۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

اردشیر لاریجانی و بی شرمی در مورد مهاجران و تبعیدیان جوان!

soldier


1- درس امروز ما در مورد انواع کثافت است. ما سه نوع کثیفی داریم: الف- کثیفی ساده. ب- کثیفی لکه ای. پ- کثیفی مرکب.

الف- کثیفی ساده: و آن به کثیفی گفته می شود که شخص یا شیء در اثر مرور زمان و قرارگرفتن در مجاورت هوای آلوده و دود زا و گرد وغبار و امثل آن کثیف شده باشد. این نوع کثیفی معمولاً یکنواخت و در همۀ سطح و عمق شخص یا شیء با مقدار نسبتاً مساوی تقسیم می شود و شستن آن تا اندازه ای راحت و امید به پاکیزگی نسبی آن موجه است.

ب- کثیفی لکه ای: و آن نوعی از کثیفی است که هر چند از گسترۀ کثیفی ساده در تمام سطوح شخص یا شیء برخوردار نیست، ولی بدلیل کثیفی نطفه گرفته با مواد پایدار تری مثل روغن های چرب و گریس و گازوئیل و مواد نفتی و از این قبیل؛ تشکیل لکه های بادوام ونازدودنی می کند؛ و اهمیتی بیش از کثیفی نوع ساده دارد. بناراین برای پاک کردن احتمالی آن باید از انواع داروهای شیمیایی گاهی بسیار خطرناک برای تنفس و سلامتی استفاده کرد. و ضمن اینکه بیم آسیب به بافت عنصر لکه دار حتمی است. پاک شدن قطعی آن مطمئن نیست.

پ- کثیفی مرکب: و مشخص است که این نوع کثیفی ترکیبی است از جمع آن دو نوع اول. یا به عبارت رساتر کثیفی ساده و لکه ای تجزیه ایست از کثیفی مرکب. و بهمین خاطر هم است که وقتی عنصری از عناصر هستی دچار کثیفی مرکب می شود یا باید آن را سوزاند و یا برای جلوگیری از تولید اشمئزاز و بوی گند، آن را دفن کرد.

2- برادران سه گانۀ محمد جواد و علی و صادق لاریجانی مصداق این سه نوع کثیفی هستند در جمهوری اسلامی. اگر صادق بدلیل مجاورت همۀ سال های بلوغش در فضای مسموم و آلودۀ جمهوری اسلامی کثیفی یک نواخت و ساده ای دارد. علی اما لکه های کثیفش است که برجسته است؛ و گاهی نقاط سالمی را نشان می دهد که از قبل از انقلاب با خودش خرکش کرده است. محمد جواد اما که معلوم نیست چگونه یک اردشیر را هم میان نام و فامیل خود قرار داده - تا شباهت بیشتری به چرچیل انگلیسی پیدا کند و  در عوض بسیار شبیه شکل و شمایل کارتون های جادوگران شده است - آن کثیف بزرگ مرکب است که  گویی براستی هم علی و هم صادق فقط تجزیه ای و جزیی از این بزرگنرین برادر هستند در کثیفی.

3- او که با غلطی که کرد در وزارت خارجۀ جمهوری اسلامی و بدستور مستقیم امام خمینی از پست دیپلماتیک برکنار و بیرون شد. دیگر هیچگاه نتوانست بعنوان عنصر درجه یک به پست های مورد علاقه و آرزویش برگردد و شد چرخ پنجم درشکۀ جمهوری اسلامی. و بازیگری که همیشه هنگام بازی تیم ریاکارن در داخل میدان؛ جای او روی سکوهای سرد است در بین تماشاگران. او حتی تا شغل پا اندازی و واسطه گری برای ریاست جناب ناطق به پابوس نیک براون انگلیسی هم رفت. ولی وقتی رقیب شیطان باشی حتی شیطان هم بتو کمک نمی کند چه رسد به خدا. و محمد جواد دست شیطان را از پشت بسته است. 

4- اما چه باک که او فرومایگی سیاست را چنان به جایگاه روحانی پدرشان غلبه داد که دیگر هر پستی از هر نوع و درجه ای هم گوارا بود بر جهاز هاضمۀ به پستی عادت کردۀ او. او بشهادت تاریخ گویی گربۀ مرتضی علی هماره با چهار دست و پا فرود آمده است بر سفرۀ گشودۀ روز. با رفسنجانی از در آشتی، با خاتمی از در تئوری پرداز دموکراسی و با احمدی نژاد بی علت و توجیه خاص و فقط برای فریب و فریب و ریاکاری. 

5- اردشیر لاریجانی در هیبت دست نشاندۀ خرد ترین برادرش در بی داد اسلامی اخیراً به نیویورک مرکز دانش آموزی ریاکاری مدرنش در جوانی رفته و لاطائلاتی را رسانه ای کرده با رویی که از بس کثیف است خودش هم وحشت دارد از نگاهش در آینه. قصدی ندارم برای ورود به ترهات شرم آور و نا حسابی از زبان یک دانش آموختۀ ریاضی؛ بلکه مزاحم شدم و دارم خفه می شوم دو روز است از دیدن نامردی و کثیفی این عنصر "کثیف مرکب" جمهوری اسلامی. در آنجاییکه وقتی از سوی بهمن کلباسی نازنین گیر افتاد چون گربه ای پیر و در بن بست. پنجه کشید به چهرۀ زیبای خبرنگار ایرانی که: "هیچوقت وطنت را نفروش"

6- قصۀ پسری که می خواست شیپورچی شود را لابد می دانید که استاد گفت این حرفه رو می خواهد و رو در مفعول بودن است که حاصل می شود و پسر چون موزیک را دوست داشت؛ رفت و شاهد مجلس رندان شد و باز آمد. که استاد بعد از اولین تست به او گفت: "پسرم کمی زیاده روی کرده ای و این رویی که تو بهم زده ای از شیپورچی بالاتر است و باید بروی برای آخوندی". حالا حکایت این بزرگ زادۀ حقیر است که چنین پاسخی را بشنود در مقابل این چهرۀ کثیف مرکبش.  جمهوری اسلامی جوانان ما را می رماند به هزار ترفند مثل زندان و بیکاری و محروم از تحصیل و ستاره دار شدن و شکنجه و اعدام و کوی دانشگاه و حجاب و نفی بلد و تبعید و شلاق و سنگسار و ... و آنگاه که این جوانان برومند رانده شده از حق طبیعی و سرزمینی و میهنی خویش و در دیاری غریب و ناهمخوان و سخت و بی رحم تلاش می کنند و شغلی دارند و کار می کنند و باعث افتخار همین رژیم کثیف می شوند بهنگام پروپاگاندا؛ می شود وطن فروش. و محمد جواد اردشیر لاریجانی آفتابپرست جمهوری اسلامی ضد روشنایی و زندگی می شود وطن دوست. گفتم که وقتی شیء یا شخص وارد مرحلۀ "کثیف مرکب" شد چارۀ کار یا آتش است و یا خاک! بزودی انشاءالله. یا...هو

پی نوشت آذر 94:
در خبرها زیاد تکرار می شود رنج پناهجویان ایرانی در پشت مرزهای مقدونیه و یونان و ترکیه و ... و کشورهای اروپایی با عنوان پناهندگان اقتصادی اجازۀ عبور به انان را نمی دهند. خواستم ادای احترامی کرده باشم به رنجشان و فراموش شدگی شان از سوی سازمان های حقوق بشری ایرانی و بین المللی از سویی و پررنگ کردن این نکته که مهاجران و پناهنده های ایرانی اغلب پناهندگان اجتماعی هستند و نه اقتصادی از جانب دیگر. به این معنا که سختگیری های حکومت در حوزۀ آزادی های فردی و سبک زندگی باعث فرارشان می شود و نه ناداشته های اقتصادی و رفاهی. و غرب با کوری تمام چشم بر این واقعیت بسته و ایرانیان ساکن غرب هم تلاشی برای بازگفتن از واقعیت "پناهندگی اجتماعی" نمی کنند. و جای تأسف دارد. یا...هو

۸ نظر:

ناشناس گفت...

بهمن باید میگفت تو که عراقی هست این لاریجانی ها از خودشان زشت تر بد تر بی ابرو تر خوشان هستند

ناشناس گفت...

فقط به عنوان توضيح مي گويم كه نام خانوادگي اينها اردشير است و چون اهل لاريجان هستند شده اند اردشير لاريجاني. لاريجان دهي است نزديك آمل. پس پدرشان به سنت آخوندي، به هاشم آملي معروف شد.
ضمنا رياضي رشته تحصيلي علي شون است در دانشگاه صنعتي آريامهر. محدجواد رشته فيزيك خوانده در بركلي

ادوارد البی دوم گفت...

در وزارت خارجه چه گندی بالا آورده بود؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام راجع به اردشیر تا حدودی متوجه بودم ولی می خواستم ریاکاری شان را نشان بدهم که سه برادر با یم شناسنامۀ واحد ولی هرکدام یک جزئش را پررنگ می کنند. در مورد تحصیلات اما مشهورات این است که علی به فلسفه مشهور است و جواد به ریاضی و سال هاست که مرکز ریاضی کشور هم تحت ریاست اوست. جزئیات را نمی دانم. و مرسی. یا...هو

در ضمن ادوارد آلبی
یادم نیست نوع عملش ولی یادم است که خ.د خمینی دستور داده بود که آنجا نباشد. یا...هو

پيام امروز گفت...

با سلام و احترام خدمت استاد ارجمند
شايد لينك زير تا حدي براي ادوارد عزيز قابل استفاده باشد
http://www.irangreenvoice.com/article/2010/feb/19/1427

ادوارد البی دوم گفت...

من کلا غیر از بی‌ادبی، چیز دیگه‌ای از این آدم در خاطرم نبود. ممنونم از پیام عزیز امروز!

ناشناس گفت...

با توجه به اینکه مطالبی که شما در بالاترین لینک می کنید متعلق به 5 سال پیش است و تیتر هم واضح نیست امیدوارم، مطلبی جدا در مورد "پناه جویان اجتماعی" بنویسید چون مستحضرید که درد و رنج وقتی نام نداشته باشد و تعریف نشده باشد، نه دیده می شود و نه درمان حتی اگر جلوی چشم باشد و امروزه همه حواسشان به مردم بمب خورده اسد است و کسی به ایرانیان در دنیا توجه نمی کند و نکردند قبلا و انگار نمی خواهند هم بکنند در اینده، لینکی جدید در مورد این موضوع بنویسید بهتر خواهد بود حتی اگر دوباره کاری باشد از جهت بیشتر دیده شدن یا حداقل تیتر را با تاریخ اذر 94 بروز کنید. با تشکر که از درد های پنهان افشا می کنید برای ما.

Dalghak.Irani گفت...

مطالب اختاصی تری هم دارم در وبلاگم راجع به پناهنده های اجتماعی. و چشم بزودی مطلبی در اینباره خواهم نوشت. یا...هو