۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

آموزش زندگی جوان؛ به آخوند های پیر؛ در استادیوم آزادی! یادی از سید حسن تقی زاده.

conversation

این را در 10 اوت 2010 منتشر کرده ام؛ با عنوان "چرخۀ کامل". خیلی از شما نخوانده اید. پس خواندنش یکبار به نخواندنش می ارزد:

1- آسیدحسن تقی زاده یکی از رجال اسمی ایران در نزدیک مشروطه و وقایع متعاقب آن را قطعاً می شناسید و اگر نه حالا بشناسید. ایشان مردی از تبریز آذربایجان بود که در جوانی دیندارحرفه ای و آخوند بود که بعداً تغییر ذائقه داد و لباس پیامبر را بدور انداخت و لباس انیشتین را بتن کرد و  زندگی پرفرازونشیبی داشت از قدیس تا شیطان. که البته وجهۀ شیطانی او بسیار معروف و مشهوراست و طرفداران قدیسی او و از دست عملۀ جهل مرکب هیچگاه نتوانسته اند به آسودگی بگویند که بابا آن مرد فرزانه درست می گفت که: "اگرمی خواهیم پیشرفت کنیم باید سر تا پا عوض شده و غربی بشویم."- نقل به مضمون مثل همۀ دیگران-
 

2- این جملۀ بسیار نغز، پرمحتوا و فلسفی که تقی زاده سعی کرده با بیان عریان و خشن آن شاخک های جامعه را در دو سوی(مدرن و سنتی) به رودررویی نهابی و لاجرم و محتوم خود تشویق کند تا با شفاف شدن خطوط "چه کسی بدنبال چه چیزی است" جامعه از بلاتکلیفی دوران گذار آسیب کمتری ببیند؛ شوربختانه نه فقط از سوی بخش سنتی جامعه، که بیشتر از سوی بخش مدرن جامعه،  چنان تخطئه شد، و چنان ذنب لایغفر تلقی گردید که هنوز هم بعد از نزدیک یک قرن از این حرف و دنیایی که پنجاه بار پشتک وارو زده - که نصیب ما یک وارو بوده و دمر افتاده ایم در راه دنیایی به کیفوری مفعولان. دنیایی بمَثَل لطیفه های قزوین معروف خودمان!- باز هم من با اسم مستعار و مسخرۀ دلقک و در وبلاگی که معلوم نیست کسی هم می خواند یانه و ساعت ها دور از وطنی که هنوز هم نشیمن ها را گاز می گیرد - این توصیف راخودم خیلی دوست داشتم - نمی توانم با ایمنی کامل و با فریاد رسا بگویم و بنویسم که: "بابا جان طفلک تقی زادۀ فرزانه تنها حرف درست زمانه را گفته است؛ در مقابل همۀ مزخرفات "بومی سازی"!
 

3- و خدا لعنت کند اجداد طاهرین مرا که یا نفهمیدند حرف فلسفی تقی زاده را و بیشتر لعنت کند آن دسته ای را که فهمیدند هم که تقی زاده چه می گوید ولی مثل بز اخفش و در تقلید از جهال زمانه تکفیرش کردند و نگذاشتند از همان ابتدا معلوم شود که "چه کسی چه چیزی می گوید و می خواهد و چطور؟" و بهمین خاطر زمانه مبهم و کج وکوله ادامه یافت که ما امروز اندر خم کوچه های گِل گرفته ولی اتوبان شدۀ مشروعه بدنبال مشروطه بگردیم؛ و هنوز هم نفهمیم که: "هر پدیدۀ قدیم و جدیدی در عالم هستی دارای ابعاد وجودیی است که به آن "چرخۀ کامل" می گویند. و هیچ پدیدۀ مادی و معنوی در دنیا نیست که بتوان عناصر اصلی چرخۀ کامل آنرا حذف کرد یا نپذیرفت یا دور انداخت و باز هم مدعی داشتن آن پدیده شد."

4- ضمن ادای احترام به دکتر شریعتی و روح بخشنده اش، اجازه بدهید باز هم از دیوار کوتاه این مرد پرشور انسان دوست و شاعر بالا برویم و با نگاه به اشتباه قطعی او در نامیدن تلویحی "دین منهای روحانیت" در همۀ آثارش و تصریح به این برداشت خطا در برخی از آثارش شروع کنیم. روحانی دین با هر نام و نشان و کنیه و لباس و شکل و محتوایی هم تکمیل کننده و حلقۀ نهایی خود دین است و حتی تصور دین منهای روحانیت قابل تصورنیست. چرا که بمحض حذف روحانی یکم؛ مرد پشت سریش که دین را برای سومی تعریف می کند می شود روحانی دین. و البته چنان بدیهی است که نیازی به احالۀ کسی به طول تاریخ و همۀ ادیان از توتم ها تا ابراهیمی ها نیست.
 

5- آن از مهمترین امر قدیم. و حالا فوتبال را نگاه کنیم بعنوان مهمترین امر جدید. آیا چرخۀ فوتبال بدون هیجان، بدون جشن، بدون قهرمان، بدون جلوه گری، بدون نمایش مادی، ...و حتی بدون هولیگان می تواند کامل باشد. اگر می توانست که امروز فوتبال ایران هم مثل فوتبال ترکیه - تنها فوتبال هم دامنه با فوتبال ایران در منطقه تا سی سال پیش - شاداب و زنده و پرتوان و جهانی بود. وقتی می گویم تا آیت الله خامنه ای به استادیوم نرود و تیم ملی را تشویق نکند و از هیجان عمامه اش را یک متر به هوا پرتاب نکند امکان کمترین بهبودی را در هیچ شأنی از زندگی ایرانی در وطن نباید و نمی توان انتظار داشت؛ شروور که نمی بافم. این یک فلسفۀ سترگ است و ما توده ها می فهمیم اگر روشنفکران مان هم بتوانند بفهمند.

6- حالا می توانیم بین این دو سر طیف قدیم و جدید یعنی دین و فوتبال را که مشهورترین، محبوب ترین، شامل ترین و... پدیده های معنوی و مادی بشر تاکنون بوده اند؛ همۀ پدیده های معنوی و مادی دیگر را نیز وارد کنیم و مطمئن باشیم که حتی یک پدیده وجود ندارد که بدون چرخۀ کامل بتواند نقش مورد انتظارش را ایفا کند. بعنوان مثالی دیگر موسیقی را ببینید. آیا بدون وجود ساز یا انکار آن می توان موسیقی داشت و آیا اگر کسی منکر ساز باشد می تواند مؤید موسیقی باشد. حتی همین "صدای مشکوک" هم که اغلب فقهای شیعه آنرا با احتیاط مستحب جزو موسیقی حلال می دانند بدون چرخۀ کامل باد معده، روده و مقعد با کالیبر محدود، قابل تولید و بهره برداری هست؟! و... فاعتبرویااولی الابصار!
 

7- رضا داوری اردکانی فلسفه دان و موافق جمهوری اسلامی سابق و اخیراً کمی مشکوک، هم از ابتدا همین را می گفت که: آقا جان اگر سخت افزار غرب را وارد کردید لاجرم باید به نرم افزار غرب هم گردن بگذارید، چون مدرنیته یک فلسفه و سبک زندگی بهم پیوسته است و نمی شود مثل نخود لوبیا جدایش کرد از یکدیگر و طیاره اش را ، طبّش را، موبایل اش را، سلاح اش را، اتمش را، پارلمانش را، دانشش را و... برداشت ولی به فوتبال و هنر و سینما و تفریح و رنگ و شادی و حق انتخاب زندگی و... آن بی اعتناء بود. و البته روشن فکر دینی و اصلاح طلب مذهبی هنوز هم پا در یک کفش دارد که الا و بلا می شود مدرنیته را تکه پاره کرد و دموکراسی و آزادی بیان و گفتگوی تمدن ها و ... را ازش استخراج کرد و لیبرالیسم و آزادی های اجتماعی و سبک زندگی های - ولنگارانه را! - متفاوت را انداخت جلو سگ!
 

8- سیدحسن تقی زاده هم کمتر از صد سال پیش همین را می گفت بیچاره که شترسواری دولا دولا نمی شود. و الا کی آن مرد نیک نفس می گفت که بیاییم بجای مساجدمان کلیسا و کنیسه بسازیم و اسامی سیدحسن مان را تبدیل به جرج و ادوارد کنیم. می گفت فرهنگ مدرنیته یک کلیت بهم پیوسته ایست از فن و تکنولوژی و فلسفه و هنر و الا ماشاءالله. که چون ناچاریم بخش تکنولوژی و فنآوریش را وارد کنیم پس بیایید همزمان روح قانون مندی و صداقت و تلاش که عناصراصلی فرهنگ مدرن هستند راهم وارد کنیم تا بتوانیم پیشرفت کنیم. یا...هو

هیچ نظری موجود نیست: