Living Still Life |
1- من قبلاً هم بمناسبت و جسته گریخته راجع به حکومت سلسلۀ پهلوی در ایران پادشاهی نوشته ام و نظرم را هم نسبت به فعالیت سیاسی رضا پهلوی جونیور نوشته ام. مخلص حرفم هم این بوده که رضا پهلوی اگر در همان وضعیت "شاهزادۀ مدعی تاج وتخت سلطنت پدرش" می ماند و کسوت سیاستمدار مدعی را با روشنفکر هادی عوض نمی کرد موفق تر و به صلاح تر بود. چرا که او در مقام ولیعهد رژیم سقوط کرده تنها نفر بود در حالیکه در لباس "روشنفکر - سیاستمدار - تحلیل گر" یکی از ده ها هزار است. اما اخیراً هم در حرکات و رفتار خودش و هم در تحرکات اطرافیان و دوستدارانش نشانه هایی می بینم از "بازگشت به خویشتن" که هر چند مغتنم است ولی بسیار دیر و فرصت از دست داده است. چه اگر ایشان در همان نقش "فرمانده" می ماند گذشت زمان نمی توانست او را دستمالی کند و از حیز انتفاع طوری ساقط کند که بازگشتش به نقش شاهزاده را ناممکن یا خیلی سخت و بعید کند که اینک دچارش است.
2- بعد از اعتراضات مربوط به جنبش سبز رضا پهلوی هم بسیار فعال شد و در نقش یک دموکراسی خواه تمام عیار هم ظاهر شد و هم فعالیت بسیار فشرده و پرحجمی را آغاز کرد که گاهی به چندین نشست و مصاحبه و اظهار نظر در روز هم می رسید و از نظر تنوع رسانه ای نیز بین نازلترین رسانه ها تا معتبرترین آن ها در آمد و شد شد. این ژشت جدید بنظر من به ضرر ایشان بود و رضا پهلوی را کلاً از لباس شاهزادگی و مدعی بازگشت نظام پادشاهی به ایران خلع کرد و نامبرده شد یکی از سران اپوزیسیون دموکراسی خواه که گزینۀ اولش بازگشت به نظام مشروطۀ سلطنتی از راه آرای مردم است. این گزاره البته گزاره ای مخدوش است و سوراخ سنبه های غیرقابل اجرایی دارد که پاسخ مستدل نمی گیرد. ازجمله مهمترین آن ها اینکه اگر شاه انتخابی باشد دیگر نظام پادشاهی که مادام العمر و موروثی بودن ممیزۀ اصلی آن است چگونه قابل تدوین و ادامه است.
3- آمدن رضا پهلوی در میدان جدید روشنفکر دموکراسی خواه هر چند ظاهراً وجهۀ آزادی خواهی او در بین الیت اپوزیسیون در خارج از کشور را تقویت کرد اما هواداران سنتی رژیم سلطنتی پهلوی را سرخورده و از او دور کرد. بنظر من ایشان در این معامله هم ضرر بزرگی کرد زیرا که تأیید اپوزیسیون چهل تکه و آشفته حال از ایشان و در حد یکی از خودشان و نه حتی پیشتازترین شان کجا و داشتن هواداران میدانی و تیفوسی سلطنت طلبان دو آتشه کجا. لذاست که من بازگشت او را به نقش "فرمانده و رهبر" مثبت می دانم و اینک که با ضمیر "من می گویم" بیشتر فعالیت می کند و اعلامیه می دهد و خودش را طرح می کند را بهتر از آن نقش تحلیلگر وقایع مؤثر می دانم. حتی اگر قاتق نانی برای او و ایران نشود باز هم بهتر از آن گمشدگی در بین خیل اپوزیسیون متفرق و ناساز و ناکوک است. اما رضا پهلوی باید آهسته آهسته از چهرۀ قبلی و دموکراسی خواهش به چهرۀ اصلی و "مدعی سلطنت"ش عدول کند و برگردد.
4- اینکار باید از دوطریق انجام پذیرد. اول اینکه ایشان نباید اشتباهات پدرش را در قالب دوگانۀ دموکراسی - دیکتاتوری بپذیرد. بلکه باید تمام قد از عملکرد درست پدر بزرگ و پدرش دفاع کند و با استناد به واقعیت های برملا شده در این سی سال گذشته و همینطور تکیه بر عناصر زمان و مکان و "نسبیت امر سیاسی" حکومت پدرش را حکومتی با حد اکثر خوبی و حداقل مشکلات معرفی و از آن یاد کند. دوم اینکه ایشان تحلیل درستی از چرایی سقوط حکومت پدرش اولاً خودش داشته باشد و ثانیاً به مخاطبانش نشان بدهد. تا معلوم شود که سقوط حکومت پهلوی در ایران به امر سیاسی "دموکراتیک نبودن حکومت" بطور مستقیم ربط مهمی نداشته است. بلکه شروع روند سقوط پدر وی ناشی از آشفتگی اقتصاد جهان از سویی و بروز نارضایتی های رفاهی کم شده بدلیل برخی بلند پروازی های پدرش در رسیدن به حداکثر پیشرفت ایران بوده است. اما - واین اما مهم است - ادامه و تکمیل سقوط پدر وی مربوط به امری کاملاً اجتماعی و فرهنگی بود. و آزادی خواهان لیبرال یا حتی چپ نقش پررنگی در ادامۀ انقلاب منجر به اسقاط رژیم نداشتند.
5- امروز چنین فکر می کنم که سقوط رژیم شاه در ایران بیش از اینکه به عملکرد سیاسی شاه ارتباط داشته باشد به عملکرد فرهنگی و اجتماعی ملکه شاه خانم فرح دیبا مادر رضا پهلوی مربوط بود. بعبارت دیگر انقراض سلسلۀ پهلوی و پایان پادشاهی در ایران بدلیل یک شاه بد نبود بلکه بدلیل نبودن یک ملکۀ خوب بود. و رضا پهلوی اولاً باید این را بپذیرد و ثانیاً در ادامۀ راه از عملکرد مادرش برائت بجوید. تا بتواند با تکیه بر عملکرد سیاسی خوب پدرش ادعای بازگشت به مدرنیته را خواست اصلی خودش معرفی کند. طولانی می شود مطلب اگر همۀ زوایای بد بودن فرح دیبا چه در زمینۀ "ملکۀ خوب"بودن برای ایران دیروز و چه حتی در "مادرخوب" بودن برای تربیت فرزندان پادشاه را بگویم مفصل. اما برای اینکه سرنخ ها مشخص شود چند جمله می نویسم.
6- در مورد مادرخوب نبودن فرح دیبا برای فرزندانش خیلی زیاد بحث نخواهم کرد الا اینکه خودکشی دوتا از فرزندان اورا نشان بدهم و دیگر اینکه او رضا پهلوی را با ذهنیت یک پادشاه تربیت نکرده است و علت روشنفکر شدن بلافاصلۀ رضا بعد از انقلاب ناشی از قصور ملکه دیبا بوده است. علت هم کاملاً مشخص است و آن اینکه فرح دیبا از یک خانوادۀ معمولی و نه سلطنتی مثل فوزیه می آمد و ثانیاً او تربیت شدۀ کافه های پاریس بعد از جنگ جهانی دوم و با افکار بشدت روشنفکرانۀ چپ و فمینیست بود. این خاستگاه خانوادگی و تربیتی نه تنها بر نوع تربیت رضا پهلوی که باید بسیاق پادشاهان تربیت می شد اثرات ویران کننده ای گذاشت بلکه باعث فروپاشی اجتماعی ایران هم شد و آیت الله خمینی را قادر ساخت که ایده های آخرت گرایانه اش را روی موج انبوه ناراضیان فرهنگی و اجتماعی ایران سوار کرده و انقلاب را هم پیروز و هم مذهبی کند.
7- زیرا که دو خصلت پیش گفته (دختر معمولی و باتربیت معمولی بودن و متأثر بودن از فضای فمینیستی و چپ فرانسۀ اواخر دهۀ پنحاه میلادی قرن بیستم) در کنار نفوذ مصادره کنندۀ او روی قدرت پادشاه و در اختیار گرفتن حیطۀ فرهنگی اجتماعی ایران از این طریق؛ بخش سنتی جامعه را بشدت آزرده کرده بود. و نمایش های "لَختی در کنار جذامیان تبریز و لَختی بعد در هیبت جشن هنر پورنو! شیراز" کنتراستی از فلاکت و بی ناموسی را برجسته می کرد که البته در همۀ سطوح دیگر جامعه نیز از تلویزیون دائیش قطبی گرفته تا سینمای سکس آبگوشتی فیلمفارسی و مجلاتی مثل "این هفته" - معروف به پلی بوی ایران - و بارها و کاباره ها و دیسکوتک ها و قمارخانه ها و از این قبیل که مثل قارچ در شمال شهر های ایران و بویزه تهران در حال روییدن بسرعت بودند - در سال های دهۀ 50 خورشیدی - جاری و ساری بود. و همین گسیختگی فضای فرهنگی - اجتماعی حکومت بود با تودۀ مردم مذهبی و سنتی (حداقل 80 درصد کاملاً سنتی و 19 در صد متجدد متعصب به سنت و فقط یک در صد مدرن) که آنان را در پشت خمینی چنان محکم به میدان آورد که آیت الله خمینی کمترین نیازی به هیچ نیرویی از طبقۀ متوسط شهری و الیت سیاسی درمانده نداشته باشد.
8- با اینکه کمی سخت خوان شد و ناقص. ولی چاره ای نیست غیر از رها کردنش. که من قصد تاریخ نگاری ندارم و فقط خواستم به رضا پهلوی و طرفداران سلطنت پهلوی - و نه رژیم پادشاهی بدون مبنا و انتخابی و از این شوخی ها - آدرسی هم من داده باشم که اگر می خواهند در وقایع ایران نقشی و سهمی پیش برنده داشته باشند بهترین راه این است که یک لنگه پا بایستند و بگویند که می خواهیم برگردیم به ایران اجتماعی مدرن رها شده در سال 57 و آنجا با سایرین و ملت ملاقات خواهیم کرد برای تصمیم گرفتن روی "امرسیاسی" و اینکه دموکراسی را چگونه پیاده کنیم. حتی بهتر این است که بازگشت به قانون اساسی مشروطه هم - منهای 5 مجتهد - جزو اهداف شان معرفی شود. سیاست را که با امر موهوم "ببینیم چه می شود" نمی توان پیش برد و بکرسی نشاند. چرا باید من توده دنبال کسانی راه بیفتم که تنها لقلقۀ زبانشان "دموکراسی و حقوق بشر" است بدون هیچ طرحی و نقشه ای و آدرس راهی!
۱۲ نظر:
عجیب است که دلقک مدرن افکار کهنه شاه و ملکه و شاهزاده بازی هم دارد! آخر جانم خود خانواده پهلوی کجایشان به شاه و ملکه بازی میخورد؟ آن بابا بزرگ یک سرجوخه بود که انگلیسها به زور به ایران قالب کردند و رخت شاهی تنش کردند و خودش هم باورش شد, آن پدر همیشه آماده فرار کجایش به شاهی میخورد؟ و این پسر سرگشته که هنوز دارد از دزدیهای بابا زندگی میگذراند وهر روز یک ژست از خودش در میکند کجایش به شاه ایران شدن میخورد. بد گویی هایتان از فرح را هم به حساب ضدزن بودتان بگذاریم که گاه گاهی از دستتان در میرود و دستتان را رو میکند یا چیز دیگر؟ خلاصه مانده ایم که توی این وانفسا چرا دارید برای این دلقک رضاشاهی دل میسوزانید و راه پیش پایش میگذارید؟ اگر این خانواده چیزی سرشان میشد آن بابا و بابا بزرگ بهترین سیاستمداران ایران را سر زیر آب نمیکردند , بهترین جوانان ایران را به جنگ مسلحانه و سپس اعدام سوق نمیدادند, با آخوند ها در کشتار جوانان و نویسندگان پیشرو ایران همراه نمیشدند و خیلی داستانهای دیگر.... حالا با این شاهکار آخوندی که آن شاه روی دستمان گذاشته خیلی بی انصافی میخواهد که برای شاهزاده آن شاه دل بسوزانیم.طرف آنقدر پرت است که برای 16 آذر هم بیانیه میدهد و بروی خودش نمیاورد یا اصلا نمیداند که 16 آذر روزی بود که بابایش کشتن دانشجویان را کلید زد.
هومان جان نازنین
من هم همسن و سال دلقک عزیز هستم وزمان انقلاب دانشجو دانشگاه تهران. و دانشجو همیشه در صحنه گیج و منگ و قاطی پاطی که خودشم نمیدونست چرا مرگ بر شاه میگه در حالیکه حضورش در دانشگاه از سر تصدق همون با با شاه بود که اونجا رو باز کرد تا ما فهممون بره بالا وبگیم مرگ بر شاه و بریم با سلام و صلوات آخوندای دو زاری رو بکنیم وزیر و وکیل مملکت.
اگه رضا پهلوی فرا خوان برای 16 آذر داده
معنیش این بوده که به عقل کل هایی که تا رضا حرف میرنه حساب و کتابای باباشو میخوان و گوش نمیدن خود این بچه چی میگه بفهمونه اون بابام بود تموم شد و رفت و اینم منم.آدم زمان خودم و با تفکر مدرن.
کسی رو هم اجبار نکرده. میخوای برو نمیخوای خب بشینید تا 500 ساله دیکه با همین آخوندا . آدمیزاد به همه چی عادت میکنه .
آقا هومان سلام.
1- من از نظر ترجیح سیاسی یک راست ماکیاولیست نسبی گرا هستم. ولی اینجا سیاسی نمی نویسم.
2- بنابراین آن جستجوی عقبه را قبول ندارم که گر حکم کنند مست گیرند در شهر هر انچه هست گیرند چه نادرش باشد یا محمدخان قاجار و چه خامنه ای باشدو احمدی نژاد نبی و قس علیهذا!
3- در حکومت کردن آن هم در جامعۀ ملوک الطوایفی صدر مشروطۀ ایران نمی شود فقط با من بمیرم تو بمیری و حالا شما بفرمائید جلو رفت و جلو برد. برخی ستاره ها هم ممکن است در زدودن تاریکی ها نورشان بی موقع باشد و کورکننده و زدوده شوند گاهی. ونه بیشتر. تاریخ شهادت می دهد کدام حاکم چند نفر و از کدام نفرات را به مسلخ فرستاده است. گفتم داوری در سیاست مثل خود امر سیاسی نسبی است.
4- من البته دلی ندارم برای سوختن که خودم را جزغاله کردند زنده زنده مثل جریان پختن قورباغه و خودم هم نفهمیدم کی آشم را بار گذاشتند. بنابراین دلسوزی برای اشخاص و سیاستمداران جزیی از نقشۀ راه من نیست. از هر قماشی که باشند.
5- این هیولای هفت سری را که اینک دچارش هستیم ما؛ من بهتر از خیلی ها می شناسم. بنابراین اگر ذره ذره نیروهای موجودمان را جمع کنیم و هر ذره ای هم در راستای جایگاه و صلاحیت و بهترین کاربردش هم راستا فشار بیاوریم آیا بشود آیا نشود است چه برسد به امروزه روز که لیبرال ها دیکتاتورند و مذهبی ها سکولار و جمهوری خواهان سلطنت طلب و مشروطه خواهان جمهوری خواه و سکولارها مذهبی و کلاسیک ها نامتعارف و انقلابی ها محافظه کار و چه شود! و ... ای!
6- خیلی با من حال نکرده ای در باهم کمی برویم در عمق. من آدم ها را و نحله های فکری را بهانه قرار می دهم که حرف خودم را بزنم و نه برای اینکه برای آنان نانی بپزم. رضا پهلوی هم اگر در جایگاه تاریخ تعریف کرده اش تلاش کند شاید صدای بیشتری باشد برای رهایی. و الا نه بدار است و نه ببار که تورا ترسانده از عنقریب گرفتار پادشاهی بی بته و جقه و دزد. ضمن اینکه حاکم در جهان سوم معمولاً باید برای روز سقوطش دزدی کند و الا بچه هایش گرسنه می مانند آن ها که عادت ندارند مثل ما مردمان پاپتی گرسنه بخوابند و دم بر نیاورند. پس خیلی به حساب های بانک های سوئیس نزدیک نرویم که نام همه در انجاست. آسیاب به نوبت.
6- دوستت دارم و این مختصر را هم به بهانۀ کامنت تو نوشتم برای همه و قصد نداشتم برای تخطئۀ نظر محترم و شنیدنیت. یا...هو
دلقک عزیز آن خصوصیاتی که از ملکه یاد کردی، نه نقطه ضعف، بل از نقاط مثبت ایشان است !چه ایشان ملکه مدرن و امروزی بوده و علاقه ای به ادا و اطوار سنتی _درباری که مثلا در دربار عثمانی و روسیه تزاری باب بود ،نداشت و به مردم از هر طبقه و صنفی نزدیک بود ،یقین دارم اگر ایشان در هیبت ملکه سنتی ظاهر می شد امروزه به این بهانه هم نواخته می شد .جشن هنر شیراز در خدمت هنر و مردم اهلش بود و رفتن به جذام خانه امر لازم دیگری بود که منافاتی با دیگر فعالیت های این بانو نداشت،مملکت داری جنبه های مختف دارد و به یک امر خلاصه نمی شود .همین طور در مورد شاهزاده ،فکر می کنم ایشان هم انسان مدرن و متجددی است و نیازو تمایلی به اشرافیگری و مونارشی نمایی نداشته باشد با تاسی از دیگر همتایان اروپایی اش ، دوره و زمانه کنونی این گونه ایجاب می کند ،۸۰ سال پیش گونه ای دیگر ! همانطور که گفتی نسبیت امر سیاسی و عطف به الزامات تاریخی را باید در مد نظر داشت .
اما به سحر خانم سلام و اینکه بخودت کردیت نده که همسن من باشی. وا خدا نکند. من در آن سال ها بسیار از سن دانشجویی گذشته بودم اگر دانشجو بودم! ولی خواهر وسطیم آره دانشجوی دانشگاه فردوسی بود و گرفتار ساواک شده بود و یک سر رفتم مشهد و دیدم خودش و شوهر گرفتارش را که همین جوری الابختکی انقلابی بودند و بی هیچ سروته مشخصی. البته هنوز یکسالی مانده بود تا من هم بیخودی غش کنم بسمت ماه و خمینی. مرسی. یا...هو
و خدمت ناشناس محترم هم سلام.
یکی از درس های بسیار واقعی و خوب ماکیاول هم وظیفۀ سیاستمدار است در حفاظت از قدرتش با هر الا کلنگی. البته معطوف به رضایت حکومت شوندگان - که همه وقتی فیلسوف را لعنت می کنند اغلب به این ظرافت معطوف به رضایت مردم اشاره ای نمی کنند - بگذریم. لذا مهم این نبود و نیست که فرح چقدر مدرن و خوب و نازنین و تودل برو بود و است. مهم این بود و است که او ملکه بود و باید بر مبنای زمانۀ ملتش مشق سیاسی می کرد و رفتار. حالا اگر او طریق ملکه نفر تی تی را رفته بود و ما نپکیده بودیم خوب بود یا رفتار سوپر مدرنش را کرد و حالا نه او ملکه است و نه من در وطنم. ضمن اینکه جذام و جشن هنر را در دوسوی یک کنتراست بدبختها و خوشبخت ها جامعه می فهمید و نه چه ملکۀ نازنین و مدرن مردمی. مرسی. و به هومان تکمله بزنم که از کجا تشخیص داد من ضد زنان هستم. آخر من ضد کی هستم که ضد خانم ها باشم به این خطرناکی نازنین! یا...هو
سلام دلقک جان از من دلگیر نشو خیلی ,
کمی دلگیر شوی اشکال ندارد!اما اما,اما, اما من فکر میکنم,نه تنها فکر میکنم که احساس هم میکنم و تنم میلرزد که ما دوباره بعد از این همه بدبختی بخواهیم دست به دامان خاندان پهلوی شویم ودوباره به عقب برگردیم. آن شاهنشاهی نه سال 57 که سال 32 تمام تمام شد آن زمان فرح حتما دختر بچه ای بوده نه ملکه و گناهی در فروپاشی شاهنشاهی نمیتوانست داشته باشد. امید دوباره بستن این خاندان در حد همان بازی امام زمانی و مهدی موعود و خرافات دیگر است حالا بگیریم خرافه ای در شکل و شمایل کراواتی و مدرن آنقدر که دلقک مدرن ما را هم از خود بیخود کرده و به فریاد واداشته که شان پادشاهی را پایین نیاورید و روشنفکر نشوید.طنز جالب ناخواسته ای نوشته دلقک ما : که عایجناب درست است که من شب و روز به نکوهش خرافه و ستایش مدرنیت میپردازم اما,و این اما مهم است که شما نباید باور بفرمایید باید در همان بالا بالا دست نیافتنی و با جلال و جبروت ادای شاه شاهان را در بیاورید بترسانید از خشمتان مردم را و بنوازید و بفریبید ضعیفان از پا افتاده را و امید بفروشید به آنان برای روز بازگشت به خرافه مدرن دست ساخت خود دلقکمان.....یاهو
و سخن آخر دلقک جان مااز کاروبار و کشتار همه شاهان ازکورش بگیر تا نادر و محمد علی شاه واحمد شاه واردیم و همه را دانه دانه شمرده ایم فقط حرفمان این است که آنها در جایگاه زمانی خودشان بودند نه در بیرون آن, ولی خاندان پهلوی هرگز نبودند. شاهنشاهی در ایران با قاجار مرده بودو پهلوی ها بزک شده( با هنرنمایی انگلیس البته) آن مرده بودند که بر دوش ایران شاه زده گذاشته شدند که بگور بسپاردش و53 سال طول کشید تا این مرده را به خاک بسپاریم.حالا دوباره بیاییم این مرده را از خاک بیرون کشیم و بر فرق سر بنشانیم؟
من هم دوستتان دارم و از خواندن نوشته هایتان لذت میبرم. زنده و پایدار باشید.
با اجازه تان یک پاسخ کوتاه به سحر خانم بدهم وبروم زحمت کم کنم:
ما به این بچه کار نداریم اصلا, بچه است دیگر. به دلقکمان کار داریم که به این بچه چیز یاد ندهد این بچه 50سالش است اگر میخواست چیزی یاد بگیرد تا به حال یاد گرفته بود. تازه از قدیم گفته اند عاقبت گرگ زاده گرگ شود , گرچه با آدمی بزرگ شود همین.
امشب را همین پشت می مانم و یکی به دو کردن باشما می گذرانم بهتر از پست جدید است که تاسوعای امام حسین امسال مصادف شده با عاشورا و همه زده اند گاراژ!
هومان جان اول که نه دلگیری و دلخوری مال مجالس روضه خوان هاست نه سیرک دلقک ها ودوم اینکه آن سال 32 را فراموش کن که خوب شد انجوری پیش نرفت که تو دوست داشتی. یاد حزب اللهی ها می افتم در حسرت حکومت رجایی که فقط چون فرصت حکومت نیافت اسطوره کردند مثل کندی در امریکا و همۀ ناکامان که قهرمان های پیروز همۀ تاریخ شکست خوردگان هستند و نه پیروزان.
خیلی وقت نیست که در سیرک من تماشاگری و الا فرق سنت و خرافات را نوشتم یک زمانی در ستایش از جشن عروسی باشکوه پرنس ویلیام در بریتانیا در آن بگیر ببند ورشکستگی اروپا. پس من اگر معیار باشد قدمت و سنت و فرهنگ در برابری همه با خرافات یکی از خرافی ترین ها هستم.
متأسفانه نه با سفارش تو و نه با آرزوی من مردم ایران مثل مردم همۀ جهان عقب مانده جز به حیرت از شکوه پادشاه یا تقدس فقیه نمی روند توی صف و نظم نمی گیرند به تمکین و رفتن سر کار و زندگی. هرکس جز این دوباشد و مثل یکی از ما مردم اینقدر چوب تو ماتحتش می کنند که یا او هم یا شاه شود و یا فقیه. مثل اینکه باور کرده ای ما در زمان کورش دموکراسی ملی و زمان محمد دموکراسی مذهبی داشته ایم. پاکستان و هندوستان با هم جر خورده اند از هم دیگر در همان نزدیکی هایی که مصدق پوپولیست مجلس را تعطیل کرد و گفت دموکراسی در بهارستان است در جوار شعبان بی مخ. حاتم قادری حرف خوبی زده بود سالها پیش راجع به پیرمرد جنتلمن که با انگلیس مبارزه می کرد در حالی که خودش شبیه ترین ایرانی هابود به جنتلمن - سِر های انگلیسی. پس زیاد هم غصه نخور راجع به کودتا یا قیام یا بی سیاستی یا نفت ملی یعنی چه آنموقع!
اگر کاشانی جای خمینی امده بود زود هنگام خیلی هم معلوم نبود بعداً خمینی نتواند مارا یک راست برگرداند بعصر شیخ شهید! فضل الله نوری. لذا تاریخ خوانش های مختلف دارد و یک خوانش همیشه درست ترین خوانش نیست. داشتم راجع به پاکستان می گفتم که ببین اسلام چه بروز دموکراسی همزاد هند آورد که امروز برای نان شب خیلی هم بی نیاز نیستند و نظامیان نبودند الان چندتا بنگلادش دیگر هم از بغل شان کنده شده بود.
مشکل آنجایی است که سیاستمداران هم مثل من هنرمند باشند و از سیاست یک فانتزی بسازند درست و پیمان و هی آرزو های دور ودراز کنند و فوت کنند توی پاچۀ همدیگر.
و اما finally
1- من که جلو افتاده ترین خوشبینم در رفتن این رژیم دینی. هنوز صدای پای آینده را پشت در بیت رهبری حتی تشخیص هم نداده ام چه رسد بفرمایش شما که همین فردای تقویمی را بدون سر خر فقیه و سلطان می دانی و می خواهی و می خواهی قلم پای جفت شان را قلم کنی با احساسات.
2- بگذار اگر زوری داریم همه جمع شویم و یک هول حسابی بدهیم به این اختاپوس 1400 سال در انتظار حکومت مستقیم فقها. تا اگر یک تکانی دادیم مطمئن باش که رضا پهلوی جلو صف نخواهد بود و فرصت داریم یکبار دیگر اورا بفرستیم بغل دست اجدادش در زباله دان تاریخ. ولی تا از زباله دان خبری نیست خود تاریخ را چند باره مطالعه کنیم با منطق. و نه منطبق بر آرزوهایمان. یا...هو
دلقک جان من میدانم که رضا پهلوی جلوی صف نیست و اما تجربه آن انقلاب را هم هست که خمینی را دوماه نشده کرد رهبر انقلاب. هر بار نام رضا پهلوی میاید و آن شعار "اکنون فقط اتحاد"یادوحدت کلمه خمینی میافتم . گمان نمیکنید این رضا خان دارد مشق خمینی رادر سوار شدن بر موج نارضایتی میکند؟ و دیدارهایش با جدایی طلبان کرد و ترک خطرناک نیست؟ همانطور که بابایش بحرین را داد واو هم کردستان و آذربایجان را نخواهد داد که چند صباحی حکومت کند؟ خلاصه کنم جدایی و انشقاق اپوزیسون مرا میترساند که این آقا ناگهان فرصت به چنگ آورد وبشود رهبر و شاه و دوباره ما بمانیم و یک ساواک و یک شاه وروز از نو.همین است که توجه شما به او و اندرز دادنش را مهم میدانم و یاد خمینی میافتم که روشنفکران و سیاستمداران را یکی یکی فریفت.
درود و صد درود بر دلقک عزیز و میهمانان عزیزش که گفتگویی بسیار آموزنده دارید، سپاسگزارم.
نه هومان جان. من فکر نمی کنم که سهل است حتی می توانم سوگند بخورم که از تنها کسی که اینکارهای تجزیه و جنگ و ... از او نه بر می آید و نه خواسته اش است همین رضا پهلوی است. او نه شخصیتش و نه میراث خانوادگی و دود مانش چنین چیزی را نشان نمی دهد. ضمن اینکه خمینی چیزی را مصادره نکرد. انقلاب مال خودش بود مال خودش هم کرد و مال خودش هم ماند. این روشنفکران و همۀ ملیون و مذهبیون و چپ و راست بودند که آیت الله خمینی را بدلیل پایگاه توده ایش ناگزیر یا ببوی کباب و یا ازروی ساده انگاری که روحانیان قدرت سازماندهی و حکومت ندارند و همینطور با توجه به ادعای خود آیت الله خمینی هم قادر و مایل به حکومت و تمرکز قدرت در دست روحانیان نمی دانستند. و خمینی هم اولش کلک نزد و تا حدودی هم مقاومت کرد بلکه فشار توده ها و توطئۀ روحانیان قدرت خواه مثل بهشتی و خامنه ای و رفسنجانی و البته عدم سیاستمداری خوب بازرگان وادار به رضایت برای مصادرۀ انقلاب بنفع مطلق روحانیان کرد. خیلی مفصل است تاریخ. بهرحال من به اندازۀ تو سیاسی نیستم و بویژه نه اپوزیسیون خارج از کشور را بغیر از همین نام رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق نه می شناسم و نه در جریان کارهایی که می کنند هستم. آن ملاقاتها و این مسائل را هم نمی دانم و حتی یک بار هم اخبار رضا پهلوی را با قصد و نیت تعقیب نکرده ام. اما از روحیه و تربیت و مشی پدر و جدش می دانم که هر انگی به آنان بچسبد در میهن پرستی و ایران دوستی ایران یکپارچۀ آنان خللی نیست. غرب اگر بازوی مسلح بخواهد برای دخالت در ایران باید مجاهدین خلق و پژاک و این قبیل گروه ها را رصد بکنی. رضا پهلوی اگر پادشاه تربیت نشد نیمی مربوط به مادرش است که گفتم نیم دیگرش هم خواست پدرش بود که عجله داشت قبل از مرگ مریضش در اوایل دهۀ 60 خورشیدی ایران را از پیچ تند جلو افتادن و پیشرفت بگذراند که رضا پادشاهی دموکرات بشود. چون شاه می دانست که دیگر هم زمانۀ شاه شاهان سپری شده و هم ایران نیازی به انضباط نظامی و دیکتاتوری ندارد برای ادامه بعد از پایان دهۀ 50 خورشیدی. خب شاه قمار را باخت و ما هم مدرنیته و پیشرفت را. و علت مهمش هم این بود که شاه برای پیشرفت شتاب وولعی غیرمعمول بکار برد. این بمعنای عدم توجه به ضعف های شاه نیست و من هم اصلاً موضوع بازگشت سلطنت به ایران را جزو محالات می دانم. و راستش آمده بودم به این سیرک که ببینم می شود برای این چهارقد کوفتی زن ها یک فکری کرد که هتل بسازیم توریست بیاریم کار تولید کنیم حکومت تشکیل بدهیم. بچه ها مجبور نشوند برای تنی به آب تا آنتالیا بروند و از این قبیل امور پیش پا افتاده که فعلاً بدجوری گیر افتاده ام در این سیاستی که اصلاً سررشته ندارم و علاقه هم. و این نوشته هم فقط برای کمک فکری دادن بشماها است که هرکسی باید در همان نقشی که مناسبش هست نقش بازی کند و مرتب از این شاخه به ان شاخه نپرد. یا...هو
تنها گناه رضا پهلوی این است که ایرانی است، و عرب و روس و تجزیه طلب و بیگانه خائن به ایران نیست. و قلبش تنها برای ایران می تپد.
ارسال یک نظر