۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

این پسرۀ قمار باز!

Still Life with Fruit



خان که هم خان ِ ده است و هم خان ِخانه، مسئول حفاظت از هر دو است بموازات هم. چون خانه نباشد ده نیست و اگر ده نباشد خانه. پسر ارشد که کدخدای ده هم است فقط مسئول حفاظت ازده است و خانۀ پدر را جزو حوزۀ استحفاظی خود نمی داند. حتی برخی مواقع به پدرش اخطار می دهد که بر سر مسیل خانه ساخته؛ و ممکن است مجبور شود آن را خراب کند. 

پسره تا پسر بود و در خانه، خیلی معقول و مقبول و اهل بود. و خان بعد از مدت ها پاهای اش را دراز کرده بود رو به قبله! بدون اینکه قصد مردن داشته باشد. و کارش شده بود قربان صدقۀ قد و بالای پسر رفتن که گفتم کدخدای ده بود. تا آنروز که بچه ها خبر آوردند که خان داداش با یک پسرۀ شرّ وقمارباز دوست شده و هی می رود خانۀ آن ها برای دیدن فیلم های پورنو مثل ظهور نزدیک است.

خان که ازرفتارهای عجیب وغریب پسر نازنینش بشدت سرخورده وبیمناک شده بود چندین بار او را صدا کرده و گفته که می داند با چه کسانی رفاقت می کند و از او خواسته که رفاقتش را بهم بزند با این پسرۀ قمارباز؛ که در شأن خانواده نیست. کدخدا که دیگر برای خودش مردی شده وهمان پسرنمانده، به پدرش توضیح داده است که دوستش در ادارۀ امور ده به او کمک می کند و حاضر نیست از او جدا شود حتی اگر عاق شود از سوی خان.

همۀ بچه های خان که صغیر هستند و عقل رس نشده اند هر روز و هر ساعت می روند توی کوچه و بالای بام ها و سنگریزه پرت می کنند بسوی رفقای پسرۀ قمارباز. خان که از اراده و مصمم بودن کدخدا با خبراست مرتب بچه های صغیررا نهی می کند از منکر دشنام و سنگریزه زدن به اطرافیان پسرۀ قمارباز رفیق جان جانی پسر ارشدش. 

دهاتی ها که می دانند تا خان و خان بازی هست راهی به زندگی آبرومند گشوده نیست ساکت وبی خیال تماشاگر دعوای پدر و پسرهستند و دخالت نمی کنند. خان هم که می داند حریف پسرش نیست بدلیل ضعف قوای جسمانی. همۀ غرش را می زند به بچه های صغیر که عین بزغاله بدنبالش بع بع می کنند تا چراگاهشان را تعطیل نکنند.

کد خدا دیگر امروز کفرش در آمد از این بچه بازی های برادران صغیرش و گرد و خاکی که می کنند بر سر رفقای رفیق قمار بازش. پسر بزرگ خان گفته که این بار آخری باشد که حرف پدرتان را زمین می اندازید و به رفقای من کلوخ پرتاب می کنید. که اگر ادامه بدهید از قدیم گفته اند کلوخ انداز را پاداش سنگ است.

خان همیشه ازاین حرف پسرش که خانه را به آتش می کشد وحشت دارد. او خودش هم نمی داند که منظور پسرش ازخانه کدام خانه است: خانۀ پدری و فامیلی یا خانۀ عمومی و روستا. وسردرنمی آورد از آتشی پنهان که کدخدا دارد در زیر دامن. البته یک آدرس هایی پسرش داده قبلاً. وقتی گفته که ویلایش هم خارج از محدوده ساخته شده و هم در مسیر سیل.

معلوم است که اگر کدخدا بخواهد ویلای خان را خراب کند به حکم وجدان. دهاتی ها سر از پا نخواهند شناخت در استقبال از کدخدای دهشان که خانۀ غصبی پدرش را با خاک یکسان کرده باشد با بلدوزورهایی از جنس "بشارت زندگی برای دهاتی ها". پسرۀ قمار بازهم چند وقت پیش گفته بوده که منظور از "خانه را به آتش می کشم" کدخدا، همان خانه خرابی خان وفرزندان صغیرش است بدون کشت وکشتار وزخمی حتی!

حالا باچی؟ ما هم که دهاتی هستیم وبی خیال. نمی دانیم. باید صبر کرد ودید این نمایش مهیج را درخانوادۀ خان. فعلاً تا عید صیام با پیشتازی کدخدا همه به کما خواهند رفت!

..............................................

دست زیاد است وتحلیلگربسیار. حالا که دیگرشوخی های ما جدی شده. پس یک روایتی سمبولیک نوشتم تا ترجمه اش به سیاست درپست بعدی اگروقت وحوصله وعمری بود. یا...هو

۳ نظر:

مختوم قلی گفت...

ترجمه اش به سیاست که معلوم است دلقک جان. ادامه قصه خان و کدخدا را بنویس!

ناشناس گفت...

کدخدا از کوره در رفته خان آرامش میخواهد

خ.آ گفت...

سلام استاد . از اين خان بي شرف هر چه بگي بر مي آد فكر كنم خان جلوي دهاتي ها بچه صغير ها را دعوا ميكنه و در خفا بهشان سنگريزه ميده كه بزنن به رفيق قمارباز و گنده صغيره از اين بازي خسته شده!