۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

آمنه بهرامی در راه جایزۀ نوبل بزودی: صلح یا ادبیات!

Malchiostro Annunciation



1- این خط این هم نشان. من مرده و شما زنده؛ آمنۀ بهرامی و قبل از سال 2030 میلادی یکی از جوایز صلح یا ادبیات نوبل را خواهد برد. البته که او قبل از بردن جایزۀ نوبل به شهرت و ثروت و محبوبیت جهانی دلخواهش خواهد رسید. او دنیا را تحت تأثیر قرار خواهد داد و از دنیا جای دلپذیرتری خواهد ساخت برای زیست انسان ها. زیرا که او چنین تصمیم گرفته است و هیچ مانعی جلو دار ارادۀ انسان نیست. او اعتراف می کند که بحرمت و علاقه اش به دو پزشک معالجش درخواست روز اول آن دو عزیزترین برای بخشیدن مجید را پذیرفته است. و همۀ تلاش مجروح و نابینا و رنجور و سمج هفت سال گذشته اش برای گرفتن حکم قصاص مجید برای بخشیدن مجید بوده است در نمای کلی نجات جامعه از خشونت ترسو. او ابتدا چشمان مجید را در دست گرفت. و آنگاه که با لمس آن ها مطمئن شد که به حقش رسیده و مجاز است آن را ببخشد مجید را بخشید. وچه کیفی دارد بخشیدن حقی که 7 سال تمام و در شرایط آمنه و درجامعه ای با مناسبات کهنه و درقضایی بشدت فاسد و نا کارآمد برای بدست آوردنش رنج برده باشی و تلاش کرده باشی.

2- اینکه مجید از این چشمان دوباره برگشته اش توسط آمنه در چه راه خیر وشری و حلال و حرامی و ثواب و گناهی استفاده کند نه دغدغه ای دارد و نه موضوع آمنه است. این را گفتم که پاسخ آنانی باشد که هنوز هم به آمنه می گویند خوب یا بد کردی و همه هم استناد شان بر موجود دومی است بنام مجید. آنانیکه آمنه را تحسین می کنند مدعایشان این است که مجید عبرت خواهد گرفت و تحت تأثیر این اقدام آمنه بجبران خواهد پرداخت و جامعه نیز مهربانی و عفو خواهد آموخت. دیگرانی در سرزنش آمنه برعکس می گویند و این ضرب المثل را برجسته می کنند که "ترحم بر پلنگ تیزدندان/ ستمکاری بود بر گوسپندان". در حالی که آمنه با هیچکدام از این اولویت ها بسراغ اجرای تصمیم هفت ساله اش نرفته است. او مجید را بخشیده برای 1)- آرامش خودش و لذتی که می خواهد ببرد از این آرامش و پی گیری اهداف بشدت متراکم و زمان گیرش در گزارش گرفتاری ها و تلاش هفت ساله اش به جهان و انسان جهانی و مدرن. والبته بخاطر 4و3و2)- علاقه و احترامش به پزشکان معالجش، شادی خانواده اش، جلوگیری از بدنامی بیشتر هموطنان ایرانیش به صبغۀ فرهنگی؛ طبق نص اظهارات خودش.

3- یقین دارم که آمنه اینک شادترین و خوشبخت ترین روزهای همۀ هفت سال گذشته و حتی فراتر از آن تمام عمرش را تجربه و زندگی می کند و مغز صیقل خورده از رنج و محرومیت ناخواسته ای که بر او تحمیل شد را تیز می کند برای خلق کتاب دومش و تکمیل گزارشی که قطعاً انسان را و ازهمه مهمتر انسان شرقی را و بویژه انسان گیرافتاده در مناسبات بدوی حاکمان کهنه اندیش ایرانی را متحول خواهد کرد از دو جهت: اول: رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند. دوم: بخاطر پیروزیش در تلاشی که برای بدست آوردن "حق بخشیدن" بکار برده است. زیرا که همۀ بخشش های درخواستی و توصیه ای به او و قبل از آن لحظۀ رؤیایی سرنگ اسید در دستان برادرش؛ تدبیر و دلسوزی و توصیه و خواهش و التماس و هیاهوی دیگران بوده است: از قاضی و وکیل و دوست و آشنا و خاله قیزی عمه قیزی که می گفتند یا حکم قصاص نخواهد توانست گرفتن و یا رنج بیهوده است؛ پس منصرف شود؛ تا مجامعی تحت عناوین حقوق بشر سیاسی که می خواستند فردیت آمنه و تصمیمش را مصادره کنند برای پز انسان خواهی خودشان. و... 

4- قلمم و ذهنم گنجایش بزرگی آمنه را تاب ندارد بعد از سه روز تقلای بیهوده. پس به احترام و عظمت آمنه کلاه از سر بر می دارم و بخودمان از پیر و جوان یاد آوری می کنم که انسان مصمم و با اراده و پی گیر و سمج و مثبت اندیش حتی زخم خورده در فاجعه ای نابودگر مثل بلای هولناکی که بر سر آمنه (انسان مدل و نمونه) آمد می تواند بالاتر از هر موجود انتزاعی و انضمامی دیگری -حتی خدا- پیش برود و آرمان ها و خواسته هایش را محقق کند. می ماند فقط این نکتۀ بسیار ظریف عاطفی که بگویم برای من برادر آمنه که حاضر شد نیابت خواهرش را بپذیرد برای اجرای حکم کور کردن مجید، به اندازۀ آمنه مطلوب و دلپذیر و محترم است. برادری که حاضر شده بود بقیۀ عمرش را با کابوس کور کردن یک انسان دیگر بخراشد؛ فقط به این خاطر که آمنه خواهرش چنین می خواست. درود بر او و البته پدر و مادر مفتخر آمنۀ بهرامی. یا...هو

۱۰ نظر:

Saeed گفت...

دلقک جان سلام و دورود . گفتی هر آنچه در دل من بود. باید اضافه کنم به احترام آمنه و دلقک عزیز : دورود بر خانواده مدرن و غرور آفرین آمنه که در رشد چنین انسان شریفی سهیم بودن. به نظر من آنچه مهم و بسیار مهم تر از بخشش درس آموز آمنه بود و در تاریخ معاصر ایران نقطه عطفی خواهدشد این هست که " تمام این داستان بزرگواری " را آمنه خودش " تصمیم " گرفت . خودش بود و خودش ..شاید این درسی برای مدعیان سیاسی به قول خودت خر رنگ کن ایران بر باد ده معاصر باشد که تنها چیزی که احترام نمی گزارند احترام به " فردیتIndividualism" است. من هم به سان تو به احترام آمنه کلاه از سر بر میدارم و می ایستم و می گویم .. سپاس آمنه.

حسام گفت...

بنده ایشان را سزاواز هرگونه کمک و حمایت می دانم ولی سزاوار جایزه نوبل هرگز. اگر ایشان قصاص می کردند نه خبری از پول دیه بود و نه حمایتهای احتمالی بعدی. شاید تنفری را که هم اکنون نسبت به آن بیشرف پست در دنیا وجود دارد را هم از بین میبرد و حتی حس ترحم برخی را هم نسبت به وی بر می انگیخت. این نشان میدهد که ایشان با کمال واقع بینی و محاسبه سود و فایده و نهایتا استیصال عفو آن ملعون را انتخاب نموده اند همانطور که هر عاقل دیگری می کرد و چه بسا این تنها انتخاب ایشان بوده است. خلاصه اینکه ایشان واقعاً نیاز به تامین مادی دارد و ما باید بجای حرفهای قشنگ زدن و جایزه نوبل دادن تا جایی که میتوانیم کمک مادی ارائه دهیم.

حسام گفت...

و در تکمیل نظرم در بالا توجه شما را معطوف میکنم به خواسته او از دادگاه که مصرانه عدم آزادی آن نامرد را خواسته و تهدید نموده در غیر اینصورت از ایران خواهد رفت. حال این چه عفوی است که او را تا آخرین لحظه عمر در زندان میخواهد حتی اگر دیه کاملش را بپردازد؟ بنابراین من این جریان را نه به بزرگواری این خانم ربط خواهم داد و نه به گذشت و این حرفها. واقعیتش این است که او با توجه به عدم حمایت جامعه و دولت هوشمندانه ترین راه ممکن را انتخاب کرده است.

Dalghak.Irani گفت...

سلام سعید جان
برای تو نیامده ام این پشت. حرف تو حرف اصلی من هم است هماره: اهمیت فردیت انسان. ولی چوان آمده بودم که با حسام دست به یقه بشوم گفتم سلام تو را هم علیک بگویم به ارادت بیشتر. پاینده باشی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و اما حسام نازنین.
سلام.
پاسخ به بهانۀ اظهار نظر مبارک شما هم بسیار مفصل خواهد بود و هم بسیار راهگشا نسبت به وضعیت امروز ما: "که چرا نمی توانیم از این چرخۀ عقب ماندگی و تسلیم در مقابل دنیای قدیم خارج بشویم." اما این تنگ جای و حوصلۀ من در این دقیقه چنین تفصیلی را تاب ندارد. بلکه هم در پستی دیگر پاسخی مفصل تر بنویسم.
چنین حس می کنم که شما - مثل من و اغلب اعضای "متجدد ظاهری با کهنگی باطنی" - درشکل و قالب مدرن و در محتوا و اندیشه سنتی- با فرهنگ "ترحم جمعی و دینی و فرهنگی" وارد داوری شده ای و نه با فرهنگ "هزینه - فایده" فردی و مدرن. لذا نتوانسته ای عمل آمنه را هضم کنی و فقط برای فرار از تبعات "رودررویی با آمنه تابو به دلیل مجروحیت ناسور" ترسیده ای که صاف و پوست کنده بگویی که عمل آمنه یک "فرصت طلبی منفی" بوده است. اینرا از این جهت می گویم که می دانم این فرهنگ غالب است در بین ایرانیان و بویژه مردان ایرانی که با کله های ژل زده به پهن بیشتر می اندیشند تا به طلا! اینکه بدنبال سود و فایده (بجای هزینه فایده) از استیصال بمعنای شفاف درماندگی استفاده کرده ای. واینکه در شروع و پایان نظرت از کمک مالی و پولی صحبت کرده ای و خودت را آماده نمایانده ای برای این ترحم به گدایی آمنه و ازهمه هم خواسته ای که ترحم کنند و به این دختر زیان دیده ولی کاسبکار کمک مادی بکنند. و اینکه حرصت فرو ننشسته و کامنت دوم را هم ضمیمه کرده ای و اینکه دشنام های بدی مثل بیشرف و نامرد را به مجید نسبت داده ای که از بار انتقاد و غیضت از تصمیم آمنه کم کنی همه نشانه های غیر قابل انکاری است که از فرهنگ "ترحم و دلسوزی و دریوزگی" قدیمی و سنتی ما شرقی ها نشأت گرفته است. و البته این فکر و برداشت در بین بسیاری از خوانندگان و ازجمله "ته ذهن من نویسنده" هم وجود داشته و دارد و شما حرف دل ما را هم زده ای و این جسارت قابل تقدیر است. من داوریم این است که آمنه فرهنگ ما ایرانیان را خیلی خوب می شناسد و اگر هم شما یا هر نظر دهندۀ دیگری بدون پوشش های تلطیف کننده یک راست می گفتید که "این خانم از همۀ این سناریو قصدی بغیر از تلکۀ خلق الله نداشته است" هم نه به آمنه بر می خورد و نه از آن تعجب می کرد. چرا که او خوب می داند که جامعه ای که بر مبنای ترحم و دلسوزی و بیچارگی و تمنا و التماس و بده درراه خدا و... آموزش دیده باشد و بزرگ شده باشد نمی تواند با کلمۀ مدرنی بنام حق و حقوق ارتباط لازم و کافی برقرار کند. آمنه خودش هم چیزی را پنهان نکرده است او می گوید حقم را اثبات کردم و در دست گرفتم و آنگاه با غرور و زیبایی آنرا بخشیدم و بقیۀ حقوق مادیم را نه تنها نمی بخشم چون نمی خواهم و به آن نیاز دارم بلکه در راه تأمین حداکثر آن تصمیم دارم با قانون شرعی دیه هم در بیفتم و نگذارم جان زنان را به نصف قیمت مردان بفروشند. گفتم که اگر بخواهم ریز شوم تا فردا هم باید بنویسم که اینک ممکن نیست. فقط اشاره کنم که من هم به آمنه جایزۀ نوبل نداده ام که نه سر پیازم نه ته پیاز. من یک فاصلۀ زمانی 19 ساله را از 2011 تا 2030 را پیش بینی کرده ام که با شناختی که از این بانوی دردانه و مصمم و مدرن و با فردیت کامل پیدا کرده ام او به چنین توفیقی دست خواهد یافت. انشاءالله. یا...هو
بازهم مرسی که کامنت گذاشتی و توانستیم به این بهانه کمی هم به عمق برویم. اگر در تشخیصم از پشت مغز شما در نقل قول هایی که آورده ام خطا کرده ام پوزش می خواهم و دلیلش می تواند مغز هنوز هم تحت تأثیر گفتمان سنتی وکهنۀ خودم باشد. کافی است بگویی که ته ذهنت ضد مانور آمنه نبوده و من خطا کرده ام تا مجدداً و رسماً حرفم را راجع به شما پس بگیرم. اما حرفم را در کل اندیشۀ فرهنگ ایرانی صادق می دانم.

حسام گفت...

دلقک دوست داشتنی! ممنون از پاسخ موشکافانه ات. واقعیت را بخواهی اشک من هم وقتی مصاحبه آمنه را خواندم روان شد و همانقدر احساساتی شدم شاید که شما و دوستان شدید. ولی اینها که گفتم بعد از فروکش احساسات بود و اندکی بیشتر تامل. غیظ آمنه نسبت به آن پست فطرت کم نشده فقط او فرصت داشته عواقب عمل خود را کامل در نظر بگیرد. کمی توجه کن لطفا! حتی پدر و عموی او در کمال عقلانیت نخواسته اند این عمل ننگین اسیدپاشی به نام آنها ثبت شود. برادر او هم امیدوار بوده که خواهرش کوتاه بیاید. من عرضم این است که اگر آمنه این کار فجیع را انجام میداد نامش در همیشه تاریخ ثبت میشد به عنوان کسی که نه در اوج جنون خودخواهی که کسی که در کمال خونسردی چشمانی را کور نمود. این است که میگویم عمل او مصداق ایثار و گذشت و بزرگواری بود اگر نه چشمان مجید را که خود او رامی بخشید !

Dalghak.Irani گفت...

و من هرگز بخاطر آمنه اشک نریختم. زیرا که او بزرگتر از آنی است که بشود برایش دلسوزی کرد. او مرا تحت تأثیر قرار می دهد که اگر دختری بسن و موقعیت و بی یاور رانت قدرت و ثروتی مثل او می تواند تا این حد با صلابت و جسور و خوش حال باشد. پس من در همۀ عمر سبیل دارانه ام چه می کردم با این دست و پا زدن های نمی شود. نمی گذارند. نمی توانم. خدا لعنت کند باعث و بانیش را. آخ. اوخ. بگیر منو. همسایه ها یاری کنید که من عروس داری کنم و... آمنه می گوید: حرکت می کنم. حقم را می گیرم. خودم را ثابت می کنم. منتظر کسی نمی مانم. درهار را باز می کنم. و سد ها را می شکنم. وهمیشه صلاح خودم را در نظر می گیرم بدون اینکه حقوق فردی یا جامعه ای را پایمال کنم. صبر کنیم تا آینده قضاوت کند که این دختر چه گوهری است بزودی! مرسی که بمن گفتی مرسی. یا...هو

حسام گفت...

البته صلابت و جسارت آمنه ستودنی است و من هم هیچگاه منکر شخصیت جسور و حرکت هوشمندانه و شجاعانه او نشدم. بحث فقط بر سر این بود که او هر چه باشد مجسمه بزگواری و گذشت نیست. از همه اینها گذشته مطمئنم او منطقی ترین تصمیمها را تا به حال گرفته و جداً برایش آرزوی موفقیت می کنم و باز هم منتهای تنفرم را از آن ملعون ابراز می کنم.

ح.ر.د.ف گفت...

تو را باید جز هیئت داوران جایزه نوبل بگذارند!
چه این اتفاق بیفتد چه نیفتد ایده خوبی دادی!
حسودی میکنم کاش این به مخ من رسیده بود...

مژده گفت...

آقای حسام, حتی اگر آمنه حساب کرده باشد و سپس تصمیم بخشش گرفته باشد باز هم جای نوبل گرفتن که هیج جای ستایش بیشتر دارد چرا که از معزش استفاده کرده چون یک انسان عاقل بالغ تصمیم گرفته و نه از روی احساس ترحم یا ترس از مردم. دیگر اینکه با این حکم و به چالش طلبیدن سیستم قضایی اسلام که چرا دیه او را نصف گرفته اند هم گامی بلند در راه آزادی زنان و انسان ایرانی در چنگ اسلام اسیر برداشته است. همانطور که دلقک میگوید آمنه دیگر بزرگتر از آن است که در قلب و ذهن ما جا بگیرد چه نوبل بگیرد چه نه. اما این وظیفه ماست که کار زار( کمپین)راه بیاندازیم در حمایت از اووتلاش کنیم در گذاشتن نامش در لیست نامزد های جایزه صلح نوبل برای مبارزه در راه بی عدالتی و ظلم به زنان در لحظه لحظ زندگیش پس از اسید پاشی و ایستادگیش و بزرگواریش و آگاهیش .