Jadeite Cabbage |
1- سیاست کلان درکشورما ایران وتحت سیطرۀ جمهوری ناقص الخلقۀ اسلامی ودر ابعادکلان مثل آزادی های سیاسی ودموکراسی وحقوق بشربا هرسازوکاری وتحت حاکمیت هرفرد وگروه وحزبی که وفاداربه قانون اساسی موجود باشد امکان عملی ندارد. زیرا که قانون اساسی موجود ایران همۀ مواد قانونی خودرا به مخل "مبانی اسلام" نبودن قید زده است. و تعیین مصادیق "مبانی اسلام" را نیز بطورقطع تعیین نکرده است. البته مقام رهبری وشورای نگهبان ومراجع تقلید وازاین قبیل بخشی از این مسئولیت ووظایف را بعهده دارند ولی عملاً قادربه تعیین مصادیق واعلام آن در موضوعات مختلف نشده اند وثانیاً درمواردی هم که می خواهند چنین کاری را بکنند چون مورداجماع همۀ دست اندرکاران نیست عملاً راه بجایی نبرده اند ونخواهند برد. قصه وغصه ای پرآب چشم بدرازای عمرجمهوری اسلامی است ومن نمی خواهم تصدیع وقت کنم. لذا هرنوع تغییر بنیادی ومطابق معیارهای حکومت مدرن مثل هر جای دیگردرروی کرۀ زمین امروزی وبرای میهنمان ایران جزازراه انقلابِ منجربه تغییررژیم سیاسی ممکن نیست. وپرواضح است که ما درحال حاضردارای کمترین شانسی برای راه انداختن انقلاب توده ای نیستیم. فارغ ازاینکه انقلاب مفید یا مضر باشد.
2- بنابراین ما یا باید دست روی دست بگذاریم وحداکثر به این دلخوش کنیم که آگاهی را دربین توده ها گسترش خواهیم داد تا آنها با فهمیدن اینکه چقدربدبخت هستند! بما بپیوندند وانقلاب کنیم وکلک رژیم جمهوری اسلامی را بکنیم. این راه حل اگریک لطیفه نباشد حداکثرکاربردش دربراه انداختن انقلاب درسایت های مجازی واجتماعی خواهد بود وایجاد سرگرمی برای تعدادی ازکاربران اینترنتی.
3- پس چکاردومی امکان اجرایی دارد: تنها راه باقی مانده برای ما اینست که ایرانیان فرهیخته بیایند وازشکاف های غیرقابل ترمیم وهمیشگی سرگردانی هیئت حاکمۀ ایران درمورد "اسلامی چیست" یا همان معضل کلان "مبانی اسلام" استفاده بکنند وبا حمایت های موردی ازحاکمان وشخصیت های عملاً حاکم وتأثیرگذار در جمهوری اسلامی فعلی که اعمال ورفتارشان بیشتر باخواست زندگی مدرن درایران هماهنگ وکمک کننده است استفاده کننند وبازی را یک قدم به سمت پیروزی پیش برانند. اینجاست که هرکدام ازما به یک گروه ودسته وشخصیتی می رسیم. تعداد زیاد واغلبی ازما اینک به مهندس موسوی وجنبش سبزدلبسته ایم. وتعدادمعدود دیگری که حقیردلقک هم جزو آنان است محموداحمدی نژادرا یاریگرترین شخصیت درحال حاضر می دانیم. چرا که معتقدیم راه حل کلان جنبش سبز برای دموکراتیزه کردن حکومت درایران پروژه ای قبلاً شکست خورده است چرا که بدون پرداختن به حل مشکل "مخل بمبانی اسلام نباشد" درقانون اساسی که خود آن هم غیرازحذف راه حل دومی ندارد وما عملاً تجربه کرده ایم ممکن نیست. وچون هیچ گروه ودسته وجنبشی هم نه قادراست ونه حاضراست این نقص وعیب کلان را بپذیرد لذا بازی به امید اصلاح طلبان مذهبی بازی برسرهیچ است. تازه این درموقعیتی است که کسی اعتقاد به جاری بودن جنبش سبز دارد هنوز! البته دلایل رد بازی درزمین خاتمی وسایر اصلاح طلبان مذهبی ازشماره خارج است وچون درحال حاضرهم راهی به داخل هیئت حاکمۀ فعلی ندارند؛ لذا شمردن آن دلایل هم منتفی است. فقط یادمان نرود که اینان 27 سال درحاکمیت بودند وما اینجاییم.
4- ولی چرا محموداحمدی نژاد بهترین گزینه است. بهتراست کمی عمیق تربیندیشیم ودرتاریخ جستجوکنیم که عامل پیشرفت بشر کدام بوده است. بدون تردید من می گویم لذت جویی وشادخواری انسان.-منظورم ازشادخواری عرق خوری نیست البته- که اگر شما شادی ولذت جویی را تنها عامل ندانید نمی توانید هم درقوت تأثیرگذاری آن استدلالی قابل اتکاء بیاورید. پس ما بیاییم سرنخ شادی را بگیریم وبرگردیم به تاریخ میهن مان.
5- امربدیهی مورداتفاق وتأیید همگان براین است که فرهنگ ما ازدو جزء ایرانیت قبل ازاسلام واسلامیت بعد ازاسلام دوپارۀ درهم جوشیده است. نکتۀ اساسی وکلیدی همین جاست. واین گردنۀ آمیختگی اسلام با ایران تعیین کننده ترین نشانه های شادی و عبوسی مارا هم آدرس می دهد. بعبارت دیگر اسلام عبوس ذاتی خاستگاه خویش در ریگزارهای حجازهنگامی به ایران چیره می شود که دربارساسانیان یکی از شادترین و موسیقیایی ترین سلسله حکومت های کل تاریخ ایران را اداره می کرده اند. بعبارت دقیق ترایرانیان با غلبه یافتن اسلام عبوس برسرنوشت شان تنها عامل محرک بشر (شادی) را ازایرانیت قبل ازاسلام خود وبا هرزحمت ومرارتی هم بود آوردند و حفظ کردند تا دراثرغلبۀ تام عبوسی اسلام فلج نشوند وزیست شان یکسره تباه نشود.
6- حالا موضوع کمی ساده ترشد: جمهوری اسلامی ایران وبعدازغلبه یافتن بر سرنوشت شوم ما بطوردفعی این بخش شاد فرهنگ مارا قیچی کرد ودورانداخت. چون پی آمد قهری انقلاب اسلامی با یک جنگ بسیارطولانی وپرهزینه گره خورد؛ ما تتمۀ شادی های انفرادی خودمان را نیز درعبوسی وخشونت جنگ باختیم. جنگ که تمام شد هاشمی رفسنجانی ودردولت سازندگی خواست که بدون رسمیت دادن بشادی وبا حفظ الیگارشی بسیارعبوس روحانی دررأس قدرت کمی شادی مأخوذ ازایرانیت وملی گرایی زیرجلدی را درایران راه بیندازد. تشخیص هاشمی درست بود ولی شاخک های عبوسی هم که اوخودش نیز یکی ازنمایندگان آن بود تیزتربود وبلافاصله عکس العمل نشان داد وهاشمی عقب نشینی کرد. نوبت به خاتمی رسید واونیزتلاش کرد در شاخه ای جدید وبا شیوۀ "اسمش را نیاورولی خودش را بیاور" به شادی ایرانی ایرانیان کمی میدان بدهد وداد. ولی اوهم پایمرد این عرصه نبود زیرا که بمحض واکنش منفی همپالکی های خودش درالیگارشی دین عبوس سررشته را رها کرد وشد نالان ترین وبیهوده ترین رییس جمهورایران. خواهش می کنم خوب به این نکته توجه کنید: "هاشمی یا خاتمی یا هرروحانی ومکلای شریک درالیگارشی روحانیون ضمن اینکه می دانند بدون "انسان شاد وبهره ور" هرگونه پیشرفتی محال ممکن است خواستند این عنصرحیات بخش را احیاء کنند ولی چون خودشان را مشروط به رضایت اسلام وروحانیان ارشد وقانون اساسی می دانستند وزنجیرکرده بودند- وکماکان کرده اند- نمی توانستند برای شادی مردم ازروحانیت ودین عبوس عدول وعبورکنند. لذا همپالکی هایشان نیز با هرنام وعنوان وشعاری هم قادربه چنین عدول وعبوری نیستند.
7- اما درسوی دیگر محمود احمدی نژاد نشانه های آشکاری را معلوم کرده است که حاضراست تمام اراده وتصمیم وتوانش را بکاربگیرد که این عنصرنجات بخش (شادی انسان= بخش ایرانیت فرهنگ ایرانی) را به صحنه دعوت وازنقش آن مراقبت کند. احمدی نژاد تنها مسئول بلند پایۀ رژیم جمهوری اسلامی بوده است که نه زیر جلدی وبا چراغ های خاموش بلکه با صدای بلند وروی صحنه ازعنصر شاد ایرانیت فرهنگ ما دفاع می کند. او اولین بوده است که بزنان پست های مدیریتی درجه یک داده است. اوتنها کسی بوده است که رفتن بانوان به استادیوم های فوتبال را مجاز اعلام کرده است. تنها وتنها درریاست جمهوری اوبوده است که روحانیان ارشد دو گردهمایی مهم و رسمی را بدلیل وجود سازوموسیقی ترک کرده اند واو عقب ننشسته است (یکی درهنگام نواخته شدن سمفونی انرژی هسته ای دراولین یادومین سال ریاست جمهوری دورۀ اول ریاست جمهوری اش ودو دیگر همین یک ماه پیش در حافظیۀ شیراز). اوتنها رییس جمهوری است که درپیام نوروزی خودش ودراوج مخالفت با ایرانیت توسط الیگارشی روحانی ازعنصرایرانی فرهنگ ما دفاع ونام برده است واوتنها رییس جمهوری است که نوروز را نه تنها آزادکرده است بلکه در جهانی شدن آن هم اهتمام کرده است و...صدها مثال مستند دیگر.
8- بلی من هم باشما هم نظرم که دردورۀ خاتمی ودریک فضای گیجی الیگارشی روحانی ویلگی موقت جامعۀ ایران هم برخی علایم پررنگی ازشادی ایرانی بروز وظهوریافت. ولی بحث برسر آگاهانه ومصمم بودن رییس جمهوراست اولاً ونتیجه ای که بدست آمده است ثانیاً. دیدگاه خاتمی وعملکردش می تواند در دکتر عطاءالله مهاجرانی وزیرفرهنگ پیشرواش نشان داده شود که هنوزهم درلندن بریتانیا از کراوات وموسیقی وسایرمظاهرشادی همگانی ومدرن مثل جن ازبسم الله می ترسد و آن مواضع سیاسی آشفته وگیج خودش وهمپالکی هایش است.
9- البته بسیاری ازشما درمدرن ترین شهرها وکشورهای فرنگ زندگی می کنید و هنوز هم عوض نتیجه های یک اقدام به انگیزه های اقدام کننده می پردازید واین تأسف بارترین کمدی دوران امروزایران است. لذا می فرمایید که احمدی نژادفریب کاراست واین کارهارا جهت جلب آرای انتخاباتی می کند. من نه می گویم چنین است و نه می گویم چنین نیست. چون انگیزه های انسان را جزخوداوهیچکس دیگر نمی داند و نمی تواند توضیح بدهد واصلاً فایده ای هم ندارد. انسان مدرن فقط به نتیجه هاست که متمرکزمی شود. ولی بیاییم ودراین یک مورد خاص نظر شمارا صد درصد تأیید کنیم که احمدی نژاد برای جلب رأی طبقۀ متوسط ومدرن ایران، ایرانی گری را تبلیغ می کند. دراین صورت عیب این کار درکجاست؟ مگرنه اینکه سیاستمدارخوب باید شامه ای قوی داشته باشد وبتواند با تکیه برخواست عدۀ بیشتری ازمردم برای خودش هواداردست وپا کند. واگراینطوراست؛ که است. چرا باید این وسط بین احمدی نژادوسیاستمدارمحبوب شما فرق بگذاریم.
10- خلاصه اینکه بیایید ازترشی نقد استفاده کنیم وذائقه ای تازه کنیم برای ایران مان والا آن حلوایی که نسیه است وتازه شما به شیرین بودنش هم مطمئن نیستید- وهمیشه گفته اید انشاءالله هم حلواست وهم شیرین است- را به امید واهی به مردم ایران نفروشیم. البته که مردم عاقل ترازمن وشما هستند وچنین معامله ای را نمی کنند. نتیجۀ اصرارما جزتلخ کامی خودمان وبعقب انداختن موسم نوروزوشاد ایران حاصلی نخواهد داد.
11- این نوشته خلاصه ای ازیک رسالۀ بلند من است که خود آن فشرده ای ازچندین وچندجلد کتاب می تواند باشد. لذا خواهش می کنم برای لحظه ای هم شده عشق و نفرت به سیاستمداران واسم ها را بگذارید کنار وبا یک ذهن کمی بی طرف والبته با عمق کامل به حرف هایم بیندیدشید وآنرا با حس خودتان وحس توده وواقعیتی که امروزدرجامعۀ ما جریان دارد منطبق کنید. بلکه هم ما داشته ایم نعل وارونه می زده ایم تاکنون. وبتعبیرصحیح ترما با رقبای مان دست همدیگررا بازی کرده ایم. احمدی نژاد وتودۀ مردم درحال تغییر این جمهوری اسلامی هستند وما با موسوی وخاتمی و... می خواهیم نگذاریم بدبختی 27 ساله ای که غیرازاحمدی نژاد ودرپیش ازاو برای ما ساخته بودند به پایان برسد. خوشحال می شوم که نکات مبهم وموردسؤال و نظرتان را بفرستید تا بحث را ریزترکنیم وبه روشنایی لازم برسیم. یا...هو
۲۲ نظر:
من يك سبز هستم اما تازگي به حرف هاي شما رسيده ام
سلام به شما وخیلی ممنون که اظهارنظرکرده اید. یا...هو
این هم یک کامن وپاسخ من به آن منتقل شده ازبالاترین:
Peyman88 حدود ۲ ساعت قبل گفت:
خدا رحمت کنه میرزاده عشقی رو که می گفت هرآنکه بی خبر از فن خایه مالی شد دچار زندگی پست و نان خالی شد. با خوندن این متن پی بردیم خایه مالی برای نویسنده کفاف نمیداده پااندازی برای حرامزاده ها ی جنایتکار و غارتگر رو به مشاغل خودش اضافه کرده. ولی از من به شما نصیحت پااندازها عاقبت به خیر نمیشند. تف تو روت بی شرف
binam حدود ۲ ساعت قبل گفت:
خوب!
binam کمتر از ۱ دقیقه قبل گفت:
واما حالا:
پیمان 88 نازنین سلام.
1- ازاینکه کامنت منفی دادید ولی امتیازمنفی ندادید ازشما سپاسگزارم.
2- شغلی را که بمن منتسب یا پیشنهاد کرده اید یعنی پا اندازی. واقعیتش این است که باسن پیرمن ونقش دلقکی من خیلی هماهنگ است. وچقدردوست داشتم که فروشندۀ سکس باشم. چون تأمین لذت می کند برای خریدارانش. اما چندتا مشکل وجود دارد. اول اینکه من درلندن زندگی می کنم وتجارت سکس درغرب الکترونیکی شده است که من نه سوادش را دارم ونه بزبانش مسلط هستم ونه امکانات راه انداختن یک کمپانی سکس فروشی را دارم. دوم اینکه دروطن مشترک مان ایران هم تن فروشان گرسنه که درامدی ندارند تابخشی را هم من هپلو هپول کنم وتن فروشان به لذت هم بازاری ازتولید بمصرف دارند وبی نیازازپا انداز.
3- من اگراحساسات پاک شما را جریحه دارکرده ام عمیقاً ازشما عذرخواهی می کنم چون من قصدم ازنوشتن مقاله رنجاندن انسان ها نیست ومی خواهم راه حلی برای شادی انسان ایرانی جستجو کنم. امیدوارم که عصبانیت شما هم موقتی باشد وفروکش کند ودوباره مقاله ام را مطالعه بکنید تا ببینید که من یک بحث علمی وفلسفی را پیش کشیده ام واصولاً هم آدم فحاشی نیستم مگربه ضرورت.
4- من البته آدم خوب وبدی نیستم. من یک انسان معمولی هستم با همۀ نقاط وضعف موجود درهر بشری. واگر کامنت منفی شما را بجان می خرم به این خاطر است که شما ازروی نفرت به من دشنام نداده اید وعصبانیت لحظه ای وعدم ارتباط کافی با نوشته ام که آن هم دلیلش قلم وسواد نارسای من بوده سبب نوشتن چنین کامنتی ازسوی شما شده است. والا اگربه این تشخیص برسم که دشنام دهنده با فهم وقصدکافی هم دشنام نوشته توان و بدی این را دارم که بسختی تأدیبش کنم. شادوپیروزباشد ایران ما وجوانانش چون شما. یا...هو
البته روشن فکرهای عرفی و چپ های مسلح و غیر مسلح و ملی مذهبی ها هم با همین استدلال پشت سر رهبر انقلاب قرار گرفتند که وعده های خوب و آزاد منشانه می داد و ایران را برای همه و مارکسیست ها را آزاد و خاک را سبز و عشق را شایسته ی زیباترین زنان می خواست و بعد سر صبر وعده ها عملی شدند و چه خوب ...
شما که خوب خوانده اید و می شناسید فاشیسم و گریز از آزادی را...
سلام امید نازنین
1- همین که لطف کرده ای وکامنت داده ای یک قدم بهم نزدیک شده ایم وممنون.
2- گریزازآزادی اریش فروم اگرمنظورتان است آری بسیارجوان بودم که خوانده ام ولی الان دراختیارم نیست که دوباره مراجعه ومنظورت را پی گیری کنم وببینم که روانشناسی کالبدی را چقدرمی توان با جامعه ای که من کالبدی نمی دانم منطبق واینهمانی کرد.
3- بحث وعده های امام خمینی را درجای دیگری هم نوشته ام ولی آنچه که بجد اعتقاد دارم این است که امام خمینی دروغگو وکلاهبردار ودنیا خواه نبود وفقط سیاست مدرن را نمی شناخت وخودش هم عارف وعاشق اسلام بود. وعاشق معمولاً کمی تاقسمتی کورهم می شود. بعدهم ترجمه های دانشگاهی آقایان بنی صدروقطب زاده ویزدی از اظهارات وبیانیه های امام خمینی را نباید ملاک اظهارات زبان حوزوی ایشان مطمئن بگیریم. وآنانی که می گویی پشت سرش قرار گرفتند نه بخاطر چشم وابرو واظهارات خمینی بلکه به این دلیل که چاره ای جز تأیید امام خمینی نداشتند. چون سیل مقلدان وهواداران خمینی راه افتاده بودند وهرکس به این هیجان توده ها نمی پیوست کوپه اش را ازدست می داد و...
3- واین نکته که بقول معروف فهمیدم چه نمی خواهی ولی شما اگرجوان هم باشی بیشتر باید چه می خواهید را هم می گفتی ودلایل وراه هم نشان می دادی. ما پیران کمتر وجوانان بیشتر مجبوربه انتخاب هستیم وباید با قراین وشواهد وهروسیله ای هم جبهه ای را برای خودمان مشخص کنیم وبجنگیم این یک جنگ برای ایران وایرانی ونسل های بچه های شما هم است. پس کسی نمی تواند بگوید مارا به خیراین ها امیدی نیست شرمرسانند. یا سگ زرد برادرشغال است وازاین حرف ها. باید مشخصاً بگوییم من این را می پسندم برای رسیدن به آن این راه را انتخاب کرده ام ومی خواهم دراین جبهه بجنگم و...
5- همۀ نوشته ام هم ناقص ماند چون خیلی بحث زیادمی برد فقط این را بگویم که به احترام شما "چرا" را ازاول تیتر برداشتم وکردم "آیا" تا هم زهر امری بودنش گرفته شود وهم انرژی منفی به خوانندگانی که ازاحمدی نژاد بهان دلیلی متنفرند که قبل ازانتخابات موسوی را دوست داشتند: یعنی هیچ دلیلی رنجورنشوند. هرچند که کاش یک دشنامی یا متلکی می نوشتم برای مهاجرانی یا شریعتمداری کیهان یا همین احمدی نژاد وخوانندگان را صف می بستم پشت وبلاگم پنج هزار. این پست ذلیل که بغیرازوفادارنی مثل شما رغبت بیشتر خوانندگان ثابت وبلاگم را هم برنمی انگیزد. فارغ ازتعطیلات درایران که مهمترین فریضه است لذت وشادی درنوروز ومی دانم اغلب خوانندگان داخل ایران حق دارند فرصت نکنند ولی انتظاردارم که همۀ دیگرانی که بنوشته هایم توجه می کردند ومی کنند به این پست های کلیدی وچالشی هم وارد بشوند. یا...هو
من خودم به میرحسین رای دادم. مچ بند سبز می بستم. اما یک سال است دارم همین حرف ها که در این پست نوشتید می گویم، اما سخت است متقاعد کردن طبقه ناراضی شهرنشین. حاشیه نشین ها و روستاییان راحت ترند در انتخاب. پشت هرکس که بخواهند می ایستند، بی آنکه بترسند کسی عملکردشان را مطابق با انبوهی از کتاب های فلسفی - اجتماعی قرن بیستم تفسیر کند و به این نتیجه برسد که جمیعاً هیچی حالیشان نیست!
پس تکلیف اخلاق چه میشود؟ من به عنوان کسی که شغلم سیاست نیست و دوست دارم اخلاقی زندگی کنم نمیتوانم این حرف شما را بپذیرم. البته ممکن است به نفهمی و خریت متهم شوم ولی فکر میکنم این بهتر از این باشد که اخلاقیاتم را زیر پا بگذارم. من معتقدم دروغ از شیطان است و دروغگو کاری شیطانی انجام میدهد و اگر قرار بر این باشد که شادی من ار دروغ تامین شود ترجیح میدهم شاد نباشم ضمن اینکه این شادی را خوش فرجام در نهایت نمیدانم.
قربان ممنون از پاسخ گویی....
در مقامی نیستم که ارائه ی طرح و برنامه بدهم ولی شخصن نه انقلاب را چاره می دانم نه توسل به فاشیسم مسلک دون پایه ای چون احمدی نژاد را چاره ساز...من سلطنت طلب شناسنامه دار یا مذهبی معتقد و پای بند ویا چپی آرمان خواه رویاگرای با ریشه را ترجیح می دهم به بی هویت جاه طلب مرگ اندیشی که رای روستایی را به سیب زمینی می خرد و کپر نشین را به سراب مسکن مهر می فریبد و شهرستانی را به وعده ی استان شدن در قبال افزایش نفوس و جنوب شهری خسته از نابرابری ها را به وعده ی مبارزه با فساد و ایران گرای جزم اندیش کمتر دان را به نوازش کوروش و جوانک سادیسمیک توسری خورده را به پدرکشته گی سازش ناپذیر با اسراییل....من حاضر به معامله با آدمی نیستم که دروغ هایش را دیگر خودش نیز باور ندارد...
چه معاملتی که همه نفع از او و ضرر از من....
سلام پیرمرد، عیدت مبارک!
در پاسخ به دوستی که نوشتن باید اخلاقی زیست:
دروغهایی که احمدینژاد میگفت، و میگوید، و قاطعانه زیرش میزند، پالسهاییست که به طبقه حاکمیت مافوقش میفرستد؛ یعنی من به همین واضحی زیر همه چیز میزنم. مخاطب آن دروغها مردم نیستند.
تصور میکنم پیرمرد بتواند بهتر توضیح دهد. من فن بیان خوبی ندارم.
سلام عزیز ناشناس
خوشحالم که کامنت داده اید وخوشحالترم که انسان متخلق به اخلاق کریمه هم هستید. من خودم هم آدم اخلاق گرایی هستم وبخاطر همین هم نه شخصیت ونه علاقه ونه عرضۀ سیاسی شدن را دارم. وگردسیاست بمعنای مثبت واکتیو آن هیچ گاه نه گشته ام ونه خواهم گشت. ولی من سیاست اخلاقی را نه دیده ام ونه درتاریخ سراغ دارم. وحداکثرارتباط سیاست واخلاق را دراخلاق سیاسی بمعنای روش سیاسی قابل نشان دادن می دانم. دروغ سیاسی را هم نه فقط دردروغ آشکار چشم درچشم می دانم -وانرا رقیق ترین دروغ سیاسی می فهمم- بلکه دروغ سیاسی را آنجایی غیرقابل بخشایش می دانم که سیاستمدار بیاید وامری ناشدنی را به یک هژمونی یا ایدئولوژی ناقص وابتر شدنی معرفی کند. مثال ان همۀ روشنفکرانی که ازپیش ازمشروطیت تا همین امروز اصرار دارند که می توان برمبنای دین اسلام حکومتی مدرن وپاسخگو به مقتضیات روز تأسیس کرد.-این توضیح را هم اضافه کنم که روشنفکران سیاستمداران بالقوه اند که برخی نیز مثل آقای سیدمحمد خاتمی جبۀ صدارت نصیب شان می شود- واگرقراربربرشمردن دروغ ها واثرات ونتایج وپی آمد ها باشد باید بنشینیم ومستند به گفتارورفتاردوطرف دعوا مباحثه یا مجادله واحتجاج کنیم. ضمن اینکه من مدعی نیستم که ما ازاحمدی نژاد بدون قید وشرط حمایت کنیم. خلاصۀ مواضع تکرار شده دروبلاگم این است که اگردعوا بین احمدی نژاد والیگارشی روحانی (همۀ روحانیانی که ازمرجع تا رهبرو... درسیاست سی ودوسالۀ ایران دخیل ومورد شناسایی هستند) بالا بگیرد انشاءالله ما چه بکنیم وآیا طرف یکی را بضرر دیگری بگیریم یا بی خیال باشیم وببینیم چه می شود. من پیشنهاد مشخصم دریک چنین فرضی است که باید پاسخ آری یا نه بگیرد. ومن می گویم ازبین احمدی نژادیسم وروحانییسم بیایید طرف احمدی نژاد را بگیریم. همین. آنهم موردی ونه کل مواضع غیرقابل قبول ایشان را. استدلالم هم این است که روحانیون قطعاً مارا بدبخت کرده اند وبلاتکلیفی را ادامه خواهند داد ولی احمدی نژاد را اگرمراقبت کنیم احتمال هم دارد که مارا دومرتبه ازبازگشت به بی حکومتی قبل ازخودش نجات بدهد. بحث البته بسیار فربه است وجزئیات زیادی برای گفتن است. یا...هو
واما امید نازنی
با سلام دوباره.
چقدرشخصیت من با منش ورفتار وگفتار وشخصیت حضرت عالی همپوشانی دارد درزمینۀ "اهمیت هویت بدون ورود به ماهیت" این عالی است ومن عمده دلیل آوارگی ام همین یک کلمه حرف شما بود که: "آدم شناسنامه دار، بی پرسشی دوم ازنوع شناسنامه واسم وفامیل و... ارزش بنیادین دارد" بقول معروف قربون آن دهانت که چنین دقیق می اندیشد. واصلاً بهمین ویژگی وخاطر است که من گفته ام بیایید ازاحمدی نژاد آن هم با احتیاط وموردی حمایت کنیم. زیرا احمدی نژادتنها کسی است که هویتی مشخص ترازهرآنچه و هرانکس که درعمرجمهوری اسلامی برسرنوشت ایرانیان مسلط بوده اند دارد. خب بعله من هم مثل حضرت عالی خیلی مشتاقم که شخصی یا گروهی یا حزبی پیدا می شد وشناسنامه ومواضعش را مانیفست می کرد ومی داد ما می خواندیم ودست به انتخاب می زدیم. ولی حالا که ما ازاین ایده آل بی نصیب هستیم چه! اینجاست که من می گویم احمدی نژاد پوپولیست ولمپن انتخاب ناگزیر ما باشد. چرا؟ چون -دراصل مقاله هم اشاره کردم ودرسایرنوشته هایم بوفور- ما قبل ازاحمدی نژاد ازهرکس شناسنامه می خواستیم می گفت: "اسلام" واسلام یک فرهنگ هژمونیک است که بی نهایت برداشت ازان هست وباید باشد وخواهد بود. وقتی به آقایان اصرار می کردیم که اسلام چیست. حداکثراگرخیلی سعۀ صدرداشتند وتکفیرمان نمی کردیند می گفتند قانون اساسی. واگربرمی گشتیم می گفتیم قانون اساسی مقید است به مبانی اسلام مبانی اسلام متولی اش کیست. یا حداکثرمی گویند شبهه درارکان نظام می کنی وتو معاندی ویا اگرروشنفکرباشند می گویند ولی فقیه مطلق الاختیار. ولی ما عملاً دیده ایم که دراین بیست ساله حتی یک حکم فقهی راه گشا به زمانه ازسوی ولی فقیه صادرنشده است ودخالت های فراقانونی او حد اکثر درموضوعات جزیی وواردشدن درمسایل کارشناسی وسنگین کردن کفۀ بسوی یکی وضرر دیگری-حالا برعکس- بوده است. ولی احمدی نژاد این عیب ملت سوز وزندگی تلف کن را تاحدودی برطرف کرده است. چون که وقتی همین سؤال را ازایشان می کنیم پاسخ روشن وقابل فهم وقابل شناسایی می دهد. او می گوید: "هرآنچه من احمدی نژاد می گویم" واین برای منی که سی سال است استخوان هایم زیردست بلاتکلیفی آخوند ها خمیرشده است جالب وقابل پذیرش است. چرا که اگرحکومت مدرن داشتیم وهمه چیز ثبت وضبط شده بود خوب هرمشکلی داشتیم مراجعه می کردیم به متون قوانین ومقررات مان وپاسخش را درمی آوردیم ولی حالا که نداریم چه. هرسئوالی که می کنم می گوید اسلام ناب محمدی. نه پیامبردرقیدحیات است ونه امام معصومی درکار. من مانده ام که آیا اسلام ناب محمدی اجازه می دهد با کف زدن برای معلمم یا بچه ام اورا تشویق کنم یا نه. جانشینانش هم که الا ماشاءالله هستند یکی می گوید آره. بلافاصله دومی می گوید نه وسومی جالبتراست که می گوید همه چیز مجازاست بشرطی که ویک شرط کیفی نامتعین را اسم می برد. یا چهارمی که می گوید همه چیز مباح است ولی احتیاط واجب این است که همه چیز مکروه است. دریک چنین شوره زاری است که احمدی نژاد بعنوان یک موجود قابل لمس ودردسترس می گوید سؤال داری بمن بگو چون این ارادۀ من است که حاکم است وهرپاسخی بتو دادم همان درست است وبرو دنبالش واجرا کن. اگرگفتم کف بزن بی خیال. می ایستم ومخالفین کف زدن را تا حجره هایشان عقب می رانم. وشما که فرهیخته ودردآشنایی می دانی که کناررفتن سمبلیک چهارروحانی سرشناس از مقابل اکسیژنی که لازم داریم برای حیات به اندازۀ 4000 منفذ ایجاد می کند برای هوای تازه و...
بلکه هم به بهانه ای برگشتیم ومباحثه کردیم. خیلی نازنینی امید که دغدغه های مشترکمان را به اشترک گذاشتی وچقدر ممنونم ازاین گفتگو. یا...هو
اریک جان ببخشید برمی گردم چند ساعت دیگر وبه بهانۀ پاسخ شما هم چیزی می نویسم. با پوزش مجدد. یا...هو
Eric Calabros عزیزسلام
اولاً خوش امدید. ثانیاً آمدم وبلاگ مبارکتان را دیدم وکیف کردم از نوشته های آموزشی وعمیق تان. وخدا قوت.
چنین بنظرم می رسد -وخدا کند که درست نباشد نظرم- که تاریخ این دوسال گذشته هم تلخ وهم منفی نوشته خواهد شد. نسلی که پدرانشان را بخاطر تبعیت هیجانی وکورازامام خمینی که دربدترین حالت 60 درصد جمعیت بالغ سنی کشور درآنموقع شیفته ومقلد ومریدش بودند به صلابه می کشیدند خودشان دردام هیجانی افرادی افتادند که حداکثربرد محبوبیت توده ایشان ازخیابان های مرکزی پایتخت پایین ترنمی رفت. بعدازدوسال یک مطلب با این وزانت واستدلالی که ملاحظه کردید نوشته ام وواکنش یک سبز بعنوان مسطوره را ازبالاترین منتقل کرده ام که آنرا هم می بینید. آیا چنان فحاشی سطح درجه اولی را حتی می توان ازشقی ترین آدم ساندیس خور بی سروپا هم داشت. البته گله ای ندارم ومی دانم که ان بچه ازیک پیشینه ای می آید که هنوزجرأت نمی کنم بخاطر مصالحی که برای اتحاد درمقابل سفیران مرگ داریم بیان کنم. ولی حالا این پشت عیبی ندارد که اشارۀ خیلی کوچولویی بکنم.
همانطورکه درپاسخ کامنت دیگری گفتم هم نفرت سبزها ازاحمدی نژاد وهم عشق انها به مهندس موسوی دقیقاً ازیک منبع ومنشاء می اید. وآن روایت رقیب ازرقیب است. خوب خاطرم است که ما داشتیم سخت تلاش می کردیم که یک سیاستمدارحرفه ای مثل مهدی کروبی را که تا آنجا با مدرنیته ولیبرالیسم آشتی کرده بود که حتی درموضوعی بشدت حساس وشرعی مثل حق انتخاب حجاب برای زن ها راهم پذیرفته بودبرمی کشیدیم که رییس جمهورایران کنیم ومی توانستیم. ولی ما ازسوی احمدی نژاد تهدید نمی شدیم بلکه این سبزها بودند که بافشار تبلیغاتی دانشگاه هارا که مرکزثقل قهری انتخاب مدرنیسم ولیبرالیسم بود چنان برعلیه مهدی کروبی وکمپین او برمی انگیختند که اکثریت جلسات سخنرانی وتعیین مواضع کروبی را با شورش وزد وخورد بهم می زدند. یعنی درحقیقت درانتخاب 88 این کاندیدای حاکمیت- اگربپذیریم که احمدی نژاد بود- وعقبۀ چماقدارآن نبود که مثل ادوارپیش بهم می زد بلکه این هواداران مهندس موسوی بودند که جز حرف وشعارسبز به هیچ تنابنده ای اجازۀ عرض اندام نمی دادند. واین درحالی بود که ما مصراً می نوشتیم ومی خواستیم که طرفداران مدرن مهندس موسوی بما بگویند که چه ترجیحاتی ومزیت هایی ایشان دارد که همه ما باید ازایشان حمایت کنیم. تنها دوکس ودرلاعلاجی وگیر افتادگی خود به این سؤال پاسخ دادند. یکی دکترجلایی پوربود که بعد ازطفره رفتن های بسیار بالاخره دریکی ازپانل های متشکله دریک دانشگاه ودرمقابل اصرار سمج بچه های تحکیم علامه یا ادوارگفتند که آنان به این دلیل ازمهندس حمایت می کنند که ایشان رأی آوراست. پاسخ دوم که بازهم طنازترازپاسخ اول بود اززبان محمدرضا خاتمی درتبریز صادرشد. ایشان درمقابل دانشجویانی که اصرار می کردند مهندس موسوی اصلاح طلب نیست فرمودند که من(محمدرضا خاتمی) سوگند می خورم که ایشان اصلاح طلب هستند. بگذاریم وبگذریم وخدا کند که ماجرا بسمتی نرود که ما مجازبشویم همۀ پرده های پنهان شکست 88 را بالا بزنیم ولی اگربزنیم روزی خواهد بود که سبزها بالاخره اعتراف کنند که کاری چنان بیهوده کردند که پدران شان را درتبعیت ازخمینی روسفید کردند. بازهم می گویم کاشکی هیچ گاه این فرصت بمن داده نشود وامور به کام سبزها سامان یابد وما دماغ سوخته شویم. ولی بدعای من گربه سیاه باران خواهد بارید آیا؟ تا بعد. یا...هو
از عید دیدنی بازآمده ام به دیدار شما و سلام:
تمام راه فکر می کردم که چرا باید کسانی که خردمندند و فرهمندند و دردآشتا گاهی راضی شوند به احمدی نژادسانان بی خرد عملگرا...عملگرا نه به معنای پراگماتیک _ که به اشتباه این دو را معادل آورده اند - بلکه به معنای عمل کردن بی پشتوانه ای از طرح و برنامه و فکر...
ناگهان به یادم آمد آن اقبال بی بدیل توده های عام و تا حد زیادی خاص از هیتلر سوشیوپات دگرآزار... جماعتی که از جدال پایان ناپذیر بی انتفاع راست و چپ به تنگ آمده بودند و داغ تحقیر شکست در جنگ را در دل و ناصیه داشتند و پی آن منجی شکست ناپذیر بودند که قاطعانه از احیای دوباره ی نژاد و آیین و ملک سخن می گفت و شد آن چه که تاریخ دید و نوشت..
اما گاه انسان آزرده تن و خاطر دل به دربند کننده ی خود می بندد و او را تنها منجی و حامی خود می پندارد و به ستایش قدرت وی می نشیند...حالتی که روان شناسان بدان "سندرم استکهلم"نام بخشیده اند و اول بار در دهه ی هشتاد توصیف شد..ضمن احترام فراوان به شما این ایده را درست نمی دانم و بیشتر تصمیمی از سر ناچاری و استیصال ارزیابی اش می کنم... راه های دیگر را باید آزمود
با شما که ارباب اندیشه اید اما صحبت و پیشنهادی دارم که بماند برای فرصتی بعد...می خواستم آخرین پاسختان به آن دوست دیگر را نقد کنم که آن هم بماند برای بعد...سخن به درازا کشید...پوزشم را پذیرا باشید
فرموده اید:
"واوتنها رییس جمهوری است که نوروز را نه تنها آزادکرده است بلکه در جهانی شدن آن هم اهتمام کرده است "
کاش قرینه ی این ادعای خودتون رو بیان می کردید.کافی ست به ظاهر و سبک زندگی این رییس جمهور و بیت شون که دایم سر در چاه جمکران دارند نظری می انداختید و مدعی شادزیستن و شادی خواهی برای مردم توسط ایشون نمی شدید.
اگر خاتمی و حتا بیت خمینی نزد هواداران اصلاحات موجه و حالا شاید محبوب هستند این است که مثل آدم زندگی می کنند و اتفاقن شاد
امیدجان ممنون وسلام
یک کامنت طولانی وخوشحال هم نوشته بودم که هنگام ارسال خورد به وضعیت استثنایی وپرید وکلی حالم گرفته شد. دیگرهم ازنظرروحی توی مودقبلی نیستم وحوصله برای طولانی نوشتن ندارم شاید فردا مجدداً تکمله ای نوشتم. اما لب کلام این است که
1- فاشیست با نخبه ها دنبال توده ها نمی رود بلکه با توده ها نخبه هارا تعقیب می کند تا یا خسته شوند واطاعت کنند یا فرارکنند وازقلمرو فاشیست کوچ کنند. من که بردی ندارم وعددی هم نیستم می خواهم ببینم می توانیم یک پارادایم جدید دربحث های بین نخبگانی ایجاد کنیم برسر واقعیت های ایران امروز یا کماکان نخبه ها برطبل توهم خواهند کوبید تا ایران ویران شود. ودراین راه می گویم یک راه هم بنظرمن این است که نخبگان با احتیاط به دربار فاشیست نزدیک بشوند تا بلکه اگردر بوجودامدنش نتوانستند نقشی ایفا کنند درکنترلش ازراه تزریق تشخص های ترمیمی وازآنجا دررام کردنش وسواری مفید گرفتن ازگرده اش موفق بشوند با توجه به زمانه ای که هیتلرکه سهل است قذافی راهم برنمی تابد.
2- وخودم هم به گسترش سیرکم فکرمی کنم و یک بازی خنده دارجدید برعلیه الیگارشی روحانی که لزوماً به طرفداری ازسیاست وسیاستمداری نخواهدبود. ازجمله احمدی نژاد. ولی بهرصورت توده ها حکومت را انتخاب خواهند کرد بجای بی حکومتی وفاشیسم را گرامی خواهند داشت درمقابل آنارشیسم. وحق با ان هاست. طبع انسان این را می گوید: وضعیت ثابت با لذت اندک تضمین شده بجای وعدۀ لذت زیاد دروضعیتی که سگ صاحبش را نشناسد. البته قول داده ای که ممکن است گزینه های دیگری هم بشود معرفی کرد. بنابراین تیتر مطلبی را که می نوشتم با عنوان "فاشیسم احتمالی یا آنارشیسم قطعی؟ متأسفم رفقا گزینۀ دیگری روی میز سیاست ایران نیست!" نگه می دارم تا کامنت مرحمتی بعدی شما وتکمیلش می کنم اگرهنوزضرورتی برای نوشتنش باقی ماند. یا...هو
ومحسن جان با همۀ خستگی به احترام تشریف فرمایی تان جمله ای هم درپاسخ بشما بنویسم.
آقای خاتمی وبیت حضرت امام خدابیامرز شادی ازنوع نزول خوارهای بازار(خاستگاه اقتصادی روحانیت) می کنند که رفتن ازحجره به خانه والبته ازاین خانه به ان خانه واگرهم گاهی خودشان شیطنت می کنند برای تودۀ مردم فقط آزادی شرعی را تجویز می کنند: "رفتن به خانۀ حلال وازیک حلال به دومی ویا هرچقدروسعش می رسید." ولی بچه های ما شیطنت ازجنس خیابانی می خواهند ودوست دارند جلو چشم همه وبرای شادی وباهم بودن وموسیقی شنیدن وبازی کردن وجفتک انداختن وخندیدن با هم وریسه رفتن ودست هم را گرفتن وترانه خواندن و... ونه جماع قطعی! چاه جمکران یک اعتقاد مذهبی وفرهنگ است وبسیاری دکترمهندس های مدرن وخوش پوش هم جمکران نوردی یا سایر زیارتگاه ها را دارند وارتباطی این همانی بین زندگی فردی یک مسئول با سیاست های درقدرت او نمی توان برقرار کرد هرچند عرف جهان بریک هارمونی دراین زمینه شهادت بدهد. قرینه ازمن خواسته ای من چه بگویم که شما راضی بشوی من که مثال درمقاله ام اورده ام وازجمله شادی نوروز امسال دروطن که کسی نمی تواند منکرشود که مردم زیادتری می خندیدند ومواظب سرک کشیدن گزمه محله ازپنجره های اتاق خواب هایشان نبودند. یا...هو
سلام
این آخرین پاسخ شما به محسن عزیز هیچ تناسبی با منطق خاص و نگاه نازک بین شما نداشت...
آن که دست در کاسه ی بازار دارد شاید روحانی باشد اما خاتمی نیست چرا باید به خاطر بغض نسبت به یک طبقه تمام افراد آن را شبیه به هم بدانیم؟...خاتمی مثل هر آدمی ایرادهایی دارد اما این یکی را ندارد ... در ثانی چرا بازار را منشا و منزلگاه نزول خواری بدانیم؟ .. این اصطلاح بیشتر ساخته ی قشر سنتی برای مسدود کردن راه گردش سرمایه است ندیدم در قشر تحصیل کرده ی روشنفکر کسی چنین غلیظ استفاده اش کند...اتفاقن همین دولت اخیر است که با چنین استدلالی از گردش کار بانک ها جلوگیری می کند و انحصار اقتصادی در تجارت و واردات ایجاد نموده.تولید را هم که خودتان بهتر می دانید
این خاتمی نبود که برای شادی حد و حریم تعیین کرد بلکه شریعتمداری و کیهانش کارناوال عصر عاشورا ساختند ...
نمی دانم از کدام شادی در ایران امروز خبر می دهید...نه در خیابان نه در تلویزیون نه در خانه ها من چنین چیزی ندیدم...شاید حوالی ما غم باریده باشد اما همین که می شنوم از شادمانه گی در برخی نقاط خبر می دهید خوش حالم....
دوست من شماانسان فرهیخته ای هستید شکی ندارم...اما دلیل این پافشاری در اثبات این آخرین نظرتان را نمی دانم...اتفاقا پیشنهاد من به شما نه ارائه ی راه حل و جست وجوی گزینه ی دیگر بلکه این بار کنکاش در فرهنگ و باورهای توده ای و بررسی نیروها و لایه های اجتماعی امروز است....شاید بهتر باشد همه ی ما کمی هم به تاریخ و روان شناسی احتماعی و جامعه شناسی روی بیاوریم و بازیگران سیاسی را به حال خود بگذاریم...من گمشده ی امروز را تولید اندیشه و باز تعریف بسیاری از معیارها و ارزش ها می دانم....مثلا چرا نباید راجع به همین واژه ی نزول خواری تعریف دقیقی بدهیم؟....چرا نباید راجع به مدرنیته،مدنیت،دین،اخلاق وبسیار موضوعات دیگر بحث کنیم؟
آسیب شناسی این جامعه و تاریخش بر عهده ی کیست؟...
همین است که تا حرکتی شکل می گیرد ناگهان تقاضاها به شکل سرطانی رشد می کند:خارج نشین به چیزی غیر از براندازی و ایجاد یک فضای کاملا آزاد راضی نمی شود و داخلی ها را عقب مانده و بزدل می خواند،روستایی شهری را بی بند و بار و بی ناموس می خواند و باتوم به دست می گیرد(همه ی باتوم داران مزدور نیستند)وتحصیلکرده به عامی فحش می دهد که گداگشنه است و دغدغه ی مملکت ندارد..
من جنگ امروز را بین لایه های اجتماع می بینم و حکومت را ناظر و بهره بردار این جریان و به طور قطع تشدید کننده ی آن...
حرف بسیار دارم و فرصت من و شما اندک...
اندیشه تان زایا
سلام عزیز ... یک دنیا ممنون از همراهی و ابراز لطف و مهرتان
سلام به روی ماهتان جناب مهندس معینی نازنین. قدم رنجه فروده اید عزیز وتشریف آورده اید. چون بحث فربه ما ایرانیان در جستجوی راه های "امید" درازدامن است و خواهد بود. وظیفه دانستم که قبل ازروده درازی مجدد به بهانۀ "امید نازنین" به شما بگویم که دوستتان داریم وبه تلاش شما افتخار می کنیم. یا...هو
با سلام به امید.
ازتعریف وتأییدتان نسبت بخودم "امید"وار وازجدا شدن راهمان دربلافاصله نا "امید" شدم.
ازتخصص ودانش جناب عالی بسیار آموختم. ولذا ازیک تجربه اموخته ام درحوزۀ ادبیات شروع می کنم:
1- نثرهرنویسنده ای چونان شناسنامۀ اوست لذا شناختن این شناسنامه برای ارتباط با نوشته های او ملزومی قطعی است. من کاریکاتوریزه می نویسم وبغیرازاینکه جوردیگری بلد نیستم بنویسم این عمد را هم دارم که کاریکاتور تفکربرانگیز و درگیرکننده است. لذا اگر دماغ آقای خاتمی را بزرگتر نشان داده ام یا گوش های سیدحسن آقا را ریزتر نشانه ای از بی احترامی ام نسبت به بزرگواران نیست کمااینکه درسرتاسروبلاگم تعرضی ازاین دست یافت می نشود ودرهمین جا هم با نوشتن خدابیامرز پشت نام امام خمینی خواسته ام این آدرس منتقل شود.
2- درمورد نزولخواری وشرخروحاجی بازاری وزندگی حجره ای و ازاین قبیل هم من قصد استفادۀ ضرب المثلی ونمونه شناسی داشتم وقبل ازاصرار برتطابق مصداق ها عین به عین. می خواستم دوتیپ تفکرمدرن وسنتی را نشان بدهم که یکی سنتی است وانسان را بیشتر باوجه عقل وانسان بودن او مورد هدف قرار می دهد ونگاه مدرن که انسان را ازوجه حیوان بودنش مهم می داند. بعبارت نزدیک تر می خواستم تفکر غالبی را نشان بدهم که نگاهی ممنوعه وحریمی وچهاردیواری اختیاری ومحیط بسته دارد درمقابل انسانی که حریمی بغیراز "حریم دیگری" برای انسان قایل نیست واورا چونان حیوانات درطبیعت وجنگل آزاد تعریف می کند. دراینجاست که من مرتب اصرار می کنم که عرصۀ عمومی شهر(مدرنیته) لاجرم باید دراختیار شهروندان باشد ونه حاکمان.
3- دروجه سوم اما من ازشخص آقای خاتمی که محبوبترین برای من بودند هنگام تاانتخاب دوم حتی. گله وشکایتی گنده دارم که چرا درحالیکه او جزیی از الیگارشی ایدئولوگ نبود ودرآن رده محلی ازاعراب نداشت آمد وگفت قرائت رحمانی می کنم ازدین تا شما رستگارشوید. او شاگردبودنش درحوزۀ فتوای دینی محل تردید بود ولی خودش را درنقش مجتهد جامع الشرایط تعریف کرد والبته کمترین مقاومتی هم نکرد. ومارا بخاک سیاه نشاند. البته که بحث زیاد است ودست روی دلم نگذار.
4- درمورد پیشنهاده تان برای راه حل که ازآن جز همان "اگاهی توده تنها راه رهایی توده"ی مهندس موسوی استنباط نمی شود کاملاً مخالفم. چرا که آموزش تئوریک توده یک نعل وارونۀ گنده است وازبداهت غلط بودن نیازی به بحث ندارد. توده ها فقط هنگامی ازنظر ذهنی ومحتوایی تغییر می کنند که قبلاً ازنظرعینی وشکلی درعرف جامعه نغییری رخ داده باشد-بحث بسیارمفصل است- واین تغییرات عینی وشکلی نیز فقط هنگامی قابل اتفاق افتادن است که هیئت حاکمۀ کشور نرم افزارمدرنیته (دنیا تغییر کرده است) را پذیرفته باشند. تا بتوانند دریک پروسۀ نسبتاً طولانی وبا تغییرات تدریجی درفرهنگ عامه ازجهت قالب ها ولذت های جدید توده را راضی به ترک عادات قدیمی وبسیار سخت جان خودشان بکند.
4- همۀ کشورهای مسلمان وراه طی شده نمونه های خوبی است که ببینیم با وجود داشتن هیئت حاکمۀ مدرن تراز فرهنگ غالب جوامع خود با چه کندی وزحمت ومرارتی مواجه هستند درعبوردادن توده ها یه یک گام به پیش توده. تاچه رسد بما که مؤثرترین الیگارک ایدئولوگ حاکم آیت الله صافی وعلوی وخامنه ای وجنتی ومصباح هستند که هنوز درانسان بودن زن شک دارند چه رسد به انسان ِحیوان بودنِ ِانسان ِمدرن. یا...هو
سلام طبق گفتههای آقای مهندس احمد علی هراتی نیک صنایع فولاد، بزودی کارخانههای ذوب آهن باید درشون را ببندند زیرا دولت نرخ برق را برای کارخانهها بالا برده است، و ما بهیچ وجه با آهن آلات وارد شده نمیتوانیم رقابت کنیم. ما اگر کورههای بهتری داشتیم بهترین آهن دنیا را میتونستیم تولید کنیم. اما متأسفانه همینطور که آقای هراتی نیک گفته ما بخاطر لج کردن دولت با دنیا و تحریمهای مختلفه، آهن را با هزینهٔ خیلی بالا تولید میکمنیم. بهترین نفت را داریم ولی نمیتونیم تصفیه کنیم. بهترین سنگ آهن را هم داریم ولی باید از خارج آهن بیاوریم .
ارسال یک نظر