Madonna of Loreto |
1- آدم گفت: حواجان عجب کیفی داد پسر. خوب شدازآن بهشت خنثی وبی خاصیت وعادلانۀ خدا خودمان را آزادکردیم. مگرنه؟
حوا درحالیکه موهای لخت وبلندش را طوری تاب می داد که آدم را برای باری دیگر بفریبد گفت: راست می گویی اگرچیزدیگری نبود دردنیا بغیرازهمین همآ غوشی عاشقانه باتو بازهم من ترجیح می دادم که آن خراب شده را واگذاریم بقصد زمین.
آدم گفت: خودت را لوس نکن پاشو یک چیزی درست کن بخوریم که بدجوری گرسنه ایم. ودستی خشن بظرافت حوا کشید.
حوا جواب داد: زکی آقارا باش. مثل اینکه یادت رفته یخچال فریزر کلاً خالی است وهیچ چیز برای پخت وپزنداریم.
آدم درحالیکه پشت بازومی گرفت برای عشقش حوا. جستی زد وبلند شد وسنگی در تیر کمانش نهاد ودوررفت تا نزدیکی ها وپرنده ای را شکارکرد وگذاشت توی دامن حوا وگفت: زودباش زودباش زودباش که الان است که روده بزرگه روده کوچکه را بخورد.
حوا هم فرز وچالاک وعاشق وخندان پاشد واجاق را گیراند وپرنده را سیخاند وکباب را آماده کرد ومیزشام را چید وشراب قرمزگذاشت وشمع بدون اشک وشاخه ای گل قرمز که ازبغل دستش کنده بود.
حال وهوایی بود وحال وحولی. نم نمک می خوردند ومی نوشیدند ومی خندیدند و وسط خنده ها هم حرفی می زدند.
2- وچنین بود که دراولین شب ورود آدم وحوا به زمین وزیرنورمهتاب وشمع وعشق وشراب داستان خلقت آغازشد. ودرهمان شب مبارک وبرسرمیزشام تقسیم وظایف نیزبه پایان رسید. نه حوا به سالاری آدم شک داشت ونه آدم به فرماندهی حوا. تقسیم وظایف ومسئولیت هارا ازاندام های خویش پرسیدند مثل همۀ همسایگان نروماده شان:
الف- حوا دستی بشکم برآمده اش اززندگی قابیل کشید ودرحالیکه بسختی تنفس نه ماهگی اش را قورت می داد گفت: من که ازجایم تکان نمی خورم. اصلاً با این شکم تا کجا می توانم بدوم. پس من یکجا نشینی را انتخاب می کنم. ولذا طبیعی بود که دوررفتن برای تهیۀ هیزم خشک وشکارگوشت وپیدا کردن آلاف اولوف زندگی بگردن چابکی ماهیچه های آدم سرفرازافتاد. واوگفت: جانم به فدای یکجا نشینی ات. من خطرخواهم کرد ودورترخواهم رفت وازشیرمرغ تا جان آدمیزاد را برای حوای عزیزترازجانم فراهم خواهم کرد. فقط حوا مواظب باش که این همسایگان وحشی مان آداب معاشرت سرشان نمی شود وممکن است حمله کنند بتو درغیاب من. توفقط دیده بانی کن بمحض اینکه احساس خطر کردی خبرم کن که حق متجاوزرا بگذارم کف دستش. وبازسینه وبازوهای ستبرش را نشان داد به حوا.
ب- ودنیا به همین سادگی به دنیا آمد وادامه یافت تا جایی که این وظایف ومسئولیت های تقسیم شدۀ اندامی وطبیعی به عادت رسمی شد وعادت تبدیل به ژن شد وژن تبدیل به ادامۀ نسل ها شد ومردها سالار ماندند وزن ها فرمانده. واگراین وسط آدم های نا آدمی پیدا شدند وعشق را ربودند ودرسرداب های خرافه ودین وغیردین بزنجیرکشیدند تا آدم نیم منی خودش را فربه ترکند بمن وحوا مجبورباشد که نیم من خودش را به چند گرم تقلیل دهد چه گناهی کرده است آدم سالار وحوای فرمانده. پس این عناوین ساختگی بعدی همه قلابی است.
پ- زن بدلیل بافت اندامی؛ مراقبت وحفاظت ودیده بانی وامورسبک ترونزدیک تر به خانه را انتخاب کرد که بتواند آدم اش را یعنی خودش را خشنودکند. وآدم دورتررفتن و خطر کردن وجنگیدن وشکارکردن وکشف سرزمین های جدید را بعهده گرفت تا بتواند حوای اش را یعنی خودش را راضی کند.
ت- دوست جوانی دارم که دربزرگترین مؤسسۀ کوشش های ژنیتیکی جهان کارمی کند درکمبریج انگلیس. او بانوی رییسی دارد بشدت فعال وپرکاروسخت کوش که سالیانی متمادی درجهت حداکثر کوشش درحرفه اش ازباردارشدن پرهیز می کرد. تا اینکه دوماه پیش یک پسر چشم آبی بلوند خوشگل زایید وهنوزهم درمرخصی است. اورا یکی مثل خودش متقاعدکرده بود که نباید برضداندام های خودش وکارکردطبیعی شان بشورد. دیروزدوستم تعریف می کرد که چقدرلطیف وخوشگل وخوشحال شده رییسش ازاین بارداری دیر.
ث- اینکه مردان به گرد پای زنان هم نمی رسند دربرداشتن چند هندوانه با یک دست. وزنان تنها موجوداتی هستند که درعین دیده بانی ومراقبت ازبچه ها، درعین حال مراقب هرصدای مشکوکی هم هستند ودراین حال مشغول حرف زدن برسریک مسئلۀ کاری بایک دوست ومی توانند کتاب وروزنامه ومجلۀ دلخواهشان را هم همزمان ورق بزنند یا کاردستی دیگری انجام بدهند نه ناشی ازهوش کم وزیاد آنان نسبت بمردان که محصول ژنهایی است که انتخاب طبیعی وظایف تقسیم شده بین نران وماده ها درطول تاریخ بشر دروجودشان شکل داده است.
ج- وهمین طوراست رشک زنان نسبت بتوانایی تمرکزمردان. واینکه زنان درهیچ کاری ازآشپزی گرفته تا سیاست یا علم ویا هرپدیدۀ بشری دیگر بگردپای مهارت مردانه صعود نمی کنند. مردان برای زندگی پرخطرتر وشکاروجنگ وکشف و اختراع سرزمین ها وامکانات دیگر باید می توانستند وبتوانند چنان تمرکزکنند که لازمۀ جنگیدن واختراع واکتشاف و... ازاین قبیل است. لذاست که مردان اگر مشغول فقط تخمه شکستن ساده هم باشند دیگرقادربه هیچ کار همزمانی نیستند. چون اندام هایشان برمبنای تمرکزعمیق وتک موضوع ونه دیده بانی گسترده مثل زنان شکل گرفته است.
چ- این قصۀ کوتاه را گفتم به سه جهت:
اول بخاطر تمام زنانی که علت برخی ازاین رفتارها وتوانایی ها را می جویند وچون قانع نمی شوند خودشان را ضعیف واین ضعف را نیزظلم مردان تفسیر وزندگی را برخود حرام می کنند. لذا می خواهم بگویم که اگرباخودتان وبا خودطبیعی تان آشتی کنید زندگی فوق العاده زیباست.
دوم بخاطردفاع ازاین همه ناروایی که بمردان نسبت می دهند. تاجاییکه اغلب مردان ناچارشده اند روی برابرنهاده های واژۀ "سالار" درفرهنگ لغت هایشان که واژه هایی مثل سروروآقا ورییس است را خط بزنند وبالای ابرویی که بازمی کنند بنویسند سالاریعنی حمال. سالاریعنی عملۀ مجانی. سالاری یعنی خرحمالی و.... راه حل فقط بازگشت به انتخاب طبیعی است والا باید صبرکنیم تا میلیونها سال ازادعاهای فمینیست های مردانه! -درصورت تحقق یافتن احتمالی ادعاهای برابرخواهانه شان درآینده- بگذرد تاتقسیم وظایف ومسئولیت های زورکی وتحمیلی آنان ازمسیرعادت مستدام به ژن تبدیل ونقش های زن ومرد جابجا شود.
سوم هم بخاطر همین فمینیست های مردانه که می گویند الاّ وبلاّ زن ومرد درهمه چیزمساویند وهرآنچه فرق می بینیم توجیه تداوم سلطۀ مردان است ونابود باید گردد. البته که نگرانیم ازپیروزی این تفکرافراطی نیست که حتی یک میلیونیم درصد هم احتمالش را نمی دهم. بلکه دلواپسی ام به رنجی خودساخته است که اینان برخود تحمیل کرده اند وزندگی را برخود واطرافیان شان حرام. والا بسیارند ازفمینیست های این تیپی سالیان گذشته درغرب که اینک ازهمۀ آن ادعاها برگشته اند وخودشان را درتنگی آشپزخانۀ یک مرد بزنجیرسرخوردگی وتنبیه وپشیمانی بسته اند. یا...هو
۶ نظر:
با احترام به نظرتان. من زنانی دیده ام که بچه به پشت پیش از برآمدن آفتاب تا غروب در صحرا , مزرعه , پشت دار قالی , کار کرده اند و پخت و پز هم که وظیفه دایمی شان بوده , اما در خرج همان دستمزد ناچیزشان کوچکترین اختیاری نداشته و ندارند.
پس انتخاب طبیعی و جمع و جور کردن ستمهای قرنها و قرنها پرداختنشان در واژه های دل انگیز نشان اگر از بی اعتنایی به رنج زنان ندارد نشان از بینش پنهان مردان شیفته مردانگی و ستایش شایستگی مردانه ( تمرکز مردان)
دارد و بسیار هم. و این ستایش از زیبایی زن و رفتار زنانه هم همان شیوه آخوندی است در قالب نثر زیبا و امروزی پسند.
همچنانکه قرنها مردان همه کاره بوده اند و به قول شما در همه چیز از زنان پیشتر, بگذارید چند قرن هم از برابری بگذرد و آنوقت بگویید که آیا زنان هنوز هم در آشپزی( یاد گفتار قصار شاه نمیافتید؟) به پای مردان رسیده اند یا نه.
آقای هالو چقدراحت به زبان می چرخد برعکس خانم خدای ناکرده هالو که فکرش هم آدم را اذیت می کند. همانطورکه نوشتۀ من شمارا اذیت کرده وسراسیمه شتافته اید برای جلوگیری ازاین زهرخند درقالب لبخند. لذا ناچارم من هم زودسدکنم این اتهام سنگین فکرمردسالاری بخودم را بمعنای منفی وسلطه گر پس:
1-من قصه ای ازخلقت را که بنظرم تاکنون پیش آمده تا اینجا واززاویه دید وکنارهم چینی برخی داده های عمرزیست بشربرروی کرۀ زمین را تعریف کردم. وخودم هم معترف شدم که اگرفمینیست های افراطی بتوانند این دنیای تا اینجا را وارونه کنند بدیهی است که بعدازچندقرن دیگر نقش هایی که من اسمش را گذاشتم انتخاب طبیعی کاملاً دیگرگون می شود وجابجا. والبته مدعی شدم که من عقلم قدنمی دهد به چنین تغییری.
2- مثال شما درمورد نمونه هایی ازرنج کارزنان ناقض ادعای من نیست که بهرحال زنان به دلیل اندامی اگرچه مقاوم ترازمردان ولی نه نیرومندترازآنان خلق نشده اند ولذا کارهای نزدیک خانه را انجام می دهند. خب آری من هم موافق برابری حققی زنان ومردان هستم وبه کوشندگان دراین راه درود وسلام می فرستم واین منافاتی با نقش انتخاب طبیعی ندارد ودرداستان هم گنجانده ام.
3- زنان البته بدلیل روان لطیف وشاعرانه ای که دارند سخت نیازمند تعریف وتمجیدادبی هم هستند حالا اگردلقک یا آخوند هم به این کارتوانا باشند درخوش آمدشان تفاوتی نمی کند. این را دیگر مردان تحمیل نکرده اند بلکه بافت روحی برخاسته ازاندام وظایفی انان است که نیازبه این ستایش شدن را گرامی می دارد.
4- من دلقکم وشما می دانی که همۀ تلاشم برای کاستن ازرنج انسان وباوراندن این موضوع است که : خیلی سخت نگیررفیق. هم اکنون هم زندگی زیباست اگرچشم هارا بشویی وکمی خوشبین نگاه کنی به اطراف مثل نگاه طبیعی مادران مرحوم من وشما. خالص وصادق وطبیعی.
5- بدیهی است که نوشتۀ وبلاگی چند پاراگراقی نخواهد بتواند به همۀ زوایای روشن وتاریک چنین موضوع فربه وعالم گیری وارد وموفق خارج شود.
6- وهنوزهم معتقدم که زنان ومردان نباید دچارسوء تفاهم "کی مقصر است" بشوند وباید دوش بدوش هم وخندان درجستجوی راه های موردتوافق تری درزندگی بگردند.
7- حرفت را کمی احساسی وشعاری وچپ دیدم درحالیکه بسیاری ازنابرابری ها هم طبیعی کشمکش انسان بماهوانسان است ورنج زن ومردنمی شناسد کما اینکه من هم می توانم مرثیه ای اشکبار ازمردان رنجور بنویسم. داستان کمبود منابع لذت به اندازۀ همه یادمان نرود. واین ربطی به زن ومرد موصوف ما ندارد. یا...هو
سلام دلقک عزیز
ما در ایران نیازمند به یک خانه تکانی اساسی فکری درباره رفتار با زنان هستیم، می گویم رفتار با زنان، چون شخص خودم از این رفتار نسبتا بی ادبانه جامعه مان رنج می برم و این آرزو یست که نمیخواهم به گور برود.. انتظار اکثریت مردان ایرانی از زن ، بسیار بالا و حتی توهین آمیز است، نگاه به اقلیت نکنیم که از دنیای امروز درس گرفته اند...
نسل جوان اما کاملن متفاوت است...و این بود امیدی که می خواستم درباره اش بگویم، نسل جوان بسیار امیدوار کننده است!
باز هم با احترام. بله من احساسی و چپ و زن هستم.اصلا نمیدانم چرا شما مرا مرد تصور کرده اید اما میدانم چرا نخواستم از اشتباه در تان بیاورم.
برای اینکه بیشتر مردان روشنفکر و آگاه هنوز زنان را جدی نمیگیرند. میکوشند با چند کلمه زیبا همه آنچه را که میگوییم بر سرمان خراب کنند. ترجیح دادم که تلخ بشنوم ازتان اما سخنان زیبای تو خالی تحویل نگیرم. بله من یک زنم اما بر خلاف نظر شما از خوشامد گویی مردان خوش خوشانم نمیشود بل که بد بینی ام اوج میگیرد چه برسد به اینکه نیاز هم داشته باشم به تعریف مردان. و مادرم هم هرگز این انتخاب طبیعی را تپذیرفت تا آخر از پدر و برادر و شوهر گله داشت که راهش را بستند.امااو از همان راههای بسته با همان دل خونین چنان رفت که همه آنان را شرمنده کرد.
میدانم که شما هم دل صافی دارید و انسان فرهیخته ای هستید اگر چه با بیشتر نظرات سیاسی شما مخالفم اما دید گاه های انسانی تان را هم دوست دارم و از سبک نوشتنتان لذت میبرم وته لهجه تحقیر زنان هم قابل تحمل است که هم آستانه تحمل ما بالاست وهم از این ته لهجه ها کم ندیده و نشنیده ایم در خانواده و سر کار و خیابان.به شما هم اتهام زن ستیزی و مردسالاری نمیزنم اما ته لهجه را تشخیص میدهم و از امکان پاسخ دادن فرار نمیکنم همین!
هنوز با هم دوستیم پس به افتخار روز زن و خانم بودن هالو جامها را بالا ببریم.
نوش. هنوزباید هالو بودن یک زن را هضم کنم. کارراحتی نیست. قبول کنید! یا...هو
بله رفیق هضم خیلی چیز ها آسان نیست نه تنها برای این یکی که بسیاری چیزهای دیگر . اما نگران نباش من اینجا هستم و کمکت خواهم کرد ازدل و جان.همانطور که تو به من کمک میکنی خیلی چیزها را ببینم و بدانم که پیش از این نمیدانسته ام.
ارسال یک نظر