۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

در گپی همراه با گنجی و نکاتی چند: اولویت پروژه های مدنی!




1- اکبر گنجی در آخرین نوشتۀ منتشر شده اش در "روز" تحت عنوان "بمباران دموکراسی و اپوزیسیون همسو" هنوز در آخرین ورودش به حوزۀ سیاست باقی مانده است و می خواهد چرایی مخالفتش با دخالت نظامی خارجی در ایران را تبیین دیگری بکند. و انصافاً هم هم در چیدن صغراهای مدللش و هم در نتیجه گییری های کبراهای خطرناکش موفق است و درست می گوید. اما - واین اما گریبانگیر قریب به اتفاق روشنفکران و اپوزیسیون سیاسی دیگر و رقیب گنجی هم است - گنجی به پند های به مخاطبانش؛ خودش ملتزم نمی ماند. و در حالیکه همه را دعوت به شناخت دقیق  و استحصال مشکل و خواست واقعی - و نه انتزاعی و مجازی - مردم معترض یا ناراضی و اغلب ترکیبی از این دو می کند دعوی خودش را بر امر انتزاعی و سیاسی صرف دموکراسی و حقوق بشر بر پا می کند. او می گوید:
مخالفان ابتدأ باید "برتری اخلاقی" خود را نشان دهند. در گام بعد باید به دنبال "قدرت سازی" در درون جامعه ی ایران باشند. در کنار اینها، به "گفتارهای بسیج کننده" نیاز دارند. اپوزیسیون مقیم خارج، فاقد "گفتار بسیج کننده" است. با مفاهیم انتزاعی نمی توان مردم را بسیج کرد. شعارها و برنامه ها باید نیازهای واقعی اقشار مختلف اجتماعی را در بر بگیرد."نارضایتی" مردم باید با "منافع" آنها ترکیب شود و آنان بدین امر واقف شوند که دستیابی به مطالبات امکان پذیر است و مخالفان به دنبال نیازها و منافع آنها هستند، نه مفاهیم انتزاعی بی ارتباط با زندگی عملی.
اکبر گنجی درجای دیگر در همین نوشته بعد از شمردن دقیق و درست استدلال ها و دلایل موافقان جنگ با ایران از خارج گفته است:
این همدلانه ترین بازسازی دیدگاه بخشی از مخالفان مقیم خارج است. تهاجم نظامی به ایران شاید به سرنگونی رژیم منتهی شود، اما پایگاه اجتماعی و دموکراسی پدید نمی آورد. دموکراسی محصول "توازن قوا" میان دولت و جامعه ی مدنی است. باید در جامعه از طریق سازمان یابی "قدرت سازی" کرد. یک گروه سیاسی، باید نماینده ی حداقل بخشی از اقشار اجتماعی باشد. نمی توان از پرسش های زیر گریخت: علل و دلایل بقا و تداوم رژیم جمهوری اسلامی چیست؟
چگونه می توان در جامعه "قدرت" سازی کرد تا توازن قوا ایجاد شود؟
گذار از رژیم موجود به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر چگونه صورت می گیرد؟
2- مقالۀ مستدل و محکم اکبر گنجی هم نقاط ضعف اپوزیسیون را درست نشان داده و هم توصیۀ "گزارۀ سیاسی"اش در مورد چگونگی دستیابی به امر سیاسی "دموکراسی و حقوق بشر"ش کامل و بی عیب و نقص است. اشکال گنجی اما در آنجایی است که خودش هم مثل همان اپوزیسیون مورد انتقاد و حمله اش مشکل جامعۀ ناراضی ایران (توده های مدرن) را همان امر سیاسی انتزاعی مورد انکار خودش قرار می دهد. بعبارت دیگر او می گوید به خواست عمومی مردم ناراضی تکیه کنیم تا با جلب همذات پنداری آن ها موفق به "بسیج اجتماعی" بشویم تا از این راه درست؛ نارضایتی بالقوه را به اعتراض سیاسی در قالب جنبش سیاسی ارتقاء بدهیم. در نگاهی سوم و دقیق تر مدعای گنجی مثل همۀ اپوزیسیون سیاسی تضاد در دوگانۀ "دیکتاتوری و دموکراسی" خلاصه می شود که خودش امری مطلقاً سیاسی و بهمین جهت از نگاه مردم انتزاعی است.

3-نظرم را بارها گفته ام و لاجرم مجدداً تکرار می کنم که مشکل روشنفکران ما از جمله خود آقای گنجی در این است که اولاً جمهوری اسلامی را یک "حکومت به ماهو حکومت با تعریف مدرن" در نظر می گیرند؛ و ثانیاً این "حکومت تمام" را یک دیکتاتوری می شناسند از جهت صورت بندی؛ و ثالثاً این "حکومت تمام و دیکتاتوری" را با یک حکومت دیکتاتوری سکولار مثل همۀ حکومت های دیکتاتوری دیگر مثلاً مبارک و بن علی و ... سقوط کرده "اینهمان" می کنند. در حالیکه جمهوری اسلامی یک "حکومت - انقلاب" است اولاً؛ ملغمه ای پرنوسان بین دیکتاتوری فردی و توتالیتر است ثانیاً و نهایتاً یک حکومت انقلابی دیکتاتور توتالیتر دینی است ثالثاً. این را از این جهت مهم می دانم که با رویکرد گنجی و امثال او ما مواجه با یک نوع مبارزۀ سیاسی خواهیم بود که می خواهیم از یک حکومت دیکتاتوری به یک حکومت دموکراتیک برسیم و لذا کافی است که الگوی از پیش آماده ای را که همۀ دیگران و از جمله خود ما در سال 1357 خورشیدی استفاده کردیم برداریم و بیفتیم دنبال بسیج مردم جهت گذار از دیکتاتوری به دموکراسی. در حالیکه با رویکرد به تعریف من ما کارمان به این سختی راحت نیست. چون که ما در برابر حکومت کلاسیکی قرار نداریم. و جمهوری اسلامی یک دیکتاتوری شبه توتالیتر انقلابی دینی است که بسیاری از موانع قبل از حکومت شدن را در سر راه خودش کاشته و مردم ما را دچار خسران های اجتماعی و نداشتن آزادی های فردی در حوزۀ اجتماعی کرده است. 

4- لذا مردم ناراضی عمدۀ ما (طبقۀ متوسط شهری و مدرن با اولویت جوانان) تنها دغدغه ای که ندارند امور فاخری مثل دموکراسی و حقوق بشر تمام و کمال است. آنان فعلاً مطالبۀ تعیین تکلیف در حوزۀ اجتماعی و آزادی های ابتدایی و طبیعی "اجازۀ خورد ونوش و پوش شخصی و طبق انتخاب خودشان" را دارند. بعبارت دیگر خواست عمدۀ مردم مدرن ما در حوزه های مدنی و اجتماعی است و نه در حوزه های سیاسی و مطبوعات و احزاب و دموکراسی و حقوق بشر حد اکثری و فاخر. آنان می خواهند فارغ از اینکه چه کسی با چه صورت بندی به آنان حکومت می کند حریم خصوصی تعریف شده و حفاظت شده ای برای آنان قائل باشد. بنابراین فارغ از اینکه اصولاً آیا می شود از "جمهوری اسلامی انقلابی بی سر وته و بلاتکلیف" به دموکراسی عبور کرد یانه؛ ما باید در هنگام "ایجاد شعار بسیج کننده" مشخصاً جایی به این خواست زندگی معمولی جوانان در حوزۀ اجتماعی بدهیم. و آنرا در شعارهای مبارزاتی مان پررنگ تعبیه و نشان بدهیم. و الا ناراضیان به صف معترضان نخواهند پیوست. بعبارت روشن تر ترجیحات مردم ما از دوقلوی "دیکتاتوری و دموکراسی" نمی آید. کشور ما و مردم ما مشکلشان از دو گانۀ "زندگی و بیزندگی" سرچشمه می گیرد و از شادی یا عبوسی" و از "رنگ یا سیاهی" و ...

5- خوب یک پاسخ دم دستی این است که چون 100 آید 90 هم پیش ماست. و ما اگر به دموکراسی برسیم همۀ مشکلات حوزۀ اجتماعی هم حل خواهد شد و مزاحمت های ایدئولوژیک حکومت در حریم شخصی و خصوصی پایان خواهد یافت. این البته حرف درستی است. اما مشکل اینجاست که دموکراسی خواهی پروژه ای سیاسی است. و پروژۀ سیاسی بدلیل تهدید مستقیم رژیم بسقوط هزینه های بسیار سنگین زندان و کشتار و تبعید و سرکوب و از این قبیل را تحمیل می کند که انسان های معمولی و اجتماعی نمی توانند آنرا انتخاب و همراهی کنند. در حالیکه خواسته های مشخص اجتماعی هم بدلیل گسترده بودن درخواست کنندگان آن و هم بدلیل عدم تهدید مستقیم حاکمان به سقوط هم راحت تر مردم را بسیج می کند و هم هزینه های تحمیلی از سوی رژیم به سختی و سنگینی حوزۀ سیاسی نیست.  پاسخ متقابل به این حرف من این خواهد بود که بالاخره پروژه های درخواست ها در حوزۀ اجتماعی هم نهایتاً باید به پروژه سیاسی ارتقاء بیابند برای به کرسی نشستن. بویژه به این دلیل بدیهی در جمهوری اسلامی که خواسته های اجتماعی جوانان همه در حوزۀ محرمات و ممنوعات شرعی است و رژیم بدلیل ایدئولوژیک بودن به این درخواست ها پاسخ نخواهد داد. 

6- این استدلال صحیح است. اما اولاً ممکن است رژیم برای بقا در قدرت به شرع تبصره بزند. و در ثانی اگر هم چنین نشود عبور جوانان از حوزۀ اجتماعی به حوزۀ سیاسی در تعقیب خواسته های اصلی و اجتماعی شان بطور طبیعی اتفاق خواهد افتاد. و مردمی که در حوزۀ اجتماعی و جنبش مدنی گرم شده اند با سهولت و اقناع بیشتری به جنبش سیاسی وارد خواهند شد و ثابت قدم.

7- و بالاخرۀ این آسیب شناسی را دوباره بنویسم که چرا اکبر گنجی و اکثریت اپوزیسیون تازه نفس جمهوری اسلامی به این موضوع اهمیت در خور نمی دهند. بنظر من این موضوع بستگی تام و تمامی دارد به خاستگاه طبقاتی غالب اپوزیسیون پرزور. به این معنا که اپوزیسیون جدا شده از جمهوری اسلامی اکثریت مطلق شان خاستگاه سنتی و مذهبی داشته اند و دارند. و آدم های سنتی و مذهبی غالباً محتوا گرا هستند تا شکل گرا. بعبارت دیگر اکبر گنجی یا امثال ایشان تا کنون یک بار هم با مشکلی بنام حجاب اجباری در خانوادۀ بلافصل خود مواجه نشده است. یعنی همسر محترمشان یا دختر و حتی پسرشان در خواستی شکلی مثل "من حجاب نمی گذارم. یا من این لباس کمتر متعارف از نظر عرف سنتی را می پوشم" چالش نداشته اند و اگر هم موارد سبکی بوده طوری نبوده که گوینده بتواند موضوع حجاب اجباریش را بعنوان مسئلۀ مرگ و زندگی بنمایاند و به عمق باور و فهم و حس روشنفکر اپوزیسیون از حوزۀ مذهب و سنت آمده رسوخ و نفوذ بدهد. اینجاست که وقتی دفعات پیش به طرز لباس پوشیدن و آرایش سر و صورت اقای گنجی یا برخی کامندان بی بی سی فارسی مثل رمضانپور و باستانی و .... یا امیرارجمند و مزروعی و...اشکال وارد می کردم خوانندگان بدون توجه بعمق حرف من اعتراض می کردند که من چکار به انتخاب شخصی آقایان و خانم ها دارم. در صورتیکه من نمی خواستم در انتخاب شخصی آنان دخالت کنم. بلکه حرف من این بود که عدم توجه به فاکتورهای شکلی بموازات و درکنار فاکتورهای محتوایی مبارزه را ابتر می کند. زیرا که شکل و محتوا باید همخوان باشند و نمی شود با شکل سنتی مدرن بود و برعکس.- منظورم رهبران و ایده پردازان هستند و البته در سطوح مردم عادی قابل حساسیت زیاد نیست -

8- نتیجه اینکه اگر گنجی بخواهد به آموزه های درست توصیه کرده اش به سایرین عمل شود خودش نیز باید به این آموزه ها ملتزم باشد و تلاش اصلی اش را بر استحصال خواسته ها از حوزۀ اجتماعی متمرکز کند. تا بتوانیم با راه اندازی خرده جنبش های مدنی با تک خواسته های مشخص و تعریف شده مثل آزادی حجاب برای زنان، آنان را ترغیب به مشارکت کنیم. و نهایتاً اگر موفق نشدیم؛ این خرده جنبش ها در پیوستن به یکدیگر بتوانند یک جنبش سیاسی تولید کنند. و الا جمع کردن همه در زیر علم شعارهای فاخر انتزاعی مثل دموکراسی و حقوق بشر مطلقاً نشدنی است. چون معنای آن "انقلاب کردن" است و انقلاب بعنوان نادرترین پدیدۀ اجتماعی برساختنی نیست و امری کاملاً تصادفی و اتفاق افتادنی است. هیچکس تا کنون عامداً و از راه تبلیغ و آموزش و اطلاع رسانی و هر راه دیگری انقلابی راه نیانداخته است. چون نشدنی است. یا...هو

۳ نظر:

ادوارد البی دوم گفت...

Perfect

Dalghak.Irani گفت...

مرسی!

بهروز گفت...

دلقک، محشر بود، دربست موافقم .