Lions in the Desert |
قول داده بودم پست جدید مربوط به شاخۀ روحانی "احمدی نژادیسم" باشد. ولی دیدم بدون توضیح مختصرودرحد توانی ازکلیدی ترین مرد رییس جمهور(مهندس مشایی) مقاله ای ناقص خواهم نوشت. لذا برآن شدم که ابتدا خود پدیدۀ مشایی را مطرح ودر حد اطلاعات کم وخسیسی که ازجریان رشد اوموجوداست تشریح کنم؛ تا مقالۀ بعدی بهترفهمیده شود. با این توضیح لاجرم که این یک توصیف فلسفی، حسی، منطقی وشخصی است وبس:
1- اطلاعات عامی که من هم درحدی که اغلب شما می دانید ازمهندس مشایی دارم این است که ایشان کارش را با کار فرهنگی-اطلاعاتی-امنیتی با تمرکزبرقومیت ها و بویژه کردستان شروع کرده است واصولاً شخصیتی با دماغ فرهنگی است. ردپای ایشان بعد ازبیرون آمدن ازحلقۀ نظامی ومحرمانۀ سپاه در رادیو دیده می شود. و بلافاصله درزمان شهرداری محمود احمدی نژاد اولین پست فرهنگی نسبتاً گسترده و چالشی را درریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بعهده می گیرد. ودو سال بعد که احمدی نژاد رییس جمهور می شود بریاست سازمان میراث فرهنگی می رسد وبقیه را هم که خودتان بهترازمن می دانید تا امروز!
2- مهندس مشایی نوجوانی مسلمان ومؤمن هم ازیک منطقۀ طبیعی کمترعبوس ایران یعنی مازندران است که درجریان انقلاب اسلامی با آرمان های مورد تبلیغ اسلام امام خمینی(ره) همراه می شود. اوکه انسانی مستعد ودرعین حال کمی نامتعارف است وارد خدمت درجمهوری اسلامی می شود وچون مثل همۀ انسانهای فکور آدم جاه طلبی نیست شروع می کند بشدت کارکردن درحوزه های فرهنگی وبه کوچک و بزرگ بودن موقعیت خودش اهمیتی نمی دهد. او که بشدت شیفتۀ اسلام و فلسفۀ نجات بخش آن شده است مطمئن است که خواهد توانست با کارفرهنگی درحوزه های خُرد باعث بهبود های بزرگ وگسترش یابنده وشتابان درحوزه های کلان بشود.
3- مهندس مشایی که بنظرمی رسد بیشترازهرکاری درزندگی اش فکرکرده است و می کند؛ درعین حالیکه با حرارت وپی گیر کارهای کوچک درحیطۀ مسئولیت هایش را انجام می دهد هماره به این سؤال کلیدی فلسفۀ زیست انسان هم کلیک دارد ومدام با آن ورمی رود: "چطور می شود که اینطور می شود؟" یا"چه چیزی باعث است که آن این می شود یا نمی شود؟". همانطورکه گفتم او بشدت مسلمان است وهمۀ این سؤال های کلان را نه درخود فلسفه اش (فلسفۀ زیست اسلامی) بلکه دربیرون و جزئیات اجرایی کردن این فلسفۀ اسلامی می جوید. او هنوزبه این آموزۀ بسیار معروف متعصب است که: "اسلام بالنفسه عیبی ندارد واگرمشکلی هست درمسلمانی ما مسلمانان است" بعبارت دقیق تر او تا اینجا مشکل آدم هارا دارد ونه حتی ساختارها را تا چه رسد که دربنیان های فلسفۀ زیست اسلامی شک کند. پس کماکان جان می کند وعرق می ریزد وکارمی کند وفکرمی کند.
4- بنظرم چنین می رسد که او بعد ازآمدن به رادیوتغییری بنیادین ولی بشدت محدود وناباور درزیرساخت های فلسفۀ زیست اسلامی اش را شروع می کند. زیرا که دیده است وتجربه کرده است که همۀ تلاش های فرهنگی وپیشین او نه تنها بهره ای درحد تغییرات خیلی کم مثبت نداده است بلکه همۀ تلاش های کلان فرهنگی دیگران هم به جامعه ای بدترازقبل وکاملاً متضاد با آرمان شهراسلامی اش منجرشده است. اوکه حالا ودررادیو درمقطعی بزرگتر وپرچالش ترازپست های قبلی خودش روبروست بهترمی تواند به نواقص کلان اندیشه کند. مهندس مشایی با این شک جزیی در باورهای فلسفی اش منتقل می شود به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران که باز هم حوزۀ بزرگتر وپرچالش تری ازرادیوست وتلاشش را شروع می کند. هنگامی که موانع بسیارپیش پا افتاده ولی بشدت بازدارنده را دراین حوزۀ پرچالش شهری هم تجربه می کند؛ آن شکی که بسان خطی کم رنگ درباورهای فلسفی اش دررادیو افتاده بود کمی عمیق تر وپررنگ ترادامه می یابد. ولی هنوزاورا ازفلسفۀ زیست اسلامی که بسیار عمیق ودیرپا درایشان جاری است-مثل همه- نبرانده است.
5- تا اینکه ایشان منتقل می شود به محدودۀ جدیدترووسیع تر ازحوزه های فرهنگی و رییس سازمان میراث فرهنگی می شود. اوکه ازنوجوانی وشروع کارش با همۀ انواع چالش های قومی، زبانی، شهری، روستایی، سبک های مختلف زیست و... درداخل فرهنگ ایرانی برخورد وکارکرده است اینک فرصت می یابد که درتقاطع فرهنگ جهانی ورودررویی فرهنگ داخلی با انواع فرهنگ های ملل وکشورهای دیگرقرار بگیرد. زیرا که میراث فرهنگی اگرپایی درداخل دارد دست های قدرت مندی هم در پیوستگی با میراث فرهنگ جهانی دارد. دراین جاست که حلقۀ تغییرات فلسفی ذهن مهندس مشایی کامل می شود؛ واو به این نتیجه می رسد که برای نجات ایمان محکمش به اسلام وهمزمان تعقیب تکه هایی ازآرمان شهراین دنیایی وعده داده شده از سوی پیشوایش امام خمینی را باید در "اخذ فلسفۀ زیست ازفلسفه ای غیریا حداقل مخلوط با فلسفۀ دنیا زیست اسلام جستجو وعملیاتی کند."
6- ازاین نقطه عطف ببعد است که او درعین صبوری وپرکاری وعدم جلوه گری شخصی شروع می کند به اظهارنظرهای بشدت کلان وفلسفی که هرکلامش ارکان مدافع فلسفۀ زیست اسلام را تا بنیان تکان می دهد. شاهد مثال اینکه همۀ حرف هایی که مشایی زده است متجاوز ازسه یا چهارورق A4 بیشتر نمی شود ولی تعبیروتحلیل وتوصیف وبحث این گفته ها ازکتاب ها ونوارها وفیلم ها و...فراتر بوده است. بازهم دقیق تراگرمثال بزنم اوفقط می گوید موسیقی حلال وتمام الیگارشی معمم ومکلا از خرد و کلان را چنان برمی آشوبد که کشوررا دربحران فرومی برد.
7- تنها نکته ای که درپروسۀ "مشایی کیست وبکجا می رود" سخت توضیح وتشکیک کننده است این موضوع است که او چرا این پروژه را درقالب "احمدی نژادیسم" ارائه کرده است یا می کند. درحالیکه خودش هم می داند که احمدی نژاد گذشته ازنوع محتوای فکریش ازجنبۀ شکلی هم همخوان ومورد اعتماد فرهنگ مدرن قرارنمی گیرد ونیست. البته برای خود من هم این سؤال است ولی ضمن عدم اطمینان کافی، پاسخ هایی را هم موجه می دانم که بطور نمادین ونشانه شناختی می گویم. وبرای پاسخ نهایی باید منتظرادامۀ نقش مهندس مشایی درآیندۀ ایران باشیم:
اول: اینکه بنظرم مهندس مشایی بدلیل عدم رغبت به جاه طلبی های سیاسی، خودش رأساً درتعریف موقعیت های شغلی تا کنونش دخالت وتلاشی نکرده است وهرآنچه اورا تا اینجا بالا کشیده یک سری تصادفات وشانس وازاین قبیل بوده است. که البته شانس نه به این معنا که ایشان به پستی رسیده که ظرفیت واستحقاقش را نداشته است. بلکه به این معنا که اوتصادفاً درجایی قرار گرفته است که مستحقش بوده است.
دوم: به این دلیل که شناخت او ازاحمدی نژاد شناخت متفاوت با جامعۀ روشنفکری ایران است واو احمدی نژاد را آدمی با ظرفیت های استثنایی می داند ومی شناسد.
سوم: مشایی طراح عاقل وعمدی پروژۀ بسیارزیرک وباهوش ودقیق "ولایت دربرابرولایت" -ولایت امام زمان (نوعی ولایت انتزاعی)دربرابر ولایت فقیه یا الیگارشی روحانیت (ولایت انضمامی)- است وکامیابی وبه موفقیت رساندن چنین پروژۀ حساسی را جزدرقالب شخصیتی مثل احمدی نژاد نمی شد عملیاتی کرد.
چهارم: اینکه-خودم هم به این بیشتر باوردارم- همۀ مراحل سه گانۀ فوق درست است با این تفاوت که کسی وازجمله مشایی برای آن برنامه ریزی نکرده است واین پروژۀ تقدیری ودریک برهۀ زمانی که عوامل مؤثردرآن به تقارن رسیده اند (چیزی شبیه انقلاب) شکل گرفته ودرعین بودن، شده است ودارد پیش می رود.
ونکتۀ نهایی اینکه: مشایی تا همین جا هم مردی ثبت شده درتاریخ است بدلیل نقش مثبت کلانی که ایفا کرده ومی کند. ومن خوشحالم که او قبل ازمردن تصادفاً توانسته اثرمفیدش را جریان بدهد. چه من معتقدنیستم که همۀ بزرگان هرطوراست به سطح دیده شدن درجامعه بالا می آیند. بلکه اعتقاد دارم که استثناهای زیادی هم درتاریخ می توان سراغ کرد که انسانی ناشناخته وگمنام درلحظه ای که بخت یار شده تاریخ را ورق زده است. لذا خیلی بامنطق به این منطق نگاه نمی کنم که مرتب پرسیده شود: "پس تا حالا کجابودی!" یا...هو
..........................................
خوشحال می شوم که توضیح وتوصیف جدی وبدون تحقیروتمسخر، وازنزدیک یا دورشمارا ازاین شخصیت ناشناخته ولی بسیارمؤثربشنویم وبه اشتراک بحث بگذارم.
۲۴ نظر:
چند سال پیش اگر اشتباه نکنم مجله ی شهروند به طور مفصل راجع به ایشان نوشت و بنیان گذاری رادیو پیام را به ایشان نسبت داد.راجع به نحله ی فکریش هم با احتیاط سعی کرده بود توضیح دهد که ربطی به حجتیه(که گفته می شد به آن تعلق دارد)و موعود گرایان ندارد....
kollan dar jafang nevisi harf nadari!
ye adame kamsavad )agar naguyam shayyad( ro kardeii filsoof!
injur kar ha faghat az daste yekseri adamha bar miayad!
ya hagh!
siasat jadidi az taraf loby jomhouri eslami dar kharej az iran aaghaz shode ke nemounehayash mojajerani va negahdar hastand.be nazar miresad injaryan vabaste va poul begir jomhouri eslami say darand jaygozin monasebi baraye ahmadinejad peida konand.aaghaye dalghak,mardom iran bidartar va hoshyartar az inha hastand,BORO IN DAAM BAR MORGH DEGAR NEH KE ANGHAA RA BOLAND AST AASHIANE.......
با عرض پوزش،من تا حالا ۴-۵ تا از نوشتههای شما رو خوندم.ولی هیچی نفهمیدم ازش.فکر نمیکنین باید ۱ تجدید نظری بکنین رو نوشته هاتون؟
salam
سلام به روی ماه همه تان مرسی که زحمت کشیدید وآمدید وکامنت هم دادید. دیروقت است انشاء الله فردا برای تان پاسخ خواهم نوشت. آنانی که به نجات ایران می اندیشند نوکرشان هم هستم حتی دشنام هایشان نوش جانم. اما بازهم بیشتر بیندیشیم وهرکدام راه حل عملی پیدا کنیم. همه خوشحال می شویم فردا که ازخواب بلند شدیم جمهوری اسلامی نباشد. ولی اگربود چکارکنیم. شعار خارجی وازسر سیری ندهید بلکه بعنوان جانشین بچه های گیرافتاده ام دروطن فکرکنید ونتیجه بدهید. این که دلقک مزخرف می گوید که کارراحتی است بگو شما چه می گویی. تا فردا. یا...هو
بدبختانه نبودن رسانه های آزادوکمبود اطلاعات شما را تاحد زیادی مجبور به خیال پردازی کرده است و برای من خواننده سخت است که حتی یکی از این بندها را بپذیرم چون راهی برای راست آزماییشان نیست هر چند که خیلی دوست داشتم ودارم که بدانم این آقا چه کاره است و کیست و چه فکری دارد و چه برنامه ای .گذشته از این خیلی سخت است به یک اسلامگرا اعتماد و حرفهایی را که در دفاع از ایرانیت میزند باور کرد. برای خیلی ازما همه اینان فریبکارند از خمینی گرفته تا خاتمی و احمدی نژاد.
درود
این آدم بسیار شخصیت مرموزی داره. هیچ خبری ازش نیست ولی یه دفعه میاد یه حرفی میزنه که کل جمهوری اسلامی رو درگیر میکنه. ولی من به شخصه ازش بدم نمیاد. میدونید چرا؟ فقط به یه دلیل . دورو نیست. حرفش رو بدون رودربایستی میزنه. هیچکس تا حالا تو جمهوری اسلامی ندیدم که یه حرف درستی بزنه و بعد به خاطر فشار آخوند و غیرآخونداون حرف رو پس نگیره یا حداقل تعدیلش نکنه. حرفی که درباره موسیقی زد خیلی جرات میخواست. یکی از بزرگترین مشکلات ایران اینه که دین هنوز در عرصه عمومی از طرف اشخاص شناخته شده مورد چالش قرار نگرفته. البته از لحاظ نظری. یعنی تا حالا کسی پیدا نشده بیاد از کاستیهای دین در منظر عمومی صحبت کنه. به همین خاطر همه چی شده " خودشو بیار اسمشو نیار" معروف. خودش هست البته به صورت نیم بند ولی کسی نمیتونه ازش دفاع کنه. مثلا اگه یه خانم بخواد بره یه اداره دولتی و دربون اونجا بهش گیر بده که حجابت رو درست کن حجابش رو طبق دلخواه اون دربون میکنه وگرنه باید برگرده. درحالیکه اگه در سطح کلان کسانی باشند که علنا از حجاب اجباری یا حرام بودن موسیقی و ... انتقاد کنن مردم هم دل و جرات پیدا میکنن که از عقایدشون دفاع کنن.
به چند دلیل معتقدم جریان احمدی نژاد-مشایی از جریان ولایت فقیه خطرناکتر است:
1-خاستگاه فکری دومی فقه شیعی است که نوعی از علم حقوق است که باعث می شوداین جریان تا حد زیادی قانونمند و مقید به یکسری قوانین حقوقی باشد در حالیکه اولی مبتنی به ملقمه ای من درآوردی از تشیع غالی،ایرانیگرایی،باستانگرایی و شوونیسم است که این جریان را به شکل خطرناکی پیش بینی ناپذیر و بدون ضابظه می کند.
2-خاستگاه طبقاتی دومی نهادهای سنتی روحانیت،مرجعیت و بازار است که در نبودنهادهای مدنی مدرن در ایران،تنها نهادهای محدود کننده ی قدرت هستند. در حالیکه اولی متکی بر سپاه پاسداران و نظامیان است که در صدد امحای تنها نهادهای مستقل از قدرت یعنی نهادهای سنتی است.
بر این اساس جریان اول رژیمی فاشیستی مالیخولیایی مانند شاه اسماعیل صفوی و هیتلر را برای آینده ی ایران ترسیم می کند.
سلام
به نظر می رسه اول حستون راجع به یه فرد یا موضوع رای صادر می کنه و بعد بر مبنای رای شروع می کنید به بسط پایه های فکری و بعضا توجیه
بغض معاویه همیشه هم نباید مبنای تصمیم گیری بشه
سلام پیرمرد
فیلم اخراجیها3 تکثیر شده و غیرقانونی پخش شده. به نظر من کار درستی نیست. این آدم که میگن زمانی چماق به دست بوده، امروز دوربین دستشه. ما داریم وادارش میکیم دوربینش رو بذاره کنار و دورباره بره سراغ چماق. چرا بعضیها آزادی رو به آزادی خودشون محدود میکنن؟ نظرت چیه؟
(خیلی وقت است که من را نمیبینی. دلگیرم از تو.)
امید نازنین سلام
خیلی منون ازمشارکتتان در بحث ها. من آن نوشته را هم ندیده ام متأسفانه ونه که نزدیکان به آنطرف هم اعتمادی ندارند ونمی خواهند به ما اطلاعاتی بدهند درنتیجه ما ازیک گزارش صادق قابل اعتنا هم برخوردارنمی شویم وباید یا بحب آن استناد کنیم یا به بغض این. با این همه ممنون. یا...هو
فینگلیش عزیز
سلام
هنوزکاملاً عصبانی هستی ودهانت را قبل از فکرت بازمی کنی. درصورتیکه قانون طبیعی این دهان گشادگی را درمورد حیوانات وغرایزمثل برای خوردن، برای خمیازه کشیدن ویا برای عرعرکردن محدود ومسدود کرده است. لذا انسان بعد ازاینکه آدم شد وعقل پیدا کرد وتصمیم به فکرکردن گرفت دردنباله اش به این قانون طبیعی رسید که فکرکند برای مشکلاتش راه حل پیدا کند وآنگاه دهانش را هرچند گشاد هم بازکند ومثل ارشمیدس پز بدهد. البته می خواستم برای شما پاسخ آموزشی درمورد فلسفه وفیلسوف ونزدیکی آن به توده های غریزی تا نخبه های عزیزی بنویسم دیدم تا دهانت بسته نشود گوشهایت هم هنوزکیپ است برای شنیدن. با الفبا وزبان فارسی برای ایران عزیز وفامیل جاگذاشته ات فکرکن. تو که اینقدرایرانی هستی که با حروف لاتین زبان شیرین-شما ها مدعی هستید-فارسی را کامنت می دهی و... بی خیال. یا...هو
ناشناس محترم سلام
بازهم خدا پدرومادر شما را غرق شادی موقعیت کند که تا 4و5 مطلب هم خوانده اید ودوام آورده اید. می دانم این مشکل وجود دارد ولاجرم باید لطف کنید وتحمل کنید تا چشم وگوش ومغزتان و... عادت کنند وارتباط بیشتر بشود. متأسفانه ازجانب من نویسنده اقدامی مقدورنیست. چرا که بارها بحث شده نسبت به سخت خوانی نوشته هایم ولی راه حلی پیدا نشده است چون من توانایی کارواقعاً مشکل ساده نویسی را ندارم. مرسی که بمانی وبخوانی. یا....هو
ناشناس دردانه با آن سلام رندانه.
علیک السلام. یا...هو
مژده سلام
شما ازایران بیرون آمده ای تا هروقت دلتنگ شدی کوتاه مدت وهروقت ایران بدون جمهوری اسلامی شد بلند مدت به ایران بروی وبرگردی ویا بمانی یا نمانی.
ولی من ازایران آمده ام که درآخرین سال های زنده بودنم دنبال یک لقمه زندگی بهتر وشادتری تحت هرعنوانی ازحکومت وحاکمان هم بگردم برای میلیون ها انسانی که زندگی وزیبایی وشادی را دوست دارند وازان محرومند. ونه تنها محرومند بدتر درحالت تعلیقند.
لذا معلوم است که شما راحت باشی تارفتن آخوند ها ومن جلز وولز بکنم درترجیح یکی بردیگری. وخیلی هم ربطی به مالیخولیای من ندارد. ضمن اینکه من یک نویسنده ام ومالیخولیا ابزارکارم هم است! مرسی که کماکان برای وطن می رزمی. یا...هو
سلام رضا جان جانان!
اگر این خلاصۀ زیبا وموجز کامنت شما به گوش روشنفکران وفعالان عرصۀ عمومی ایرانیان فرورفته بود وبرود من هم دیگرلازم نیست این همه روده درازی کنم ووبلاگ بنویسم وتحبیب وتهدید بشوم. همۀ حرف من وکل نوشته های من وکل نانوشته های مرا درکامنت خودت خلاصه وفرموله کرده ای.آفرین ودرود برشما. من هم همین را می گویم. واینکه بقول فیلم ساز محبوبم بهمن خان فرمان آرا این "خانه ای برروی آب" را ببینیم بعد به دکوراسیون داخلش بپردازیم. مرسی رضا بقول معروف خیلی خرکیف شدم ازلپ مطلب گوییت. یا...هو
صبح عزیز سلام
وچه با مسما که صبح صادق هم هستید. فرمایش شما دقیق ودرست است. بهمین خاطرهم من هم خودم وهم توصیه ام به نزدیکی با حزم واحتیاط وفعلاً موردی است به اردوی احمدی نژاد. اما- واین اما مهم است- فرمایش شما درقبل ازانقلاب 57 حرفی روشنفکرانه ومقبول بود وما برهمین دیدگاه جمهوری اسلامی را برپا کردیم. ولی اینک ما تجربۀ بسیاروحشتناک تعلیق سی ودوساله را داریم که این تنوع درپایگاه های سنتی درغیاب نهادهای مدنی خودش قاتل جانمان شده بعوض قاتق نان مان. ونه تنها مارا ازدیکتاتوری نرهانیده بلکه بسیار وخیم تربه یک عدم ثبات مزمن وهرج ومرج رسانده است. وسیاست البته ریسک هم است مثل هرمعاملۀ دیگری. شما ازچیزی می ترسی ومی ترسانی که یک احتمال است حتی اگرقوی باشد. ولی من دغدغۀ چیزی را دارم که موجودیت دارد وراه تنفسم رامی فشارد. نه آنقدرکه خفه شوم وخلاص. ونه اینقدرکم که بتوانم لقمه ای زندگی کوفتی را فروبدهم. می فشارد وقبل ازخفه شدن رها می کند وهنوز خون به سلسله اعصابم صعودنکرده دوباره فشارش را ازسرمی گیرد. من ازاین تعلیق خسته ام حتی درانتظارهیتلر احتمالی. هرچند که خودم بقوت شما نه می ترسم ونه می ترسانم. زمانه هم کمی فرق می کند با سرنوشت قذافی! مرسی. کامنتت پربار وروشنگربود وسپاسگزارم. یا...هو
سلام به ناشناس حسی ام.
درست می فرمایید. همه همین پروسه را طی می کنند ومن استثناء نیستم. منتها شما یک مرحلۀ ابتدایی را ازقلم انداخته اید وآن این است که ابتدا فهمم کمک می کند به حس برسم وآنگاه باحس فهمیده ام می روم سراغ مصالح روی میز سیاست وابزاری را که بتواند گره گشایی کند را برمی گزینم وبه خیال خودم گره را شل می کنم وازشما می خواهم که بیایید کمک کنیم وگره را تاآخر بازکنیم. وانتظار دارم که قبل ازاینکه من با چه انگیزه ای این ابزار را برای این گره گشایی انتخاب کرده ام مهم باشد وشما به آن بپردازید؛ می خواهم دستی به گره بزنید ببینید با این آچارشل شده یا می شود یانه. ما گره را باید بازکنیم حالا هرکسی هرابزاری دارد بسم الله. ولی اگردستمان خالی باشد ومرتب بگوییم ابزار دیگری هم کارسازنیست شرط مروت هم باشد به گره گشایی کمکی نمی کند. مگراینکه اصولاً معتقد باشیم که داریم بازی "ما یک گرهی داریم" می کنیم روشنفکرانه! ممنونم از رونمایی روند شکل گیری نوشته هایم. ولی بخدا من زحمت هم می کشم. توی همین یک سال 1/5 نمره عینکم پیرچشمی ترشده است. مرسی که باشی وکمک کنی. انشاء الله. یا...هو
سلام ادوارد نازنین.
گله وشکایتت ازخودم را بجان می خرم وقبول دارم ودرچند کامنت یا دررأس ویا درانتها به خستگیم برخورده ای وحقوقت نادیده گرفته شده است. ولی علت دیگرش صمیمیت وهمرأی بودنمان است که درحقیقت شما را درنقش آسیستان خودم می دانم درپاسخ ها. وعلتی که الان به آن فکرکردم می تواند این باشد که "پیرمرد" یک عنوان نیست مثل "دلقک" بلکه یک مفهوم است با معنی غالب ازکارافتاده ودرحاشیه و... درحالیکه من هنوز هم درمتن هستم واعتراف خودم به پیریم تفاوت دارد با پیرمرد خوانده شدنم. لذا احتمال می دهم که این آیتم هم درناخود آگاهم پالس کمی منفی می گیرد ازشروع کامنت هایت.
درمورد ده نمکی هم کاملاً باشما موافقم. وعلاوه برپستی که خودم نوشتم دیدم که مسیح خانم علی نژاد هم به بهانه ای لجن پراکنی کرده به فیلمساز وبرایش کامنت دادم که اگرکپی غیرقانونی اخراجی ها کارسبزها باشد که تاکنون تکذیب هم نکرده اند دقیقاً کارتیرخلاصی را دارد که به یک جسد شلیک شده باشد. ممنونم ازهمراهی تان. دلقک. یا...هو
من از به کار بردن لغت دلقک در خطاب قرار دادن شما شرم دارم. پیرمرد را با کمال مثبت بودنش مد نظر دارم. پیر روزگار، پرتجربه، درخت کهنسال. نهایت احترام من است. اگر دوست نداری، و دلقک را ترجیح میدهی، اطاعت میکنم.
ادوارد عزیز
من یک سرسوزن هم درنیت محترمانه ات ازهرعنوانی برای خودم شک وتردید ندارم. اما ما تابع مفاهیم ساخته شده ایم. ومن مفهوم رایج را گفتم ازفهم عامه ومی دانی که اینجا یک گذرگاه عام هم است ودیگران با مفهوم رایج بسراغ واژه ها می روند. دلقک یک مفهوم فلسفی هم است ضمن اینکه نوشته های بسیار جدی وبرخی تصادفاً فاخرمن هم این کنتراست را کاملاً برجسته می کند وخواننده بلافاصله ازدلقک رایج به دلقک فلسفی عبورمی کند درحالیکه پیرمرد دارای مفاهیم گونه گونی نیست وبرای مثبت شدن فهمش درعرصۀ عمومی ان را به صفاتی مثل فرزانه؛خردمند وازاین قبیل می آرایند. البته که من حتی ازدلقک بودنم برای خنده هم وبابارمنفی شاکی نیستم وگله ام متوجه شخص شما ونیت دوست وصمیمی شما نبود. سپاسگزارم. تا بعد. یا...هو
با درود به دلقک نازنین دشمن گرازهر حیلتی فروماند/سر سلسله دوستی به جنباند(سعدی)اقایان بیش ازسی سال است از دین وایین مقدسات مردم هزینه کرده اند نتیجه مطلوب نگرفته اند حالا از ابزار ملی گرایی دارن استفاده میکنند(البته ممکن است بازیهایی پشت پرده باشد) این اقای مشایی سال82 موقعیکه رئیس فرهنگ وهنر شهرداری شد اکثر کتابها را از کتابخانه های شهر جمع کرد بگذریم نوشته اید درحالت تعلیق دنبال هیتلر هم میگردی خیلی بد است حتمن ازسیرک زده اید بیرون زیاد ازخودت کار میکشی(میدانی مرحوم اخوان هم گفته/نادری پیدا نخواهد شد دریغ/کاش که اسکندری پیدا شود یا حضرت حافظ میگوید شاه ترکان فارغ است ازحال ما کو رستمی) درطول تاریخ این کهنه دیار امید و نومیدی شانه به شانه هم جلو امده اند(دجله خلیفه زیاد دیده است)درپایان یاد ترانه ای افتادم چند سطری برایت مینویسم غم مخور خورشید اگر رفته توی ابر سیاه/غم مخور چندی اگر تیره شده چهره ماه/بازم افتابی میشه/اسمان ابی میشه راستی تا یادم نرفته نسخه هایت برای خندیدن وشادی قابل تجویز نیست عمیقتر به قضایا نگاه کنید پاینده باشید
salam man der morede ein agha (moshaie) shenakhte kameli nedarem veli shenidam ke band baze maheri est ke mitevaned der sierk ba yek delghek kar konad chon shoma nakhasteh dari moshaie ra be eonvane ye teeoresiyan metreh mikoni der soretike ewelle enghelab ein agha jozve gorohekha boudeh veli vaqti dideh jomhori eslami hakem shodeh az anha borideh ve ba band bazi omedeh einterah ve kohan bisavad ve khorafati est ke ba shans ve band bazi khodesho bala keshideh ve az khodesh hich iedeh ve nezari nedared ve nezarate mortaze hendi ra bazgo mikonad
ارسال یک نظر