۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

از تحریر تا تجریش / از ماجده تا مهرنوش: "تن پوشان" / "روح عریان"!

The Birth of Venus


1- خوشحالم که فیلسوف مبارز و جوان مصری خانم علیا ماجده المهدی همان قدیسه و گوهر نابی از آب در آمد که آرزویش را داشتم. ماجده خانم دیروز به میدان التحریر قاهره مرکز تجمعات اعتراضی مصر رفت و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. تا آنجاییکه در فیلم چند ثانیه ای منتشر شده از این واقعۀ شوم معلوم بود؛ علیاء ماجده تنها و بدون حمایت هیچ مردی در صحنه بود. و مهمتر اینکه ایشان چونان دختران با وقار تمام؛ پوششی مدرن و مطابق عرف طبقۀ مدرن کشورش بر تن داشت. 


2- گفتنی ها از این حرکت جدید این دختر نوجوان بسیار است شیرین. ازجمله اینکه گفتم او تنها و با لباس کامل در این میدان مبارزه حاضر بود. و اضافه می کنم که حرکت ماجده بسیار جسور و هدفمند بود و نشانه ای آشکار از اینکه او در حرکت "شوک ایجاد کن تا حرفت شنیده شود" اولیه اش که لخت شدن در مقابل دوربین صفحۀ وبلاگش بود به یک بازی کودکانه و احساسی وجلوه گری جوانانه دست نزده بود. بلکه مشخصاً تصمیم به مبارزه و بلند کردن صدای زنان مدرن مصری داشت در: "ما کوتاه نخواهیم آمد در مقابل زنانی که بجای عکس خودشان هم یک گلدان پژمرده یا یک سبیل کلفت فرسوده بنام مرد و شوهر می گذارند در تبلیغات انتخاباتی نماینده شدن برای و از طرف زنان مصری"*. فوق العاده است فوق العاده؛ و چقدر کشش دارد این سوژه که بنویسم از اثرات ماندگار و اصلاحگر حرکات عمیق این دختر.

3- اما آن اثرات را رها می کنم برای آینده و شما را دعوت می کنم برای مقایسۀ جامعۀ ایران و مصر در سرگذشت دیروز ماجده در میدان تحریر قاهره و سرنوشت "هرروز مهرنوش در میدان تجریش تهران". تا مجدداً شاهدی به معیارهایتان اضافه کنم در شناسایی درد های متفاوت دو جامعه با دو حکومت متفاوت: "مصر دیکتاتوری ژنرال ها و سکولار. و ایران دیکتاتوری آخوند ها و شرعی - مذهبی". تا از اینجا بازهم یاد آوری کنم که هم بموقع داوری و هم بهنگام جستن راه حل؛ "اینهمان"ی برقرار نکنید بین مصر و ایران؛ و ایران و هر حکومت دیگر نیز. زیرا که اشتباه است و راه بجایی نخواهد برد.

4-وقتی ماجده با آن جسارت بی نظیر وارد تجمع میدان تحریر شد که نشان دهد منظورش از عریان کردن جسمش در دنیای مجازی در خواست "عریانی روحش" در دنیای واقعی بود؛ و مورد هجوم عرف مذهبی بستۀ مسلمانان حاضر در تظاهرات واقع شد؛ بلافاصله مورد حمایت قانون و شرطه قرار گرفت و حمایت شد. اما مهرنوش نوعی من در میدان تجریش چه کرد: "او یک دختر جوان معمولی بود و است که هر روز و هر ساعت نه برای اعتراض و شورش و انقلاب می رود به میدان تجریش برای خرید و دکتر و مدرسه و دانشگاه و کار. مهنوش ما نیز چون ماجدۀ آن ها تن پوشی به قاعده و عرف و متین می پوشد هر دفعه. اما - و این اما را هرگز فراموش نکنید - مهرنوش ایرانی مورد هجوم و ایلغار قانون و پلیس و پاسبان و پاسدار قرار می گیرد در میدان تجریش. و این عرف و مردم معمولی و مسلمان هستند که او را بطور موقت و برای همین ساعت و همین روز از دست عمال حاکمان رها می کنند آن هم با سر و صورت خونین. تا ساعتی دیگر و روزی دیگر و مزاحمتی دوباره! اگر تازه موفق بشوند در کمک.

5- بلی دوستان. فرق ما و مصر و حاکمان ما و حکومت مصر و جامعۀ ما و جامعۀ مصر و جامعۀ ما و هر جامعۀ فرضی دیگری که حکومت مدرن و بقاعده دارد - بدون توجه به دموکراتیک یا دیکتاتوری بودنش - در همین مختصر معلوم است بعمق تاریخ بشر: "در حکومت مدرن وظیفۀ پلیس حفاظت از تفاوت هاست حتی اگر این تفاوت استثناء باشد نسبت به عرف و قاعده. در حالیکه در حکومت پیشاتاریخ و سنتی وظیفۀ پلیس حفاظت و اجبار به یکسان سازی است حتی اگر عرف غالب جامعه تفاوت ها را پذیرفته باشد". با درود به قدیسۀ مدرن و زمان؛ ماجدۀ مصری. و مهرنوش غصه نخور که همه دست در دست هم بزودی پلیس را به محافظت از تو خواهیم گماشت در ایران با حکومت مدرن. انشاءالله. یا...هو 

* منظورم بنرهای این روزهای انتخابات مصر است که احزاب اسلامگرا بجای عکس و پوستر نامزدهای نمایندگی زن ابتدا یک گل گذاشته بودند و اینک عوض کرده اند و عکس شوهر زن نامزد نمایندگی را گذاشته اند بجای آن!

۶ نظر:

Dalghak.Irani گفت...

از عبوسی و جدیت تان خسته ام و بیزار. دلم برای معدود خوانندگان خوشحال اولیۀ وبلاگم تنگ شده. لعنت بر سیاست و جددیت و ترشرویی و اینهمه سختی روح. دلم می گیرد وقتی کسی احساساتی نمی شود و مستقیم است بسوی کی کی را کشت. این آخوند ها روح جامعه ام را کشته اند تا جاییکه خارج شدن از ایران هم درمان نمی کند این روح خراشیده را. نا امیدم نا امید. کاشکی ماجده فارسی می دانست و می امد یک گپی می زدیم بشادی و امید. یا...هو

تلخك گفت...

وااااااي! عموجان. بي‌خيال. شما هم؟!!!ما ماجده نيستيم اما يه خورده بلديم گپ بزنيم‌ها. نا اميد نشو كه روزنه اميدمون تويي. باور كن. درسته يه خورده اخمو شديم اما هنوز جشن تولدا و عروسيامون شاد شادن. بزن و بكوبامون خيابوني نشده اما كما بيش داريمشون. اين روزا كه مترو و چيكه كردن سقفش شده سوژمون برا خنديدن. خداييش ما داريم به ريش همه اين بدبختا مي‌خنديم. عموجون بنويس تا روزي كه مي‌آي ايران و تلخك هم مي‌آد استقبالت با گل و بلبل. ما اميدمون رو از تو داريم. جون تلخك قوي باش.

خوش پوش گفت...

حالا که خیلی از کم حرفی ما دلخوری یک چیزی میگویم که کمی سر حال بیایی .این ماجده ماجده کردنت کمی حال آدم را به هم میزند. حالا از عربها متنفریم یا از این اسم بد ترکیب علیا ماجده المهدی که ما را یاد خواهران زینبی کاشته شده سر هر دروازه ای برای سرک کشیدن به کیف و آستین ما و کشیدن روسریمان تا نوک دماغمان و دست آخر دادن یک تکه پارچه سیاه بوگندو که سرمان بکشیم برویم تو تا براداران چیزی شان نشود میاندازد.ولی انگار این یکی با لخت شدن دل شما را برده کاش نام قشنگ تری داشت اقلا جمیله یا لیلا مانند آن دوتایی که قهرمان زمان خود بودند . حالا دیگر زمان قهرمانی گذشته آنهم با لخت شدن آنهم توی اینترنت که خودش یک حمام عمومی است و همه در آن لخت لخت اند. خلاصه این ماجده ات را بگذار کنار بابا حال ما را به هم زدی

Dalghak.Irani گفت...

سلام تلخک. دخترم می دانم شماها سرحال و قبراقید. بیشتر توی حال و هوای امریکا و کانادا و استرالیا و مالزی و... بودم وقتی کف کردم که در آنجا یا سرشب بود یا روز و ملت بیدار و سرحال! و جدی و عبوس و تلخ. مرسی بخاطر دست گلت و مرسی تر برای خنده هات به چکۀ مترو. یا...هو

و خوش پوش عزیز. گذشته از شوخی که بیشتر می خواستی سربسرم بگذاری تا از خمودگی در آیم و حالی بکنم.که مرسی. ولی راستش کمی هم حالم گرفته شد با نفرتی که گفتی از عرب ها داریم و این نام نچسب و زشت ماجده. من البته چون عربی ام ضعیف است - چون اصلاً بلد نیستم که قوی هم باشد- خیلی از اسامی شان و خوشگل و بدگل شان سر در نمی آورم. اما نفرت را واژۀ مناسبی نمی بینم برای هیچکس. چرا که استفاده کننده اش را قبل از مخاطبش دچار فرو پاشی روحی روانی می کند. سعی می کنم که هر انسانی را دوست داشته باشم مگر اینکه یقین کنم آن انسان شیطان است. یا...هو

در ضمن من دنبال آنانی بودم دیشب که کتاب می خوانند اهل شعر و ادب و سینما و هنر و رنگ و موسیقی و پرنده و این قبیل زندگی های فاخر و لذت بخشند. و در قدیم خیلی بودند آقایان و خانم ها که گاهی با آمدن و روحیه دادن پشتیبانم بودند.

مهمان نا خواسته( خوش پوش) گفت...

آهان پس اشتباهی آمدیم ؟ آره جانم کسی که کتاب میخواند کجا لیلا و جمیله را میشناسد؟ کسی که اهل شعر و ادب است کجا میفهمد که کدام نام زیباست و کدام زشت؟ کسی که اهل زندگی فاخر است البته از لخت شدن یک زن به هیجان میایید و برایش آسمان به زمین میرساند . ببخشید که مزاحم شدیم.

Dalghak.Irani گفت...

خطابم به حضرت عالی در "یا...هو"ی پاسخ با نام شریف شما تمام شده است و از "ودرضمن" درد دل مجددم بود با خوانندگان عزیز.خلاصه قصدی برای رنجی و عصبانیتی برای عزیزی چون شما نداشتم و فقط نوشتن سه مطلب در یک باکس موجب سوء تعبیر شده است. عذرخواهی می کنم از عصبانیتی که من نادانسته باعث شدم. البته می پذیرم که نوشتن آن تکه در پایین کامنت برای شما و به آن خلاصه ای که چیزی را توضیح نداده کار خوبی نبوده و می توانست سوء ظن برانگیز باشد برای شما. ولی واقعاً قصدی نداشتم بسمت و سوی شما. یا...هو