۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

شعرخواجه ونقاشی دالی وشرمندگی من!


Soft Construction with Boiled Beans

 

دلم رمیدۀ لولی وشیست شورانگیز

دروغ وعده وقتّال وضع ورنگ آمیز

فدای پیرهن چاکِ مهرویان باد

هزارجامۀ تقوی وخرقۀ پرهیز

خیال خام توباخود به خاک خواهم برد

که تا زخال توخاکم شودعبیرآمیز

فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی

بخواه جام وشرابی به خاک آدم ریز

پیاله برکفنم بند تا سحرگهِ حشر

بمی زدل ببرم هول روزرستاخیز

فقیروخسته بدرگاهت آمدم رحمی 

که جزولای توام نیست هیچ دستاویز

بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت

که درمقام رضا باش وازقضا مگریز

میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست

توخود حاجبِ خودی حافظ ازمیان برخیز.

فدای مهرتان. یک مسافرت کوتاه. یک ریکاوری لازم. یک دیوانگی جدید شاید.

ولی سرقولم هستم. 

فعلاً!

۳ نظر:

سعید گفت...

ok
recovery
بیلیردیم بیزی آتمازسان

ناشناس گفت...

رو قولت حساب نمی کنیم ایندفعه رو :) منتظر مطالب جدید هستیم. شاد باشی و سلامت!

ناشناس گفت...

به به! چشم ما روشن!