۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

اجرای یکی دیگر از مناسک "موش مردگی" در حضور خامنه ای!

Above and Below



1- "نه بابا فلانی آدم حسابی است". و آدم حسابی یعنی کسی که غربی است. من دست به عملیات انتحاری می زنم که فلان تعداد آدم غربی را بکشم که فرزند خودم بتواند برود به غرب و آدم حسابی شود. من بر علیه خودم شورش کرده ام. و...

2- فرایند بسیار پیچیده ای است این فریب از راه "موش مردگی" و راحت نیست مبارزه با آن. داشتم عکس های جلسۀ هیئت دولت در نزد آیت الله خامنه ای را نگاه می کردم. یک مشت آدم دفرمۀ شکلی که بدترین لباس ها و آرایش های طول زندگی شان را انتخاب کرده بودند برای شرفیابی خدمت بالاترین مقام سیاسی کشور. و چهار زانو روی زمینی نشسته بودند که حداقل تمهید یک زیردستی ندیده بودند برای گذاشتن زیر تکه کاغذ مچاله ای که "مثلاً دارند دستورات رهبرشان را ثبت می کنند برای آبادانی کرمانشاه". و...

3- این عکس ها و این فیلم ها را به هر ایرانی و از هر قشر و طبقه و صنفی که نشان بدهی و از آنان سؤال کنی که از دست این جمع چه کاری بر می آید برای خدمت به کشور وشهر و روستایشان؛ اگر نه همه بطور مطلق ولی مطمئنم که اکثریت غالبی پاسخ می دادند هیچ کاری. و در همان حال اگر سؤال را عوض می کردی و می پرسیدی به قیافۀ کدام یک از این حضرات دفرمه می آید که دزدی کلان بکنند. بازهم پاسخ اکثریت مخاطبان بود هیچکس! در یک ساده سازی ریزتر اگر محمود رضا خاوری یا آن مه آفرید خسروی یا هر خر دزد دیگری در این جلسه بود چه کسی می توانست حدس بزند و نشان بدهد که: "آی دزد". چرا؟ چون مردم برای هرکار مثبت و منفی یک الگوی ذهنی دارند بنام "آدم حسابی". وشکل این آدم حسابی شکل انسان غربی است. حالا در یک فرض ذهنی چنین بپنداریم که مرحوم امیرعباس هویدا هم در این جمع بود با آن طراوت و شیک پوشی و گل ارکیده. نشسته بر مبل چرمی گران قیمتی یک وری! و در این حال اگر سؤالات بالا را تکرار می کردی چه در پاسخ خدمت و چه در پاسخ دزدی؛ همۀ جواب دهندگان هویدا را نشان می دادند. زیرا با الگوی ذهنی آنان او بود آدم حسابی.

4- در حکومت مدرن همه چیز وارونه است با نمایش جمهوری اسلامی. رییسان در اداره سخت گیر و با ادبیات "بله قربان" و "خیرقربان" هستند در آراسته ترین و کلاسیک ترین پوشش و لباس عرف جامعه. و رفیقند و خودمانی و راحت جامه در فارغ از کار اداری. در جمهوری اسلامی در اداره و کارخانه و مدرسه و دانشگاه و ... همه رفیقند و خاکی با ادبیات مصافحه و روبوسی و "سلام علیکم حاجی آقا" و "علیکم السلام و بفرمائید بنشینید و گپ و گفت و خندۀ خودمانی". و در فراغت از کار پوشش های آلا مد آنچنانی و ریخت و پاش ها وتبخترها و قیافه گرفتن های فرعونی. می خواهی به تلویزیون بروی برای گزارش کارت بمردم پوشیدن کت سورمه ای با شلوار خاکستری یا بر عکس با جوراب قهوه ای یا بدون جوراب و پیراهن یقه چرک و زلف پریشان از اهم واجبات است. ولی هنگام رفتن به توالت توی اندرونی مصرف ادکلن آرامیس و چانل و کریستین دیور و ... کمترین مناسکی است که فراموش نمی کنی.

5- چه کسی باور می کند آن بخاک افتادگان دریوزه در پیشگاه خامنه ای هر کدام چه ساختمان ها و ویلاهایی دارند در نیس و پاریس و لندن و نیویورک و فرزندان شان در چه وضعی و در کدام کشور غربی مشغول چه کارهایی هستند که مسلمان نشنود کافر نبیند. ولی هی قسم بخور که ای بابا خوردند و بردند و نبینید این موش مردگی حقیر نمایش سادگی. ولی چه کسی باور می کند کاری  - حتی - خلاف و منفی را از این آدم های دفرمه. و...

6- یادم مانده که بمناسبت بیانیۀ پایانی کنگرۀ دوم حزب مشارکت که همۀ آرزوهای بشر را در داخلش جستم؛ یادداشتی نوشته بودم با عنوان از "خاک تا افلاک" - مفصل بود - و نتیجه گرفته بودم در قالب یک توصیه که اگر همۀ این از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را ننوشته بودید و فقط به این بسنده کرده بودید که "بیایید همۀ سالن های کشور را حتی در مساجد مبله کنیم" اصلاحاتی بمراتب ریشه ای تر و ماندگارتر را باعث می شدید به راه گشایی. آیا تمهید 30 عدد صندلی ارج تاشوی فلزی تحصیلی دسته دار برای نشستن وزیران و ریزه خواران و یادداشت سخنان و دستورات گهربار مقام عظمای ولایت مقدور نبود در این جلسه. که بود. اما - این اما مادر همۀ اما هاست - مناسک فریب از راه "موش مردگی" زیر بنای همۀ گرفتاری این نحوست مستولی است. وقتی "آدم حسابی" الگوی ذهنی توده ها نبودی این برد قطعی را داری که نه خدمتگزاری و نه دزد. ملت خودش را می زند به بی خیالی. گفتم که فرایند مشکلی است این تزویر مطلق "پیراهنت را بیانداز روی شلوارت در مراسم رسمی و خودت را خاک آلوده و زشت و غیرقابل تماشا جلوه بده". تا هم خودت خلوتی داشته باشی آنچنانی و هم فرزندت به آرزوی دیرینت رسیده باشد در "مرگ بر غرب" با کیف کوک! یا...هو

۸ نظر:

ناشناس گفت...

آفرین دلقک عزیز این تکه امروز را خیلی خوب آمدی ،دقیق و جامعه شناختی ،پدیده ای به اسم "موش مردگی " که یک کارت برنده و یا بلیت ورودی است برای وارد شدن به دایره قدرت وسپس غارت و چپاول میلیاردی بدون کمترین خدمت !
من همیشه از خودم سوال می کردم چرا این مثلا دولتمردان از صدر تا ذیل این قدر کریه المنظر و نکبتی اند، راست گفتی اینقدر که شبیه عمله و سپور محله باشی کسی گمان نمی برد که بتوانی کاری و خدمتی بکنی و به نفعت است چون دیگر انتظاری از تو ندارند و همینطور به قیافه ات نمی خورد بتوانی دزدی هم بکنی که اتفاقا این یکی را خیلی خوب و بی سر و صدا انجام می دهی ! در ضمن این شکل به زمین نشاندشان عمدی و خواسته است از جانب خامنه ای تا به این وسیله یادشان نرود در چه جایگاهی هستند، جایگاه آدمهای تو سری خور!

nik گفت...

یکی‌ از بهترین پست‌هایی‌ بود که در اینجا خوانده ام، دستتان درد نکند. هیچ وقت به آن وجه دیگرش که "از من با این قیافه ازگلی توقع کار به درد بخور نداشته باشید" فکر نکرده بودم.

online گفت...

مدتی نبودم عالی بود. به پان ترک بودن شما شک دارم اما این حرف شما کاملا متین است.
جمالزاده یک ژنوی تهرانی اصفهانی تبار داستانی دارد به نام نان و دندان. آنجا در مورد «مناعت طبع» یک داشت مشتی شیرازی می نویسد که بخوان. یک غرور بی معنا.
منظور آنکه آقا هم مشهدی-ترک است دیگر و این به شیزوفرنی می افزاید.
شیزوفرنی که طبق نوشته هایتان جامعه امروز دچار آن است.
وحتی شما هم که مرسوما از موجها می نویسید این شیزوفرنی را رعایت می کنید در نوشتن مطالب متناقض فراموش کارانه آسمان ریسمان باف و ... .
در نهایت باز هم برحذرتان می دارم از تاریخ گریزی. چرا که این شیزوفرنی در ایران تابع چند چیز است 1 ژنتیک 10000 ساله و 400 نسله که مهمترین قسمتش زیر چکمه حاکمان ترک گذشته 2 فرهنگ مکتوب که هر گونه ثبت و مطالعه و اندیشدن و تاریخ را منکر می شود

رضا گفت...

بسیار عالی بود. کاش میشد این متن رو هزاران هزار تکثیر کرد و به دست مردمی که دسترسی به اینترنت ندارن رسوند.

Dalghak.Irani گفت...

online سلام.
از تفسیر نژاد پرستانۀ شما بدم آمد مطلق و می گویم که تحریف نه تنها تاریخ که تحریف حقیقت است. و آن پروپاگاندای شیزوفرنیک خودتان در شمردن 10000 که بازگشتت به عصر حجر است و فقط متخصصان باستان شناس حق ورود به این حیطه را دارند در مطالعۀ فسیل های علوم تجربی. و البته آن 400 سال که فکر می کنی چون online هستی پس لابد باور پذیر هم هستی هر چه شلتاق کنی در میدان ما بی سوادان و تاریخ نخواندگان و "پسا و پیشا ساختارگرایان!" نشناسان و... بماند.
2- البته که فقط با حسن ظن داران مدارا می کنم در سیرکی که نه ادعایی داشته و دارد و نه پزی داده و می دهد و نه جز دلقکی برای خودش شأنی قائل است صاحب صحنه اش. پس متلک دل آزار بخش آخر این جمله از کامنت شما:
وحتی شما هم که مرسوما از موجها می نویسید این شیزوفرنی را رعایت می کنید در نوشتن مطالب متناقض فراموش کارانه آسمان ریسمان باف و ... . پایان نقل قول.
را تحمل نمی کنم و یاد آوری می کنم که نه من آسمانی دارم و نه ریسمانی که از بافتنش پای گریز کسی را از جمله شما در فلک کرده باشم که وقت عزیزتان را صرف مطالعۀ آسمان و ریسمان بافتۀ من کنید. مگر اینکه قصدی به نیت "روکم کنی" داشته باشی حالا که در جای معتبرتری روی خوش نشان نمی دهند لابد. من که زدن ندارم. من برای کامنت قبلی شما یک پست مفصل جواب نوشتم و بارها هم گفته ام که نه به اندازۀ هیچکس سواد دارم و نه بقدر هیچکس ادعا. تحلیلی ابتدایی و حسی داشته ام از وضع ایران و جمهوری اسلامی که پایه و مایه اش بر "سیال بودن وضع حکومتی بنام جمهوری اسلامی" بوده است و در این خط راه افتاده ام و هرکس در هر زمان به حکومت شدن و با ثبات شدن وضع حکومت در ایران نزدیک شده و من تشخیص داده ام اورا تعقیب و تأیید کرده ام و در طول مسیر اگر دیده ام آنی از کار در نیامد که بتواند به مدرنیته در کشورم و لیبرالیسم برای مردمم خدمت کند رهایش کرده ام به امان عزرائیل. ولی نه از حرفم عقب نشسته ام و نه در ترجیح سکولار - لیبرالم تغییری داده ام. تنها گناه و خطایم این بوده است که وقتم را و تمرکزم را صرف کرده ام و از وقایع در پیش سخنانی نه چندان غلط گفته ام تا جایی که شما بتوانی یاد گرفته هایت از نوشته های مرا درونی کنی و هنگام پیش آمدن عینی ماجرا دیگر این شما باشی که در هر مجلس و محفلی بگویی: "دیدی من گفتم" و حد اقل بهره اش گردن افراشته ات باشد پیش رفیق و رقیب.
چون می دانم که هم درس خوانده ای و هم اهل بخیه. لذا ظرفیت پذیرش "هوی"م را داری در مقابل "های"ت. و این طریق دانایان نیست که نمک می خورند و تف می کنند به گوشۀ نمکدان. اگر در هر جا مدعی آسمان و ریسمان بافی هستی. مثل کامنت های مشخص قبلی ات به میدان بیا و پاسخ بگیر. من قطعاً مرعوب خوانده های شما و اصطلاحات شما نیستم و نخواهم شد چرا که خودم یک تودۀ متفکرم. و مرسی بخاطر تأیید ضمنی بخشی از این پست. یا...هو

پویا گفت...

یکی از بهتری نوشته هایتان بودوخیلی آموزنده در بهترین واژه چینی که حقیقت تلخ را که همه میدانیم اما نمیتوانیم به این خوبی بگوییم نوشته اید. دستتان و سرتان درد نکند که ما را اینگونه زیبا به خودمان میشنا سانید.

online گفت...

دلقک نازنین ابرو بالا انداختن من حماقت من است اگر بخواهم منکر شاگردی کردنت بشوم.
آنقدر مشتاق تعریف کردن از تو هستم که این کامنت تا آخر جایی برای پاسخ دادن ات را نخواهد داشت.
آری الحق که درست گفتی و من نمکدان شکسته ام. اگر اندکی خواسته باشم رای و نظر شما را به سمت منفعت خودم بگردانم. یا سود شخصی از نظر شما یا تغییر دادن نظر شما برده باشم. پس بذار اعتراف کنم. که در تمام این دنیا با کسی به اندازه شما صمیمی نشده ام و کسی را نمی شناسم اندازه شما که بتواند درک کند و درک داشته باشد.
من سعی دارم که مانند شما گله و شکایت نکنم و فقط قدر دانی کنم از این همه نمک که از سیرک شما برده ایم. و بدانید که انتقاد ما تنها از سر دوستی است و بر حزر داشتن شما از اشتباهاتی 1000 ساله در این کشور.
گفته اید که باستان شناس نیستم. درست است و خیلی چیزهای دیگری هم که احتمال می دهید نیستم. تنها یک تجربه اندک دارم از فلسفه و مثل شما همیشه یک مسیر را دنبال کرده ام و آنها نیاز های خودم بوده. و این برای اینکه نشان دهد چه قدر به شما نزدیکم کافی است. این هم ناز و نیاز اگر می خواستید. به حکم مسیری که دنبال کرده ام امروز تمام آمال و آرزو هایم را در دانشی می جویم به نام مردمشناسی که در اینترنت مصداقی بهتر از سایت Anthropology.ir متعلق به دکتر ناصر فکوهی برای آن نمی توانید یافت.
این دانش دانشی است که بین تاریخ بشری 5000 ساله، دین و تاریخ حیوانی بشر 500000 ساله، از زمان ساخت ابزار، رابطه می سازد. و بسیار به وضع طبیعی مورد علاقه شما نزدیک است.
بحث من این است که عمده همه آنچه که دین و اسطوره و تاریخ و باستانشناسی نامیده می شود در فاصله مکانی بین کوه زاگرس تا دریای مدیترانه رخ داده به نام «خاور میانه» یا بین النهرین.
بعد هم آن 400 که شما خواندی سال نیست نسل است. یعنی تغییرات به اندازه کافی ژنتیکی.
بازهم عذر خواهی می کنم و تشکر از مطالبتان. و خواهش میکنم. به من رحم کنید من فقط محتاج این تحلیل های شما هستم و هرچه می نویسم برای کمک به خود شما ست . و گناهم چیزی نیست جز اینکه شما را خیلی جدی گرفته ام یا خودم را خیلی مسخره فرض کرده ام.

Dalghak.Irani گفت...

online سلام
پاسخت فراتر از انتظار من بزرگوارانه بود. پس چیزی برای گفتن ندارم الا اینکه گاهی موقع نوشتن و گاهی هم موقع خواندن مغز دو طرف چفت نیست. و این تقصیر هیچ طرفی نیست جز بی طرف! دکتر فکوهی را می شناسم و ارایش را تعقیب می کنم. پاینده و مانا باشی. یا...هو