۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

مقایسۀ تحلیلی سید محمد خاتمی و اسفندیار رحیم مشایی. به میمنت "خاتون"!

The Hallucinogenic Toreador


 اگر اصلاح طلبان مذهبی را با نماد آقای سید محمد خاتمی معرفی کنیم و در مقابل جریان "موعود گرایان سکولار" (بخوان جریان انحرافی) را در اسفندیار رحیم مشایی منحصر بدانیم کاری خلاف واقع انجام نداده ایم. لذا می توانیم با مقایسۀ تحلیلی این دو شخصیت حقیقی به چگونگی جریان های حقوقی وابسته به آنان و بالعکس پی ببریم. و مشخص کنیم که چرا جناح راست سنتی و روحانیت سیاسی، جریان انحرافی چند نفره و بدون پایگاه و سازماندهی و مشخصات قابل احصاء را خطرناکتر از اصلاح طلبان مذهبی ارزیابی و تبلیغ می کنند و درعین حال از ورود به رویارویی مستقیم با آن منع می شوند و هراسناک هستند.

1- در یک نمای کلی و توضیح دهندۀ همۀ تخالف ها و تفاوت های سید محمد خاتمی با اسفندیار رحیم مشایی، در این عنصر و عامل اصلی و کلیدی خود نمایی می کند که: "اصلاح طلبان مذهبی در مخالفت و انتقاد و مبارزۀ خود ابتدا "امر مدنی" را به امر سیاسی تقلیل می دهند وسپس در موضع سیاسی شروع به انتقاد و مخالفت و مبارزه می کنند. در حالیکه "موعود گرایان سکولار" درست بر عکس عمل می کنند. اینان امر سیاسی را به امر مدنی تکثیر می کنند و در آنجاست که انتقاد و مخالفت و مبارزۀ خودشان را شروع می کنند. و بدیهی است که تاکتیک متکثر اسفندیار رحیم مشایی بر تاکتیک محدود سید محمد خاتمی برتری و ارجحیت پیدا می کند.

2- دومین اختلاف بنیادی خاتمی با مشایی به نقطه عزیمت فکری آنان مربوط است. سید محمد خاتمی اختلاف و انتقاد و مبارزۀ خودش را با خط قرمزی بنام روحانیت قید می زند. در حالیکه اسفندیار مشایی نقطه عزیمت خودش را به هیچ قید انضمامی بیرونی حد نمی زند و محدودۀ انسان کامل و امام زمان او هم چون انتزاعی است در دستان خودش و تصمیمات خودش قرار می گیرد. سید محمد خاتمی با چشم بستن بر تاریخ سی وسه سالۀ اخیر روحانیت در نا کارآمدی و بی آبرویی ناشی از آن در بین ملت. بسان دایی جان ناپلئون هایی که معتقدند بدون اجازۀ بریتانیا برگی از درختی نمی افتد در جهان؛ خاتمی نیز با ماندن در ادبیات سال 57 اعتقاد دارد که بدون حمایت روحانیت هیچ عمل سیاسی یا اجتماعی به ثمر نمی نشیند. ولی اسفندیار رحیم مشایی درست در نقطۀ مقابل او اعتقاد دارد که هرگونه تلاشی برای بهبود و با شرکت غالب روحانیت محکوم بشکست است زیرا روحانیت کمترین اعتبار مرجعیت سیاسی خودش را نیز از دست داده است.

3- بعنوان مثالی توضیح دهنده، همه می دانیم  -اگر هم ندانیم به خرفتی و جامعه ناشناسی ما بر می گردد- که: خواستۀ غالب ملت ایران یک خواستۀ سرراست، مدنی، معمولی وهمه جایی است. و آن خواسته، داشتن یک زندگی معمولی و بدون مزاحمت های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی حاکمان سیاسی است. و کسانی که دنبال سیاست و قدرت و آزادی بیان و ... از این قبیل هستند جزو الیت و در اقلیت محض هستند. سید محمد خاتمی کاری که می کند این است که می آید خواسته های مدنی با وسعت در برگیرندگی همۀ وجوه زندگی اکثریت غالب ایرانیان را به امری سیاسی بنام "مردم سالاری دینی- حالا کاری به گنگ بودن خود برساخته نداریم-" فرو می کاهد و می خواهد با رسیدن به امر سیاسی، امرمدنی را محقق بکند یا نکند. در حالیکه اسفندیار مشایی امر سیاسی محض را هم به امر مدنی گره می زند و ارتقاء می دهد. بعنوان شاهد نزدیک: در حالیکه موضوع انتخابات مجلس آینده و گروه کشی و گرو کشی و کی بیاید کی نیاید و وای بدبخت شدیم و مصباح خوب است یا مهدوی و اصلاح طلبان آری یانه و...گوش فلک را پر کرده و خواب همه را آشفته کرده؛ رحیم مشایی یکباره سبز می شود و "خاتون" را می گذارد روی میز سیاست. این یعنی تقدم امر مدنی به امر سیاسی با هدف پیروزی سیاسی.

4- چرا چنین است؟ خیلی ساده است؛ زیرا که "امر مدنی" امور جزیی متکثر و انضمامی و همه فهم است. در حالیکه "امر سیاسی" امور کلی محدود و در فهم الیت و روشنفکران و انتزاعی است. و چون همۀ ضعف دین سیاسی و بتبع آن روحانیت سیاسی در امور مدنی است، لذا خاتمیِ دلبسته و دلگرم به ساختار الیگارشیک روحانی جمهوری اسلامی هم نمی تواند وارد درد های مدنی روزمرگی مردم بشود با دستان خالی از نطریه و راه چاره و فتوا. گفتن اینکه اسلام عین دموکراسی است کار ساده و بی ضرر و بی مناقشه ای است. در حالیکه گفتن از خاتون و حجاب و روابط دختر و پسر و موسیقی و هیجان در عرصۀ عمومی و جشن و شادی و آب بازی جوانان امر نقدی است که گوش ها را تیز و چشم ها را باز و انتظارات را بروز و زمینی می کند.

5- علی لاریجانی از مجلس غیبت کرده به رندی امروز. محمد رضا با هنر هیچ موضع پیشینی نگرفته است در مورد "خاتون". قاضی پور و خانم لاله افتخاری تذکری نیم بند داده اند به باهنر که چرا موضع نگرفته در شروع مجلس بسنت مألوف. و خانم افتخاری چند کلمه ای هم در محکومیت "خاتون" -طرفه اینکه خودش هم باید خاتون باشد ازروی جنسیت معلوم- گفته و از نماینده ها تکبیر تأیید خواسته و نمایندگان تکبیر نفرستاده اند. علت هم معلوم است: کدام نماینده و وکیل الحکومه است که در این اوضاع حساس؛ دُم انتخاب مجدد و بسیار شیرین خودش را گره بزند با موضوع زیست جوانان با حساسیت حجاب. 

6- در روزهای پیش رو بازهم تک و توکی روحانی و غیر روحانی اصولگرا پیدا خواهد شد برای برخی ناله های بی رمق وااسلاما از دست "خاتون". اما- واین اما همۀ علت تعلیق سی وسه سالۀ ما هم است پا درهوا- اصلاح طلبان مذهبی اعم از شخصیت های حقیقی و حقوقی و حزب و سایت و تلویزون و رسانه و راه سبز امید و جرس و کلمه و... اثباتاً صد درصد و نفیاً به احتمال قریب به یقین کمترین ورودی به محتوای مسألۀ "خاتون" نخواهند کرد. چون حجاب خاتون امر جزیی است و اینان تخصصی و حرفی در امور جزیی و مبتلابه توده ها ندارند. سکوت شان هم ریاکارنه است زیرا می دانند که وارد مشکلات اصلی مردم در حوزۀ مدنی شدن همان و از دست رفتن "ما مستحضر به پشتیبانی علما و مراجع هستیم" همان!

7- بحث فربه و چند بعدی در پست وبلاگ کمی سخت خوان می شود بدلیل مجمل نویسی. چاره ای هم نیست و باید بیشتر تلاش کنیم برای فهم دقیق موضوع از راه مصداق سازی های بسیار در ذهن خودمان. فقط این را بگویم که "خاتون" هم بلحاظ شکل و انتخاب فاخر این کلمۀ قدیمی مدرن و هم البته بخاطر محتوای مبارک آن یک انقلاب دیگر است در حوزۀ مدنی. این امور جزیی است که باید آدم های جسور و خدمت گزار "طرح موضوع" بکنند و به دیگران هم جرأت بدهند وارد امور مدنی و جزیی زندگی و گرفتاری های مردم بشوند و از کلی گویی های تهوع آور سی و سه ساله-بویژه با رنگ و بوی سیاست و قدرت- نجات پیدا کنند و به شفای جامعۀ بیمار ایران کمک کنند. انشاءالله. یا...هو

۱۰ نظر:

آریا گفت...

پست قشنگی بود.

ناشناس گفت...

کامنت قبلی ما را من باب تشکر وتعریف پاسخ داده بودید.خواستم تنها اشاره کنم که بسیاری از نوشته های شما در گوگل ریدر دست به دست میشود که متاسفانه رسانه خوبی برای کامنت گذاری و عرض سلام و تشکر نیست.هرچند باید اعتراف کنم نسل جوان اینترنتی امروزه نسل مینی مال است و بی شک برای خواندن مقالات مفصل و کامل شما حوصله ای نخواهد داشت.همین که همیشه و در حجم زیاد خوانده می شوید نشانه ای بر سلام و تعریف و تمجید است.ضمنا فراموش نفرمایید که ماایرانیها نمی توانیم تا کسی زنده است از او تعریف کنیم! میتوانیم چاپلوسی و تملق و چرب زبانی کنیم اما تعریف به جا و لازم دور از جان حضرت عالی تنها بعد از مرگ جایز است.شواهد و قرائن نشان میدهد تا 1400سال بعد هم میتوانیم این راه را ادامه بدهیم.در پناه حق

مختوم قلی گفت...

اصلاح طلبان مذهبی (و رهبر معنوی وحامی مالی آنان یعنی رفسنجانی)، مظهر ریاکاری و خیانت به آرمان آزادیخواهی جامعه ایران هستند.

online گفت...

پناه گاه ما اینجاست وقتی خسته می شویم از همه چیز
دوست گرامی شرمنده ام از تهدید قبلی ولی باعث خوشایندی بود که همین باعث شد در حد چند دقیقه در گودر! آن هم با نام خودتان ظاهر شوید. این سرعت عمل من را به شک انداخت که واقعا هویتی امنیتی داشته باشید! :)
به هر صورت من عقیده ندارم انتقاد کردن از احمدی چاره ای بسازد. کاری که اخیرا می کنید. من تنها یک راه حل کامل برای نجات کشورمان سراغ دارم.
آنچه جهت مخالفت من بود تنها بی توجی به قانون بود. و البته هم که تا کنون دستاورد 100 سال مشروطه ایرانی با این نمایندگان رذل مجلس برباد رفته.
همه اینها وابسته به این است که مشکلات از ریشه حل شوند. من نمیدانم شما چه اصراری دارید بر سطحی دیدن همه چیز. درست است که دارید با خواست مردم جلو می روید اما اگر می خواستید با عوام پیش بروید که این قدر عمیق حرف نمی زدید. دوتا راه حل ریشه ای وجود دارد 1 بحث در مورد اصول. که شامل اصول زندگی اصول دین و اصول سیاست می شود که قبلا هم گفتم بودم راهش مورد سوال قرار دادن متنی مثه قرآن یا توضیح المسائل است.
اما خوب اگر به آنها دسترسی ندارید یا حوصله ور رفتن با این متون را ندارید لا اقل به متون حقوقی و قانونی رجوع کنید.
چیزی که در مورد ایران غلط و اشتباه است ساختار شورای نگهبان است که طوق لعنت تفسیر قانون را به گردن گرفته از طرفی تغییر قانون هم مشکل است. نیاز وجود دارد که در در این زمینه به وحدت برسیم. چون این قانون موجود هر روز و هر زوز پوسیده تر می شود. و با این اوضاع آشوب جهانی واقعا نمی دانیم سر این مملکت خراب شده چه می آید.
بنابراین اگر سریعتر مکانیسمی برای تغییر و تفسیر درست از قوانین تهیه نشود کشور به فاک می رود.
امید وارم این را در نظر داشته باشید. نوشته های شما بسیار اثر گذار هم هست منتها مسئله این است که هر ذهن منتقد و آوانگاردی هم یک قسمت ثباتی و پایدار دارد. جلوی تزلزل روحیه فرد را می گیرد.
من درک نمی کنم آن قسمت برای شما کجاست. شما به چه اصولی پایبند هستی. سر رشته عقاید پریشان شما به کجا وصل است. شما از زندگی خواهی صحبت می کنید. اصول اولیه این زندگی خواهی چیست؟ آزادی؟ حقوق؟ لذت؟ میهن؟ جامعه؟ فرد؟
این البته قابل برآورد است اما اصول شما هرچه باشد. دارای کمترین ساختار منسجم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیست. چرا که هر سه تای اینها اول ثبات احتیاج دارند و در درجه ثانی است که تازه گفتگو و حقوق دیگران معنا می یابد.

Amir گفت...

http://iran-emrooz.net/index.php?/news1/30479/

جوانان ایران در حال شناسایی مسیر درست هستند. فارغ از سیاست و در پی جنبش اجتماعی زیبا ، مدرن و نجیب! من خیلی خوشحالم ، با دیدن این عکس های اشکم سرازیر شد.

Dalghak.Irani گفت...

سلام و مرسی آریا.
راست می گویی. خودم هم دوست دارم گاهی نمایش مخصوص سر آشپز را که اصلاً سیرک را برای این سنخ نمایش ها تأسیس کردم. ولی تماشاچیان هم حق دارند که گاهی تفریح کنند بجای این فکر لعنتی که رمق زندگی مان را بیشتر از واقعیت بیرونی گرفته است. والبته سیرک بی تماشاچی مثل حجلۀ بی عروس می شود مثلاً.
بازهم ممنون و یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام دوم به آشنای اول.
نظر لطف شما را این بار دیگر متواضعانه شادی می کنم. و البته نظرتان صائب است در مورد "یا چاپلوسی در زنده بودن و یا دریغ در مردن" غالب در بین ما. من اما به زوج ها توصیه می کنم که از همدیگر تعریف کنند که هم به تفاهم کمک کنند و هم به فرهنگ با خوگیری فرزندان با این "دوست داشتن دیگری بخاطر نقاط قوتی که ممکن است خیلی هم سود رسان به من نوعی نباشد." مرسی و یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام و خدا حافظ مختوم قلی که کارت درست است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

یاد پناه گاه های ایالت قندهار و اروزگان افغانستان افتادم online و بمبی که در دست داری برای ترکاندن پناه گاه رو به هوا: "بامب و تمام".
زبان کامنت تان هم چون به پشتو بود متوجه نشدم بالاخره این پناهگاه مشکوک و سردرگم و در سطح مانده و آشفته گیسو و بی مبنای مشخص و ... که مشکل را در قانون شورای نگهبان قانونی نمی داند را با چه اعتماد و رغبتی هنوز هم در پیشانی بندت می نویسی پناهگاه! و پایی دراز می کنی برای رفع خستگی در هر جای دیگر و امنیت داری. لذا به فارسی بنویس که دقیقاً مشکلت چی است. با خود پشت ماسک دلقک من مشکل داری. اگر مثلاً امنیتی باشم تو را که به این شجاعت هستی که همیشه 0nline هستی چکار می توانم بکنم. اما اگر با افکار من مشکل داری مشخص بنویس با کدام فکرم. حرف من این است که ما با شادی انقلاب کردیم و دلخوشی مان را کشتیم. حالا می خواهیم با عبوسی با مرگ و اخم آخوند ها بجنگیم تا زندگی شیرین بشود. نمی شود. آدم عبوس خودش یک آخوند عرصۀ عمومی و یاد آور مرگ است و نمی تواند خودش را از دست سفیران مرگ رها کند. شرط اول برای مبارزۀ با دکترین دلقک خندیدن و زندگی کردن است. مسألۀ پیچیده ای نیست مگر اینکه تو بخواهی ساده ها را پیچیده کنی که بعد از باز کردن گرهی که خودت انداخته ای انتظار هورا داشته باشی به پاداش. منتظر کامنت شمرده ات هستم. در ضمن هم باید بیشتر جسور باشیم و هم باید ضریب اعتمادمان را بالا ببریم. با هی بید بید لرزیدن آن هم در دنیای مجازی وژست مبارز نهایی را گرفتن در دنیای واقعی -قصۀ پیامبر و پرنده و خالی بندی نزد زن و بچه- که بدون سهم می مانیم در آزادی ایران بزودی. انشاءالله! مرسی و یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

قطعاً Amir نازنین. کاری که جوانان می کنند بدون برو برگرد بهترین کار است. ممکن است عرضه اش را داشتم یک پست مستقل بنویسم بزودی! مرسی. یا...هو