۱۳۹۰ مهر ۲۳, شنبه

افول گفتمان اسلام رادیکال و همچنین چیرگی معنا بر ماده!

Yoritomo in a Cave


1- من خودم یکی از مخالفان روشنفکرانی هستم که با پذیرش ضمنی یا واقعی جمهوری انقلابی اسلامی بمثابه یک "حکومت تمام = حکومت مدرن" پرداختن به اجزاء آن را در حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و با رویکرد روزمرگی در پیش می گیرند. از این قبیل منتقدان من بعنوان کسانی که آدرس عوضی می دهند یاد کرده ام و بشدت با آنان مخالفم. لذا چون پست های سیاست روز اخیرم ممکن است القای آدرس عوضی بکند برای برخی خوانندگان؛ تصمیم گرفتم در این زنگ تفریح هیجان و امید کمی هم راجع به اصل منظور خودم و به آن "چه می گویم" هدفم بنویسم. هرچند که گفتنش در یک پست بسیار سخت برای من و کمی سخت خوان خواهد شد برای شما:

الف- چیزی که من مطلقاً نمی گویم: سقوط جمهوری اسلامی در ایران است و جایگزین آن با یک رژیم سکولار در کوتاه مدت با زمان بندی آیندۀ نزدیک تا دو سال آینده.

ب- و چیزی که من مطلقاً می گویم: دگردیسی جمهوری اسلامی در راه حکومت مدرن شدن که مثل همۀ حکومت ها در جهان مسئولیت پذیر باشد است در دو سال آینده و پایان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد. صورت بندی و نام حکومت از نظر من کمترین اهمیت را دارد و حرف من ناظر بر محتوای اندیشگی قانونمند و هزینه - فایدۀ حاکمان است بنفع منافع ملی. از چه راهی و تا کجا را هم من مدعی نیستم و شرایط سیاست های بین المللی و نحوۀ واکنش های غیرقابل پیش بینی مردم ایران در داخل کشور حجم و برد و سقف را معین خواهد کرد.

پ- و در راه بشارت این تغییرات مهم؛ سعی می کنم دو اصل اتفاق افتاده در سطح جهان را در مسایل روز رصد کنم و پس از استحصال منطقی آن برای شما بنویسم. آن دو اصل از این قرار هستند:

1)- افول رسمی هژمونی اسلام رادیکال در بین توده های مسلمان.

2)- معلوم و قطعی شدن چیرگی ماده بر معنا، علم بر دعا، عقل بر احساس، سخت افزار به نرم افزار، جنگ به صلح، زور به ضعف و.... وارتقاء آن به باور توده ها.

1)- افول رسمی هژمونی اسلام رادیکال در بین توده های مسلمان که حاصل شرایط زیر بوده است:

الف1)- بالارفتن سطح سواد و آگاهی ناشی از توسعه یافتگی های کم وبیش و اجباری در کشورهای مسلمان و در بین توده ها با محوریت قطعی گسترش خدمات دانایی محور دیجیتال.

ب1)- عدم موفقیت حکومت شرعی در ایران و بویژه با تأثیر غیرقابل انکاری که اعتراضات گستردۀ خیابانی جنبش سبز در انتقال "پوچی و پوکی جمهوری اسلامی" به ذهن و مشاهدۀ توده های عرب منتقل کرد.

پ1)- ظهور و برجسته شدن کشورهای اسلامی که مسلمانی و توسعۀ مدرن را توانستند با هم تلفیق کنند و منادی این مژده باشند که برای مسلمان ماندن نیازی به بازگشت به صحرای حجاز نیست. این شروع که با ماهاتیر محمد کبیر در مالزی شروع شد با اردوغان در کشور مهم پاشاها به باور توده هایی رسید که ترجیح مذهبی هم دارند که سنی ها را الگو قرار دهند بجای شیعیان همیشه دشمن!

ت1)- سیاست های بسیار موفق تیم اوباما در رابطه با مبارزات تروریستی که توانستند با کشتن پی در پی چندین پیامبر مرگ و نابودی مثل بن لادن و العونقی و ... دست رهبران تبلیغاتی هژمونی اسلام رادیکال در کشورهای مسلمان را خالی و الگوهای اسطوره ای جذاب برای جوانان محروم را نابود کنند.

2)- معلوم و قطعی شدن چیرگی ماده بر معنا، علم بر دعا، عقل بر احساس، سخت افزار به نرم افزار، جنگ به صلح، زور به ضعف و.... من در اینجا بحث شکلی می کنم و نه بحث در محتوا و عاقبت و آخرت و صوری بودن و نبودن و بلند مدت وکوتاه مدت بودن و ازاین جور مسایل کشدار مرغ و تخم مرغی . من گزارشم را از روی صحنه می نویسم. و بعنوان مثال به دو نمونۀ نزدیک یکی داخلی و دیگری منطقه ای اشاره و استناد می کنم.

الف2)- در نمونۀ داخلی جنگ ایران و عراق می تواند مثال کاملی باشد. زیرا که ما در این جنگ با نرم افزار ایمان در مقابل سخت افزار جهان! قرار گرفتیم. هرچند اینک دستگاه های تبلیغاتی رژیم می توانند توی بوق بکنند که خون بر شمشیر پیروز است و نمونه هایی هم از عملیات موفق در جنگ را نشان بدهند. ولی اولاً همۀ پیروزی های مقطعی بزرگ ما در برابر عراق مربوط به عملیات هایی است که بهترین طرحریزی ها را کردیم و از بیشترین تجهیزات ممکن استفاده کردیم. اما - این اما مهم است - در عملیات های خردی هم که فقط بواسطۀ ایمان پاک بسیجیان جان برکف برتری موضعی بدست آوردیم. فقط هنگامی بود که نیروی ایمان و نرم بسیجی ها را در جایگاه تجهیزات سخت افزار استفاده کردیم. مثلاً چون تجهیزات کافی و مدرن برای روفتن یا معبر باز کردن در میادین مین را نداشتیم از پیکرهای پاک بسیجیان داوطلب 15 و 16 ساله در عین قساوت و ناجوانمردی استفاده کردیم. و البته خودتان مثال های متنوعی سراغ دارید که واقعیت بر توهم حتی اگر توهم بصلابت ایمان هم باشد چیره شده و می شود.

ب2)- در صحنۀ جهانی هم علاوه بر شهادت پیروزی غرب در مبارزه با تروریسم که متسامحاً می تواند در همین ژانر نرم افزار در مقابل سخت افزار یا معنا در مقابل ماده تلقی شود. یک تجربۀ منحصر بفردی را خود توده های مسلمان و در این 9 ماه اخیر از سر گذراندند. آنان دیدند که فقط خواستن معنا گرایان آرمانخواه و اتوپیست نیست که سرنوشت توانستن را تعیین می کند. بلکه هر معامله ای دو طرف دارد که طرف دارندۀ سخت افزار قوی است که تصمیم نهایی را می گیرد. چه اگر سخت افزار در دست اسد باشد فرق می کند با اینکه دست مبارک باشد. یا در بعد بین المللی نمی شود با گفتن فرمول "چون A مثلاً امریکا باطل است و B مثلاً قذافی یا ما حق هستیم" بطور بدیهی پیروزی با قذافی یا خامنه ایست. لذا برای پیروزی باید همیشه به سخت افزار در دست خود و دشمن و مخالف هم عنایت کافی داشت. و از عقل برای بیشترین برد در این میانه استفاده کرد برای یک گام بجلو. و نه برد نهایی که اتوپیست ها شعار می دهند. 

2- نتیجه اینکه این دو تابو "هژمونی اسلام رادیکال و شعار خامنه ایست ها" از سویی و "هژمونی خون بر شمشیر پیروز است" از جانب دیگر فروریخته است. و یادمان باشد که همۀ دوام و قوام جمهوری اسلامی در سی سال گذشته فقط و فقط بر این دو هژمونی در حال گسترش تا یک سال پیش تکیه داشته است. و شروع به ریزش قطعی آن که من هم سعیم بر این است که مصادیق آنرا استحصال کرده و بشما نشان بدهم شکی باقی نمی گذارد که : اولاً این ریزش و فروهش جدی است. و ثانیاً اینکه با افول و نزول این دو هژمونی در سطح جهانی که سخت افزار و نرم افزار غرب هم آنرا بشدت تعقیب می کند و میخواهد. هرنوع امیدی به بقای جمهوری اسلامی را زایل و سست پایه می کند. چه؛ بازهم تأکید می کنم که وقتی یک ایدئولوژی مشروعیت جهانی و گسترده نداشته باشد قادر به حفظ و تداوم خود در مرزهای محدود یک کشور را هم نخواهد داشت. یا...هو

پی نوشت:
بنظرم نتیجۀ پیروزی اسلامگرایان میانه رو وعرفی در انتخابات دیروز تونس شاهد خوبی بود بر این نوشتۀ پیشین من.

هیچ نظری موجود نیست: