The Son of Man |
1- چند روزی می شود که با این حس دست بگریبانم که گویا غرب تصمیم نهایی را گرفته است. وحاضراست درایران هرحاکمی را بپذیرد -حتی احمدی نژاد- ولی آخوند های سیاسی وجمهوری شیعی شان را نخواهد گذاشت ادامه یابد. واین ضمن راضی کردن کسانی که معتقدند بدون اجازۀ بریتانیا برگ ازدرختان دنیا هم کنده نمی شود؛ برای همۀ ایرانیان وبویژه بدنۀ جنبش سبزجاری درخیابان های ایران تحلیل خوشحال کننده ایست.
2- من اما آن سخن دایی جان ناپلئونی معتقدان به نیروی ماورای سیاسی بریتانیا را اینطورقبول دارم که هیچ سیاستی دردنیا (غرب) اتخاذ نمی شود مگراینکه به امضای بریتانیای کبیررسیده باشد. بعبارت دقیق تردرست است که بدن قلچماق ونیرومند سیاست درغرب به امریکا فرزند خلف آنگلوساکسن های دیروز منتقل شده است و لیکن مغزسیاست دنیا کماکان ساکن سرزمین پدری دربریتانیا مانده است.
3- واما سیاست بریتانیا نه درراهروهای وزارت امورخارجه اش ونه حتی در سلول های پنهان سرویس های جاسوسی اش MI6 بلکه این سیاست قبل ازرسیدن به میز رؤسای خارجی وجاسوسی دررسانۀ رسمی ان BBC قابل مشاهده است. داستان مفصل است وشما بهمین فشرده وچکیده بسنده کنید که:
الف- هنگامی که بعد ازانتخاب سال 88 درایران بریتانیا تمام قد وارد پوشش اخبار اعتراضات مردم درهمان حدی که درواقعیت نیزجریان داشت شد وبعداز فروکش کردن التهابات سیاسی به دخالت درناآرامی های ایران متهم شد؛ سعی کرد به انحاء مختلف حسن نیت نشان بدهد وایران را ازسربسرگذاشتن با خودش برحذر دارد تا جائیکه سفیرکبیر بریتانیا درتهران تنها سفیرکشورهای عضواتحادیۀ اروپایی شد که شخصاً درمراسم تحلیف احمدی نژاد در مجلس شرکت کرد وانتقاد هم پیمانان را بجان خرید. وبعد ازآن نیزچنان درسکوت رادیویی نسبت به جنبش سبزحرکت کرد که صدای صغیر و کبیررا درآورد؛ انتظارداشت رفتارمتقابل ببیند.
ب- اما جمهوری اسلامی که معلوم نیست هیچ عاقلی هم درسیاست گذاری هایش شرکت داشته باشد ماجرا را ول نکرد واینقدردرآستین اختلافات دمید که سایمن گس را تحریک کرد که درسایت شخصی اش صراحتاً ازنسرین ستوده دفاع کند ودولت محل مأموریت خودرا به نقض آشکارحقوق بشرمتهم کند. حاکمیت ایران اما مثل پهلوان پنبۀ بدون رقیبی که درخودش گیرافتاده باشد وگمان کند که همه ازنفس کش طلبیدنش دست شان را جا رفته اند جری ترشد وضمن تصویب طرح قطع رابطۀ سیاسی با بریتانیا در کمیسیون سیاست خارجی مجلس ازغیبت سفیربریتانیا درایران استفاده کرد و مسأله عدم اجازۀ بازگشت او به سفارت بریتانیا را در بوق گذاشت. بریتانیا که تمام تلاش های باحسن ظن اش ازجمله قرض دادن منشورکورش بمدت 4 ماه به رحیم مشایی را هم بدون پاداش سیاسی دید منتظرفرصت بعدی نشست تا حسابش را با سیاست نداران! حاکم درتهران تسویه کند.
پ- اما درآنسوی اقیانوس هم اتفاقات جدیدی افتاد. دریک شوک غافلگیرکننده برای همه که ادامۀ ورشکستگی اقتصادجهانی درغرب بود؛ بن علی وبویژه مبارک دو ستون اصلی وبا ثبات دوستی غرب درشمال آفریقا درکمترازیکماه وبدنبال هم از اریکۀ قدرت بزیرکشیده شدند. وغرب به رهبری امریکا با همۀ تلاشی که کرد فقط توانست ازانقلاب شدن انقلاب های تونس ومصرجلوگیری کند وتن به تغییراتی بدهد که نه تنها هنوزابعادش معلوم نیست بلکه دررقیق ترین حالت دیگرمصرمبارک وهم پیمان وعزیزدردانۀ غرب اسراییل نخواهد شد.
ت- شاخۀ سوم ماجرا ازیک واقعۀ نوستالوژیک تاریخی سی ساله وازانقلاب ایران می آمد. آنجائیکه درجریان سقوط رژیم شاه وتغییر نقشۀ خاورمیانه وبلکه جهان و دنباله اش همۀ بلایای تا امروزجهان تاجنگ عراق وافغانستان به پای جیمی کارتر دموکرات نوشته شد. و جمهوری خواهان درحالیکه اوباما را مسخره می کردند با شبیه سازی تزلزل او با هم حزبی اش کارتراز دست رفتن مصروتونس وحالا باترس از بحرین و یمن را نیزبه بی عرضگی اوباما سنجاق می کردند و...
4- تا اینکه این تحولات سه شاخه در25 بهمن درخیابان های تهران بهمدیگروصل شدند ومردم ایران تحت تأثیرتحولات درجهان عرب ومشخصاً مصر وبه بهانۀ دعوت موسوی وکروبی برای راه پیمایی حمایت ازمعترضان منطقه درخیابان های تهران آمدند وبا فراموش کردن تضاد اصلی واولیۀ خود با احمدی نژاد یک راست رفتند به اصل مطلب وآیت الله خامنه ای. غرب که ازسوی شاخۀ چهارمی هم درداخل ایران نیرومی گرفت وآن اختلافات شدید درهیئت حاکمۀ ایران ازسویی ودریافت پالس های موافق ازسوی رییس جمهوراحمدی نژاد بود که صراحت داشت به مانع بودن آیت الله خامنه ای درتعامل باغرب. معطل نکرد و25 بهمن را حتی جدی ترازخودایرانی های معترض جدی گرفت ووارد گود شد.
5- بریتانیا بلافاصلۀ گرای BBC را بسمت تهران وبا اولویت الیگارشی روحانیت تنظیم مجدد کرد وکارساده تررا به اوباما وهیلاری کلینتون سپرد که رودربایستی را کناربگذارند وآیت الله خامنه ای را مستقیم موردهجوم "ما دیگرتحمل نمی کنیم" یا "ما با همۀ توان مان ازمعترضان درایران حمایت می کنیم" قراربدهند ودادند.
6- اینک بنظرمی رسد که غرب برهبری بریتانیا وبه قلدری امریکا تصمیم گرفته است یکبار برای همیشه چشم فتنه را درمنطقۀ اسلامی کورکند. حتی اگرمجبورشود مدتی یک رژیم با رویکرد نیمه فاشیستی احمدی نژاد ویاران را تحمل کند. و من باور دارم که این سیاست بدیل نخواهد داشت زیرا که بریتانیا همۀ راه های ممکن برای بر سر عقل آوردن روحانیان را آزموده است ونتیجه تأسف باربوده. وازآن مهمتر اوباما است که می خواهد با بازگرداندن حتی شده نصفه ونیمۀ ایران به باشگاه سیاسی جهان به جمهوری خواهان بگوید که نه تنها تغییرات درجهان عرب را مدیریت کرده و از رادیکال شدن آن جلوگرفتم بلکه ومهمترازهمه ایران ازدست رفته وخطرناک را به زندگی مردمان شریفش بازستاندم. من البته موافق این رویۀ غرب هستم. واعتقادی به استقلال سیاسی کوردرقرن 21 میلادی ندارم. همانطورکه استقلال اقتصادی نا ممکن است استقلال سیاسی هم چیزمفیدی نیست. چون اسمش انزوای سیاسی وعقب ماندگی است. یِا...هو
بعد ازتحریر:
امید واربودم که سیاستمداران غربی آن پست وبلاگم با عنوان "ایران آزاد نشود جهان نابود می شود" را می خواندند. و حال امیدوارم که بلکه به این تحلیلم با واسطه هم شده متوجه بشوند. والا من هم می شوم آدم شریعتمداری کیهان که زودترازهمه به نوشته های من دسترسی دارد. اینرا ازروی خودشیفتگی نگفتم بلکه مصرم که زاویه دید های مستند وخوبی را مطرح می کنم.
۷ نظر:
سلام دلقک عزیز !
من مترسک مهربانی هستم، حسرت یک نگاه پرندگان در کله ی پوشالی من تاب می خورد، اصل وجودی من هم همین است که بترسانم ... اما خودمانیم دلقک این قدر با سرعت می نویسی هیچ کس به گردت نمی رسد، باور کن وقت نمی دهی فکر کنیم...- بگو تا شما یاد بگیرید تند تر فکر کنید...! من یک چیز را درمانده ام، و آن اینکه قوانین عدم دخالت در امور کشورهای دیگر کجا قابل شکستن است ، کجا سیستم های دفاع از حقوق بشر می توانند به مردمی زیر ستم حکومت ها کمک کنند، و کجا نمی توانند.؟.. آیا ۱۰۰۰ نفر کشته در لیبی به دست قذافی بس بود تا با این سرعت واکنش به آن داده شود، اما نسبت به آن چه در ایران می گذرد، هیچ اتفاقی نیفتد؟ این دخالت کردن یا نکردن قدرت های بزرگ دنیا در سیاست ایران من را گیج می کند، بختک ستم در ایران چرا این قدر سرخود و افسار رهاست؟ فقط باید کشته بدهیم؟
یا...هو
ما که هالو هستیم و از این تحلیل ها تایکی دوتا شون به حقیقت نپیوندند سر در نخواهیم آورد. اما از یک کلمه خیلی سر در آوردیم و از این سر در آوردن هم کلی ذوق کردیم:سیاست نداران
!
با سلام مجدد
راستش وقتي اين گردن كلفتهاي مفتخور كه عين تنه درخت هستند راميان اين نيروهاي گارد ويژه ميبينم با خود مي انديشم چه ميشد يك هليكوپتر از آن دورهامي آمد(slow motion تصور كنيد) و يك رمبوئي ، آرنولدي با همان صلابت و هيبت از ريسماني آويزان و مسلسلي بدست در حالي كه اين نا-انسانها را به رگبار ميبست براي كمك به ما از آسمان مي آمد؟؟ راستي چرا ما رمبو ارنولد بروس لي جكي چان و.... نداريم ؟ راستي اينهائي كه در اين باشگهاهاي پرورش اندام و انواع اقسام ورزشهاي رزمي مشغولند جزو مردم و جنبش سبز نيستند؟
خانم مترسک
حضرت عالی مهربان هستید وبخاطر ایمنی پرندگان ازنوک کلاغان کلاه برسرنهاده اید. ومن بعنوان باغبان این بیشۀ سبز دلاوران به شما می گویم که:
روزگاری من هم مثل شما با این سؤال مواحه بودم که آیا عدم پایبندی حاکمان به کف حقوق طبیعی بشر والبته حیوان که آزادی درسبک زندگی است نباید جایی محاسبه ومورد بازخواست قرارگیرد. حتی ازشیرین خانم عبادی درخواست کردم که ازبردجایزه اش درسازمان ملل استفاده وطرح موضوع کند. البته مشکلات جهان بدون راه حل نیست. مشکل این جاست خودبزرگانی که جهان را اداره می کنند مشکل دارند وبخاطر حفظ سلطۀ خودبرجهان اجازۀ ویراست قوانین بین المللی ازجمله درشورای امنیت وغیره را نمی دهند ومی ترسند که هرگونه قبول بحث ویراستاری قوانین بعدازجنگ حالا که زمانه فرق کرده بضرراتوریتۀ آنان برجهان خواهد بود. خیلی ازحرفهای جهان سومی ها حرف های درستی است. من به این دلیل با غرب درمقابل ایران همراهم که حاکمان ما حقوق اولیه وطبیعی مارا ضایع کرده اند والا اگراختلاف حکومت ایران محدود به مخالفت سیاسی باغرب باشد من دربرابرغرب صف خواهم بست. تند تند نمی نویسم. تند تند فکرمی کنم وبه آهستگی می نویسم. تا نکند مشتری بیاید سیرک وبدون لبخند خارج شود. وشما می دانی که همه ازسادگی من خنده شان نمی گیرد ودلشان می خواهد کمی هم راه امید را جستجو کنند. یا...هو
هالو سلام
نه این انصاف نیست آقایی به هالویی شما یا هالویی به آقایی شما این همه طولانی منتظر بماند که بالاخره حوصلۀ غرب ازدست آخوندها سربرود وتحلیل های من بتحقق بپیوندد. بهترین شیوه وخوشحال ترین شیوۀ زندگی جستجو ی امید های کوچک دردسترس وشادی کردن با آنهاست مثل همین سیاست نداران ی که توجه کرده ای وممنون. یا...هو
پس از خواندن 2-3 پست در این وبلاگ بالاخره نفهمیدم این نویسنده طنز نویسه یا فقط جوک می نویسه، چون از ظتز انسان چیزی هم دستگیرش می شود ولی از این مطالب، به دانش من که چیزی افزون نشد. حالا شاید دیگران فرهیخته تر و هوشیار تر از من باشند.
یا علی ما که رفتیم
سلام ناشناس
کجا رفتی به این زودی. یک چای دیگر.حتی قهوه هم دارم بعلاوۀ هرچه توبگویی. آدم همه جا درنقش شاگرد شرکت نمی کند که چیزی یادبگیرد. بسیاری مواقع هم شما استادی وبما یادمی دهی واغلب هیچکدام:هردوعلافیم وداریم سربسرهمدیگرمی گذاریم وول می گردیم وبریش اخوند ها می خندیم وخوشیم وخدارا شکر می کنیم. چقدرنفرت دارم ازاین مفید بودن ویاد دادن واستفاده کردن های دستمالی شده درطول تاریخ برای اسارت ما. مرد من که پولی نمی نویسم. من دلی وحسی می نویسم. یک وقتی آدم تومود متلک وطنز است روزی وساعتی بعد جدی وعشقی است. لجظات خوبی ازوقت آدم لخت وسکسی است وگاهی هم جنبشی وسیاسی. قرارنیست برای بیرون کردن آخوند های مادر...* خودمان را داربزنیم که بچه!
داریم باهم حرف می زنیم ازهردرو دیواری وحال می کنیم وراه برون رفت ازگیری که افتاده ایم می جوییم. ترا خدانرو. برگرد بازهم چندپست دیگربخوان بلکه هم یواش یواش توهم مثل من ودوستانم فرهیخته شدی وتوانستی بفهمی که من ازکدام نوع دلقک ها هستم. اریجینال غربی یا گرته برداری شدۀ شرقی. یا هیچ کدام گربه ای درپوست شیر! مرسی که دوسه پست تحملم کردی. اگر برنگشتی بروبه درک! ها ها! بی معرفت نارفیق! یا...هو
.......................................
*مادرخدا بیامرز. منظورم بود. هرکس با کلمۀ دیگری خوانده . بعدازاین نخواند چون نفرت باعث اذیت روح متنفرمی شود وزندگی شمارا ازخوشی ولذت تهی می کند.
ارسال یک نظر