The Abbey in the Oakwood |
1- ابراهیم اصغرزاده یکی از اعضای اصلی کمیتۀ تصمیم گیرندۀ اشغال سفارت امریکا در سال 58 به روزنامۀ اعتماد گفته است: "دانشجویان خط امام قصدی برای اشغال بلند مدت سفارت را نداشتند. هم او گفته است که موسوی خوئینی ها رابط دانشجویان با امام بود. و هم او بما گفت که برای انسجام 400 دانشجویی که قرار بود در این کار شرکت کنند [بدروغ] بگوییم که امام از اشغال سفارت اطلاع دارد، در حالیکه امام از تصمیم اولیۀ دانشجویان اطلاعی نداشته بود. اصغر زاده اضافه کرده است که بعد از روز دوم و طول کشیدن اشغال سفارت خوئینی ها حق وتو داشت و او بود که تصمیم نهایی را می گرفت.
2- منصور فرهنگ نمایندۀ دایم ایران در سازمان ملل از سوی دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان گفته است که بزرگترین خسارت خانمان برانداز اشغال سفارت امریکا شروع جنگ با صدام حسین و عراق بود. و البته دیگر فقط خواجه حافظ شیرازی نیست که نداند هر آنچه بر ایران بعد از انقلاب رفت در دستان پلشت آخوند های متحجر؛ پیامد همین یک غلط بزرگی بود که بدست دانشجویان جوان و احساساتی انجام پذیرفت.
3- آیت الله موسوی خوئینی ها بعد از اینکه روزنامۀ سلام توقیف شد چله نشینی اختیار کرد و به کنجی نشست صم بکم و سال ها لام تا کام از ایشان خبری نبود. تا اینکه بعد از انشعاب مهدی کروبی از مجمع روحانیان مبارز و برای جمع و جور کردن لشکر در حال هزیمت آفتابی شد و به کمک محمد خاتمی مجدداً تشکیلات را سرپا کرد و شد رییس آنجا. تا اینکه ماجراهای انتخابات 88 پیش آمد و مجمع تحت هدایت ایشان از اسب افتاد و یکی به نعل و یکی به میخ رفت دنبال ساحل نجات. و فقط در حدود شش ماه پیش بود که خوئینی ها یک وبلاگ راه انداخت و در آنجا با پاسخ به کامنت های مراجعه کنندگان نیت نزدیک تر شدن به خامنه ای برای آشتی و کسب مجوز برای شرکت مجمع روحانیون مبارز در انتخابات پیش روی مجلس نهم را کرد.
4- البته موسوی خوئینی ها تا کنون موفق به اینکار نشده است و بعید است که خامنه ای روی خوش نشان بدهد به این عجز و لابه ها. ایشان در پاسخ یکی از تندترین کامنت ها در وبلاگش با جسارتی بیهوده اعلان کرد که کامنت گذار درست می گوید و او (موسوی خوئینی ها) جربزه و شجاعت زندان و بازداشت را ندارد و نمی تواند تند تر و صریح تر از آنچه که می گوید و می نویسد موضع بگیرد و هزینه بدهد. این شجاعت به اعتراف البته بنظر قابل تحسین می نماید در ژانر صداقت. وهست. اما - واین اما مهم است - زمانی که به دانشجویان خط امام گفت که بدروغ بگویند که امام خمینی در جریان تصمیم برای بالا رفتن از دیوار یکی از دو ابر قدرت آنروز دنیا است. و سپس با حق وتویی که برای تصمیمات دانشجویان داشت آن بچه های جوان و احساساتی را در طولانی کردن اشغال سفارت هم همراهی و هم تشجیع و تشویق کرد؛ و دنیا را بر سر ایرانیان آوار کرد، جسارت و جرأت لازم را داشت. و اینک که خامنه ای و احمدی نژاد تا خاک وطن را بتوبره نکشند ول کن معامله نیستند از جرأت و جسارت حداقلی هم خالی شده است؟!
5- قصدم بهم زدن پرونده های کهنه نیست و نقار در صفوف "هر آنکه کمترین تلاشی برای رهایی ایران از این کابوس می کند و از جمله روحانیان مخالف مشی توتالیتر خامنه ای". ولی می خواهم به بهانۀ سالگرد این روز شوم در تاریخ ایران بگویم که کسانی که در رأس این مصیبت "اشغال 444 روزۀ سفارت ابر قدرتی مثل امریکا" بودند که خوئینی ها بزرگ و عقل رس و عنصر اصلی بود. خیلی بدهکارند به ملت ایران خیلی. و حداقل راه جبران این اشتباه وحشتناک موضع گیری صریح و مستقیم بسوی خامنه ایست؛ که کجا به این شتابان. خامنه ای "جنون توهم عظمت" گرفته و تا ایران و جمهوری اسلامی را با هم دفن نکند دست بردار نیست. آیا خوئینی ها در مقابل خطایی - احترام می گذارم و نمی گویم خیانت - به آن بزرگی نباید کمی هم شرمنده باشد از اعتراف بعدم شهامت در مقابل خامنه ای. البته که می دانم گره خوردگی منافع الیگارشی روحانیت به یکدیگر را. ولی در این صورت دیگر علم مخالفت قلابی برای چیست در فریب جوانانی دیگر از همان جنس اصغرزاده ها و میر دامادی ها و عبدی های آنروز! یا...هو
۳ نظر:
مدتی بود که خط وبلاگ شما رو نه هر شب ولی هفته ای یکی دوبار می خواندم و پی می گرفتم، اما پیرو ذهنیت قبلی که از خواندنتان در من شکل بسته بود حالا اطمینان دارم که دیگر نیازی به آمدن به این وبلاگ نیست چون اینهمه احساسات که به پای مطالب می پاشید باعث آبکی شدن تحلیل هایتان شده.کمی واقع بین باشید هم وطن.اما باز هم در انتها به پاس تلاشتان تبریک می گم.موفق باشید.
سلام هموطن "آشنا"
هم بخاطر تأیید اولیه تان و هو به سبب تکذیب ثانویه تان و هم لطف آخریه تان! ممنون و سپاسگزارم. ولی بالاخره نفرموده اید آن آب احساسات را بکجای مطلب بسته ام. قبول دارم که نثر من کمی چکشی و مثل اینکه حرف آخر است است. ولی همین هم باعث شیرینی و توجه اعاظمی چون حضرت عالی به این سیرک "تنها سیرک جدی" می شود. خوشحال می شوم قبل از ترک برای همیشۀ من بفرمائید که کجای همین مطلبی که برایش کامنت داده اید غیر واقع بین است. بعنوان مشتی نمونه از خروار. چون این کلی گویی و حرکت ازجایگاه دانای کل نمی تواند مرا راهنما باشد در تصحیح احساسات غیر واقع نمایم. اما اگر موردش را نمونه بیاورید آنوقت فرق می کند. زیرا هم بمن کمک کرده اید وهم به خوانندگانی که ممکن است انحراف من از واقعیت را مثل شما نتوانند کشف کنند. مرسی. یا...هو
خواستم همانی را بگویم که آشنا گفت و خدا نگهدار!
ارسال یک نظر