On the wallaby track |
1- واقعیت تلخ این است که گسترش شبکه های اجتماعی درحوزۀ اطلاع رسانی مجازی علاوه براینکه یک فرصت استثنایی است؛ بلکه مهمترازآن یک تهدید بالقوه هم است. بعبارت دیگرگسترش فضای اینترنت ودسترسی هرآدم با صلاحیت وبی اهلیتی به امکان انتشاربافته ها یا یافته های ذهنی خود همواره نه تنها کمکی به اطلاع رسانی وآگاهی بخشی وتضارب آرا نمی کند بلکه بسیارهم پیش می آید که این آزادی بی مرزرسانه ای مصداق ضرب المثل معروف "ازقضا سرکنگبین صفرافزود" هم می شود وتلاش به ضد تلاش، تبلیغ به ضدتبلیغ وحقیقت وواقعیت به ضد خود تبدیل می شود.
2- یکی ازبارزترین بروزوظهوراین وضعیت مبتلابه امروزاینترنت درفضای گفتمان ایرانی ظاهرشده است. بویژه بعد ازظهوروافول جنبش سبز که بدلیل عدم تطابق قطعی آن باهرجنبش اجتماعی قابل تعریف وبارکردن همۀ آرزوهای بشریت برپشت این حرکت محدود اجتماعی با رویکرد مشخص "رأی من کو؟" درشکل گیری آن؛ وبتبع آن عارضۀ بازیچه شدن "امرسیاسی" دردست هرازراه رسیده ای؛ این آسیب تا آنجا گسترش ونفوذ یافته است که: اولاً نوعی دلزدگی وبی تفاوتی منفی را در مخاطبان برانگیخته؛ وثانیاً فضارا چنان تیره وکدرکرده است که تشخیص دوغ ودوشاب را بشدت ناممکن گردانیده است.
3- هراتفاق راست ودروغ، کوچک وبزرگ، سیاسی یا غیرسیاسی و... بسرعت در فضاهای مجازی به ابزارسیاست محض تبدیل می شود ومورد پروپاگاندا وتبلیغات غیرواقعی وابزارصرف قرارمی گیرد. وبدیهی چنین فضایی اولاً گم شدن واقعیت درمیان انبوه ابزارسازان سیاسی است وثانیاً عدم رغبت ورود صاحبان اندیشه وتحلیل های عمیق ازواقعیت به این آشفته بازار!
4- این موضوع را بویژه درمرگ مشکوک واخیردوتن ازبهترین فرزندان ایران عزیزخانم هالۀ سحابی ورضا هدی صابربراحتی می توان مستند کرد. درحالیکه مرگ تحت فشاروعدم رسیدگی حداقلی به کمترین حقوق قانونی این دوزندانی سیاسی محرزاست. لیکن بدلیل تقدم دادن ابزارسیاسی کردن واقعه وفاجعه به واقعیت اتفاق افتادۀ "فاجعه"؛ خودش به فاجعه ای بسیارخطرناک ومضمحل کننده (بی تفاوتی جامعۀ مخاطب) منجرشده است. لذا اگرسری به انبوه این مطالب راست ودروغ ومعتبر ونا معتبری که درفضای مجازی منتشرمی شوند بزنیم. با این واقعیت تلخ روبرومی شویم که همۀ این نوشته ها وگفته ها جزنویسنده وگوینده اش ازسوی مخاطبی مورد توجه وحساسیت قرارنگرفته اند ونمی گیرند.
5- ازبرکت خون پاک وبعد ازمرگ شهادت گونۀ رضا هدی صابرعزیزمتن نامۀ مستندی منتشرشده است ازسوی 64 نفرازهم بندان زندانی اووماجرا را آنطورکه واقع شده وبدون دخل وتصرف سیاسی منعکس کرده است. که می توان به آن استناد محکم کرد وحاکمیت متزلزل وگسیختۀ آیت الله خامنه ای را مورد بازخواست قراروبه محکمۀ افکارعمومی کشاند. من ضمن اینکه اکثریت قریب به اتفاق این 64 فرزند برومند ودربند ایران را فعالانی غیرسیاسی می دانم ولی ثقل تأییدم را بربزرگترین وپی گیرترین فعال حقوق مدنی ایرانیان عماد باقی نازنین قرارمی دهم. عماد باقیی که بعد ازآزادی اززندان سیاسی قتل های زنجیره ای، وبا تأسیس نهاد مدنی دفاع ازحقوق زندانیان اعم ازسیاسی وغیرسیاسی، بطورمطلق ازحوزۀ سیاست فراتررفت وتبدیل به یک فعال اجتماعی بشدت مورد احتیاج ونیازامروزایران شد.
6- اینک دیگربا اطمینان ویه ضرس قاطع می توان داوری کرد که مرگ شهادت گونۀ رضا هدی صابرمرگی با دخالت منفی وغیرحقوقی (بی تفاوتی بهداری زندان در تشخیص وخامت حال اووتوهین وضرب وشتم ایشان دربرگرداندن مجدد به بند) وعدم دخالت مثبت وحقوقی دررسیدگی بوضعیت بیماری نامبرده (عدم توجه به درخواست وانتقال بموقع ایشان به امکانات پزشکی مجهزتر) بیشترین بارشهادت اورا متوجه حاکمیت بالفعل جمهوری اسلامی کرده است. وباید بدورازابزارسیاسی قراردادن آن درراه مبارزۀ سیاسی وازاین قبیل پروژه های بشدت آسیب رسان به همان هدف مبارزۀ سیاسی؛ منتظراقدامات منسجم ومتمرکزفعالان حقوق مدنی وحقوقدانان بود که دنیا را متوجه رفتارحاکمیت نامتعادل وبشدت ترسیده وگسیختۀ جمهوری اسلامی بنمایند.
7- این ادای احترام عمیق من به فعالان دربند ایران درزندان های جمهوری اسلامی وبویژه اظهارتأسف عمیقم ازمرگ شهادت گونۀ رضا هدی صابرجوان وثابت رأی وسترگ؛ ناقص خواهد ماند اگراشاره ای نکنم به چرا این اتفاقات ودرحوزۀ امنیتی جمهوری اسلامی اینقدرتشدید شده وهرروزتکرار می شود. با این فرض بدیهی که آیت الله خامنه ای بعنوان حاکم بالفعل ومثل هرحاکم دیگری نمی تواند ازوقوع حوادث مشابه پی درپی نسبت به مخالفان نجیب خود راضی وخشنود باشد. زیرا که ازنظرهزینه فایده؛ این وقایع بشدت پرهزینه ومطلقاً بی فایده است برای حاکمیت او.
8- بنظرم علت مادرهمۀ این وقایع را باید درحرف جدید ودرست آیت الله مصباح یزدی جستجو کنیم که خطاب به طلاب فارغ التحصیل موسسۀ تحت مدیریت خود می گوید:
بنظرم همۀ دردهای جامعۀ امروزما را با همین اظهارآیت الله ایدئولوگ می توان سنجه کرد وتوضیح داد. وآن اینکه واقع امراین است که هیچ کدام ازکارگزارن ریز ودرشت جمهوری اسلامی به این سؤال کلیدی مصباح یزدی پاسخ مثبت نمی دهند. وگیر کار جمهوری اسلامی دقیقاً همین جاست که نه تنها رییس جمهورش دیگرازاین جمهوری اسلامی واقعاً موجود قطع امید کرده است؛ بلکه جلوترازاو زندان بان وقاضی وپزشک زندان و... هم ازاین سیستم سردرگم ونا کارآمد سرخورده اند. وکسی ازروی اعتقاد یا حتی مزدوری احساس دلبستگی واعتقاد به این خیمه شب بازی خونین سی وسه ساله ندارد، تا هنگام انجام وظایف قانونی خود نفع وضرر حکومت وحاکمان وولایت فقیه را درنظربگیرد. وبسیارمحتمل است که حتی برعکس نیزعمل می کنند تا زودترازاین پارادوکس سرگردانی هم دنیا وهم آخرت شان نجات پیدا کنند.این استاد اخلاق حوزه علمیه گفت: در مرحله بعد باید ببینیم آیا واقعا معتقدیم که باید با آمریکا تا زمانی که این رویه را در پیش دارد مبارزه کنیم یا آن را امری لغو میدانیم؟ و در نهایت باید خود را بسنجیم که آیا به ولایتفقیه اعتقاد داریم و آماده هستیم همه مال و جان خود را در راه او که عمود خیمه نظام است فدا کنیم یا خیر؟
9- ونهایتاً این شاهد مثال که اگردرزندان های شاه وبا آن شکنجه های معروفی که رواج داشت وامکانات محدود درمانی وپزشکی که نسبت به امروزبسیارابتدایی ونازل بود رژیم سیاسی هیچگاه با چنین فجایعی روبرونمی شد؛ به این دلیل بدیهی بود که حد اقل شکنجه گر وزندان بان وقاضی زندان و... به سیستمی که درداخلش خدمت یا خیانت می کرد باور قلبی ویا پذیرش سیاسی داشت. که بقول آیت الله مصباح اولین شرط هرنوع اقدام و تلاشی است. یا...هو
۲ نظر:
دلقک جان سلام و خسته نباشید.
بعد از اینکه در این چند پست اخیر فارغ از مشائی و دوستان تحلیل میکنی ، پست هایت دوباره مانند سابق و حتی بهتر از قبل شده است.
تبریک
دلقک جان سلام و امید که سر حال قبراق باشی و چپوق ت هم چاق.
به درستی افلاس حاگمیت را نشان دادی . یادم میاد سال 60 گرفتار دانشکاه با فارغ اتحصیلی مرگ " لاجوردی " بودم ...آن موقع ها بیشترشون با " آعتقاد " کامل به حقانیت حکومتشون ما را تزیر میکردند. و شاید زنده بو دن امثال من گواه آن حقانیت باشه....لذ ا مرگ صابر و همان جور که شما وباغی گفتند...دیگر مشروعیتی نمانده.......یا هو و بوس
ارسال یک نظر