۱۳۹۰ فروردین ۲, سه‌شنبه

خنده ای ازاعماق جامعۀ داخل ایران گوشم را نوازش می دهد!

Una Mestiza by Juan Luna.jpg


حرف های خوشحالی دارم ازصدای لبخندی که ازایران می آید دراین شروع بهار ونوشدن روز! این یک حس است ازهمۀ آنچه دریکی ازنوروزترین نوروزهای بعد ازانقلاب ایران ازحس راحتی که بسیاری ازمردم دارند ازدارا وندار. وغرزنندگان هم البته هستند وممکن است پرسروصدا هم. ولی اصل برای من لرزشی است که درصدای اینان است واطمینانی که درخندۀ محتاط ولی عمیق توده های "عید خوشحال"! لذا تا پستی جدید بنویسم. این نوشته ام درشهریور 88 را باری دیگرمنتشرمی کنم تا بی مایه فطیر نباشد برای بازدیدگنندگانی که اخیراً با ما همراه شده اند ویادآوری برای دوستان قدیم که احمدی نژاد گذشته ازخوب وبدی که دارد. ولی بصرف تبدیل حاکمیت گروگانگیرسی سالۀ جمهوری اسلامی بلاتکلیف به حکومتی تصمیم گیر-حتی با حداقل معیارها- توانسته مردم را به یک لبخند پایداربرساند. والبته این ازبرکات لاجرم هر حکومتی است. اصل نوشته با کامنت های توضیح دهنده وگفتگویی را در"دلقک درصحنه" ببینید

برشی ازسخنرانی های یک لال

پیش فرض ناگزیر: هرچند"این همان"ی کردن رویدادهای تاریخ بشری می تواند دقیق نباشد وحتی گاهی به آدرس عوضی منجر شود؛ درسوی دیگر اما برای تحلیل وتفسیر وفهم همین رویدادها نیزگریزی ازاستفاده از این قیاس تاریخی نیست.

1- تاریخ بی رحم ایستاده است وشهادت می دهد که هیچ انقلابی نتوانسته است بدون استفاده از یک یاچند دوره حکومت استبدادی واسطه به حکومتی دموکراتیک تبدیل شود. انقلاب فرانسه بعنوان تنها انقلاب آزادی خواه تاریخ پس ازپشت سرنهادن چهار جمهوری انقلابی واستبدادی؛ تازه درجمهوری چهارم به بعد است که بارقه هایی ازدموکراسی را ثبت وضبط می کند. انقلاب شوروی سابق فقط بعداز مرگ استالین است که شروع به جایگزینی حکومت با انقلاب می کند وبعداز یک زایمان استبداد سخت و40 ساله به یک دموکراسی نیم بند رضایت می دهد. انقلاب چین نیز فقط بعد از مرگ مائوتسه دون می تواند انقلاب خودش را با یک حکومت استبدادی جایگزین کند ومنتظر دموکراسی در آینده راه بیافتد. تنها استثناء می تواند انقلاب! نیکاراگوئه باشد که خیلی زود فروپاشید ورژیمی با حداقل معیارهای دموکراتیک جایگزینش شد.- که البته چه در مورد انقلاب بودن تغییرات در نیکاراگوئه وچه درمورد چرایی ها وچگونگی های حوادث دهۀ 80 میلادی این کشورحرف وحدیث مستند بسیاری می توان شاهد آورد که بی اهمیت بودن خود" موضوع بررسی" مجالی به این نوشته نمی دهد-

2- در مورد ایران عزیز وانقلاب دینی اما دوگروه نظریۀ تمیز دهنده است: گروه اول و کثیری باور دارند که ایران بعدازپیروزی انقلاب اسلامی بلافاصله صاحب حکومتی مستبد، توتالیتر،الیگارشیک، تئوکراتیک و...شد. وگروه دوم و اقلیتی نیز مدعیند که ایران سی سال جمهوری اسلامی وبه دلیل عدم توفیق روحانیون ارشد شیعه در ترجمۀ"هژمونی فرهنگ دین رسمی=علت موجدۀ پیروزی انقلاب 57 " به" ایدئولوژی دارای حداقل مانیفست تکالیف اجتماعی= علت موجدۀ حکومت به ماهو حکومت"؛ نتوانست از مرحلۀ "هژمونیک" وارد مرحلۀ"ایدئولوژیک"َ شده وحکومت تشکیل بدهد.

3- معتقدان به نظریۀ " جمهوری اسلامی به مثابه یک حکومت" به جنبش سبز جوانان زیست خواه ایرانی با خوش بینی نگاه می کنند وباور دارند که این جنبش – با همۀ اما واگر هایی که هرکسی از ظن خویش شد یارآن - آخرین مرحلۀ "پیش دموکراسی" درایران است؛ وباید اگرهم باده ها را ننوشید حداقل آماده نگه داشت برای جشن عنقریب!

4- اما اقلیت معتقدان به" جمهوری اسلامی به مثابه یک انقلاب مدام" قبل از اینکه امید هایشان را به جنبش سبز بدوزند به سویۀ دیگر ماجرا خوشبین هستند. به سویه ای که حاکمان بالفعل قرار دارند وبا سبعیتی تمام در حال عبور از انقلاب به یک حکومت قرون وسطایی تمام عیار هستند. اینان که دلقک نیزجزو این دسته ثبت نام شده ام باور دارند که اگر انقلاب ایران بتواند از سزارین خونریز وپرمشقت جدید عبور کند وحکومت به ماهو حکومت تشکیل بشود؛ آن دورۀ واسط استبداد سخت برای عبور از انقلاب به دموکراسی شروع خواهد شد. واین کم دست آوردی نیست درطول سی سال بلاتکلیفی همگانی. ممکن است این دورۀ لازم وواسط استبداد خشن 80 درصد جمعیت کشور راراضی نکند ولیکن از نارضایتی صددرصدی مردم در همۀ عمر جمهوری اسلامی تا اینجا یک گام به جلو است. وناامید نباشیم اگر این دورۀ گذار در فرانسه چهار جمهوری طول کشیده یا در شوروی 50 سال. ما می توانیم با لحاظ دورۀ تاریخی اکنونمان این دوره رازودتر بپایان ببریم. 

5- متأسفم برای هزینۀ جانهای جانانمان در این معرکۀ مضحکه. ولی همین که بالاخره بعد از سی سال به احمدی نژادی رسیده ایم که می تواند"تصمیم به ماهو تصمیم" بگیرد. دست آورد بسیار بزرگی است. ولادت حکومت در ایران مبارک است. حتی امارت اسلامی!

6- وزیاد هم بدبین نباشیم به اقدامات احمدی نژاد چرا که او نه یک اسلام گرای بنیاد گرا که بیشتر یک پیغمبر سکولار است. اوتا اینجای کار توانسته است باند بسیارمخوف حسین شریعتمداری را باخود همراه کند وروحانیان ارشد عامل اصلی بلاتکلیفی 30 سالۀ مردم را به حاشیه براند. او دوستی به نازنینی اسفندیار رحیم مشایی دارد که حرفهای نابی می زند ودر فناتیک زدایی از دین گام های مهمی برمی دارد.

7- باور کنیم این اعتراف رهبر جمهوری اسلامی را که خودش را تحت هدایت احمدی نژاد خرسند یافته وبه مجید مجیدی می گوید برای دیدن بهشت او نیز چنین کند ومجیدی گریه می کند! 

8- من در گفتار خویش کاملاً جدی هستم. احمدی نژاد یک پیامبر مدرن وسکولار است. او نه تنها فوتبال را هم قبول وهم دوست دارد؛ بلکه خودش هم فوتبال بازی کرده است. روزی بچه ام از من راه حل مشکلات ایران را خواست. گفتم اگر به روزی رسیدی- چون به عمر من قد نمی دهد- ودیدی که حضرت آیت الله مشکینی- هنوز زنده بودند زنده یاد- رفته اند استادیوم آزادی وبعد از گل زدن همولایتی اش علی دایی از جایش بلند شده واز هیجان ناشی از پیروزی تیم ملی دستارش را یک متر به هوا پرتاب کرده است؛ مطمئن باش که از فردا صبحش ایران هم می شود یکی از 200 کشور جهان که گیجی مضاعف نداشته باشد.

9- سروران روشن فکروسیاستمدار- دوقطبی قدرت خواهان همیشۀ تاریخ- هم رضایت بدهند به کمی لیبرالیسم اجتماعی برای دلخوشی جوانان تا فرصتی بهتربرای این دموکراسی لعنتی با آن نتیجۀ نامعلوم!

10- بالاخره مسعود بهنود هم یک حرف بدرد بخور زد بعداز پیروزی انقلاب سی ساله: آنجایی که در پست قبلی رضایت داد به کمی موسیقی وسینما و"حلالیت هیجان در عرصۀ عمومی" برای جوانان ومن قیدمی زنم که در همان حد شبهای قبل از فاجعۀ رأی گیری در تهران ونه خدای ناکرده آن لیبرالیسم مخوفی که آقای خاتمی این قدر ازش می ترسید ومی ترسد -حتی بیش تر از امام جمعۀ محترم مشهد- که حتی نتوانست فاطمۀ رجبی را وزیر کند. ما که از او وزارت گوگوش را نخواسته بودیم. خواسته بودیم رفقا!؟ یا...هو

هیچ نظری موجود نیست: