۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

اگر آن حمله به پایگاه بسیج انجام نشده بود در پایان حماسۀ 25 خرداد! نگاهی به موضوع مجاهدین.

Above and Below



1- با عطف توجه به اینکه اپوزیسیون جمهوری اسلامی در حارج از ایران اعم از سیاستمداران یا روشنفکران عرصۀ عمومی دچار ضعف ساختاری "نداشتن تحلیل مشخص بر مبنای اوضاع مشخص در زمان و مکان معین" هستند، و با عنایت به فروخفتگی جنبش سبز در داخل کشور؛ این اپوزیسیون و در همۀ اجزاء و نحله های فکری و مرامی گوناگون و متنوعش -البته بسان همۀ سی سال بی حاصل گذشته- بجان هم افتاده اند و یاد آور آن مثل معروف سر هم تراشیدن سلمانی های بیکار شده اند. و در این بین اما تلاش مجاهدین خلق برای در آمدن از لیست سیاه امریکا را موضوع روز کرده اند و مشغولند. من اما خودم را با احتیاط لازم از مجاهدینی که بیشتر از اینکه جمهوری اسلامی ایران را بترسانند اپوزیسیون خارج کشور از آن ها می ترسد؛ و بدون وارد شدن ماهوی در مورد عملکرد مثبت یا نفی، عادل یا ظالم، خدمت یا خیانت و... مجاهدین خلق، و رد یا تأیید کارنامۀ سیاسی آنان؛ نگاهی شکلی به این دعوای بیهوده بیاندازم و حرفی را که دو سال است ته گلویم را چون زهر مار می خراشد بر زبان رانم. بادا باد!

2- در یک نمای تساهل مدارانه -ولی نه ساده انگارانه- از بابت تقریب بهتر موضوع به ذهن؛ سازمان مجاهدین خلق شباهت تمامی دارد به حکومت کرۀ شمالی. یعنی اینکه درست است که کرۀ شمالی تنها رژیم توتالیتر حد اکثری موجود در جهان امروز است و لیکن خودش موجودیت ایدئولوژیک مستقل ندارد و لذا از جنبۀ مدل حکومتی تهدیدی برای هیچ کشور دومی نیست زیرا که قدرت تکثیر خودش را ندارد. کرۀ شمالی زایده ای از یک گفتمان تاریخ گذشته است بنام "گفتمان جنگ سرد" که در زمان فعال بودن جهانی این گفتمان و تحت پشتیبانی و حمایت کشور مادر (اتحاد جماهیر شوروی سابق) بوجود آمده و به دلایل مختلف از جمله عدم اهمیت ژئوپولتیک و استراتژیک در نقشۀ جهان توانسته خودش را در بدترین موقعیت متزلزل حفظ کند. سازمان مجاهدین خلق نیز در مقیاس جنبش ها؛ بسان کرۀ شمالی است که "گفتمان تاریخ مصرف سپری شدۀ منجر به موجودیت اولیه اش را حفظ کرده و بدون اینکه خطری برای کسی باشد و اهمیتی برای تهدید جمهوری اسلامی داشته باشد؛ خودش را در همان بافت ایدئولوژیک آهنین حفظ کرده است یا حد اقل می خواهد اینطور وانمود بشود که حفظ کرده است."

3- لذا همانطور که بی اثر بودن و نا توانی کرۀ شمالی در اثر گذاری بر دیگری و یا تکثیر ایدئولوژی خود ارتباطی با مواضع دیگران نسبت به او ندارد. یعنی فرقی نمی کند که موجودیت منزویش در جهان و ازسوی دیگر کشور ها برسمیت شناخته بشود یا نشود؛ برای سازمان مجاهدین خلق هم تفاوتی نمی کند که در لیستی ثبت نام شده باشد یا نشده باشد. بنابراین این جنجال و هیاهوی دوطرف موافق و مخالف حذف یا تمدید نام مجاهدین از و در لیست سیاه امریکایی ها بسیار بی وجه و لوس و همان سر تراشی سلمانی ها را تداعی می کند. امروز که مجاهدین در این لیست هستند چه اتفاقی نیفتاده که فردا که این محدودیت! برداشته شد قرار است آن اتفاق بیفتد- مثبت و منفی اش را کار ندارم از دیدگاه دوطرف- منظورم متوجه صرف آن اتفاق است.

4- گفتمان مسلط بر مجاهدین خلق هم در ایدئولوژی، هم در استراتژی و هم در تاکتیک مردود شده است و واجد کمترین موفقیتی در آینده نیست. سازمان مجاهدین خلق قبل از اینکه نیاز به تغییر "نگاه بیرونی" داشته باشد؛ محتاج یک "نگاه درونی" پر و پیمان به خودش و ساختار هایش و گفتمان درون سازمانی اش است؛ اگر می خواهد در معادلات آیندۀ ایران مؤثر باشد. مثال کاربردی می زنم: "اگر مجاهدین خلق دارای بهترین سازماندهی سازمانی دهۀ 60 خورشیدی را باشند. و بعوض سه هزار نفر نیروی میدانی بالای چهل سال سن؛ ده هزار نیروی میدانی رزمنده و جوان و فدایی داشته باشند. و دریک فرض فرض محال که محال نیست این نیروی قبراق و آماده را در سر پلی که نیروی هوایی امریکا در وسط میدان ونک تهران ایجاد می کند و با هلی برد این نیروی منسجم را در آنجا پیاده کند هم، قادر به کمترین موفقیتی در بر اندازی جمهوری اسلامی نخواهد بود. زیرا که مردم ایران و بتبعیت از گفتمان امروز جهان با لولۀ تفنگ پر مسأله دارند. و این قبل از آنی است که بپرسند نشانه گیری این تفنگ بکدام سو و کدام آدم و کدام هدف است.

5- مخلص کلام اینکه آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت و دنیا را گفتمانی دگر آمد. حالا اگر حذف مجاهدین از لیست امریکا می تواند گشایشی در زیست بهتر باقیمانده های رنج کشیدۀ "آن آرزوهای بزرگ و آن تأسف های عمیق" ببار آورد؛ بنظرم اشکالی ندارد. چرا که همۀ بدنۀ نخبۀ مجاهدین خلق با حد اکثر انگیزه و نیت خدمت، سی سال گذشته را با رؤیای وطن خرم در پای کار سخت و محروم گذرانده اند.

6- اما آن بغضی که دو سال است فروخورده ام و بجز یکبار در پی خشونت بروز کرده در تظاهرات عاشورای سال 88 و با احتیاط و تلمیح اشاره ای نکرده ام این است که: "مجاهدین خلق در بروز حشونت های رخ داده در طول جنبش سبز بی تأثیر نبوده اند و اگر این گزارۀ نقل شده از خبرنگار حرفه ای حاضر در صحنه یعنی آقای مازیار بهاری را هم اضافه کنم که حمله به پایگاه بسیج در پایان راهپیمایی چندین ملیونی روز 25 خرداد 88 هم امضای مجاهدین را در پای خود داشته؛ و شکست جنبش سبز را در همان جا نشان بدهم؛ می ماند این تأسف تاریخی که اگر آن اتفاق نیفتاده بود بلکه هم تاریخ ایران امروز با جوهر سبزتری نوشته می شد و نه مجاهدین و نه ما نیازی به این جدل های جدال نداشتیم. مگر نه اینکه همۀ فراز و فرود های مؤثر تاریخ از یک فعل یا ترک فعل بموقع یا بی موقع و تصادفی یا برنامه ریزی شده نشأت گرفته است! فاعتبرو یا اولی الباب. یا...هو

۵ نظر:

ابراهیم گفت...

جناب دلقک ضمن قبول دربست حرف شما چون من هم به شخصه از بازی های اصلاح طلبان مذهبی خسته شدم و برای من در آمدن یا در نیامدن گروهی که به جز بعضی باقیمانده های دهه ی شصت طرفداری ندارد و کاملاً نرده است اهمیتی ندارد فقط خواستم نکته ای رو عرض کنم صد البته صرف گفتن حقیقت.
من کاری به مواضع آقای بهاری ندارم منتها ایشان درباره ی گوگتل مولوتوف روز 25 خرداد بی شرمانه دروغ می گوند. روز 25 خرداد اساساً کوکتل مولوتوفی پرتاب نشد که حال ایشان بخواهند تشخیص دهند پرتاب کننده مجاهد بوده یا نه. تیر اندازی هم البته ابتدا به صورت هوایی و سپس به صورت مستقیم از طرف پایگاه بسیچ صورت گرفته که گویا عده ای به داخل رفتند و سر این موضوع با بسیجی ها درگیر شدند که گویا یکی دو نفر هم در درگیری کشته شدندو بلافاصله مردم حاضر در صحنه با تشکیل دیواره ی انسانی مانع داخل رفتن بقیه شدند.
من خودم 25 خرداد تهران نبودم منتها ماجرا را بلاواسطه از یکی از افرادی که در تشکیل زنجیره ی انسانی مشارکت داشت شنیده ام.
این که ایشان می خواهند به خاطر منافع سازمانیشان واقعیت را تحریف می کنند برای من مشکلی ندارد منتها این که مخاطبینشان را فاقد حافظه و ابله تصور می کنند برای من غیر قابل قبول است

Dalghak.Irani گفت...

سلام ابراهیم
مرسی. و البته حرف شما را هم نمی شود با قاطعیت تأیید کرد. ضمن اینکه من هم به موضع گیری های از سر منافع همه و ازجمله خبرنگاران ( در اینجا بهاری) اذعان دارم ولی خیلی هم بعید نیست از سازمان که چنین کاری کرده باشد چنانکه اعضایی هم دستگیر شدند در جریان اعتراضات بعدی جنبش سبز و محکومیت های شدید هم گرفتند. ضمن اینکه مازیار بهاری در تهران و در تظاهرات بود و دیده هایش را نقل کرده. اگر او که نقلش مستقیم بوده و بالاخره یک مسئولیت حرفه ای هم پشتیبان و مقومش بوده دوست آماتور شما که نقل قول بضرس قاطع تان از اوست هم می تواند متهم به درست ندیدن و در کنه ماجرا قرار نگرفتن باشد. من البته نفیاً یا اثباتاً نمی توانم مثل شما یکی از طرفین را با کلمات سخیف کوچک کنم. ممکن است درست یا نادرست باشد. یا...هو

ابراهیم گفت...

بنده عذرخواهی می کنم اگر لحن بنده توهین آمیز بود و خب منکر وجود و دستگیر شدن مجاهدین در تظاهرات هم نیستم منتها بنده جداً از حرف آقای بهاری عصبانی شدم چون ماجرا بوی تقصیر را گردن دیگری انداحتن می داد و البته چندی قبل هم علی یونسی ماجرای کهریزک را گردن مجاهدین انداخته بود.
من طبیعتاً با ایدئولوژی مارکسیستی فاشیستی مجاهدین مخالفم و معتقدم در مورد گزارشات رسیده از اشرف و ترورهایشان باید پاسخگو باشند منتها من به شدت حس می کنم عمدی وجود دارد در این تحریف تاریخ. به هر حال بله بنده هم به ضرس قاطع نمی توانم اظهار نظر کنم ولی خب آدم عصبانی می شود موقعی که ایشان در مقاله ی اولی که به زبان انگلیسی هم بود چنین ادعایی را مطرح کردند تاریخ 23 خرداد را ذکر کردند بعد هم اصلاً اشاره به اشتباهشان نکردند.
به هر حال به درازا نمی کشانم بحث را.
پاینده باشید

ناشناس گفت...

پیر دلقک عزیز
تحلیل بند آخرت بوی پیری میدهد.و اندکی وهم و خیال.

حالا اگر بگویم دلقک شروع کرده آدرس های غلط بدهد من هم متوهمم؟
دلقک تبریزی!

پيام امروز گفت...

دلقك عزيز ظاهرا تلافي چندروز تعطيلي وبلاگت را درمياوري كه اينچنين تندتند تحليل ميكني و بعد گله كه چرا مشاركت نميكنيد؟ بگذريم...
اينبار تحليلت براساس يك فرض بنا شده كه جز رژيم (و البته آقاي بهاري) كس ديگري به آن اذعان نكرده است آنهم حمله به پايگاه بسيج است. مسلما مجاهدين اين انگيزه را دارند ولي با دست خالي و بدون سلاح البته بعيد است.. نشان به آن نشاني كه در كل شلوغي هاي پس از انتخابات كسي از حكومت كشته نشد ( يا اگر هم شد اسمش اعلام نشذ به جز يك نفر كه گفتند ماشين زيرش كرده ) و اين با مشي مجاهدين نميخواند.
بنظرم اين ترفند رژيم بود براي توجيه كشتار (البته اينهم يك فرضيه است)