۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

درباب استودیوگردی های شاهزاده رضا پهلوی؛ با تأسف!

Jupiter, Neptune and Pluto



1- لب ریخته های من ازسراضطرار ووقتی که نداریم برای مباحثه ها وجدل های طولانی ودراین وبلاگ فکسنی؛ باعث برخی سوء برداشت ها می شود گویا دربین اعاظم خواننده وچنین به باورآنان می آید که حقیرازسرمنفعت وزیانی شخصی، گروهی یا سفارشی به این یا آن ادم مشهورونامشهورمی پردازم ودرصدد کوبیدن یکی به ضرر دومی ونهایتاً از حیزانتفاع ساقط نشان دادن همه بنفع وسود شخص خودم است. لذا به بهانۀ تردد های شتابان واخیر شاهزاده رضا پهلوی ازاین استودیو به دومی وازآن رسانه به چهارمی توضیحی کلی را عرض می کنم تا خوانندگان به فلسفۀ پشت گفتارمن بیشتر واقف شوند تا بلکه ارتباط بهتری برقرارشود وکارمفیدی صورت پذیرد.


2- لب کلام ما دراعتراض به آخوند های سیاسی حاکم بروطن چیست. بنظر وفهم و دریافت من آن اصل بسیارمهم وحرف آخرما درمخالفت با حاکمان دینی این گزارۀ حیاتی است: "کاررا بکاردان سپردن". ترجمۀ این گزارۀ معروف چیست؟ یعنی اینکه هرکسی نقشی را بازی کند وبعهده بگیرد که درتوان ومشخصات وتخصص اوست." این نقش ازکجا می آید؟ ازتاریخ، ازعقبۀ موروثی خانوادگی، ازتخصص های اکتسابی، از توانایی ها واستعدادهای ذاتی، ازدانش های اندوخته، ازتجربه های گذرانده و.... به تعبیرسلبی می توان اینطورتوضیح داد که اگر ادعای ما این است که آخوند ودین در غیرجایگاهی که برای آن تعریف شده؛ نباید درسیاست نقش ایدئولوگ وانحصاری بعهده داشته باشد چون سیاست مدرن با دنیای قدیم ِچیره بر دین همخوان و قابل مدیریت نیست؛ بطریق اولآ خود ما باید به این نقش های درحدو اندازه های خودمان قانع ومتعهد باشیم. چه اگر ما هم ازدلقک تا شاهزاده بخواهیم طیفی ازنقش ها ورل ها را بعهده بگیریم همانی خواهیم شد که آخوند ها هستند: "سگ صاحبش را نشناختن"


3- مثال را که درنفی -چون قابل نقد نبود!- نامۀ سازگارا به آقای خامنه ای شروع کردم ناگزیربا نقش شاهزاده رضا پهلوی ادامه می دهم تا کاملاً جا بیفتد که مسأله حب و بغض شخصی نیست ودرد من مزمن است. شاهزاده رضا پهلوی بعدازمدتی ازورود به سیاست حرفه ای دربعد ازانقلاب منجربه سقوط پدرشان تصمیم گرفت بین شاهزادۀ مدعی تاج وتخت پدرماندن وتبدیل شدن به یک روشنفکرسیاسی دموکرات و دموکراسی خواه، دومی را انتخاب کند وکرد ولخت شد ووارد گود شد. وشروع کرد کشتی گرفتن ازاین گود به گود بعدی وتا آنجا پیش رفت که دراسفند سال 89 هر دکمه ای را فشاردادی یا هرپیچی را پیچاندی به هوای رسانه ای قوی یا ضعیف، طنزیا جدی، معتبریا نامعتبر، خوشنام یا بدنام و... شاهزاده رضا پهلوی تنها تصویر ممکن دریافتی باشد. که درمقام روشنفکرسیاسی اعلام موضع می کند وازحاضربه همکاری با موسوی وکروبی گرفته تا "اگردریک انتخابات آزاد مردم ایران رژیم جمهوری اسلامی فعلی را تأیید کردند من هم تسلیم خواست وارادۀ آن ها خواهم شد" و... جلو بیاید.


4- خب این حرف های ایشان را چندین ده هزارنفردیگر هستند که می گویند؟ موافق باشید که مستند بگوییم بیشمار. که اگرکف شان را دربچه های کاربرسایت بالاترین بگیریم سقفش می رسد به محسن سازگارا وهمۀ روشنفکران سیاسی فعال درعرصه های مجازی وحقیقی. پس این نقش وارونه ای که ایشان انتخاب کرده اند می خواهد بکدام مزیت افزوده دراین حوزه نایل شود. یک پاسخ این است که چون ایشان عنوان شاهزاده دارند وازعقبه ای معتبرمی آیند حرف عمومی اززبان خاص او هم برد دارد و هم نتیجه بخش خواهد بود. دراین جاست که من با این پاسخ بسیار مشکل دارم. چون دموکراسی درنظریه وقبل ازبالفعل شدن وقوام یافتن وبه بهره وری رسیدن یعنی "هرج ومرج فکری". یعنی اینکه هرکسی هرجوری که دلش خواست می تواند فکر کند وبگوید وبنویسد و....  وچون درمرحلۀ اپوزیسیونی وقبل ازتوانایی برپایی صندوق های رأی -بویژه دروضعیت خاص امروزایران که هیچ حزبی هم قادر به تشکیل وتبلیغ وجذب وجلب عضونیست- حتی نمی توان اقلیت واکثریت این "افکاردرهرج ومرج" را سنجید لذا تنها حاصلش می شود "ضایع وتباه کردن شخصیت قابل انتظار ازافراد". بعبارت دقیق تر شاهزاده درمقام روشنفکر به این معناست که ایشان بعمد ونیت آمده است شاهزادگی اش که هویت موروثی مهم وقابل اتکایی برای اوبوده وابگذارد وبنام آقای رضا پهلوی روشنفکر که هویت عام و دستمالی شده ایست شناخته شود. خب درچنین حالتی است که ایشان باید ازسرصف مشخص مدعیان سلطنت پدرش به ته صف مدعیان مشروطه خواه تا جمهوری خواه وتا دین خواه وتا مارکسیست وتا آنارشیست وتا زیردست وپای کاربران سایت های اجتماعی تغییرمکان وشأنیت بدهد. ومتأسفانه داده است.


5- اگرخوب به طیف فعالان خارج ازکشور نگاه کنیم این سندرم هرکسی خودش را در هرنقش نا متناسبی با مهمترین توانایی های بهره ورخود تعریف کردن مختص رضا پهلوی وسازگارا وفلان روزنامه نگاردرجه چند وفلان وزیرازاصل افتاده وفلان دلقک پیرنیست. سوگوارانه باید اعتراف کنیم که اگر آخوند ها چون نتوانستند از هژمونی دین یک ایدئولوژی استخراج وحکومت تشکیل بدهند کشوررا دروضعیت اضطراری سی ودوسالۀ "سگ صاحبش را نمی شناسد" به تباهی کشاندند؛ مخالفان آنها نیز که داعیۀ مدرن بودن وروشنفکری ودرس آموختگی وهمۀ اسم ها وایسم های پرطمطراق ودهان پرکن را دارند؛ وضعیت بهتری ازآنان ندارند. وچون همانطورکه گفتم این طرف ودراپوزیسیون امکان وزن کشی حداقلی هم نیست. لذا فلان آدمی که حتی دریک سطرنوشته اش چندین غلط املایی پیش پا افتاده دارد پاشنۀ دهانش را می کشد وهرآنچه می خواهد می گوید واسمش را می گذارد شفافیت، دموکراسی، تبادل افکار وازاین مزخرفات که همه شاهدیم. نه بزرگی ونه کوچکی ونه تخصصی ونه حرمتی ونه احترامی ونه هیچ معیاردیگر. فقط کافی است یک کیبورد داشته باشی و موجی که تورا منتقل کند روی صحنه!


6- درصورتیکه درمثال مصداقی این نوشته، شاهزاده رضا پهلوی اگر مثل همۀ شاهزادگان طول تاریخ -چه قدیم وسلطانی مثل خودمان وچه جدید وپارلمانی مثل بریتانیا- دورازدسترس عام وخارج ازمناسبات دستمالی شدن باقی می ماند؛ حداقلش این بود که برای هواداران جان برکف سلطنت پدرش نقطه قوتی بود درمبارزه وهم اگر تا آخرعمرش نمی توانست مجدداً به سیاست فعال کشورش برگردد شاهزاده می ماند وبا حرمت. اینکه شما بخواهی هم شاهزاده باشی درقوارۀ رهبری ووارٍث پدرت و هم دربرنامۀ پارازیت وازاین قبیل پهن بشوی زیردست بچه ها کمی تاقسمتی نعل وارونه زدنی است که پوزیسیون واپوزیسیون هردو دارند می زنند ولذا تا چنین است وضع درهمین حالی که بتعادل رسیده خواهد ماند: "آخوندها درقدرت وثروت/ روشنفکران درعسرت وحسرت" یا...هو

۱۶ نظر:

نوروزی گفت...

سخت نگیر آقا دلقک این شاهزاده نوه آن رضا ماکسیم است و منتظر که سر و گردنش دوباره توجه اربابان انگلیسی را جلب کند همانطور که هیکل نخراشیده بابا بزرگش کرد, و دری به تخته بخورد و بشود شاه رضای سوم! سازگارا هم با وجود شهامت و شجاعت و هزینه دادن سرش هنوز در سفره اسلام گیر کرده و نمیتواند خودش را رها کند . میدانم این دو را بعنوان نمونه گفتی وگرنه بسیارند اینگونه آدمها. اما خدا را چه دیدی , اینان که البته از ما پیرو پاتال ها باهوشترند, میدانند که کافی است نامت هر روز به بهانه ای سر زبانها باشد حتی وقتی حرفی برای گفتن نداری که زمانه زمانه ای است که یک روز نامت نباشد یکی دیگر جایت را خواهد گرفت.بنابراین تا تنور داغ که چه عرض کنم نیم گرم است نان را باید چسباند. با همه اینها خودمانیم نفهمیدم چرا مرثیه برای شاهزادگی نوه رضا ماکسیم میسرایی؟ کدوم شاه کدوم شاهزاده؟ بگذار طفلک خودی نشان بدهد بلاخره تا حرف نزند اندازه مخش دستمان نمیاید و نسل جوان که صد هزار بار از ما باهوش ترند مو را از ماست خواهند کشید وسط الدرم بلدرم شاهزاده؟؟؟؟؟؟ روشنفکر شده دموکرات منش خوش پوش و بد ترکیب.

Dalghak.Irani گفت...

عزیزجان نوروزی عزیز.
سلام وخیلی ممنون ازکامنت تان. عرض می کنم خدمت حضرت عالی که حقیر ترجیح سیاسی خاصی ندارم. من فقط مخالف حکومت ناشدنی بنام دین هستم وهرنوع ایدئولوژی غیرازلیبرالیسم که اگر بشود آن را هم متسامحاً نوعی ایدئولوژی نامید که نیست. ازجمله من هواداردموکراسی هرنفریک رأی هم نیستم بویژه درکشورهای اسلامی آنرا قابل پیاده کردن مفید نمی دانم. حداکثر ترجیح من یک نوعی ازدموکراسی تخبگان است اگربشود درست طراحی کرد برای ایران فعلی. درمورد رضا شاه عقیده ام با شما متفاوت است وایشان را مرد بزرگ ودموکراتی می دانم که نخبگان طرازاولی را بکارگرفت وبا استبدادی فکرشده وطراحی شده ایران را بجایی رساند که روحانیان سی ودوسال است می خواهند برگردانند بدورۀ فتحعلی شاه قاجاروهنوزنتوانسته اند. دربارۀ تأسفم برای رضا پهلوی هم دومورد مدنظرم بوده یکی اینکه ما یک شاخۀ فشارسازماندهی شده ازسوی سلطنت طلبان را برژیم روحانیان ازدست دادیم ودو دیگر اینکه اگر رضا پهلوی درجایگاه تعریف شده اش می ماند چه بسا خانواده اش اینقدر قربانی نمی داد که ازجمله خودکشی خواهر وبرادر جوانترش. چون که خانوادۀ پهلوی نباید به چندین خانوادۀ هسته ای ومدرن تقسیم می شدند وباید بصورت فامیل متمرکز مثل خانواده های فامیلی قدیم زندگی می کردند. البته تقصیر بیشتر متوجه مادرشان خانم دیباست که اتوریتۀ یک ملکۀ درباری را هیچگاه پیدا نکرد وعلتش هم برمی گردد به اینکه ایشان با فرهنگ ملکه شدن نه تربیت شده بود ونه ویژگی هاوجاه طلبی هایش را داشت. والبته یکی ازدلایل سقوط شوهرش هم افکارفمینیستی وفرانسوی اوبود که محیط بشدت سنتی ایران را با خیابان های پاریس اشتباه گرفته بود. بهرحال اینک که دیگر ان سبو بشکست وآن پیمانه ریخت ومرثیه خواندن هیچ آدم مهمی هم کارسازنیست تا چه رسد به دلقک پیر. بیشتر سعی می کنم بگویم که چقدرمهم است که سیاستمدار بداند نقاط ضعف وقوتش کجاست وازکدام شیوه مبارزه باید برای رسیدن به اهدافش استفاده بکند. درمورد محسن خان سازگارا هم همین بود واست که فعال سیاسی اولین خصیصه ای که باید داشته باشد جوگیرنشدن است وبا حساب کتاب ومبتنی برواقعیات نقش بازی کردن. البته من درحالی این مرثیه را می خوانم که اگررژیم پهلوی سقوط نمی کرد به احتمال بنده هم الان نبودم که این روده درازی هارا بکنم وپیش استادان فنی چون جناب عالی درس پس بدهم. بازهم ممنونم وشب برشما خوش. یا...هو

نوروزی گفت...

دلقک عزیز , اشکالی ندارد که شما ترجیح خاصی ندارید برای حکومت آینده ولی با اجازه ما داریم, خیلی, و مار گزیده ایم و از ریسمان سیاه و سفید ترسان. میدانم شخصا خیلی دموکرات هستید اما دموکرات خواندن رضا ماکسیم وحشتناک است واقعا , نمک به زخم پاشیدن و خاک در چشم کردن است.آخر هنوز خیلی نگذشته از آن وقتها, مردک برای تصاحب چند پارچه آبادی و مالک شدن و برای رقابت با شازده های قاجار تا توانست کشت و زندانی کرد, مجلس را خفه کرد تا بتواند نفت را به اربابش برساند حالا چند دانشگاه و ساختمان هم ساخت عینهو این جمهوری اسلامی با دانشگاه آزادش که توی هر دهکوره ای هم پیدا میشود و اتوبانهای سرتاسر کشور و شهرهای بزرگش .خیلی ها میگویند ایرانیها حافظ تاریخی ندارند بهتر است بگویند که دارند و روشنفکرانشان مانند دلقک سعی میکنند این حافظ را پاک کنند. خلاصه شاه و دموکرات بودن آنهم رضا ماکسیم و پسرش , اینها را بگذار برای انشااله در یک شوی زنده تلویزیونی برای مخلسهای لس آنجلسی بگویی که برایت غش وضعف بروند نه خوانندگان یک لاقبایت که از شاه و شیخ یکسان زخم خورده اند . از اینها گذشته چه سری بین خودکشیهای جوانان خانواده با فعالیت سیاسی داداش بزرگشان میتواند وجود داشته باشد و چه اصراری دارید که خانواده رضا ماکسیم را واقعا سلطنتی هم سنگ خانواده های قدیمی اروپایی یا خدا نکرده ساسانیان و هخامنشیان بدانید . تاسف بار هم نیست خنده دارد. و جالبتر اینکه سقوط شاه و خودکشی فرزندانش را به گردن فرح میاندازید.واقعا که اینترنت فضای محشری است و آدم با انواع واقسام افکار روبرو میشود و هاج وواج میماند. شب شما هم خوش و روزتان هم.
ارادتمند شما ,اگر چه با عقایدتان از سیر تا پیاز مخالفت کردم
نوروزی

Dalghak.Irani گفت...

آقای نوروزی عزیز
فیلسوف مرتضی مردیها که با افتخار تابلواش را زده ام بالای سردرسیرکم فیلسوف نامتعارفی است که نه رقبا جرأت نزدیک شدن به اورا دارند ونه رفقا می توانند آرای بسیار ساختارشکن شان را بردبار وپذیرا باشند. منتها هردورقیب ورفیق یک مشکل مشترک دارند آن هم این است که اعتراف می کنند نمی توانند خدشه ای به فلسفۀ مردیها وارد کنند.
منظورم ازمثالی که ازمرادم آوردم فقط برای علاقه ام به تجدید نامش بود ونشان دادن آرای متفاوت وگاهی ساختارشکن که اگرهم نپذیریم برحسب بسته بندی پیشینی مغزمان است ونه ضعف استدلال ومنطق وملزومات علمی طرف مان. والا شأن ایشان اجل ازسیاست جزیی است وهیچ گونه ارتباطی هم بین مواضع وگفته های من با حضرت شان نیست. من فقط خواننده نه چندان نکته بین وباهوش چندرساله ومقاله وکتاب دردفاع از عقلانیت فیلسوف مردیهابوده ام وراه براه خودم را می مالم به دامن کتشان بلکه با سواد وبا کمال بشوم. این مقدمه را گفتم که فقط تفاوت آرای متفاوت را بیان کرده باشم که برای شما فرح بخش بوده درفضای مجازی وچه خوب. چون ازنظرمن غایت انسان لذت است ولذت با خنده شروع می شود وبه خنده هم پایان می پذیرد. حالا ورق بزن بروصفحۀ بعد...

Dalghak.Irani گفت...

ادامه من ونوروزی ازصفحۀ قبل: -چه با مسما درنوروز-
1- من درمورد سیاست مداران برمبنای زندگی عمومی وسیاسی شان وعملکردشان حرف می زنم. ونه حوصله ونه رغبتی برای کنکاش درفساد وصلاح شخص وزندگی خصوصی واستفاده شان ازقدرت برای مطامع خانوادگی ونفع شخصی و... ندارم. چون اولاً مهم نمی دانم چون که مجموعۀ دزدی های اینها اگر قابل اثبات باشد دربرابر بودجه هایی که باید برای آبادنی وزندگی مردم مدیریت بکنند رقم پول خردی بیشتر نمی شود وما بهتراست که ببینیم یارو با ثروت کلان که برنامه ریزی وپیشرفت کشور بوده چه کرده است. والا بعدازسقوط هرحکومتی ده تا خاله خانباجی پیدا می شوند که چهارصفحه تاریخ ژورنالیستی بنویسند برای قالب کردن به ملت که بعله علت بدبختی هایتان را پیدا کردم وآن این است که برلوسکونی زنباره است! ضمن اینکه این جورروایت ها همه رقم جعلی وازروی حب وبغض است ضمناً تصویر درستی نمی توانی داشته باشی ازاوضاعی که جبرآ زمان ومکانش درحال حاضرموجودنیست وتوداری درزیستی متفاوت قضاوتی برای فرهنگ وزمانه ای متفاوت می کنی. این یک جواب برای همیشۀ فساد مالی وشخصی سیاستمداران. با ویژه ای که جهان عقب مانده نصیب دارد هماره.
2- دموکرات هم ازنظر حفیر یعنی سیاستمدار قوی وهمه فن حریف. خب رضا شاه اینجوری بود دیگر مگرنبود؟ اسم ها را ببین داور، تقی زاده، ذکاءالملک فروغی، مصدق السلطنه و...الا ماشاء الله بشمار استخوان درشت ترین شخصیت های تاریخ مدرن ایران که کارگزارش بودند وهرکدامشان یک غولی ازایده واستقلال رأی وسماجت وخودرأیی. خب رضا شاه وقتی به این شخصیت ها ریاست می کرده که نمی توانسته بگوید بودورکه واردور لذا مجبور می شد با آنها مشورت ورایزنی کند. دموکراسی هم یعنی مشاوره برای تصمیم خوب دیگر. بلی عرض کردم که ایشان دیوانی بشدت متمرکز ومستبد تدارک دید وبخوبی آنرا اداره کرد وکشوررا جلو برد. ولی استبداد اجرایی دلیلی برای دیکتاتوری فردی نیست کما اینکه اینک دموکرات ترین کشورهای غربی مستبدترین سیستم های اجرایی را اداره می کنند. مقولۀ تصمیم سازی تا مرحلۀ تصمیم گیری فقط درحیطۀ دموکراسی است. بعد ازتصمیم فقط با استبداد وقاطعیت است که مدیریت ممکن می شود.
3- البته دیکتاتوری بسیار بد است ومن هم مخالف بنیادی آن هستم وپسر رضا شاه را که شما رندانه به اتهامات من اضافه کرده ای تااندازه ای وبدلیل ضعف ذاتی شخصیتش (چون رضا شاه درتربیت شاهزادگی ایشان کم نگذاشته بود برسم روزگار) دیکتاتوربود وازبکارگیری عناصر بسیارکارآمد وسرترازخودش ومستقل ابا داشت که آخرش هم قربانی همین ضعفش شد. ونمونۀ ای بدتر دیکتاتور می شود احمدی نژادکه نه قوت ذاتی دارد ونه درس سیاست مدرن خوانده ولذا ازهرنوع آدم قدبلندی بشدت می ترسد وواهمه دارد وبه حریمش راه نمی دهد ازترس اینکه آدم حسابی بله قربان گو نمی شود. خلاصه می گویم که بروم بخوابم.
4- درمورد دربار بودن دربار رضا شاه هم نه درحد واندازه های دربارهای ریشه دار غربی ولیکن درحد متعارف وممکن یک سلسلۀ تازه تشکیل یافته رضا شاه فراتراز ممکن هم عمل کرده بود. چون اوهم یک نابغۀ ذاتی مدیریت وفرماندهی بود لذا بشدت خوب می توانست کپی برابراصل کند وکافی بود یکبار سندی را ببیند ودربارش را مطابق اصل بچیند. لذا نسل دوم این دربار که به شاهی رسید اندرونی پادشاهی خوبی داشت. واگرمی توانست شاهانه ازمیراث پدرش حفاظت کند اولاً سقوط نمی کرد وثانیاً دربارش درمهاجرت هم طوری فرونمی پاشید که دختر وپسرش ازبی پناهی خودکشی کنند. البته که فرح یک دختر معمولی زیبا وخاکی ونا مناسب برای ملکه بودن بود.
5- واین جمله که زیاد بتاریخ وبظلم های پادشاهان ودیکتاتوری آنان وبدبختی ماها وازاین قبیل فریفته نشویم. رضا شاه اگراربابی داشت می توانست متحدین جنگ جهانی دوم باشند ونه انگلیس. ورضا شاه برعکس تحریف معاندان درتاریخ خودش را درآخرین لحظه فدای وطنش کرد آنجاییکه تصمیم گرفت بجای مقاومت منجربه شکست وویرانی حتمی درمقابل متفقین کشوررا بدون جنگ تسلیم کند تا حداقل چیزهایی که با خون ودل ساخته ویران نشود برای فردایی که دشمن کشوررا تخلیه کرد. وخیلی بخودمان غره نشویم که مابهترین رعیت ها بودیم وبدترین ارباب هارا نصیب برده ایم وبرای خودمان زنجموره بزنیم. درجهان اسلام تنها یک سیاستمدار عاقبت بخیرشده ازسوی ملتش که آنهم اتاتورک بوده وکشورش هم می بینید که گل سرسبد کشورهای اسلامی است. اگر سیاستمداردیگری درکشورهای اسلامی ازقدیم تا جدید سراغ داشتی که ازسوی ملتش بخاطرخدماتش قدردیده وبرصدرنشسته همین جا بگذار تاسیه روی شوم اگر غیرازایران ومردمان مان کلامی به منفعتی بچرخانم. ولی باید منصف بود. همین. یا...هو

نوروزی گفت...

امشب دوباره بیخوابی به سرم زده . پیری است دیگر وگفتم باز بیایم سر به سر شمابگذارم که ای رفیق فیلسوف من. مرتضی مردیهای ساختار شکن را به رخ ما میکشی از اونشان میاوری که چه؟که ما بترسیم و خفه خون بگیریم؟ چشم , فقط یک نکته: ایراد من به شما(در واقع به دموکرات بودن رضا ماکسیم)کجایش فلسفی بود ومن دور از جان شماازوقتی سروش فیلسوف خوانده شده دیگر از شنیدن نام فیلسوف مو به تنم سیخ میشودو تنها چند نکته تاریخی را گفتم و بس . حالا پرسش این است که واقعیت تاریخی را هم میشود با فلسفیدن از بین برد؟ آه البته البته از این موجود یک سر و هزار سودا هر چه بگویی بر میاید. به قول آن فیلسوف زیباو شاید آخرین فیلسوف عهد قدیم فلسفه نباید فقط جهان را تفسیر کند بلکه باید تغییر دهد. تغییر نام دیگر تحریف هم میتواند باشد و آن هم میتواند به پیروی از مردیها ی ساختار شکن توسط مرید دموکراتشان دلقک عزیز, به دموکرات گشتن رضا خان بیانجامد.
چه شاهکاری ! هورا !!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

جناب دلقک عزیز لطفن غلط ننویسید حیز انتفاع به این صورت صحیح است حتمن رساله عملیه زیاد میخوانید این چندمین بار است که غلط مینویسید

نوروزی گفت...

ناشناس عزیز , شما که خوب غلط میگیرید بفرمایید رساله عملیه چی هست؟

Dalghak.Irani گفت...

نوروزی جان
حرف خاصی نمانده وخواننده ها به اندازۀ کافی مصالح برای به نتیجه رسیدن خودشان دارند. فقط خواستم بگویم که ازفیلسوف محبوبم اگرشروع کردم نه بخاطر فلسفی بودن بحث خاندان پهلوی ورضا ماکسیم شاه واین حرف ها بود بلکه فقط برای نشان دادن سختی پذیرش آرای نامتفاوت با ذهنیت ساخته شده مان ازیک امرفلسفی یا تاریخی یا علمی یا حتی بازی که قبلاً وطی فرایند آموزش های گوناگون درسی ومحیطی ورسانه ای به آنها خوکرده وباورکرده ایم. همان ترک عادت موجب مرض است بازدارنده وبدبخت کنندۀ شرق عالم! والا ما کوچک شما هم هستیم وبقول خوانندۀ کامنت پایینی غلط بکنیم که غلط بنویسیم وبخواهیم پز نادانی خودرا با استنادبه مرادمان بدهیم. بسیارممنونم که باهم گفتگوکردیم. مرسی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

اوخ گوشم!
جناب ناشناس عزیز. نمی شد این غلط مارا همان باراول می گرفتی تا ما تکرار نکنیم وهم باعث آبروریزی سوادخودمان نشویم وهم شمارا اینقدر عصبانی وناراحت نکنیم با تکرا ر غلط مان. سلام. شوخی کردم وحرفت نوش بود وبلافاصله تصحیح کردم وخیلی زیاد ممنونم ولی اگربازهم خطای دیگری کردم ازهمه خواهش می کنم زودتذکربدهند تا اصلاح کنم. دوستتان دارم وممنونم که یادآوری کردی. یا...هو

ابراهیم سالک گفت...

پس از ده سال تجربه ی زندگی‌ در ناامنی‌، جنگ، قحطی، دزدی، قتل و غارت و راه زنی‌، در بحبوحه ی جنگ جهانی‌ اول و "هر کی‌ هر کی‌ سیاسی" و ناکار آمدی‌های لاجرم حکومت مرکزی در آن سال ها، تبدل رای مشروطه خواهانی چون تقی‌ زاده- به نفع استبدادی به ازای حکومت مرکزی مقتدر و کارآمد قابل فهم است. این که تقی‌ زاده ی رهبر انقلاب مشروطه ی صادر کننده ی آن احکام سنگین به جرم "فقط شاهزاده ی قاجار بودن" پس از ۱۵ سال می بایست آن نطق‌های آتشین را در مجلس ملی‌ به نفع استبداد رضا خان انجام دهد، هنر رضا خان نبود، درک عمیقی بود که این مرد- و اکثر قریب به اتفاق سیاسی کاران- از عمق مشکل بالفعل ایران آن روز داشتند.

این میل و خواست عمومی‌ روشنفکران و سیاسی کاران آن روزگار، مبنای سر کار آمدن و کار آمدی دیکتاتوری رضاخانی و اعتماد رضاخان به روشنفکران و همکاری روشنفکران با دیکتاتور و سازندگی‌های حیرت انگیز در ادامه ی مملکت در آن دوران بود- البته بدون آن که بخواهم نقش کاریزما و شخصیت رضاخان به عنوان دیکتاتور را کوچک کنم؛ هر چند به همین ترتیب می‌توان توضیح داد چرا آن سال‌ها شخصیت رضا به عنوان دیکتاتوری سازنده می‌توانست شکل بگیرد، و چرا سالیانی بعد زمان برای بر ساختن دیکتاتوری مقتدر از محمد رضا فراهم نبود، فرق چندانی هم نداشت که تربیت کودکی شاهزاده وار باشد! کما این که پدر از چنین تربیتی‌ بی‌ بهره بود-.

Dalghak.Irani گفت...

سلام آقای ابراهیم سالک
خیلی ازشما ممنونم که کوچکی رضا شاه را به بزرگی تقی زاده بخشیدید وحتا بین دو(-) درحاشیه گفتی رضاشاه هم کاریزمایی داشته البته و...
بعد هم خیلی ممنون که فقط مشکلات ناشی ازجنگ جهانی اول وهرج ومرج ناشی ازانقلاب مشروطه اشاره کرده ای ودیگریالازم ندیده ای ویا حوصله نکرده ای که توی تاریخ کشوربورکینافاسوی آنموقع-نمی دانم اسمش چه بوده است-بگردی ببینی ساری ازدرخت نپریده یا آشی سردنشده که بتواند دلیلی بربی عرضگی ودیکتاتوری رضا قلدر باشد وشما نقلش کنی. یا مثلاً اتفاقی دردورۀاول زمین شناسی باعث نبود که رضا پالانچی سوادکوهی ازپشت کوه بیاید وپالان برپشت حاکم مردمی که ما باشیم والبته سه هزارسال تاریخ مدون هم داریم وبا شاه هم پالوده نمی خوریم وبه باسن مان هم می گوییم دنبال ما نیاید که بومی دهد شده. نه واقعاً تعارف نکن چون بالاخره ما باید هرجورشده ثابت کنیم که همۀ حکام این 3000 سال تاریخ اگرنفراول بوده اند حتماً ته شان باد می داده. کوروش بدبخت هم نه ازدست ما مصون مانده که آن سفال هایی که امریکایی ها کشف وترجمه ونگهداریش کردند نجاتش داده البته نه ازدست اخوند های دین عبوس که ازدست روشنفکران بی دین عبوس.
مردی که ازسربازی به سرداری رسید وانگاه به التماس درباروزیرجنگ شد وطی چه پروسۀ غمباری درمدیریت انروز خواستند که نفراول باشد وبا فروتنی نپذیرفت تا اخرش رضایت داد که اگرممکن است رییس جمهوربشود عوض پادشاه ولی مگرمی شد سایۀ خدا برملت شیعه نباشد وفخرعالم وادم مدرس پادرمیانی کرد وچه التماس ها که بیا وشاهی را قبول کن. وکرد وپادشاه خوبی شد ورهبر درجه اولی شد. کشوری را که بعد ازیکپارچه کردنش توسط سرسلسلۀ قاجاراقامحمدخان مقتدروباعرضه درقالب "ممالک محروسۀ ایران" که توسط اعقابش بگائیدن داده شده بود وهرگوشه اش شیخی واربابی نفس کش می طلبید درقالب مدرن ونه ممالک محروسه که "کشورایران" به یکپارچگی ووحدت وناسیونالیسم رساند وووو
می دانید مشکل مان چیست. دیگرباید اعتراف کنم که آدم های کوچکی هستیم با ادعاهای خیلی بزرگ وهمه هم پهلوان پنبه. آن وقت می خواهیم اولاً رهبران بزرگی ازبین این آدم های کوچک برخیزند وهروقت هم تصادف وشانس ودست غیب وهرکوفت وزهرماری کمک کرده که یک آدم قدبلند دربین مان متولد بشود اولین کاری که کرده ایم اوردن اره وقطع پاهایش بوده است که بگوییم ما هیچ وقت یک رهبر شش دانگ نداشته ایم درصورتیکه همیشه ملتی شش دانگ بوده ایم.
شما درست می گویی شما مسطوره ای ازما ایرانیان ازخودراضی وعزیزبی جهت هستی که مأموریت همه مان ازحیزانتفاع ساقط کردن واخته کردن سالاران مان وازاین طریق اخته کردن تاریخ مان است. ببین هیچ ملت دومی دردنیا سراغ داری که ازتاریخ خودش به اندازۀ ما متنفرباشد وبد بگوید. وآنوقت ما منتظر تخم دوزرده ای هستیم که خواهیم گذاشت. درحالیکه ملت بدون افتخاردرتاریخ معاصرش ونه سفال های عهدموسی پیامبر- البته اگراینقدردورنبود وتقریباً ارتباطی هم با ما امروزی ندارد ازنظرخون ونژاد و...- ملتی نازا وعقیم است وابتدا باید تلقیح مصنوعی بشود برای بارش. یا...هو
تخلیه نشدم:
راستی جنابان تقی زاده که هم آخرت شناس طلبه بود وهم فرنگ شناس روشنفکر یا ذکاء الملک فروغی که اصیل بود وبسته به الیگارش قاجار و... چرا استخوان درگلوحاضرشدند سیادت رضا ماکسیم را قبول کنند وخودشان آستین بالا نکردند پس ازسیدضیاء که کشوررا نجات بدهند. لابد برای اینکه دولت فخیمۀ انگلیس شاهین بخت پروازداده بود بالای البرزکوه و ان پرندۀ بدبخت ونمک ناشناس هم رفته بود نشسته بود روی دوش رضا پالانچی درپشت کوه ودولت فخیمه هم که خرافاتی وسنت گرا بودنش معروف است تصمیم گرفته بود که الا وبلا این رضای بی سواد پشت کوهی باید بشود رییس وسرحرف بریتانیای کبیرهم که نمی شد حرفی زد و... بابا تورا خدا بس کنیم این لاطا ئلات تحقیر مفاخرمان را. البته اول باید بگوییم رضا خان نفراول بهترین زمانه بود ودرپشتش به همۀ مفاخرمان درزیردستش که ایران را ساختند افتخارکنیم نه اینکه چون همه خوب بودند ومی فهمیدند آمدند یک نفهم را رییس خودشان کردند که کشورشان را ازنا امنی وهرج ومرج وعقب ماندگی نجات بدهند.
درمورد محمد رضا هم ارتباط برقرار نشده است. من گفتم که محمد رضا جنم وشخصیت ضعیفی داشت وتربیت درجه یک رضا شاه هم نتوانست این ضعق ذاتی را برطرف کند واو بهمان خصلت شخصیت ضعیفش دیکتاتورشد وقربانی دیکتاتوری خودش وداستان ادامه دارد کماکان. ما خوبیم ولی هیچگاه مردی مرد دربین مان پیدا نشده است که نفر اول خوبی باشد و ما هنوزهم خوبیم ومی دانیم که همه را باید سرنگون کنیم ونگذاریم یک نقطه اتکایی درتاریخ گذشته مان بماند بغیرازمصدق شکست خورده وامیرکبیر کشته شده که بتوانیم به او ببالیم وحرکت کنیم که کاری برای خودمان ببافیم. دوباره یا...هو

ابراهیم سالک گفت...

آدرس من در توجیه ظهور رضا خان نه به خانه ی توطئه ی انگلیس، و یا رعیت بودگی تاریخی‌ ما ایرانیان ختم می‌‌شد، و نه نشانی‌ از تحقیر شخصیت و یا کم رنگ کردن توانایی‌های فردی ایشان در خود داشت. زاویه ی نگاه من به این جریان، صفات فردی رضا خان نبود که اتهام شما مبنی بر اره کردن شخصیت ایشان را گردن بگیرم.

حرف من مشخصا در باب تجربه ی ۱۰ سال سیاه ۱۲۹۰ - ۱۳۰۰ خورشیدی، روشن فکران و سیاسی کاران این سر زمین از چیزی بود که ۱۵ سال پیشتر با بوق و کرنای برای مردمشان به ارمغان آورده بودند. و در آن اکنون تنها دست آوردی که از تخریب سلطنت به نفع مشروطه برای مملکتشان نقد شده بود این بود که اگر راهزنان کسی‌ را در راه لخت می‌‌کردند، مردم اصطلاحا میگفتند "فلانی را مشروطه کردند!"

این را هم بگویم که به نظر من هم رضا و هم محمد رضا هر دو دیکتاتور بودند. و البته که من بر خلاف نظر شما حکومت دیکتاتوری را اصولاً بد نمیدانم و بر خلاف استنباط شما از رضا شاه بدم هم نمی‌‌آید و ایشان را انسان بزرگی‌ هم می دانم

راجع به نقاط قابل اتکا در تاریخ برای مردم، به عنوان منشأ حرکت و پیشرفت با شما موافقم، اما بر خلاف شما این را قبول ندارم که این نقاط میبایست منحصرا از میان سیاسی کاران سر بر آورند، و یا در لباس پیام برانی تازه ظهور کنند. من بیشتر به دنبال این هستم تا سیاست مداران مان سر جای اصلی‌ خودشان بنشینند، تا آن نقاطی که شما میگویید و ما هم دوست میداریم، کم کم- و در سایه ی از بین رفتن فرصت فرا فکنی‌ به نفع تنبلی، و در مواجه واقعی‌ با مشکل زمینی‌ و احساس ناب دستانی باز برای کشف راه حل های بیشمار، و نه موهوم سازی مشکلات واقعی‌ زمینی‌ در قالب سوالات فرازمینی ۱۴۰۰ ساله و یا ۲۵۰۰ ساله- پیدا بشود.

امید گفت...

سلام.
این حضور دوباره ی شاهزاده با هیبت و هیات جدید در عرصه ی سیاست را امری سنجیده و مثبت ارزیابی می کنم.ایشان انتخاب درستی انجام دادند.مدعی تاج و تخت پدر بودن هر چند برای ایشان هواخواهان نوستالژیک دو آتشه ای باقی می گذاشت منتها ایشان و این هواخواهانی که تقویم شان در سال 57 از ورق خوردن بازمانده،تنها تبدیل به فرقه ای مدعی می شدند که چون مدعاشان کاملا روشن و مشخص است از سوی سایر نیروهای کنش گر سیاسی طرد می شدند چرا که این گروه تصمیم شان از پیش مشخص است و سهمی برای سایرین نمی خواهند درست شبیه آن چیزی که بر سر رحوی و هواخواهان هرچند صادق و جان برکفش آمد.تبدیل به فرقه شدن نیروهای سیاسی خطر بزرگی است که حاکمان خیلی علاقه داشتند که چنین بلایی را بر سر آقایان موسوی و کروبی و هواخواهانش بیاورند و شاید عنوان سبزاللهی و فرقه ی موسوی مقدمه ای بر چنین سناریویی باشد...
شاهزاده با اتخاذ چنین رویه ای اگر چه خود را در حد لیدر یک حزب سیاسی مشروطه خواه تنزل داد اما خود و هواخواهانش را از جزیره شدن رهانید هر چند ریزش هایی هم به وجود آمد.. یک نفع دیگر همراه کردن هوادارانش با کلیت جنبش دموکراسی خواهی و به کنار نهادن آرمان گرایی و رویا پردازی بود....
شما که خود مروج بازی بامقدورات و درک شرایط زمانه هستید استاد عزیز این طور نیست؟

Dalghak.Irani گفت...

نه اینطورنیست امید عزیز سلام.
من درنوشته ام تغییرموضع ایشان ازشاهزاده به روشنفکررا هزینه-فایده کرده ام وهردوکفۀ ترازو را نشان داده ام وگقته ام که ایشان درمقابل هزینه های سنگین هویتی وخانوادگی وسیاسی که داده است دقیقاً (حالا شما بگیرتقریباً) هیچ چیزبدست نیاورده است. ریزش که شما هم پذیرفته ای قطعی است ولی رویش کجا بوده است من خبرندارم. اگرایشان لیدرحزب مشروطه هم باشد که گمان نمی کنم. تازه حزب مشروطه یکی ازده ها وصدها حزب چند نفره (شما بگو چندصدنفره) بیشترنیست که تازه خودشان هم مطمئن نیستند قرار است چه بکنند. اگردرفردایی فعلاً کاملاً دورازچشم انداز مردم رأی دادند که مشروطه می خواهند. شاه این مشروطه که خواهد بود ووظایفش چی! آیا قرار براین است که شاه دررأس حزب مشروطه کابینه تشکیل بدهد مثل رییس جمهور یا نه ایشان می خواهد سرسلسلسۀ جدیدی درایران بشود وبعد ازرأی گیری اولیه پادشاهی موروثی خواهد شد. دراین صورت باید بعد ازاینکه رفراندم تعیین رژیم برگزار وحزب مشروطه برنده شد یک انتخابات مجددی برای انتخاب شاه داشته باشیم. اولاً ازکجا معلوم که مردم ایشان را بعنوان شاه انتخاب کنند ثانیاً وقتی کلمۀ انتخاب بمیان امد حتماً باید با قید زمان محدود ومعین همراه باشد واگرهم تازنده بودن شاه انتخابی مردم هردوره به او رأی بدهند درهنگام مرگ اوباید انتخابات شاه برگزار کنیم وممکن است مردم به فرزند ایشان رأی ندهند وما یک سلسلۀ پادشاهی جدید انتخاب کنیم. همین دورباطل را بگیر وادامه بده تاحشر. هرسیستم سیاسی ملزومات خودش را دارد اگرشاه قرار است همان رییس جمهورباشد چرا ما بیاییم ویک امرنامتعارف با ادبیات وعرف سیاست درجهان انتخابات شاه را جایگزین انتخابات رییس جمهورکنیم. نه این شعررا هرکس سروده درقافیه اش هم خواهد ماند وچنین سازوکاری برای رژیم های مشروطه نه شدنی است ونه مرسوم. ایشان فقط درجایگاه طلبکاری است که می تواند تاج وتحت پدرش را طلب کند واگرمردم به اواقبال کردند یعنی این بریدگی عمرجمهوری اسلامی را نادیده بگیریم وبرگردیم به ادامۀ حکومت پادشاهی سلسلۀ پهلوی. غیرازاین کاری محال وغیرممکن را تعقیب می کنند. البته درهمۀ موارد فرقه شدن واین کلیشه ها برای فرار ازمسئولیت رهبران قصه ای چنان طولانی وپرآب چشم است که من نمی خواهم واینجا هم جایش نیست که واردبشوم. جنبش بدون رهبر مشخص ومسئول وحرف اخر وهدایت کننده فقط یک شوخی بازی با الفاظ است والا درواقعیت بیرونی چنین امری محقق نمی شود. یا...هو
وآن چه درجهان عرب گذشت شورشهایی بود که بعد ازدوهفته به نتیجۀ رهبران تان را بفرستید مذاکره کنیم چه می خواهید تمام شدونه جنبشی که دوسال است که است واصرارداریم که است ونه رهبر مشخص دارد ونه خواستۀ سیاسی ومدنی مشخص. ونه فشاری درپایین ونه چانه ای دربالا. یا...هو

ابراهیم سالک گفت...

راستی‌ یادم رفت جواب آن قسمت از جوابیه بلند بالای تان را هم بدهم که از مسطوره ی پر از هیچ بودن روشن فکران ایرانی‌ پرده برداری فرموده بودی. اما اینجا جای خوبی‌ است- به بهانه ی پاسخی که به امید دادی، و ربطی‌ که از سلطنت رضا ماکسیم به رضای مدرن طرف دار انتخابات این روز‌ها زدی-:

خب ما روشن فکران که تکلیف مان را با سلطنت ۶۰، ۷۰ سالی‌ می شود که روشن کرده ایم. شکر خدا که دیگر دوره، دوره ی بی‌ صاحابی سگ نیست، که ما روشن فکران از ترس جونمون جمع بشیم تقی‌ زاده را بفرستیم عقب مدرس که بروند پابوس رضا برا سلطنت. جامون گرمه، خاطرمون هم جمع. از محمد رضا هم بدمون میاد.
شما به تلاش مقدست برای افتخار به مفاخر میهن ادامه بده، ما هم قول می دهیم اگر دلقکی موفق شد رضای امروز طرفدار انتخابات آزاد را راضی‌ کند شاه باشد شش دانگ اولا و بعد توده را هم جمع کرد که برای قبله ی عالم غش و ضعف کنند ثانیا، ما روشن فکران بی‌ درد هم قول می دهیم نان و ماست مان را کما کان خورده و غر غرمان مثل زمان محمد رضا به راه باشد. تا ببینم به این ترتیب کجا را خواهیم گرفت به سلامتی‌. و چه مرد بزرگی‌ را این بار تحویل تاریخ ایران بزرگمان خواهیم داد.