The Adoration of the Shepherds |
مربوط به پست قبلی است
nik گفت...
سالگرد انتخابات نشان داد که غیر از فراخوان شخص موسوی و کروبی مردم خودشان را منتر شورای بی نام و نشان سبز امید که معلوم نیست کی هستند نمیکنند. اینکه شما میفرمائید اصلاح طلبان از بسیج نیروی اجتماعی خودداری میکنند، به نظرم اگر هم هیاهو راه بیندازند کسی گوش نمیکند. من اگر جای مادران قربانیان اعتراضها بودم دهان آن -- به خصوص خارج نشین -- را که بخواهد دوباره جوانهای مردم را به خیابان کشانده و به کشتن بدهد خورد میکردم. طبقه متوسط ایران شاه را ساقط کردند اون وقت یه مشت پشت کوهی و لات و گشنه گدای مصادره چی شدند وارث انقلاب. به نظرم انفعال، تخمه شکستن و به گود نگریستن بهترین سیاست است در این دوران که این لاشه ته مونده هم تجزیه شود. کوچکترین حرکتی دوباره خامنهای و برده هاشو برّاق میکنه به سمت آزادی خواهان و از دریدن هم غافل میشوند
سلام خیلی ممنون و پوزش بخاطر اینکه نمی رسم مثل سابق مرتب و مفصل و زود جواب بدهم یا در حقیقت وارد بحث بشوم.
اماnik چند کلمه در رابطه با کامنت شما لازم است بگویم تا برداشت های دیگران هم بمنظورم نزدیک تر باشد.
اعتقاد دارم که اگر خود بزرگواران موسوی و کروبی هم بودند و باشند هم نه فراخوان می دادند در چنین شرایطی و نه اگر فراخوان می دادند مردم استقبال می کردند یا می کنند. چون آن فراخوان های قبلی هم بعد از سی ام خرداد 88 دیگر وجهۀ توده ای نداشت و تا عاشورا که تقریباً هواداران ایدئولوژیک موسوی ابتکارعمل را از دست دادند و اغلب نیروهای میدانی تأثیر گذار اگر هدایت شده توسط مجاهدین و برخی گروه های سلطنت طلب نبودند؛ بیشتر جنبۀ ابتکار فردی نیروهای سکولار انفرادی یا مرتبط در شبکه های اجتماعی بود. بعد از عاشورا هم که اصولاً دیگر بدنۀ میدانی جنبش کلاً منفعل شد و جنبش سبز اگرهم داشت می رفت کم کم حالت جنبش بگیرد موفق نشد و جنبش نشده تمام شد.
2- تا رسیدیم به 25 بهمن 89 که فراخوان موسوی و کروبی در جهت غیر خواست رهبران سبز که حمایت از اعتراضات مصر و تونس بود و صورت مسأله ظاهراً در تأیید از انقلاب اسلامی بروایت امام خمینی ِ اصلاح طلبان - دقت کنیم ما همانطور که دو تا اسلام، دو تا پیامبر اسلام، دو تا امام علی و ... داریم بطریق اولی دو تا امام خمینی هم داریم که یکی اش رهبر اصلاح طلبان است و دیگری رهبر اصولگرایان که البته هردوشان هم درست می گویند و همانطور که از متن دین مستندات می آورند برای ادعاهای شان. از پیامبر و علی و امام خمینی هم سند می آورند برای راستی آزمایی خودشان - بود که عملاً به تظاهرات ضد حکومت اسلامی تبدیل شد و شعارها و خواسته ها مستقیماً بسمت ولایت فقیه و مرگ بر دیکتاتور رفت.
3- این موضوع معلوم می کرد که در 25 بهمن هم عملاً نیروهای از جنس موسوی یا نبودند و یا در حاشیه بودند و نیروهای سکولار با تعریفی که در بالا کردم تحرکی جدید و خارج از مناسبات جنبش سبز را با این امید آغاز کردند که بلکه شورش های مصر و تونس آمادگی تازه ای را در بدنۀ توده ایجاد کرده باشد و بتوانند از آن استفاده کنند. ولی عملاً وقتی دیدند چنین آمادگی در حدی که باعث تداوم و تغییر شود نیست شورش مستقل و جدید سکولار هم بلافاصله تعطیل شد و دیگرهیچ گاه مجدداً حاضر به کمترین حرکت قابل بحثی نشد.
4- منظورم از استفاده از رها شدگی ناشی از شکاف های حاکمیت در حوزۀ مدنی و توسط اپوزیسیون ناظر بر هیچکدام از طیف های اصلاح طلبان مذهبی و از جمله آقایان موسوی و کروبی هم نبود. زیرا اپوزیسیون اصلاح طلب فقط در حکومت هایی شکل می گیرد و عمل می کند که حکومت مزبور با هر صورت بندی هم در حوزه های اجتماعی و فرهنگی از آموزه های لیبرال استفاده کند. یعنی رژیم هایی که فردیت انسان را جز در حوزۀ قدرت و سیاست برسمیت بشناسند و به او اجازۀ مانور انتخاب در حیطه های غیرسیاسی بدهند. مثل رژیم های مبارک و بن علی.
5- در حالیکه در رژیم های ایدئولوژیک و توتالیتر و انقلابی اپوزیسیون اصلاح طلب موضوعی لغو و بیهوده است و مخالفان و منتقدان چنین رژیم هایی خواه ناخواه باید برانداز باشند و هستند. دلیل هم کاملاً روشن است زیرا فقط هنگامی تعدد و تکثر پذیرفته است که منبع و منشاء این تعدد و تکثرهم متعدد باشد. بعبارت دیگر فقط حکومت هایی که مشروعیت خود را از انسان می گیرند می توانند مدعی تکثر و تعدد باشند. زیرا منبع مشروعیت شان که انسان است متکثر و متعدد است. در حالیکه وقتی مشروعیت یک حکومت از خدا یا مارکس یا هر منبع بیرونی و غیرانسان مفرد عضو جامعۀ موضوع حکومت می آید دلیلی برای تکثر و تعدد نیست. چون مارکس و خدا هر کدام یک نفر با یک ایدئولوژی بیشتر نمی توانند باشند.
6- و اتفاقاً نباید هم باشند و تمام جیغ و داد من در این وبلاگ هم همین است که چرا دروغ می گویید. وقتی قرار است کسی غیر از منِ انسان در مورد من حکم پیشینی داده باشد دیگر این خلط مبحث که من هم صاحب رأی هستم امری ناشدنی و سرکار گذاشتن ملت هاست. و حاصل چنین نشانی عوضی و دروغی با هر صداقتی هم گفته شود جز بدبختی بیشتر حاصلی ندارد.
7- در سال 80 طی یک مطلب کوتاهی که راجع به هیتلر و استالین بعنوان دونابغه نوشته بودم در یکی ازروزنامه ها (بنیان) توضیح داده بودم که اگر استالین پس از لنین آن حمام خون را راه نینداخته بود. و همۀ مخالفان ایدئولوژیکش را نروفته بود. مطلقاً اتحاد شوروی به آن پیشرفت حیرت انگیز در صنایع نظامی و سنگین و فضایی که پهلو به پهلوی امریکا بزند نمی رسید. چون که قرائت های مختلف از متن واحد که دین باشد یا کاپیتال مارکس جز هدر دادن وقت و سرمایۀ کشور و در حال تعلیق نگاه داشتن همۀ روزمرگی های زیست یک ملت حاصلی ندارد. در حکومت ایدئولوژیک حاکم برتر- دراینجا آیت الله خامنه ای - باید بتواند همۀ مخالفانش را از دم تیغ بگذراند تا بتواند حداقل به هواداران و وفادران خودش امنیت روانی داده و آنان را از زیست و زندگی مورد نیازشان برخوردار گرداند.
8- درست است که در چنین حکومتی تعداد زیادی انسان های فرهیحته قربانی می شوند و یا بحاشیه رانده می شوند ولی در مقابل توده هایی که جز معیشت و امنیت انتظاری از زندگی ندارند بخواسته های حد اقل شان می رسند. چه بسا با تدقیق در ایدئولوژی رژیم خیلی از نخبگان هم بمزدوری تن بدهند و زندگی گیاهی خوبی برای خانواده هایشان تدارک ببینند. و خلاصۀ بحث اینکه: " قرائت های مختلف از ایدئولوژی واحد یعنی چالش پایان ناپذیر و متوقف کردن مردم در نا امنی روانی همیشگی."
9- لذاست که رژیم ایران مطلقاً جزو حاکمیت هایی که بتواند با رفرم تغییر رفتار بدهد نیست و هر گروهی ادعای اصلاحات در چهارچوب ایدئولوژی را داشته باشد یا خائن است و یا متوهم. قصه بسیار مفصل است و من قصد نوشتن فلسفۀ سیاست در این وبلاگ را ندارم و چه بسا صلاحیتش را هم. فقط مجدداً به این آموزۀ کلیدی تأکید بکنم که انتخاب ما در بین یک: انسان و فردیت او. و دو:غیر انسان یا ایدئولوژی با منشا هر کس که می خواهد باشد - خدا یا مارکس یا مسیح یا بودا یا... فرقی نمی کند - است که تعیین می کند که حکومت برخاسته از این انتخاب اولیه اصلاح پذیر خواهد بود یا نه. و حکومت ایدئولوژیک مطلقاً قابل اصلاح و رفرم نیست. البته نه اینکه آیت الله خامنه ای این چیزها را نداند. او بهتر ازهمه هم می داند و هم می خواهد که جمهوری اسلامی را به حکومتی بهتر مثل حکومت استالین در شوروی سابق ارتقاء دهد. مشکل او این است که دین ظرفیت مانیفست شدن حد اقلی در حد مارکسیسم راهم ندارد. و الا اگر می توانست جامعه ای مثل افغانستان طالبان را ایجاد و کنترل کند. شک نکنیم که در اولین فرصت چنین می کرد. و البته من همان را هم مغتنم می دانستم. چون بیشتر از این جمهوری اسلامی؛ نا منتظم و دلهره آفرین بود. برای من خوب نبود ولی برای ده نفر دیگر که زندگی را جز در زیست گیاهی ولی مطمئن می خواهند عالی بود. یا...هو
۴ نظر:
فوق العاده بود...وحدس می زنم بیشتر از همه پست های دیگرتان مخالفت سبزها و ایرانیان منزه طلب دیگر را برانگیزد
فهم همین یک پست یعنی فهم حکومت داری
سلام به شما
دلقک جان ان ده نفری که شما میگویی نه با این حکومت مشکل دارند نه با بعدیش که بخواهند تکانی به خود بدهند یا انتظاری داشته باشند.
حد اکملی از ازادی به قول شما گیاهی را دارند که حتی هیچ کجای دیگر دنیا وجود ندارد. نیازی به فلسفه حکومتی ندارند.
هیچ کمبود ازادی یا محدودیتی حس نمی کنند بجز همین سخنان چرت پاره کن من و شما که گاهی اشفته میکند ان زندگی را.
تمام اعتراض و مشکل از قشر خاص و عمدتا تحصیل کرده جامعه است که نمودشان در زندان و بدنه شان در مناسبات در خیابان است.
و برای همان قشر نیز این حکومت نیمبند از یک دیکتاتوری طالبانی با ساختار هزار مرتبه بهتر است. که سهوا منافذ تنفسی وجود دارد در ان.
جناب دلقک لطفا ادرس ناکجا اباد نزدیک ندهیدچون نزدیک است.
تا اینجا صبر کرده ایم چند سال دیگر هم می کنیم ولی به ابادی دموکراسی برسیم نه دربیابان های استبداد سرگردان بمانیم.
دلقک جان تحلیلتون از صحبتهای امروز احمدی نژاد چیه؟ درگیری رهبر و مجلس در ابراز این تهدیدها موثره؟
چی ش دلقک گشت ارشاد راه افتاد .شروع کردی به کوفتن حسن
ارسال یک نظر