۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

اپوزیسیون ایرانی و استفاده از امکانات کشورهای غربی! جدال بیهوده در زمین کیهان.

The First Days of Spring



1- خیلی مرسوم است در بین ایرانیان تبعید شده - در هر دوشکل مهاجر و پناهنده سیاسی و اجتماعی که وجه شاخص فعالیت شان در قالب مخالفت با جمهوری اسلامی است - در رگ گردن کشیدن بسوی همدیگر که مزدوری و وابسته ای و سر در آخور بیگانه داری و از فلان سازمان جاسوسی یا دولتی یا شبه دولتی یا مستقل تحت نفوذ حکومت های غربی و... پول می گیری و ای مزدور بیگانه "ایران؛ تو را سنه نه!" و دعوا و ستیز بالا می گیرد و اپوزیسیون جمهوری اسلامی می شود اپوزیسیون اپوزیسیون جمهوری اسلامی!

2- هرکسی که در غرب است - از آن سنخ تبعیدی که گفتم - از بدو ورود به غرب و پذیرش اقامت او از سوی غرب اولین رانت اهدایی غرب را در کیسه دارد چه اعتراف بکند و چه فرافکنی کند که "من طبق کنوانسیون های بین المللی اقامت قانونی گرفته ام و منتی ندارد کشور میزبانم به عهده ام از این پذیرش". زیرا که همین کنوانسیون های مورد اشاره هم همگی ساز وکار تعریف شدۀ خود غرب است برای "در راستای اعلامیۀ حقوق بشر غربی"!

3- پس بنظرم این دعوای قدیمی و دل آزار و بی نتیجه عملی بیهوده در بیهوده است؛ مثال آن "سر تراشی همدیگر سلمانی های بیکار". زیرا که هر تبعیدی قابل تعریف مخالف جمهوری اسلامی بعد از آن رانت اولیۀ "اجازۀ اقامت" هم مستقیم و غیر مستقیم وابسته به زندگیی است که با امکانات کشور میزبان - کم یا بیش - فراهم دیده و درحال گذراندن عمر است. - قاعده را می گویم گیر سه پیچ ندهید به آن یکی دو استثنایی - لذا باید یکبار برای همیشه این تابوی "مستقل بودن" کیهانی شکسته شود و سؤال زشت و بیهودۀ "آهای مزدور را بگیرید و چگونه کار می کنی" باید به سؤال مشخص و قابل ارزیابی کمّی "چکار می کنی. و با کدام هدف و نتیجه" تغییر و تعویض شود.

4- بدیهی می نماید که انسان مستقل و دولت مستقل افسانه ای به تاریخ پیوسته بوده است از همان روزی که انسان ِ تنها از غارش بیرون آمد و با همسایه اش بشراکت نشست در پیش بردن ایده های جمعی "برد - برد" برای زندگی بهتر. و همۀ دیگر همگرایی ها و واگرایی های تاریخ فقط حول همین محور چرخیده و خواهد چرخید و باید بچرخد که: "هدف مشترک مان چیست. و تا کجا باید دست در دست هم داشته باشیم و هر کدام چه سرمایۀ مادی یا معنوی می گذاریم به اشتراک در راه رسیدن به هدف بسود هر دوی ما". بدیهی است که غرب در مخالفت با جمهوری اسلامی اهدافی را تعقیب می کند بسود خودش. و این هم بدیهی است که سود غرب در بسیاری زمینه ها بضرر ما (ایران) که نیست؛ بلکه در همسویی با نفع ماست.

5- مگر نه اینکه ژاپن قدیم و کرۀ جنوبی جدید در اتحاد با غرب بوده است که هر کدام غولی شده اند امروز در - حتی - شاخ به شاخ غرب در رفاه و اقتصاد و لذت جویی. و... مثال ها تمامی ندارد تا همین پشت گوشمان در امپراطوری عثمانی در لحظۀ اردوغان! بنابر این این دور باطل را رها کنیم و همدیگر را نیازاریم اگر حسن ظنی داریم واقعاً در این کوبیدن به طبل "تو مزدوری و من یک لا قبا". بیشترین تمرکزمان و حساسیت مان را از شناسایی وابستگان و مزدوران و ... بتابانیم بر روی عملکرد های دغل آنانی که پول از غرب می گیرند یا نه ولی بی عمل و حتی مخربند در اقدام عملی بنفع وطن مان. و حتی در فریبی که غرب را می دهند بعنوان خط مقدم مبارزه با جمهوری اسلامی! این را منی می گویم که بغیر از همان رانت پذیرش اقامتم طبق کنوانسیون های بین المللی! رانت مضاعفی نگرفته ام - یا نخواسته ام یا نتوانسته ام تا همین نوشتن این مرثیه - پس من فعلاً نه مزدورم! و نه رانت خوار و جایزه بگیر و نه فعال سیاسی و اپوزیسیون. من فقط یک وبلاگ نویسم و از هیچ ایرانی تا آخر عمرم نخواهم پرسید سر در کدام آخور دارد. و چشمانم را خرج چه دست آوردی توشه دیده برای آزادی ایرانی خواهم کرد با سماجت نتیجه ها مهم هستند و نه وسیله ها! - حد اقل تا هدف برگشتن به وطن! - یا...هو

۲ نظر:

همدرد گفت...

حقوق بازنشستگیت را که نمیدن کمک مالی از کشوری که در آن اقامت داری هم نمیگیری پس با چه زندگی میکنی رفیق؟ نه میخوام کنایه بزنم نه فضولی کنم فقط برایم این مهم است که بدونم چه راهایی دیگه ای هست که بتوان دوام آورد. من که دارم از همه سو نا امید میشم میگم برم ایران اقلا توی زندان مجبور نیستم فکر کنم کرایه خونه را چطوری بدم.

Dalghak.Irani گفت...

سلام همدرد!
از این جهت من دلقکم و اینجا سیرک که سیرک محل تولید شادی است و بازی. نمی خواهم شما را به اتاقک پشت سیرک که معمولاً خلوت گریه های دلقک هاست بعد از هر نمایشی که به صحنه می برند راه بدهم! و اینجا را بکنم پسلۀ اشک و ناله و آه. همینقدر بگویم که من زیادی پیرم و حتی در غرب هم بازنشسته ام برای یک زندگی نباتی. و...بماند. وضع شما و بسیاری دیگر از مردمان گیرافتاده در اینطرف آب را هم خوب درک می کنم بویژه در این بحران اقتصادی استخوان سوز اخیر. نمی دانم. چه باید گفت و چه می شود کرد. من انتخاب خودم بوده و شکایتی ندارم با همۀ اوضاعی که دارم. بسیاری هم راه بازگشت به خانۀ اشغال شده را انتخاب کردند همین اخیراً. و هر تصمیمی بستگی به هدف گذاری های شخصی دارد و نمی توان فرمولی همگانی صادر کرد. پاینده و مقاوم باشی. با درود. یا...هو