۱۳۸۹ اسفند ۲۹, یکشنبه

کیست آن کش سر پیوند تودرخاطرنیست.

Sappho and Phaon

 

مردُم ِ دیدۀ ما جُز برُخَت ناظرنیست

دل سرگشتۀ ماغیرتورا ذاکرنیست.

اشکم احرام طواف حَرمت می بندد

گرچه ازخونِ دلِ ریش ومی ظاهرنیست.

بستۀ دام وقفس باد چومرغ وحشی

طایرِسدره اگردرطلبت طایرنیست.

عاشق مفلس اگرقلب دلش کرد نثار

مکنش عیب که برنقد روان قادرنیست.

عاقبت دست بدان سروبلندش برسد

هرکه درراه طلب همّت اوقاصرنیست.

ازروان بخشی عیسی نزنم دم هرگز 

زانکه درروح فزایی چو لبت ماهرنیست.

من که درآتش سودای توآهی نکشم

کی توان گفت که برداغ دلم صابرنیست.

روزاول که سرِزُلفِ تودیدم گفتم

که پریشانی این سلسله را آخرنیست.

سَرپیوند توتنها نه دل حافظ راست

کیست آن کش سرپیوند تودرخاطرنیست.

عشق ملتقای انسان. هنرملتقای عشق. انسان ملتقای هنر.
انسان ملتقای عشق.
نغمۀ شرقی ازحافظ شیرازی. 
رنگ بوم غربی ازLouis David فرانسوی
شاهد فروغ فرخزاد ایرانی
زبان حال دلقک ایرانی
تقدیم به عشق وشادی ایرانیان


بر روی ما نگاه خدا خنده می زند. 
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید... او که به لطف و صفای خویش
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست
کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم ... ما که طعنه زاهد شنیده ایم
مائیم ... ما که جامه تقوی دریده ایم
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب
زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکاره رسوا! نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام! ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما
عیدشما مبارک.

۱۰ نظر:

مژده گفت...

گر می فروش حاجت رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند
مارا که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دواکند
حقا کزین غمان برسد مژده امان
گر سالکی به عهد امانت وفا کند
گر رنج پیشت آید وگر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که این ها خدا کند
در کارخانه ای که ره عقل وفضل نیست
وهم ضعیف رای فضولی چرا کند
مطرب بساز عود که کس بی اجل نمرد
وانکو نه این ترانه سراید خطا کند
جان رفت در سر می و حافظ زعشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند


دلقک جوانمرد نازنین,در سال نو برایت آرزوی همه گونه خوشی و دلخوشی میکنم.
نام تازه ام را هم که در بالا میبینی از گلستان همیشه شاداب عقل و دانایی و عشق و شیدایی وراز جاودانگی شرقیمان چیده و به شما تقدیم میکنم. امید که قبول افتدو ببار آید.
هالوی پیشین

Dalghak.Irani گفت...

سلام مژده جان
به به ازاین نامت وبه به ازآن شعرت. خیلی زیاد دوستتان دارم وبرای شما سال شاد وزندگی دلخواهی آرزو می کنم. مرسی که غریب نوازی کردی ودلقک را به مهربانیت میهمان. امیدوارم که درسال جدید شاهد زندگی شاد وبهتری برای همۀ ایرانیان وبویژه درداخل وطن عزیزمان باشیم. عید شما مبارک. یا...هو

مک گافین گفت...

نوروز رخت دیدم ، خوش اشک بباریدم

نوروز چنین باران بار یده مبارک باد .

محمد گفت...

سلام بر دلقک شرقی!
پای کلام شیرین خواجه شیراز که وسط باشد هوس حکم می کند اظهار وجود و ارادتی کنم. می بینم هوای مهین غربستان نتوانسته طبع شما را کج و کوج کند و کماکان صاحب تشخیص در اصل جنس شرقی هستید.
همه ساله بخت تو پیرزو باد
همه روزگار تو نوروز باد.
ایدون باد!

Dalghak.Irani گفت...

سلام مک گافین نازنین.
مرسی که یادم کردی وبه جدل هایمان الف جدال نیفزودی که چنین است رسم بزرگان. نوروز برشما وبرهستی زمین وزمین هستی مبارک است انشاءالله. با امیدبه سرشاری زیبایی وشادی زندگی درسال آغازشده. با درودی مجدد وسپاسی بیکران ازلطف حضرت عالی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

محمد آقای محترم سلام
ممنون ازلطف مدام ومستدام شما به دلقک ایرانی. نوروز برشما وهرآنکس وهرآنچه دوست وآرزوی شماست مبارک باد. یا...هو

ناشناس گفت...

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنين روز غلام است
گو شمع مياريد در اين جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است وليکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر مياميز که ما را
هر لحظه ز گيسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هيچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شيرين تو کام است
تا گنج غمت در دل ويرانه مقيم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گويی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است
با محتسبم عيب مگوييد که او نيز
پيوسته چو ما در طلب عيش مدام است
حافظ منشين بی می و معشوق زمانی
کايام گل و ياسمن و عيد صيام است

سال نو مبارک دلقک ایرانی

Dalghak.Irani گفت...

Wow اینجاراببین. چه شوری، چه لذتی، چه عشقی. این دیگرازرؤیای دلقک هم فراتراست. سیرکم دارد ازخنده های رند ومبارک شما می ترکد بشادی وبگذاربترکد چشم حسود که نتواند دید این همه مهربانی وسالاری. ای ناشناسی که آشناترازهرآشنایی. سلامت را برروی تخم چشمانم تاخندادن خدای عبوس بی بهار وبی رنگ وبی عشق فخرخواهم فروخت وتا پشت مرزهای بی برگرد زندگی تعقیبش خواهم کرد بی بروبرگرد. مرسی ازتبریکت ومبارک ومستدام باشد این لذت نوروزدروطنم. یا...هو

MiM گفت...

آمدم به قصد عیددیدنی... چه خبراست اینجا... شرمنده... من حافظم را جا گذاشته ام... اما سعدیم همراه است و به یاد دلقک عزیز دفتر را باز کردم و باورت نمی شود که:
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
....
ما را سر دوست بر کنار است
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
برهم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه می رسد دست
سهل است جفای بوستان بان
شاد باشی و نویسا.
میم. بهار نود

Dalghak.Irani گفت...

سلام میم خوب وگلستان.
خوب هم شد که سعدی را داشتی وورودی مبارک داشت بادست شما به این سیرک دلقک دربهار که البته مفاخرایران خودشان یک بغل گنده بهارند. ممنونم وخوش امدی وعیدت مبارک. یا...هو