۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

سلام عزیزم ماجده خانم زیبا و فیلسوف؛ انقلابت مبارک!

علیاء ماجدة المهدی


1- باید جوان بوده باشم زمانی که از دوگانۀ "شریعتی ایرانی - فانون الجزایری" رسیدم به نام "جمیلۀ بوپاشا" زن قهرمان استقلال الجزایر از فرانسه. چقدر جاذبه داشت از دور با آن قطارهای پی در پی فشنگ حمایل کرده اش به اندام زنانه. روزگار گذشت و من هیچگاه نتوانستم به آرزوی جوانی ام برسم در آغوش کشیدن و بوسه باران دختر عرب قهرمان الجزایری. او فراموشم شد که من خود یک فراموش شدۀ فطری بودم در دنیای "بدنیا آمدم که بمیرم".

2- تا اینکه دیروز یک دختر عرب دیگر زاده شد اینبار مصری. و من خجالت کشیدم برای نوشیدن اندام لخت نوه ام بروم به یکی از این لینک های پرمشتری با کد "18+". پس سرم را از شرم مردانه به زمین دوختم و خیالم را کول کردم رفتم سراغ جمیلۀ بوپاشای "از ما دیگر گذشته". پیدایش کردم به هر زحمتی بود در خیال و تنگ در آغوشش گرفتم چون یار شیرین. اما افسوس که نوک تیز فشنگ های پوشیده بر تن همیشه لطیف زنانه اش فرصتی نداد بمن برای رسیدن به نرم ترین سفتی بدنش در نک پستان های زایندگی و زندگی. همان جفتی که می گویند از چند میلیون بازدید کننده از وبلاگ ماجده 90 درصد به این قصد کلیک کرده اند بر این قهرمان مصری. البته دروغ می گویند و من باور دارم که جسارت ماجده هدف را مشخص کرده بود در پیشاپیش این هجوم شناسایی: "اوه چه دختر دلپذیر و فیلسوفی!"

3- این واقعیت دانستۀ شما را جابجا گفته ام که انفجار اطلاعات و آسان سازی ارتباط در شروع 1980 میلادی با اینترنت و ماهواره و تلفن همراه؛ اگر منافعی بسیار داشت و دارد؛ حد اقل یک عیب و نقص و خسارت بزرگ را هم همراه آورد برای بشر. اگر تا شروع عصر دانایی و قبل از 1980 میلادی انسان طبعتش را حفظ کرده بود با داشتن یک زبان در مقابل دو گوش. بعد از شروع عصر معروف به دانایی انسان شد سه زبان بدون حتی یک گوش. همه شروع کردند به حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن و کسی نمانده بود که گوش کند بدیگری و دیگری هم نمانده بود که گوش کند بمن نوعی. نتیجه این شد که همه جا پر از صدا شد بدون اینکه هیچ صدایی شنیده شود. وقتی همه زبانند و حرف می زنند پس گوشی هم نیست که بشنود و مثل این می ماند که کسی حرفی نمی زند. چون حرف وقتی به تعریف خودش وفادار است که شنونده داشته باشد.

4- در اینجا بود که فقط ماند حرف کسانی که بلد بودند با "شوک" ابتدایی به جامعه، مردمان را لختی ساکت و متوجه خودشان بکنند و از همین یک لحظه سکوت استفاده کنند و حرفشان را بزنند تا شنیده شود. راستش من هم یکی از این فیلسوفان بودم مثل ماجده. که می خواستم با دلقک شدنم ابتدا "شوک توجه" بدهم به جامعه ام و حرفم را مخاطب سازی کنم. البته من هنوز رؤیایم را وانگذاشته ام تا عملاً شکست بخورم. ولی امروز فیلسوفی از مصر برخاسته بنام ماجده دختر 20 ساله که آگاه یا ناخود آگاه انقلابی را قطعی کرده که من هم می خواستم و می خواهم هنوز.

5- اصلاً برایم مهم نیست که ماجده ملحد است یا خداباور، دیندار است یا بی دین، انقلابی است یا ضد انقلاب و ... البته برایم مهم است که او یک دختر 20 سالۀ مصری و عفیف و با خانواده است در قاهره. در قاهره را مؤکد بخوانید و بازهم مکرر. و فکر کنید به محاصرۀ پشت پنجره اش با سلفی مردان مسلمان یا قبطی؛ انبوه و بیشمار. اینکه می گویند چه موجی از اعتراض را بر انگیخته و چه خشمی شهوانی را؛ جدی نگیرید. او فریاد نسل جوان زنان مدرن جهان عرب و مسلمان و جهان سوم و دنیا را منتقل کرده و تمام. و این گوهری است که بدن چون گُل قدیسه اش را بسرنوشت کشورهای عقب مانده پیوند و ارتقاء و اعتراض داده بزودی. موج هیجان مثبت و منفی خیلی زود فروکش خواهد کرد. ولی رسوبی که عمل "شوک ایجاد کن تا حرفت شنیده شود" او خواهد فروباقی ماند در اعماق فکر و فرهنگِ هم تنانگی و هم زنانگی انسان شرقی. و بدون شک موجد انقلابی عظیم خواهد شد. پس درود می فرستم به ماجده و همۀ آنانی که هیجان زده تیتر زدند "انقلاب ماجده". بلی مطمئنم به: انقلاب ماجده! خدایش نگاهبان وجود نازنینش باد. یا...هو

بعد از تحریر: از انقلاب ماجده با زوایای مختلف باید سخن گفت و بزبان ها و نثر های مختلف. این اولی را خودم را رها کردم برای نثر محبوب و شناسنامۀ قلمم. اگر برای همه آسان خوان نبود پوزش می خواهم. داشتم خفه می شدم مدت هاست از بس که مجبور بودم به زبان ساده بنویسم و خشن. این یکی را بخاطر من دوست داشته باشید.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

ممنون دلقک. من هم در تصاویر این دختر مانند تو یک قدیسه ی فیلسوف را دیدم و ستودمش.

ناشناس گفت...

فوق العاده زيبانوشتي متشكرم.ارسالي ازمشهد

Dalghak.Irani گفت...

مرسی به هر دو بزرگ بینش. که هم تشکر من از شماست وهم تعریفی مؤید از خودم! دوست دارم تعریف بشنوم. دست خودم نیست. بازهم سپاس. یا...هو