۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

تیپ شناسی موافقان و مخالفان دخالت بیگانه تا مرز حملۀ نظامی به ایران!

Ville d'Avray



1- ملت ایران مثل هر ملت دیگری در دنیا - البته بسیار نامتوازن تر از همۀ جوامع مشابه خود - به دو بخش عمده تقسیم می شود:
بخش اول مردمانی که دغدغه ای مشخص ندارند. و بخش دوم که دغدغۀ مشخصی دارند. بعبارت دیگر در ایران امروز اکثریتی حد اقل هستند که کاری به سیاست و اینکه اوضاع ایران بکدام سمت و سو می رود ندارند. و در مقابل اقلیتی حد اکثر که بخش عمده ای از فکر و ذکرشان سرنوشت آیندۀ خودشان و کشورشان است.

2- بخش اول (بی خیال وضع کشور) خودشان به دو گروه اقلیت مطلق و اکثریت مطلق تقسیم می شوند؛ که در دستۀ اقلیت خرپولان قرار دارند، که قادرند هرنوع دغدغۀ زیاده خواهی شان را با پول حل کنند و برایشان فرقی نمی کند که حکومت چه باشد و حاکم کی؛ و چطور رفتار کند. چه اینان می توانند هر مانع حکومت در مقابل امیال شان را براحتی دور بزنند و زندگی شان را بر وفق مراد خویش صحنه آرایی و ادامه بدهند. در دستۀ اکثریت مطلق این بخش فقرا و تهیدستان قرار دارند که از بس که گرفتاری و دغدغه دارند نمی توانند کاری بکار حکومت داشته باشند. اینان مثل گروه خرپول ها و در تضاد با آن ها مغزشان انباشته از درد های لاینحل روزمره است و جایی برای "فکر کردن" باقی ندارند.

3- بخش دوم (با خیال وضع کشور) نیز خودشان به دو دستۀ اکثریت نسبی و اقلیت نسبی تقسیم می شوند. اکثریت نسبی این بخش گروهی هستند که می توان از آنان بعنوان "انسان اجتماعی" هم نام برد. این گروه بزرگ دغدغه های کوچک و بسیار پیش پا افتاده ای از نوع "زندگی روزمره" دارند. ولی این خواسته های کوچک شان را در اسرع وقت می خواهند. چون این موانع باعث اتلاف عمرشان و عدم لذت از زندگی شان می شود. تقاوت عمدۀ دستۀ اقلیت نسبی این بخش از ملت که متسامحاً به آنان هم "انسان سیاسی" می گویم در این است که انسان های سیاسی دغدغه های بزرگتر و کلان تر و عمیق تری دارند ولی رسیدن به آن ها را در کوتاه مدت نمی خواهند. زیرا که این دسترسی آسان را ممکن نمی دانند.

4- از زاویه دیدی جدید می توانم اینطور بگویم که "انسان سیاسی"های ایرانی بدنبال حکومت مُثُل غربی (دموکراسی و بخش های سیاسی حقوق بشر مثل آزادی احزاب و مطبوعات و بیان و...) هستند و به انسان اجتماعی هم آدرس می دهند که "چون صد ما آید/ نود شما هم در داخلش است". و چون بدرست معتقدند که این خواسته های حداکثری و فاخر نمی تواند ضربتی و دفعتاً و "پروژه ای" بدست آید. و دستیابی آنرا امری "پروسه ای" می دانند - تأکید می کنم که درست هم می گویند - لذا بیشترین همت و تلاش و راه حل شان را بر مبنای گسترش آگاهی در بین تودۀ مردم استوار می کنند. در حالیکه انسان اجتماعی بیشتر از اینکه دغدغۀ آیندۀ دور را داشته باشد نگران حال خود و آیندۀ نزدیک فرزندان خودش است. و آرزوها و خواسته های کوچکش مثل "آزادی های اجتماعی و فردی و مدنی و پذیرش سبک متفاوت زندگی و شادی و موسیقی و هیجان و تفریح و..." را در کوتاه مدت انتظار می کشد و آن را در قالب "پروژه" تعریف می کند.

5- یک دور کل مطلب را برای تان بازخوانی می کنم: ابتدا جامعه را به دوبخش اکثریت نسبی و اقلیت نسبی تقسیم کردم. سپس اکثریت نسبی را که یا نمی خواهند (خرپولان) یا نمی توانند (فقراء) در سرنوشت کشور مشارکت کنند از کل کنشگران جامعه منها کردم. سپس اقلیت نسبی را نیز به دو اکثریت نسبی (انسان اجتماعی =  انسانی که دغدغۀ زندگی روزمره و آیندۀ نزدیک فرزندش و همسایه اش را دارد) و اقلیت نسبی (انسان سیاسی = انسانی که دغدغه های کلان سیاسی مثل دموکراسی و حقوق بشر و با نیم نگاهی به قدرت گیری نقش خودش در حکومت را دارد) جدید تقسیم کردم. آنگاه نتیجه گرفتم که انسان اجتماعی؛ تغییرات مورد نیازش را کوتاه مدت و "پروژه ای" تعریف می کند. و انسان سیاسی تغییرات معطوف به قدرتش را "پروسه ای" و بلند مدت تعریف می کند.

6- این کتاب را بدین دلیل در یک صفحه نوشتم که این روزها بحث تهدیدات غرب پررنگ شده و دخالت بیگانه "آری یا نه" را به بحث و چالش و دشنام ها و هتاکی های جدیدی ارتقاء داده در بین ایرانیان متفرق و پز خالی "هنر نزد ایرانیان است و بس!" و آن را به مشاجرۀ اصلی تبدیل کرده است. و خواستم شاقولی، متری، معیاری یا فرمولی بشما بدهم که بتوانید با آن صحت و سقم مدعیات افراد را اندازه بگیرید و ضمناً بتوانید برآورد نسبی داشته باشید از مردمان همسو با خودتان. فارغ از اینکه بزبان و نوشته و ادعا چه می گویند و چه شعار می دهند. و آن فرمول این است:

الف- انسان اجتماعی که دغدغۀ اصلی زیستن معمولی در ایران را دارد موافق دخالت بیگانه است در هر سطحی که به تغییرات حداقلی و کوچک از نوع "زندگی معمولی و همه جایی" بینجامد. این مردمان معمولی بقدری تحت فشارهای جسمی و روانی قرار دارند که نه می خواهند و نه می توانند به "پروسۀ" تغییرات کلان انسان سیاسی قانع شده و صبر کنند.

ب- انسان سیاسی که دغدغۀ زیستن فاخر در ایران را دارد ولی حاضر به تحمل وضع معمولی هم نیست مخالف دخالت بیگانه از نوع سخت و نهایت آن (دخالت نظامی) است. چون او اگر هم در داخل ایران جسمش تحت فشار باشد روح و روانش آرام و راضی است - بدلیل در سیبل شهرت و مبارزه بودن - لذا او طالب یک دموکراسی مُثُل مدل غربی است - و طرفه اینکه از برد خود هم مطمئن نیست - و در کمتر از آن ترجیح می دهد نقش قدرت محبوبش را در جبهۀ اپوزیسیون همچنان ادامه بدهد.

7- این نوشته چنان پر ملات شد که هر کلمه اش نیاز به یکی دو صفحه توضیح داشته باشد. لذا دعوت می کنم که آن را با دقت و چند بار بخوانید و سعی کنید با خوانش نثر من به ارجاعات ذهنی من نزدیک و مطلب را خوب بفهمید. و در عین حال این چند نکته را هم ملحوظ دارید:

الف- هر جامعۀ انسانی مثل خود انسان منفرد، موجودی زنده و پویاست. لذا نمی توان خط کشی دقیق گذاشت و جامعه را به دستجات و گروه های مطلق تقسیم کرد. من قاعده را گفتم و حتماً استثنائات زیادی می شناسیم که با تقسیم بندی من همخوان نیست.

ب- آنچه که راجع به انسان اجتماعی و انسان سیاسی گفتم و کل تقسیم بندی شامل همۀ ایرانیان بخش دوم (با خیال وضع کشور) چه در داخل ایران و چه در خارج ایران می شود، و محل سکونت تفاوت عمده ای در آن ایجاد نمی کند. اگر داخلی ها فشار مستقیم رفتار حکومت در روز مرگی هایشان را دارند. خارجی ها هم علاوه بر تحمل دوفاکتوی این فشار ها به نزدیکان خویش اعم از دوست و فامیل و آشنا و فرزند؛ فشار غربت و زیست در غیر وطن شان را هم روزمره و مستقیم بر خود هموار دارند.

پ- گروه کوچک و معدودی از بازنشستگان سیاسی در خارج کشور هم هستند که بر خلاف مردم معمولی (انسان اجتماعی) به این دلیل با دخالت بیگانه موافقند که انتظار دارند قبل از مرگ نزدیک شان نوبت بازی قدرت به آنان هم برسد. و اینان البته شعارپنهان شان غیر از شعار شفاف و آشکار مردم معمولی است که مردم شفاف به حاکمان می گویند: "به خرخره مان رسیده بلاتکلیفی و سرگردانی روانی. یا بکشید یا رهایمان کنید". و پیرو این ضرب المثل مدرن و زیبا ولی غیر رمانتیک شده اند که: "دیگی که برای من نجوشد/ سر سگ توی آن بجوشد".

ت- و سخن نهایی اینکه من مثل همیشه علت تامه را نوشتم و جزییات متنوعی هم می تواند بر این فرمول اثر بگذارد ولی فونداسیون فرمول را قطعی و خراب نشدنی می دانم. یا...هو

۷ نظر:

ناشناس گفت...

اگر نبود دخالت نظامی آمریکا جنگ ایران - عراق سالهای بیشتری به طول می انجامید.

ناشناس گفت...

و شما هم در 6 الف فرار دارید؟!

ناشناس گفت...

واله دروغ چرا وقتی نادر نباشه شاید اسکندری هم مرهم زخم های ما باشه ما که زورمان به سید علی و بیت و محتبا نمیرسه اما این ناتو میتونه این ها را در سوارخ موش بکنه و تسلیم حاشریم یک پول هم بدیم به ناتو اگر محبت کنند

سمندر گفت...

دو ساعت جفنگ نوشتی؟!

ناشناس گفت...

بروز يك جنك بزرك در خاور ميانه هر روز نزديكتر ميشود. دليل اين مساله بر خلاف نظر بيشتر تحليلكران سياست ايران نميياشد بلكه نياز شديد غرب به ايجاد اشتغال در حين و بعد از كارزاري عظيم با هزينه درامدهاي نفت كشور هاي منطقه ميباشد. هما نطور كه جنك ايران و عراق سالها اقتصاد ضعيف شده غرب را در اواخر دهه ٧٠ ميلادي تغذيه كرد و بهاي نفت را به بشكه اي ده دلار تقليل داد. هر مقدار اقتصاد غرب بيشتر در خطر باشد احتمال شروع اين كارزار بيشتر خواهد شد.

ناشناس گفت...

دیمی دیمی! انگار بیست سی سالی هست به ایران سر نزدی خواهرجان! از توی فضا اومدی؟؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام و تشکر.
یک نکته را تأکید می کنم که دوستانی که حسن نیت دارند و گمان می کنند که تقسیم بندی من یک تقسیم بندی ریاضی صرف است و بعنوان مثال اگر یک نظر سنجی بی طرفانه و دقیق انجام بگیرد نتایج بر مبنای تقسیم بندی من در می آید اشتباه می کنند. و من منظورم این نبوده است. کمی دقیقتر می گویم اگر کمکی بکند. دخالت بیگانه و جملۀ "آیا با دخالت بیگانه تا حملۀ نظامی به ایران موافق هستید؟" جملۀ ممنوعه ایست که اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان دوست ندارند در مقابل چنین پرسشی واقع شوند. اعم از اینکه در خود آگاه یا ناخود آگاه خود با حمله به ایران موافق یا مخالف باشند. خود سؤال پرسشی ممنوعه است. و حتی موافقان این دخالت ترجیح می دهند بدون پرسشی از انان اتفاق بیفتد. چون پاسخ بلی به این سؤال خیلی زیاد سخت و قبیح و تابو است. بنابراین منظور من از تقسیم بندی این بود که تعداد کلافه هایی که می خواهند از این برزخ اخوند ها خلاص بشوند چقدر زیاد است برای خروج بسوی جهنم یا بهشت. اینان نمی خواهند در این برزخ سی و سه ساله ادامه بدهند بهر قیمت. ولی حاضرنیستند خودشان به گزینه های روی میز پاسخ بدهند. ان ها هر سؤالی از این دست را با گرفتن سر بین دو دستشان و فقط با جملۀ "من کلافه ام از این وضع" پاسخ می دهند. با...هو