Sacred and Profane Love |
این نوشته شامل سه کامنت خانم یا آقای MiM درپست "بیانیۀ دلقک" است وسه پاسخ دلقک ایرانی به او برای بهتردیده شدن واظهارنظرشما بعنوان یک مطلب مستقل منتشرمی شود:
MiM گفت:
شیرفهم که شدیم. می ماند این که با بدنه جنبش چه کنیم در این یک سال و اندی که گذشت و آن همه مال و جان و ناموس که بر باد شد...
که بر باد شد؟
که خیلی ها را که می بینیم دور و برمان دغدغه شادی و خوشی و دلخوشی بی سرخر را که البته دارند، غم بزن و بکوب سیاسی را هم دارند و شاید شاد شوی اگر بگویم اتفاقن داستان این جنگ احمدی نژاد و ملاها را حتا اگر زرگری هم باشد انگار خوب گرفته اند همه، اما می ترسند از وقتی که پیروز این جنگ که اگر فرمانده لایقی چون احمدی نژاد و شرکا باشد دیگر نایستد و آن وقت مجال پیاده شدن هم نداشته باشیم و زبانم لال بشود همان پایان تلخ بند 8 دلقک و دسته جمعی برویم توی کوره های آدم سوزی و خلاصه دست روی دلم نگذار...
Dalghak.Irani گفت:
درست می فرمائید. ومن هم همیشه وقتی می گفتم بیایید باورق احمدی نژاد بازی کنیم این خطر را هم یاداوری می کرده ام. اما- واین اما خیلی مهم است- گوشت را بیاورجلو تاآهسته بگویم:
واقعیت این است که آیت الله ها چنان موجودات بلا تکلیفی وبلاتصمیم هستند (چون دین یک هژمونی است وقدرت تبدیل شدن به ایدئولوژی را ندارد) که آدم اگربا احمدی نژاد که هیچ اگرباخودشیطان - بمعنی خباثت مطلق ونه شیطان متون مذهبی- هم به حجلۀ طالبان برود بازهم ترجیح بدهد که برود وپشت درخامنه ای ورفقا این پا ان پا نباشد که بالاخره تصمیم شان می خواهند کاررا تمام کنندیا بکیف یا پارگی یانه. بسیارتأسف باراست هزینه های زیادی که ملت داد ولی نباید برناشدنی ها فقط بخاطر پیش قرار دادهای سنگینی که دادیم پابفشاریم. مواظبت کنیم که احمدی نژاد را بنفع خود بازی بگیریم ولی نرویم توی زمین او برای بازی. شدنی است ملت راهش را پیدا می کند اگرازاین اشتباهی که کردیم بتوانیم برگردیم وقبول کنیم که هیجان زده شدیم وانسان جایز الخطاست. ما اگر احمدی نژاد رارها کنیم احتمالاً با پیاده نظامش حریف رقیب نشود ودوباره روزازنو روزی ازنو. الیگارشی ترمیم یافتۀ روحانیت ونفس های ما که درخیابان های بلاتکلیفی بشماره خواهد افتاد. امیدوارم بشود. راه دومی بنظرم نمی رسد اکنون. یا...هو
MiM گفت:
ببینید درست فهمیده ام؟ منظور نظر دلقک این است که فعلن برویم دنبال تحقق شادی و رقص و دلخوشی و زندگی بی سرخر و زندگیمان را بکنیم و دیگر کاری نداشته باشیم به اینکه می گذارند حرف بزنیم یا نه که حتا(بس که غرزدم به جان دلقک به خاطر فیلتربودنش) از کافه متروک تارعنکبوت بسته من هم نمی گذرند نامردها و پلمبش کرده اند و خودم را هم راه نمی دهند که اصلن خنده ات می گیرد از تنگی این دایره که هیچ حرفی -هیچ حرفی- را واقعن انگار تاب نمی آورد و به آدمها می گوید که شما مشکلید نه اسم حزبتان که اگر مثل روزنامه های خدابیامرزتان لوگو و ساختمان حزبتان را هم عوض کنید می دهیم پدر پدر پدر سوخته تان را در می آوریم... که اتفاقن وزارت کشور این آقا این ارد ها را می دهد. مانده ایم ویلان به خدا! سر خم کنیم به دیکتاتوری احمدی نژادی در حالیکه اجازه داده اند با زنانمان آزادانه بچرخیم و بنوشیم و برقصیم و بخوابیم و خوشحال باشیم و خدا را شکر کنیم که بالاخره یکی آمده که حتا اگر بی حرفی نگاهی چپش بکنیم می دهد دهانمان را صاف و سوف کنند، حداقل گذاشته با مردانمان آزادانه بچرخیم و بنوشیم و برقصیم و بخوابیم و خوشحال باشیم و البته کاری به کار آقایان نداشته باشیم...؟ ها؟
Dalghak.IRANI گفت:
سلام ونه!
اگرجنس شما ازنوع آدم هایی باشد که حرفه اش تولید حرف وحدیث وقصه وازاین جور شغل هاست مثل من؛ مخاطب من نبودید. بلکه مخاطب من هستید که به مخاطب اصلی بیندیشیم با هم. من به توده هایی فکرمی کنم که نه حرفی دارند ونه قصه ای اضافه ترازاینکه می خواهند کسی به آنها حرفی نزند. درحالیکه شما دنبال آدمی می گردی که حرفی به او بزنی. واینجاست که نه می گذارند حرفی بزنی ونه اگربزنی کسی گوش می کند. ولی اولاً که من وشما کم هستیم وبه یک درصد جامعه هم نمی رسیم. وثانیاً خودمان پز می دهیم که ما به این دلیل بادم شیر بازی می کنیم که دیگران ومخاطبان وکسانی که می خواهند درمحیط کم تنش اجتماعی به خواهش ها وغرایز لذت جوی خود برسند وازاین طریق خرسندی ورضایت بدست بیاورند به خواسته های اجتماعی شان برسند. بعبارت بهترروشتفکر وسیاستمداروروزنامه نگار وازاین قبیل مدعی این است که بدلیل "دیگرخواهی" وانسانیت وتربیت واستعداد وفداکاری بیشتری که نسبت به تودۀ مردم دارد؛ دارد خودش را به آب وآتش می زند که مردم عادی بی سر خروشاد ودرحدامکان راضی زندگی کنند. حالا شما مدعی شده ای که پس خودت چی. من می گویم یا کمی دندان روی جگربگذارویاازسیاست نوشتن (چون آزادی بیان شفاهی درایران فعلی ازهمۀ جوامع درهمۀ ادوارزندگی بشر برروی کرۀ زمین بیشتراست وشما می توانی بدون کمترین هراسی هرکس را که خواستی درهرجا که خواستی باهرادبیاتی که دوست داشتی نقد ودشنام و... بدهی) را درزبگیر. .یادت بیاور که قبلاً هم همچون ازسیاست کلان ودردهای اصلی نوشتن ممکن نبوده است. تازه اگرمی شد وبتوان نوشت آیا کسی گوش هم کرده است. واگرگوش کرده است آیا قدرت داشته است که اجرایش هم بکند و... لذا منظور من 80 درصد توده های اجتماعی مطلق و18 درصد خواص سیاسی- اجتماعی بوده است ومی باشد. شاید اگرحال وروزی داشتم. سؤال شمارا ریزترهم برای همه ودرپست جداگانه نوشتم.
MiMگفت:
انگار عصبانی شدید پدر...
من هم همراه هستم با نظر شما و البته که جایی میان توده ها هستم به یقین.
قصدم دیالوگی بود که پیدا کنم برای اینکه چطور شیرفهم کنم این جماعت دوروبری را شفاهن که... و ممنون می شوم اگر بنویسیدش که چگونه می شود با ماشین این رییس، نیم منزلی جلوتر برویم و بدانیم کجا و چگونه می شود پیاده شویم و ...
یا هو می گویم که رنجیده نشده باشید
Dalghak.Irani گفت:
یادم نیست عصیبانیتم. ولی طبیعی است که اگرقلم شما بسمت هجو برود لاجرم وحداقل با هزل پاسخ می گیرد. حرف من کاملاً شفاف است.
1- تضاداصلی ما با روحانیت سنتی صاحب فتوا ومتولی دین رسمی کشور است. ونه با مصداق ها واشخاص که با چیره شدن هژمونی دین درنقش ایدئولوژی درمناسبات اجتماعی-سیاسی. چون این روحانی نیست که توان پذیرش نرم افزارمدرنیته را ندارد بلکه این دین بعنوان امرقدیم است که هرنوع تجددی را برنمی تابد. پس اولین وظیفه وآخرین مسئولیت ما این است که روحانیان ارشد را به رفتن به قم وحوزه وابداریم. این هم فقط ازراه ترساندن آن ها ازنفوذ غیرقابل مقاومت مناسبات مدرن درجامعه -درحدتبدیل شدن به یک خواست عمومی قوی- امکان دارد. لذا:
2- ما باید ازهرفرصتی وتوسط هرشخص حقیقی یا حقوقی-خدا یا شیطانش فرقی نمی کند- که ایجادمی شود وبا هرانگیزه ای هم؛ استفاده کنیم وپژواک چنین خواسته ای را چنان بلند کنیم که گوشهای به پیرسالی رسیدۀ روحانیان ارشد آن را خوب بشنود. ودچارهراس دراضمحلال قرارگرفتن دین تودۀ مردم درمناسبات قدرت شود.
3- اگرموضع گیری های موافق زن احمدی نژاد می توانست به صدای بلندترجنبش زنان ما اولاً وصعود به موضع گیری های روشنفکران دانه درشت ومؤثرما مثل امثال جواد طباطبایی ها ومرتضی مردیها تبدیل شود قطعاً انعکاس مؤثری درحوزه وروحانیت را باعث می شد. چون گردنۀ "زن" تنها گردنه ای است که روحانیان قادربه عبورازآن نیستند. وجنگ نهایی آغازمی شد. وتا این جنگ مادرشروع وتعیین تکلیف نشود این افت وخیزهای سیاسی هم ادامه خواهد یافت وهم بیهوده خواهد بود.
4- درمورد آزادی های "بیان" که نقطۀ کلیدی دراویختن مشترک روشنفکران وسیاستمداران اپوزیسیون است که نهایتآ اگرهم به پیروزی سیاستمداران برسد به کام روشنفکران نخواهد بود. این نکتۀ کوتاه را بگویم ورد شوم: درایران فعلی که زرد نویسی سیاسی درعرصۀ مطبوعات وفعالیت روشنفکران برجستۀ لیبرال درعرصۀ علمی ممنوع شده است-تازه متولی این ممنوعیت هم معلوم نیست کدام قلندرازچهل قلندرحاکم برایران است- دربقیۀ حوزه های تخصصی واندیشگی مطبوعات پرباری منتشر می شود که ازهفته نامه وماه نامه وفصل نامه وسالنامه وگاهنامه ترکیب یافته است. وبرخی مجلات چنان پربارند که می شود ازآن ها بعنوان کتاب های مرجع استفاده کرد. همین ممنوعیت زرد نویسی سیاسی هم ودریک دید واقع نگروبی طرف مقصران طرفینی دارد.اعتقاد دارم که اکثریت قریب به اتفاق روزنامه نگاران جلای وطن کرده وآواره درروزنت ورادیو فردا وبی بی سی وگویا نیوز هم می توانستند هنوزهم درداخل ایران فعالیت حرفه ای داشته باشند اگر: سیدمحمدخاتمی ویاران اندازۀ توانشان فضای زردنویسی سیاسی را بازمی کردند ومی توانستند درمقابل هجوم رقیب بسته ترخود ازآن محافظت کنند. واگرهستۀ سخت مجاهدین انقلاب وحزب مشارکت می توانستند جنبش سبز را درحد قوت سیاسی خود کلیدبزنند. چرا که همۀ این آوارگان وزندانیان مستقل قربانی- نه فقط سبوعیت طرف متحجر که طبیعی است- بلکه قربانی بدون قدرت وپشتوانۀ تئوریک روشن وکافی سازمان دهندگان اولیۀ جنبش سبز هم شدند. یا...هو
پی نوشت: درضمن ما نباید نگران فهم توده باشیم ودنبال راه حلی بگردیم که حالا ازبالا ودرنقش دانای کل چطوری این یافته های روشنگر خودرا به آنان منتقل کنیم. کافی است ما خودمان موضع گیری وتحلیل واقع نمایی ازفضای کشورداشته باشیم وخودمان اسیرذهنیات خودمان نشویم وصدای مان را بلندکنیم تا توده با همذات پنداری ودیدن انعکاس خواسته های "خرد-حسی" خود درصدای عقل ابزار ما جلب وجذب شوند.
۳ نظر:
سلام آقای دلقک،
۱. این که با تصرف شاد عرصه ی عمومی، آخوند به حوزه رونده میشه درست، اما با تنها "عرصه ی عمومی شاد" نمیشه به "نگاه مثبت و ساختاری افکار عمومی به این آزادی" رسید. اگر نگاه عمومی هیچ جور برداشت و فهم ساختاری از این "آزادی مدنی" نداشته باشه- به خصوص اگر همون طوری که شما دوست میدارید، ساختار سیاسی دیکتاتوری باشه- شانس تسلط بر افکار عمومی بیشتر با ایدهای است که قبلان هم در تصرف افکار عمومی موفق بوده، حالا شما هی آکادمیک بفرست رادیو و تلویزیون بگه دیکتاتور داره ما رو می بره به سمت دروازه ی تمدن، کسی باور نمی کنه؛ مثال مصر مبارک که بسیار بسیار حساب شده تر از شاه ما- آکادمیک تر و با پشتوانهٔ روشنفکری غنی تر هم حتا- عمل کرد، گویا است (مثال ترکیه هم بد نیست!).
۲. این که تلویحاً آزادی رو صرفاً به دو نوع "مدنی" و "بیان"- یا زرد نویسی- تقسیم میکنید، سنتی است. همچنین این که باور دارید فقط یک درصد مردم جامعه اهل فکر و نظر و ایده و خلاقیت، هستند و باید باشند و کافی است، هم سنتی است.
سلام آقای ابراهیم سالک محترم. عیدشما مبارک.
خوشحالم که مجدداً کامنت داده اید. این را بفال نیک سال 90 می گیرم وامیدم افزون می شود.
مشکل اصلی فی مابین که عبارت از عدم مفاهمۀ مبنایی دربارۀ مفاهیم یکسان وچینش ذهنی من وشماست کماکان باقی است. با اینکه هم من وهم شما سعی کرده ایم نقطه نظرات خودرا ازدید خودمان ریز ترشرح بدهیم لیکن ارتباط کامل برقرار نشده است وحضرت عالی ابتدا گزاره های مرا به فهم خویش تقلیل داده اید وسپس به تقلیل یافته ای که دیگرحرف من نیست وحرف خودشماست پاسخ داده اید.
مثلاً انجایی که مرا به دوستداردیکتاتوری نواخته اید خلط مبحث کرده اید. چون من به این دلیل بدیهی موافق دیکتاتوری نیستم که اولاً مهاجرت کرده ام وبا ازدست دادن بسیاری ازداشته های مادی ومعنویم زندگی درمحیط آزادتررا به محیط بسته ترترجیح داده ام. ثانیاً به این دلیل که من جزو محکومان هستم ونه حاکمان وچشم انتظاری هم برای حاکم شدن ندارم. وپای خودم لب گوراست وسه دخترم هم اهل سیاست وبازی قدرت نیستند. حرف دقیق من درمورد دموکراسی این است. ایران نه دربعد فرهنگ عرف غالب؛ نه درقوارۀ سیاستمداران بالقوه وازهمه مهمتر بدلیل پایین بودن تولید سرانه وثروت ولذت درموقعیتی نیست که بتواند با ساز وکاردموکراتیک این لذت انباشته را طوری تقسیم کند که اگرنه برابر ولی حداقل درحد انتظار هرانسان معمولی؛ موفق بشود. لذا طبیعی است که بیشترین لذت را حاکمان درهرسازوکاری هم بخودشان وهمفکرانشان اختصاص خواهند داد وازاعتراض سایرین جلوخواهند گرفت واین یعنی "دیکتاتوری". مثال دوم آنجاییست که شما خواسته اید مرا به تحقیرمردم وانسان اجتماعی متهم کنید وگفته اید که من مدعی شده ام فقط یک درصد جامعه اهل فکرونظر وایده وخلاقیت هستند. این جفا بمن است چون درنوشتۀ من هیچ کدام ازاین واژه ها (فکرونظروایده وخلاقیت) وجود ندارد. ومن فقط گفته ام یک درصد وحتی کمترمردمان یک جامعه اهل سیاست بمعنای "درجستجوی قدرت" هستند. واین یک درصد درقالب هایی مثل سیاستمداروروشنفکروسیاستمدار پراکنده اند. والا کدام آدم احمقی است که این همه ایده وخلاقیت های هنری وعلمی وفنی وفلسفی و... را ندیده بگیرد. اتفاقاً گروه انسان های سیاسی جزو برجسته ترین آدم ها ازنظر ایده وخلاقیت وابتکار نیستند واغلب بدنبال جاه طلبی ها وقدرت خواهی ها هستند که وارد حوزۀ سیاست خاص می شوند.
ادامه دارد...
2- برخی فرمایشات تان هم کماکان نامکشوف است برای من مثل این:
"اما با تنها "عرصه ی عمومی شاد" نمیشه به "نگاه مثبت و ساختاری افکار عمومی به این آزادی" رسید. اگر نگاه عمومی هیچ جور برداشت و فهم ساختاری از این "آزادی مدنی" نداشته باشه...پایان نقل قول
من نتوانستم این جملۀ پیچیدۀ شمارا کشف رمزکنم. ولی اگرمنظورتان اینست که من می گویم بیایید شادی راه بیندازیم وازاین طریق توده را بسیج کنیم وانقلاب بکنیم ورژیم را بربیندازیم. وپاسخ می دهی که توده این را نمی فهمد ودرنتیجه بسیج نمی شود وبرای رویارویی به خیابان نمی آید.
پاسخ من این است که برداشت شما ازنظریۀ من درست نیست. درپروژۀ من هدف همان راه است وقرارنیست شادی راهی باشد برای انقلاب. یک مثال می زنم. هرچند که پست درحال نوشتنم هم به این فاجعه اختصاص خواهد داشت. درنوزده بهمن امسال سه روحانی مرجع وارشد فتوا-بیانیۀ مشترکی دادند درمورد حرام شرعی بودن اعزام خانم ها به مسابقات ورزشی. درحالیکه دولت به این فتوا وقعی ننهاد وورزشکاران زن به مسابقه اعزام شدند. یا چندروزپیش جهارروحانی ارشددولتی درشیراز مجلس رسمی رییس جمهوررا بعنوان اعتراض بموسیقی برنامه شده درحافظیه ترک کردند ولی برنامه متوقف نشد. آن سه مرجع واین چهارروحانی ارشد درمقابل این رویارویی چه کردند. هیچ. بلکه تاپشت دیوارهای حجره ها واندرونی هایشان عقب نشستند. حالا اگرما بتوانیم خیابان را پراززن وموسیقی کنیم چه. طبیعی است که این هفت روحانی محترم به خیابان نخواهند آمد. وچون ساست امری خیابانی است لذا ناچارازسیاست کناره خواهند گرفت وما سیاست وخیابان (عرصۀ عمومی) را اشغال خواهیم کرد.
درجای دیگری هم گفته ای:
"این که تلویحاً آزادی رو صرفاً به دو نوع "مدنی" و "بیان"- یا زرد نویسی- تقسیم میکنید، سنتی است. همچنین این که باور دارید فقط یک درصد مردم جامعه اهل فکر و نظر و ایده و خلاقیت، هستند و باید باشند و کافی است، هم سنتی است." پایان نقل قول
دراینجا من درک درستی ازواژۀ "سنتی" نتوانستم داشته باشم. اگرمنظورتان ازسنتی درمقابل "مدرن" باشد. اشتباه می کنید چون همۀ واژه های بکاربرده ات مثل روزنامه نگاری(زردنویسی)، مدنی، فکروخلاقیت وایده همه واژه هایی مدرن هستند وما درسنت قدیم چنین واژه هایی نداریم. پس چطورمی شود مظروف مدرن را درقالب سنتی ریخت ودوام داد. درسنت بعنوان امرقدیم واژه ها باغالبیت مقلد، تقلید، مفید، مضر،نصیحت،بزرگ،کوچک ولهو ولعب وخیروشر وازاین قبیل است.
طولانی شد ولی عیبی ندارد اگرهم برای شخص شما مفید نباشد خوانندگان دیگربهره خواهند برد پس با اضافه کردن یک توضیح درمورد "زردنویسی"سیاسی عرضم را تمام می کنم:
زردنویسی سیاسی دریک کلام موجزیعنی پروپاگاندا وتبلیع کالایی بنام سیاست. همانطور که درموردسایرکالاهای موردتبلیغ آگهی دهنده منظوری غیراز برترنشان دادن کالای خود وکوبیدن وتحقیر کالای رقیب وایجادهیجان کاذب درمشتری وبا نتیجۀ جلب مشتری بیشتر وکسب سود ندارد. درزردنویسی سیاسی هم که امری کاملاً مدرن است سیاسی نویس کارویژه ای بیش از همان چهارپنج عنصری که گفتم واساس تبلیغات است ندارد. والا سیاست بعنوان یک فکر ویک راه حل درمتون ماندگاری مثل کتاب ورساله های علمی وفلسغه وسایردانش های انسانی به بحث وفحص گذاشته می شود. البته که من اعتراضی ندارم وخودم هم دست اندرکاربرخی زردنویسی ها هستم. منظورم این بود که عمده کردن زردنویسی سیاسی ازسوی اصحاب سیاسی بدنبال قدرت نبایدمارا با موضوع مرگ وزندگی این نوع آزادی بیان رودررو کند. که شوربختانه درجهان سوم تلفات وضایعات بسیاری بجا می گذارد با نتیجۀ هیچ. چون اگربه حدنهایی وهدف غایی خود که برپایی انقلاب برعلیه سیتم سیاسی حاکم است هم بیانجامد تازه به اول "هیچ" می رسد همانطورکه ما رسیدیم. یا...هو
ارسال یک نظر