۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

رجزخوانان بدنبال جنگ؛ خامنه ای بدنبال مصادرۀ شهید سردار حسن مقدم!

Portrait of Balthasar Castiglione



1- در روز جمعۀ تعطیل در ایران اما سیاست تعطیل نبوده مثل همیشه و جنگ چانه ها که در این روزها با غرب اوج گرفته در کارزار هل من مبارز بود. نکتۀ جالب اما در این دور جدید از جنگ "سیاسی - روانی" بین مجموعۀ کشور های غربی از یکسو و جمهوری اسلامی متشتت و یک لاقبا در سوی دیگر نکات بکری هم دیده می شود که بسیار اولاً پارادوکسیکال است و ثانیاً مفرح ذات. که ابتدا به چند مورد از آن ها اشاره می کنم تا بروم سر اصل مطلب.

الف- در غرب این دیپلماسی و سیاست و سیاستمداران هستند که عملاً بر گسترۀ تحریم های گوناگون علیه جمهوری اسلامی اقدام می کنند و می افزایند؛ و نظراً و در همان حال تنور جنگ را هم روشن نگاه می دارند.

ب- در ایران اما برعکس. و در حالیکه دیپلماسی و سیاست و سیاستمداران در محاق سکوت و تعطیلی کشمکش هستند؛ این نظامیان بودند که بر طبل جنگ می کوبیدند و از چرخ پنجم مشاور بی خاصیت گرفته مثل رحیم صفوی تا نظامیان در مسئولیت روز مثل عزیز جعفری و دویست کیلو فیروز آبادی تریبون های مختلف را انباشته بودند با توصیۀ جنگ عملی و سیاست تهاجمی.

پ- و یک مورد دارای پالس متفاوت برای اولین بار و خیلی پررنگ؛ که در آمدن سرلشکر معروف و مرموز قاسم سلیمانی بود از سایه به آفتاب. سرداری که فرمانده مخوف ترین سازمان نظامی برون مرزی سپاه (سپاه قدس) است و در تیر رس این روزهای غرب سیاسی. چه تا قبل از این نه از این سردار مرموز و پشت پرده نامی و تصویری به این وضوح پخش می شد و نه حرف و حدیثی سیاسی و سخنرانی.

ت- پارادوکس قضیه اما آنجاست که در غرب با اینکه نظامیان محدودیت خاصی ندارند در اظهار نظر عمومی؛ نظامیان غربی یا ساکت بوده اند و یا اگر حرفی هم زده اند بر علیه جنگ و حمله به ایران و هشدار به سیاستمداران بوده است. در حالیکه درست عکس آن که هر گونه مصاحبه و گفتار عمومی نظامیان در ایران تابو است و ممنوع؛ این نظامیان ایران بودند که سیاسیون را به جنگ هر چه زودتر تشویق می کردند. و البته که مشخص است رجز خانی ترسو و با دستان خالی. چون نظامیان فقط با سلاح هایشان است که حرف می زنند و نه زبان هایشان؛ بر عکس سیاستمداران. 

2- اما صحنه های محبوب امروز من از جای دیگری می آمد. و آن رفتن دوبارۀ خامنه ای - در محاق و سکوت - به منزل شهید سردار حسن تهرانی مقدم فرمانده کشته شدۀ جهاد خود کفایی سپاه از یک سو و آن تصویر نابی که فردوسی پور نشان داد از سردار مقدم در میدان فوتبال از سوی دیگر.عکس فوتبال نشان می دهد که مقدم گرچه مؤمن بود ولی دگم نبود از جنس آیت الله خامنه ای و عزیز جعفری و سردار رویانیان - جالب است مدیر ورزش فوتبال - چون امکان ندارد جوانی با بازی مدرن فوتبال شناسا باشد و فکری بسته و طالبانی داشته باشد. نمونه اش از روحانیان حاج احمد خمینی فرزند سربه نیست شدۀ امام خمینی بدستور خامنه ای. و از جانب دیگر این خوشحالی که سردار مقدم فقط در راستای دانش و توانش بوده است که تا این مرحله صعود کرده و نه در مصاحبه ها و زندگی نامه ها و عکس ها و فیلم های منتشر شده ما ردی از سر سپردگی او به خامنه ای نمی بینیم. و بسیاری حرف های دیگر که می ماند از خوشحالی سوگ شهادت این فرزند ملت برای ما. که خامنه ای دارد تلاش می کند مصادره کند سردار مقدم را و می خواهد خانواده اش را نمک گیر کند که حرفی نزنند از ایمان ناوابستۀ عزیز اندیشمند و شهید شان. مثل حرفی که برادرش زد و فقط گفت عاشق خمینی بود حسن تهرانی مقدم در جوانی!  و دیگر هیچ. یا...هو

۹ نظر:

ناشناس گفت...

دلقک جان همه سردارها باشه برای ولایتسرداری که سالیانه میلیاردها دلار را هرینه بم و موشک میکند با نقدری تفاوتی ندارد این ها همه نوکر خامنه ایی هستند و بس

ناشناس گفت...

دلقک عزیز، شاید سردار مقدم از سرسپردگان و حلقه ی خاص خامنه ای نبوده باشد، ولی قرائن محکمی هم برای متمایز بودن او از بقیه همقطارانش نمی بینم. ضمن اینکه در فوتبال ایرانی هم چندان مدرنیتی نمی بینم که در تعارض با دگماتیسم ایدئولوژیک باشد. منتظر نوشته های تأمل برانگیزت هستم.

Dalghak.Irani گفت...

مطلقاً با نظرتان مخالفم. و این دژخیم است که باید وابستگی فرزندان مارا بخودش ثابت کند. و من دنبال نقطه ضعف نمی گردم که برادران و خواهران خودم را دستی دستی بیاندازم در دامان خامنه ای و خودم بمانم وحوضم ته قضیه. هرکس که نشانۀ آشکاری از سرسپردگی ثابت شده به خامنه ای و اراذل اوباش دور وبرش ندارد فرزند ایران است و من نوکر و غلام حلقه بگوششم. آن معیار های ادبیات چپ را فراموش کنیم ترا خدا و سیستم سیستم نکنیم. چه ارتباطی است بین یک سربازی که برای ما جنگیده و نه برما با دژخیمی که سوار ماشین نوری زاد شده برای هرزه درایی و تهدید. ایران را با همۀ بچه هایش می خواهیم. با همه موشک سازانش و جنگجویانش. منهای مزدوران. یا...هو

ناشناس گفت...

درباره اين شهيد بزرگ بايد چند نكته عرض كنم:
1- ايشان و خانواده اش از سبزهاي 2 آتشه و خيلي تند بوده و هستند.
2- اگر در فيلم پخش شده دقت كنيد، هيچ عكسي از خامنه اي در منزل ايشان وجود نداشت.

Dalghak.Irani گفت...

البته که من موافق بی رنگی هستم برای همۀ انسان ها مگر زمانی که شخص خودش و بااراده و انتخاب خودش رنگی را بر رنگ دیگر ترجیح بدهد و معرفی کند. انسان تنها پدیدۀ طبیعی است که بی رنگ خاص هم خیلی زیباست: اریجینال! مثل لطافت طبیعی پوست دختری قبل از زیر پوشش رفتن در حمام شیمیایی! یا...هو

بهروز گفت...

ای بابا بعضی وقتا اینقدر از اون طرفی غش میکنین که آدم گیج میشه که نکنه بنده خدا قربانی تصفیه سازمانی شده این وسط ، مثلا تاریخ مصرفش تموم شده یا خطایی کرده که با تیمش ی بمب گذاشتن زیرشون و شوت کردن اونا رو اون دنیا !! آقا من کاری با نیت آدما ندارم چون فقط خدا از اون خبر داره ، ما روی output آدما قضاوت میکنم ، اینقدر هم نرم توی موود قضایا . اصلا یکی از فرقهای ما با جوامع مدرن همینه که همیشه اصل رو فدای فرع کردیم ، همش دنبال حواشی کارها رفتیم تا خود اون کار . این آقا بلاخره پاشو از گلیمش بیشتر دراز کرده ، حالا یا گلیم علمی یا فنی کار رو خوب تشخیص نداده و صلاحیت انجام تست رو نداشته یا گلیم امنیتی کار براش مفهوم نبوده ( با توجه به اینکه پروژه یک کیس "های تک "بوده ، این مورد صادق نیست )، در هر حال قربانی شده . اینا فرع قضیه است که به نظرم خیلی داری کش میدی اینو دلقک عزیز . اصل قضیه اینه که پلکان ترقی رو باید یکی یکی رفت ، نمیشه از اسباب ترقی و پیشرفت فقط موشک بالستیک رو دید و بقیه رو نادیده گرفت ، اونوقت این میشه یک موجود ناقص الخلقه که هیچکدام از اجزایش با هم همخوانی ندارد . من پیشرفت رو بیشتر درجنبه های فرهنگی اون میبینم ، مثلا خدایش اینقدر که به ساخت موشک و کلاهک و اینجور چیزا بها دادند و وقت و پول و آبروی ملت رو هدر دادند آیا به رشد فرهنگی این ملت هم توجه کردند ؟؟ غربیها هم از همین میترسند که نکنه کبریت رو بدان دست بچه سرتق ، اونوقت این بچه هم خودشو آتیش بزنه هم اطرافشو . اصلا میترسن نکنه این بچه ی مرکز نظامی رو هدف بگیره بعد موشکش بخوره به بیمارستان اونورترش . دلقک تو که داری زحمت میکشی ، خوب حالا بیا بعد از یک بار تفسیر یک فاجعه، برو کلیات اونو هم باز کن ، تو که بیان شیوا و نافذی داری ، باید از این توانت استفاده کنی . به خوانندگانت بگو که ان آرامش و امنیت روانی که در جوامع پیشرفته هست، بیشترش بخاطر نوع نگاهیست که به هم دارند و فرهنگی که از ان برخوردارند ، فرهنگی که به آنها این امکان را داده که از تکنولوژی به بهترین نحو در جهت رفاه خود استفاده کنند والا رعایت نکردن قواعد بازی و کبریت کشیدن و جفتک انداختن رو که هر ابلهی بلده ، حالا تو بیا ی تفنگ هم بده دست این ابله ، چه شود.... نتیجه اینکه این آقا از جهت اینکه در صدد دادن تفنگ به دست آدم ابله بوده با توجه به output کارش مردود است . مرسی

Dalghak.Irani گفت...

او یک تکنوکرات برجسته بوده و نه سیاست گذار. لذا محکوم کردن او و هول دادنش بغل مزدوران تنها خاصیتی که دارد معتبر کردن مزدوران است و کاستن از قوای خودی. من قصد تطهیر کسی را ندارم. من با فشار روی این مورد می خواهم این علامت مهم را برجسته کنم که بی جهت نباید اعتبار داد به دیکتاتور که اولاً همۀ نظامیان (سپاهیان) سرسپردۀ تو اند و مزدور. و هم به بچه های ایران که هر کدام در مسئولیتی اداری یا فنی و دانشگاهی و صنعتی و ... کار می کنند و لاجرم در امتداد سیاست روز ملایان ممکن است قرار بگیرد فعالیت شان این واهمه را تزریق نکنیم که در مقابل همیم. چرا توجه نمی کنید که 99 در صد آدم ها نمی توانند هر روز و شب چرتکۀ سیاسی بیاندازند و زندگی روزمره و آینده و حال خود و خانواده شان را برای آینده ای د ر ابهام "کی بشود کی نشود" رها کنند و شورش کنند و بیایند طرف بازنده های بالفعل اکنون. فقط و فقط پست های سیاسی و امنیتی داخلی منجربه سرکوب در خدمت دیکتاتور غیر قابل گذشت است و هر انکس دیگر که شغلی دارد در کشورش فارغ از کوچک و بزرگی و کم و زیادش طبیعی است و انتظاری به شورش بی دلیل نباید داشت. یا...هو

بهروز گفت...

پس دلقک تو در فکر تغییر چه چیزی هستی ؟ ، این آدمها که تو میگویی همه غرق در مصلحت خود و خانوادشان ، چاره ای جز اطاعت ندارند ، پس یعنی چی ؟ فرق این آدم با گوسفند چیست ؟ پس همه چیز روبراه است و همه با حاکم هستند عملا. غر زدن که دردی را دوا نمیکند. آخرش چی ؟

Dalghak.Irani گفت...

بهروز جان سؤال خیلی سختی پرسیده ای.هم به این سبب که من اصلاً در وزن و اندازۀ "تو چه می خواهی نیستم" و تازه اگر هم ایده ای یا پیش فرض هایی داشته باشم چنان گسترده و تکه تکه و مفصل است که هر طور بگویم نه همان خواهد شد که من می خواهم و نه قانع کننده برای شما. این مسئله احتیاج به یک بحث و گفتگوی حداقل چند ساعته دارد که رو در رو بنشینیم و بگوییم و گوش کنیم و بحث کنیم روی زوایای مختلفش. اما چون این پاسخ هم یک نوع فرافکنی و در رفتن از پاسخ را القا می کند لذا کمی دیرتر و جمع و جور کردن زوایای مورد نظرم پاسخ برگ سبز تحفۀ درویش خواهم نوشت بزودی. انشاءالله. یا...هو