۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

من هم یک سبز مفهومی هستم و به استیصال امیر ارجمند معترضم!

Count Lepic and His Daughters



1- من سخنران خوب و مؤثری بودم در جوانی. برای سخنران مؤثر بودن مثل همۀ رهبران و فرماندهان و پیشگامان و هنرپیشگان و هنرمندان زحمت می کشیدم. ساعت ها در جلو آینۀ قدی برای مخاطب احتمالی حرف می زدم، ژست های مختلف می گرفتم و بادی لنگویج تمرین می کردم. مخاطب های من تازه حد اکثر چند ده نفر بیشتر نبودند و از نظر اداری هم مجبور به تأیید من بودند. حرف من این است که چطور آدمی در موقعیت قائم مقام یک جنبش اجتماعی- سیاسی که رهبرش زندانی است بخودش اجازه می دهد که از رختخواب بلند شود و بیاید در مقابل توده های منتظر و انبوه بدنۀ جنبش که خواستار دیدگاه های شخص دوم جنبش  و امید واری به راه حل های برون رفت از سکته و سکنۀ فعلی جنبش -تو بگو موقت- هستند بنشیند و به مجری لبخند مکش مرگ ما تحویل بدهد.

2- مهندس موسوی وقتی در جریان تبلیغات انتخاباتی آن دست گرفتن همسر هنرمندش خانم رهنورد را که حرکتی بشدت "کنتراست ایجاد کن بود واست" در نگاه جامعۀ مذهبی ایران را بنمایش گذاشت؛ بدنبال جذب آرای کسانی نبود که تنها آرزویشان دست در دست گرفتن همسران چادر و مقنعه پوش شان در خیابان ها باشد. مهندس موسوی با علم بر اینکه این نو آوری پارادوکسیکال بخشی از آرای سنتی او را دور خواهد کرد بخاطر انبوه جوانان مدرن و طبقه متوسط که بزرگترین دغدغه شان آزادی اختلاط طبیعی زن و مرد برای زندگی و نشاط بود و است دست به آن ریسک زد. و جواب بسیار خوبی هم گرفت. در نگاهی دیگر به همین احمدی نژاد نگاه کنید و طرز پوشش و گویشش در دورۀ جدید وببینید که چه فرق های عمده ای کرده با وقتی که فقط  دنبال رأی طبقات محروم و فقیر بود با الان که می خواهد بخشی از تمایل جوانان مدرن شهری را هم بخودش جلب کند. همین امروز به این گزارش تصویری نگاه کنید و بویژه هارمونی لباس احمدی نژاد را مقایسه کنید با پوشش متعارف او در مقابل محرومان و حذف شدگان اجتماعی.

3- در همین ویدیوی بعبارت دیگر بی بی سی شما ریش آقای امیر ارجمند را مورد دقت قرار بدهید و البته بدنبالش تمام حرکات شلخته و بی مسئولیت ایشان را. این ریش خود جوش و اصلاح نشده و بی سازمانی خاص ظاهر کدام بخش، طبقه یا دستۀ کوچکی حتی از جنبش سبز یا در مقیاس بزرگتر جامعۀ امروز ایران را نمایندگی می کند. نه آخوندی و بلند است مثل ریش سرداران نقدی و دویست کیلو فیروز آبادی و امثالهم. نه ریش کوتاه و ماشین شده و آنکادره و خط انداخته است مثل اغلب اصلاح طلبان مذهبی مکلا و ایضاً جناح راست سنتی. نه ریش تیغ انداخته است مثل ظاهر بظاهر تکنوکرات های غیرسیاسی و حتی ضد انقلاب! مگر امیر ارجمند از سوی جنبش سبز، برای جنبش سبز و در مقام رهبر و جانشین و سخنگوی فعلی جنبش سبز حرف نمی زند و موضع نمی گیرد؟ پس ظاهر او باید یک تعریفی بدهد از اکثریت بدنۀ جنبش سبز! و الا کسی که ظاهری مشخص ندارد چرا باید مورد اعتماد باطن نا مشخص ترش باور شود. و نمی شود.

4- ماجرا بسادگی چنین می تواند باشد که ایشان و همینطور رجبعلی مزروعی تنها دو نفری بوده اند که رغبت، امکانات، آمادگی و قصد ترک ایران را داشته اند از بین خیل آدم های درشت مرتبط با بدنه و رأس جنبش سبز. و در یک انتخاب ناگزیر و ازسوی هیئت های اجرایی احزاب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی  که همان اعضای مخفی راه سبز امید هم هستند مأموریت دارند که صدای آنان را در خارج پژواک بدهند. و البته نه تنها عیبی ندارد بلکه کاملاً خوب هم است که فعالان داخل کشور نمایندگان بی واسطه ای در خارج از کشور داشته باشند. اشکال کار اینجاست که امیر ارجمند بعنوان مشاور عالی میرحسین موسوی معرفی و تبلیغ می شود در حالی که ما می دانیم قبل از آمدن دکتر ارجمند به خارج ما همه جور اسمی می شنیدیم از مشاوران عالی تا دون مهندس موسوی و نام پررنگی از ایشان نبود.

5- شما همین را مقایسه کنید با مجتبی واحدی که در برهه ای و بطور مشخص و اعلان شده از سوی مهدی کروبی بعنوان سخنگوی ایشان در خارج از کشور معرفی می شود. و بلافاصله هم که شخص اول را ساکت و حصر می کنند سخنگویی ایشان هم بلا اثر وبلا موضوع می شود. تازه واحدی این برتری را هم داشت که برای سخنگوی کروبی شدن ایران را ترک نکرده است بلکه ایشان بدلایل عدم امکان مراجعت به ایران مجبور از جلای وطن و ماندن در خارجی شده است که در همان خارج هم بود قبلاً. و حد اقل برتریش به امیر ارجمند آشنایی نسبی اش با مدیوم رسانه است. زیرا که کسی اگر علامۀ دهر باشد و همۀ علوم عقلیه و نقلیه و سنتی و مدرن و فلسفه و حکمت و حقوق و ریاضیات و... خوانده باشد و پرفسور مطلق هم باشد تا به مدیوم رسانه و چگونگی استفادۀ مؤثر از آن آشنا نباشد امکان کمترین تأثیری بر مخاطب نخواهد داشت. آن هم در قالب قایم مقام یک جنبش فراگیر سیاسی.

6- کمی طولانی شد ولی چاره ای نیست بگذار یک اشاره هم به محتوای حرف ایشان بکنم. امیر ارجمند می آید و شلخته و بی هدف و بی ذهن برنامه ریزی شده قبل از جلسه اش می نشیند جلو عنایت فانی و بدون اینکه خودش را در مقابل انبوهی از مخاطبان جنبش سبز احساس کند؛ گویی دارد با یک شخص حقیقی دیگر در یک اتاق دربسته درد دل یا احتجاج می کند. در حالیکه او یا اعتقادی به مخاطب داشتن ندارد و یا اگر دارد و صادق است کمترین حساسیت های بدنۀ جنبش سبز را در نظر نمی گیرد و یک مشت حرف های کلی و صد تا یک غاز و از ریخت افتاده و در کمال خونسردی و خنده و شوخی تحویل دوربین می دهد. درحالیکه در مقابل این دوربین جوانان و مردمانی بشدت دژم و سرخورده و راه خواه و مستأصل از هزینه های مرگ و زندان و تبعید و آوارگی و ... رفقایشان، همکاران شان، فرزندان شان و در یک کلام امید هایشان نشسته اند و حداقل انتظارشان این است که اگر رهبر دوم و بالفعل و سخنگوی جنبش توانایی نشان دادن راه برون رفت ندارد. لا اقل در امر جدی مثل سیاست و جنبش اعتراضی و مخالفت جدی با نظام حکومتی بالفعل، کمی ابرو در هم بکشد. کمی حماسه قاطی کند به شعار های بی رمق و نخ نمای همه جایی و هرجایی. یا حتی پایین تر از این سطح؛ کمی موضوع را جدی بگیرد و جدیت و تحرک تزریق کند به بدنه و مخاطب. 

7- این ها را تند تند و یکی از صد تا گفتم که پاسخی باشد برای آنانیکه مرا متهم کرده اند که از ظن خودم وارد قضیه شده ام و داوری پیشینی خودم را در گزارش پست قبلی به نیت های پیشینی ام آلوده ام. و همین طور شاید مرهمی باشد برای دیگرانی که مرا ضد سبز ارزیابی و از توجه به منطق و عمق انتقادم سر باز می زنند. لذا اعلام می کنم که اگر سبز بمعنای مفهومی آن -ونه لزوماً سیاسی آن متبلور در جنبش سبز مذهبی- مد نظر باشد که عبارت است از آزادی خواهی های لیبرال و زندگی محور در ایران؛ هیچ تنابنده ای در تمام ایران را سبزتر از خودم نمی شناسم. -اغراق برای تأکید است و نه برای خود محوری و خود شیفتگی- یا...هو

۳ نظر:

ناشناس گفت...

salam
dar shelakhtegi sabz ha shaki nist ke agar nabood alaan be jaee reside boodand
albate shak be shoma ast ke dalghaki hastid ke hich nemikhandanid , o tanha honaretan be gerye andakhtan ast

shelakhtegi jarayan e ahmadi nezhado dar o daste ham kam az sabz ha nist.
avayeli ke sabz ha ro mizadand bad az entekhabat, man mitarsidam sabz bepoosham ama say mikardam ye joori rabete am ro ba jonbesh zende negah daram, va be in khater short sabz mipooshidam
hala hekayat e shoma ast

ناشناس گفت...

ح.ر.د.ف
سلام.
در تائید فلسفه کلی دلقک و وبلاگش به همه اهالی سیرک اکیدا توصیه میشود:
http://saeed-saman.blogspot.com/2011/08/blog-post_09.html
بخصوص 4 پاراگراف آخر:
"...می‌باید با تمامی قوا از فروپاشانی «تقدس‌ها» حمایت به عمل آورد. و این عمل را نه به عنوان یک حرکت «سیاسی ـ نظامی» که در مقام یک «تفریح» و خوشگذرانی در معابر عمومی به مرحلة انجام رساند. خشونت، حتی بر علیه عوامل حکومت کارساز نیست. چهرة عبوس و تحکم‌ به همچنین. چرا که اعمال هر نوع خشونت، حتی خشونت زبانی به عوامل استعمار امکان خواهد داد که با خشونت بیشتر پای به میدان سرکوب بگذارند.

فراموش نکنیم که خنده‌روئی، شوخی، مزاح، بذله‌گوئی و ... و شادی و تفریح از مهم‌ترین سلاح‌های مبارزه با فاشیسم است. سلاح‌هائی که در زندگی ملت‌های دیگر کاربرد معجزه‌آسای خود را بارها و بارها به اثبات رسانده. فاشیسم به عبوس بودن و «جدی» بودن خود «مفتخر» است، فاشیست ها را می‌باید از ابزار «افتخار» محروم کرد؛ «افتخار» به مقدسات دین، و به هر آنچه طنز را برنمی‌تابد. با خنده و شادی است که ابزار فاشیست‌ها خرد می‌شود.

همزمان با عقب‌نشاندن فاشیسم در عرصة معابر و ادارات و شرکت‌ها، می‌باید سازماندهی به تشکل‌های کوچک و هر چند بسیار محدود را جهت پایه‌ریزی «ارتباطات اجتماعی» در دستورکار قرار دهیم. به فاشیسم اجازه ندهیم ارتباطات را در انحصار تشکل‌های وابسته به خود نگاه دارد. کوچه به کوچه و محله به محله می‌باید این «ارتباطات اجتماعی» پایه‌ریزی شود، ارتباطاتی که هیچ دلیلی ندارد «سیاسی»، ایدئولوژیک، فلسفی و نظامی باشد. مبارزة شهروندی با فاشیسم در عمل به معنای باز پس گرفتن فضاهای اجتماعی است، نه تسخیر آن‌ها توسط نیروهای مخالف!

تسخیر فضای اجتماعی توسط نیروهای مخالف مسیر اشتباهی است. مسیری که توسط چپ‌گرایان و لیبرال‌های اروپای مرکزی طی دهة 1930 دنبال شد و نهایت امر در مصاف با فاشیسم به فاجعه انجامید. تجربه‌ای که در برخورد با حکومت اسلامی پیشتر عدم کارآئی خود را به صراحت نشان داده."

ناشناس گفت...

ح.ر.د.ف
سلام.
ناشناس گفت...
salam
dar shelakhtegi sabz ha shaki nist ke
……..
اما بعد...
در تخصص شما نیز در ربط دادن گوزن و شقیقه هم شکی نیست!