرهنگی بشر دیگر کمتر شاهد این قبیل خسارت های انسانی و نسلی هستیم؛ باید توجه مان را معطوف بنوع دیگری از جنگ های آواره ساز بکنیم. و همان حساسیتی را نشان بدهیم که به جنگ های اشغال سرزمین های دیگران توسط سربازان دشمن نشان دادیم تا مهار شد.
 

3- در کشوری بنام ایران انقلاب شده است و مثل همۀ دگرگونی های این چنینی تبعات طبیعی و بدیهی داشته است که باعث آوارگی نسل اول و معدود تبعیدیان ایرانی شده است. گذشته از نمونه های تاریخی؛"منطق عصری" نیز بما می گوید که بفاصلۀ کمی از انقلاب ایران باید در آن جا حکومتی مسئول تشکیل می شد که بعد از استقرار و بوجود آوردن ساز و کارهای قانونی و مقرراتی خود و اعلان عفوعمومی؛ از ترسیده ها و گریخته های فضای ملتهب انقلابی که جرمی مرتکب نشده بودند اعادۀ حیثیت کرده و به وطن فرامی خواند. جمهوری اسلامی نه تنها این کار را نکرد بلکه با تداوم وضعیت انقلابی به همۀ 33 سال موجودیت خود و اعمال روش های گروگان گیرانه بجای روش های حکومت های تعریف شده و با سخت گیری های اجتماعی و فرهنگی خارج از درخواست و تحمیل عرف غالب جامعۀ ایران در مرحلۀ اول، و درگیر نگاه داشتن ایران در جنگی بی سرانجام در وحلۀ دوم، و با افزودن سیاست های قرون وسطایی در همۀ زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در مقاطع مختلف و مراحل بعدی - حداقل چهار مورد عمده در دو سال ابتدای انقلاب؛ در زمان جنگ، بعد از شکست اصلاح طلبان 76 و بعد از انتخابات 88؛ خیل عظیمی از ایرانیان را که امروزه به پنج میلیون نفز تخمین زده می شوند آوارۀ سرزمین های دیگر کرد.
 

4- ولی چون تعریف کلاسیک دنیا از آواره منحصر بوده است به راندن اجباری و با توسل بزور فیزیکی به پشت مرزهای شناسایی شده؛ لذا نه طرح انفال صدام حسین در جابجایی میلیونها کرد در عراق حساسیت و اقدام خاص جهان متمدن را برانگیخت و نه آوارگی ایرانیانی که برای زندگی کردن در میهن شان باید "تنکه"ی زنانشان را در آفتاب پاسداران و پاسبانان حکومت بیرق می ساختند و در عوض در استخرخانه شان با چادر مشکی شنا می کردند!
لذاست که من اصرار دارم نباید "فقط به اقدامات و عادت ها و روش های کلاسیک و امتحان داده بسنده کرد." بلکه اندیشمندان ما، روشنفکران ما، سیاستمداران ما و بویژه کسانی که بالفعل یا بالقوه رهبران ما هستند باید بتوانند از خودشان فراتر بروند و با ابتکار و اندیشۀ نو طرح های نو در اندازند. حتی بدون سقف شکافتن فلک ! یا...هو


پی نوشت آذر 1394:
بمناسبت رنج فرزندان وطن در هرجای جهان بخاطر سختگیری ها و پناه ندادن های دول میزبان و بویژه بخاطر پناهنده های اجتماعی که اخیراً در پشت مرزهای اروپا محبوس شده و در اعتراض به دول اروپایی لبهای خود را دوخته اند؛ این مطلب را به اشتراک گذاشتم و منظورم این بود و است که برخلاف آنچه که دولت های اروپایی می گویند پناهنده های ایرانی پناهندۀ اقتصادی نیستند و اغلب شان پناهندۀ اجتماعی هستند که از دست رژیم قرون وسطایی به جان زده اند و تنفس می خواهند. بدیهی است انتظار دارم هر کسی می تواند در قالب فرد و جمعیت و روشنفکر و هر سمت دیگری مبشر نوع دیگری از پناهنده که "پناهندۀ اجتماعی" است باشند و از حقوق هموطنان رانده شده از وطن و مانده در سخت ترین شرایط راه و پشت مرزها دفاع کنند.

۲ نظر:

sahar گفت...

مجمع عمومی سازمان ملل نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد. این قضیه کمک و ساپورت بزرگی است برای پروسه ای که رضا پهلوی بدنبالش است.
اما آقا دریغ از انعکاس و همراهی مثبت این خبر در رسانه های اپوزیسیون زپرتی مفلوک هزار پاره. جماعت هنوز مشغول بحث های از من درآری و نیست در جهان هستند اونهم مجازی. هنوز گنجی بعد از یک نطق مفصل که همه را از بر کرده و وسطهاش یادش میره و همه چی رو قاطی میکنه ملت رو سرگرم میکنه.و هنوز جماعتی اندر خم این هستن که اسلام فقاهتی نذری هاش چرب تره یا اسلام سکولار. تنها جریانی که حواسش جمع و تیزه رسانه های دولتی و وابسته به حکومت در داخل کشور هستند که هر طور شده حالا با تحقیر یا با شوخی یا دست کم گرفتن این خبر را انعکاس میدن.
من که هیچ هیچ امیدی به اپوزیسیون خارج از کشور ندارم . خیلی شوت بنظر میرسند.

بهروز گفت...

با سلام به دلقک عزیز و در جواب سحر عزیز باید بگویم که اصلا اپوزیسیونی وجود ندارد ، همه دنبال منافع شخصی هستند که بلکه بتوانند آنها هم از این رهگذر پولی به جیب بزنند ، اپوزیسیونی که حتی جرات ندارد در مقابل پوزیسیون ظاهر شود چه ارزشی دارد ، همانطور که دلقک گفت توی این ناسیستم نمیتوان سیستماتیک نتیجه گرفت ، فقط یک ناسیستم مثل جنگ شاید موفق باشد ، آنهم اگر بعدش باز هم آدمهای فرصت طلب قضیه سال ۵۷ را تکرار نکنند که امکانش زیاد است چون حس وطن پرستی" که تنها راه نجات کشور است " کلا نابود شده است. من که چشمم آب نمیخورد به این چیزها .