Columbus Breaking the Egg |
1- من در زمان حملۀ بوش به عراق یکی از معدود کسانی در ایران بودم که شعار "دموکراسی برای خاورمیانه"ی نئوکان های امریکایی را باور کرده بودم. و درمقابل تحلیلگران سنتی که کماکان بر طبل "نفت عراق" می کوبیدند اعتقاد داشتم و نوشتم که استراتژی جدید امریکا برای خاورمیانه و انرژی فسیلی آن این بار می خواهد از دموکراسی بهره بگیرد. و آنجا توضیح دادم که امریکا خوب فهمیده که دوران معامله با دیکتاتورها در حال پایان یافتن است و در بلند مدت کشوری خواهد توانست به خاورمیانه مسلط باشد که از راه دوستی با ملت ها و دولت های دموکراتیک منتخب آن ها وارد شود. بعد هم استدلال کردم که امریکا بشدت نگران از خواب بیدار شدن خرس سرخ در روسیۀ باقی مانده از اتحاد شوروی سابق، و اشتهای سیری ناپذیر اژدهای زرد چینی ِ در حال دهان گشودن است. لذا می خواهد تا این دو هنوز گرفتار خمیازه های ابتدای بیداری هستند، و قوت و قدرتی تقابل جویانه ندارند؛ خاورمیانه را دموکراتیزه کرده و جزو اردوگاه دایمی لیبرال دموکراسی غربی و زیست امریکایی بکند. تا حالا که امکان سوء استفاده های نواستعماری مدل قرن بیستم ممکن نیست؛ بتواند استفادۀ دوستانه و مشارکتی قرن بیست ویکمی را به روسیه و چین نبازد. دریغا که استراتژی درست امریکائی ها در برخورد با واقعیت مسلمانان منطقه از سویی و اشتباهات تاکتیکی وحشتناک امریکا در بعد از سقوط ابتدایی صدام حسین از جانب دیگر آن رؤیای امریکایی را به کابوس برای غرب و فاجعه برای عراق تبدیل کرد که همه می دانیم و حتی یاد آوریش مو بر تن انسان سیخ می کند از درد.
2- منظورم از این مقدمه این بود که وارد بشوم به قطعنامه ای که غرب می خواست بر علیه سوریه تصویب کند در شورای امنیت، و چین و روسیه با وتو کردن آن مانع شده اند. چنین بنظر می رسد که عدم موفقیت سریع و زمان بندی شدۀ غرب در عراق فرصتی را که امریکا از آن می ترسید تمهید کرده باشد و چین و روسیه توانسته باشند به چنان آمادگی برسند که در مقابل نقشه های غرب برای خاورمیانه قدعلم کنند. اگر این موضوع را در نظر بگیریم که چه روسیه و چه چین تا کنون خیلی بندرت از حق وتوی خود در مقابل غرب استفاده می کرده اند اهمیت این وتوی دوقلو بیشتر نمایان می شود. به این معنی که روسیه و چین نمی خواهند خاورمیانه را دربست تحویل امریکایی ها و غربی ها بدهند.
3- بنظرم اما هنوز هم غرب فرصت دارد و خواهد توانست خاورمیانه را غربی تعریف کند. وتوی درخواست غرب از سوی روسیه و چین به این دلیل بدیهی که هنوز غرب دست برتر نسبی دارد و چین و روسیه هنوز به استحکام و لوازم قطعی ابرقدرتی مجهز نشده اند؛ بزودی خواهد شکست و در دنبالۀ این کش و قوس دیپلماتیک، غرب خواهد توانست با دادن امتیازات و مشوق های بیشتر، چین و روسیه را ساکت کرده و سیاست خودش را پیش ببرد. بعبارت دیگر غرب بهر وسیله ای هم شده حکومت آینده در سوریه را غربی تعریف خواهد کرد. و چه با ماندن اسد در قدرت یا ساقط کردن او، سوریۀ تازه جزو بلوک غرب نمایان خواهد شد. چرا که اصلاحات ساختاری بسمت دموکراتیزه شدن حکومت در سوریه حداقل دست آورد وقایع خونین سوریه خواهد بود و نه غرب و نه مهمتر از آن ترکیه به سوریه ای با ساختار قبلی راه بقا باز نخواهند کرد.
4- تبدیل سوریۀ رادیکال الیگارشیک انقلابی 40 ساله به یک سوریۀ ملایم تر و لیبرال تر این خوبی بسیار مغتنم را برای ایران ببار خواهد آورد که تنها نقطه اتکاء جمهوری اسلامی در قالب یک دولت (سوریه) و نه گروه و سازمان و غیره (حزب الله و حماس) ازبین خواهد رفت یا بشدت تضعیف خواهد شد. و جمهوری اسلامی بعنوان اخرین هدف غرب جهت تغییر تحت فشار بین المللی و منطقه ای فزونتری قرار خواهد گرفت. البته که من نگران منافع ایران نیستم در این معامله؛ و غرب تصمیمی برای تضعیف جایگاه ایران بدون جمهوری اسلامی نه می تواند داشته باشد و نه است. زیرا که پتانسیل های جمعیتی (کمی و کیفی) و جغرافیای طبیعی و سیاسی ایران آنقدر پرزور و مهم هستند که غرب یا هر دشمن فرضی دیگر نمی توانند چنین کشور و ملتی را ذلیل و مورد بهره کشی احتمالی قرار دهند. یا...هو
۱۲ نظر:
یک سوال داشتم، نقّاشیهای هر پست را چطور انتخاب میکنید؟
اما مسیر ساده کردن این علم را دارید بد می روید. در شناخت شناسی از واژه برساخت گرایی استفاده می کنند. یا construction که مثلا می گوید محمد که با فلسفه توماس هابز 1200 سال قبل او اشنا نبوده پس چه جوری ایده آزادی بردگان را داده و حتی یک کلمه هم حرف از حریت نزده؟ جواب این است که جامعه عصر محمد در واقع دست به یک «بازتولید» یا همان برساخت زده از کاری که اسپارتاکوس چند قرن قبل کرده بود منتها اینبار آن جامعه سامی ویژگی های آگوستینی را هم یا اسپارتاکوس برساخته بود! (بازتولید کرده بود). اما شما دارید بار دیگر به جای اینکه اجازه دهید بر ساخت خودش اتفاق بیفتد دارید نرم افزار زندگی کردن مردم را روی سیستم عاملی پیاده می کنید که متعلق به این کشور نیست. بدون اینکه کوچکترین ادویه ای از داخل همین کشور به آن اضافه کنید.
شباهت شما با آقا این است که وی می خواهد اسلام را بدون کسر حتی یک واو در این کشور پیدا مند و شما بدون کسر واوی از مدرنیته می خواهید آن را تماما در پاچه مردم کنید. عقیده شما عقیده تقی زاده ایست که می گوید تا فرق سر باید متمدن شویم. آقاجان مگه رضاخان که لچک از سر مرد و زن ربود تونست دموکراسی رو پیاده کنه یا اقتصاد رو درست کنه که شما دارید می کنید
سلامNIK
ماجرا مفصل است و ساده اش این است که من یک Gadget دارم در صفحۀ گوگل ام که از سایت art of the day که آثار هنری برجسته را خودکار برایم انتخاب و نمایش می دهد. یک سال اول که وبلاگم بیشتر ادبی - فلسفی - سیاسی - هنری بود. انتخاب ها 90 درصد به انتخاب خود کامپیوترم بود و اغلب بسیار هماهنگ با متن هم در می آمد. ولی از یک سال پیش که بیشتر سیاسی می نویسم و گاهی هم خشک نا خواسته. بدلیل خشونت سیاست و لطافت هنر هارمونی از بین رفته و نه کامپیوترم پیشنهاد خوبی می دهد و نه خودم تصویر خاصی را سراغ دارم. لذا چند بار آثار هنری روی gadget را update می کنم و تصویر مناسب را انتخاب می کنم که یا تشخیص می دهم نوعی ارتباط با متن دارد و یا اصلاً ربطی به متن ندارد. و هر دو می خواهم این پیام را به خواننده منتقل کند که چه شباهت هایی داریم با گذشته های اغلب غرب و یا چقدر گسیخته و مسخره و نامربوط و کمدی هست مسایل جدی و بشدت آزار دهندۀ وضعیت تحمیلی امروز بما ایرانیان. ببخشید بریده بریده شد. یا...هو
و آنلاین عزیز ممکن است پاسخت را روی صفحه بنویسم تا فردا و الا برمی گردم و مختصر همین جا می نویسم. مرسی.
سلام دلقک، با اجازه شما میخوام یه چیزی رو بپرسم و بگم به Online( البته اگه برگرده و کامنت منو ببینه) مگه میشه توی جامعه منتظر موند که بر اساس نظریه انتخاب طبیعی داروین ، هر چیزی به بستر مناسب خودش رهنمون بشه انشاالاه ؟ بلاخره باید یه کاری کرد و یه تغییری در رفتار داد ،ضمنا اینو هم میدونم که به طور منطقی باید برای نمره ۲۰ خوند تا ۱۷ گرفت.تازه دلقک هم که تمامیت طلب نبوده تا حالا ، از اون اول فقط روی یه تغییر پافشاری کرده الحق و اون اینکه شادی کردن یه ابزاره مهمه برای زندگی کردن و نه سیاست ، من خودم از سیاست بیزارم ، اصلآ همه چیز که سیاست نیست، مگه هست ؟یه چیزی بگم حالا، اگه شما یه کامپوتری داشتی که متعلق بود به اوایل دهه ۷۰ مثلا اونی که مرحوم استیو جابز ساخت ( لازم میدونم همینجا ادای احترام کنم به روح بزرگ انسانهای بزرگی چون او که منشاء تغییرات بزرگ و محسوسی شدند در زندگی نسل بشر) حالا با این نرم افزار های مدرن باید چکار کنی ؟ اینجور فکر کن که تو این ۳۰-۴۰ سال اخیر هم به خواب زمستانی فرو رفته بودی و اصلا نبودی توی این عالم که خودتو به روز کنی، درست چیزی مثل جامعه ما در بیش از ۱۰۰۰ سال اخیر ، حالا که بیدار شدی، آیا باید بگی من با همون کامپیوتر خودم کار دارم و سیستم عامل خودمو قبول دارم؟ ۲ راه داری : یا بشینی با همون کامپوتر خودت کار کنی و در یک جامعه محدود سرت به کار خودت گرم باشه یا اینکه بخوای با بقیه هم ارتباط داشته باشی، راه اولی که تکلیفش معلومه ولی اگه دومی باشی ،نمیشه باید یه دفعه کامپوترتو بندازیش دور ، یه مدتی سرت بره تو لاک خودت ، صبح تا شب جون بکنی پولاتو جمع کنی ، آموزش ببینی بعدش بری یه اپل بخری که با نرم افزاری مدرن کار کنه بعدش تازه بشی هماهنگ با جامعه روز و بتونی ارتباط داشته باشی با همه.حالا اگه یکی پیدا شد که گفت من تمام این تغییرات رو در قالب یک پکیج بهت میدم " به شرطی که با اون کامپوتر اسقاطی که داری بقیه سیستم رو ناهماهنگ نکنی" ، به نظر من باید قبول کنی ، حالا اگه اینو قبول کردی که از همین حالاش که بازنده نیستی، میتونی بگیری اون پکیج رو، با همه ارتباط داشته باشی ، بعدش کم کم خودتو تجهیز کنی به ابزار لازم و در آخر اگه یه سیستم عامل خاصی تو نظرت هست که میگی از همه بهتره ، باید تلاش کنی که قابلیت اونو اثبات کنی و گسترشش بدی به هر چه جوامع بیشترواگه خواستن " تازه اگه خواستن " باهاش کار کنند ،هیچ زوری هم در کار نباشد.ببخشید دلقک که طولانی شد. مرسی ..
مرسی. من خیلی لذت میبرم از دیدن این آثار
متشکرم که توجه می کنید.
من دیر اما آمدم. به هر حال تمام دردسر هم همین پیشرفته نامنظمه دیگه. من اصلا نگفتم که حالا که مدرنش هست ما از اون استفاده نکنیم. من می گم لازمه توسعه پایدار توسعه همه جانبه است. استعمار گر ها وقتی می رفتن به کلونی هاشون لااقل دو تا چیز خوب داشتند برای مردم یکی گسترش بهداشت عمومی بود دیگری گسترش آموزش عمومی و عالی. در کل هم روش اونها تبلیغ بود. من می گم من و شما که حد و مرز های مدرنیته را در نوردیده ایم و داریم عملا به سمت پست مدرنیته می رویم، فکر می کنید از 100 نفر ایرانی جند نفرشون مثل من و شما مدرن هستند. فکر منظم منطقی دارند؟
درستش اینه که با تبلیغ بشه یار گیری کرد. وگرنه قضیه سیستم عامل خارجی میشه همون اتفاقی که سال 57 افتاد. هویدا در عرض 12 سال چنان مدرن سازی کرد. که مردم فکر کردن همون دین خودشون تحفه ی بهتریه. یعنی بخواین یا نخواین جامعه ما رو عوام ترین مردم همیشه اداره می کنند و اگر کشور 2500 سال فلسفه گریز و قانون کریز و تاریخ گریز ما امروز هم مردمش، مجبور نکنن خودشونو فلسفه و قانون و تاریخ بخونن. دوباره سی سال دیگه باید بشینید کاسه چه کنم چه کنم دست بگیرین.
حالا که تو هر گوشه مملکت و وبلاگستان فارسی همه دارند. از منطق و کلام حرف می زنند. حتی خود آقا هم تازه فهمیدند بصیرت یعنی چه و کلام چه چیز مشتی هست! شما دارید تبلیغ ناقاره و تنبک می کنید. دلقک یک عهدی رو بالای وبلاگش نوشته که این جا منطق گاه فلسفی باشد.
تو تاریخ چند بار این اشتباه تکرار شده دوره خاتمی موجی از لباسای تنگ و موسیقی ریخت میون مردم. شایدم علتش همین بوده که می دیدن مردم دارن می رن سمت فلسفه. زمان شاه هم مدرن سازی موقعی صورت گرفت که توده ای های دانشگاه فلسفه رو تبلیغ می کردند زمان رضا شاه هم تا مشروطه اومد به خودش بجنبه رضاخان گفت من هستم دیگه شما چرا زحمت بکشین.
اینه داداش.
نه این نیست داداش.
سلام online و گویا که نیاز نباشد من پست جدا گانه ای بنویسم. زیرا که این حرف ها را خیلی زده ایم بمناسبت یا بی مناسبت در سیرک من. گابریل گارسیا مارکز کبیر هم در یک لحظه سیگار را گذاشت کنار و فکرش هم صیقلی تر و زبانش شیرینتر شد. سیگار ندارم دود از کله ام بلند شده برمی گردم و می گویم که مشکلی بین ما نیست. و ما هم همان توسعۀ متوازن را می خواهیم و تبلیغ می کنیم و آگاهی را مادر همۀ نیکی ها می دانیم و هرچه شما بگویی. فرق من باشما دراین است که این توسعۀ متوازن بالاخره باید بدست یک خری (حکومتی) انجام بگیرد یانه. من حرفم این است که تا هیئت حاکمۀ یک کشور پکیج مدرنیته را از عمق جان و فهم نپذیرفته باشد نمی تواند این دوران گذار ارتقاء سطح فرهنگ عمومی را پیش ببرد زیرا که خودش اعتقادی به "سرنوشت محتوم بشر در مدرنیته ای که انسان غربی رفته است" ندارد و نه تنها در آموزش و پرورش . سیگار. صبر کن!
ببخشید اگر در بحثتان میدوم، اما فکر میکنم چارهای جز مدرن شدن نداریم، شرایط سلف کرکتینگ است. هر چه راه و رسم ابلهانه بوده هزار ماشالله تا تهش رفتیم. حرکتمان به سوی مدرن شدن انتخاب نیست، ضرورت است. انباشت آگاهی و تجربه داره کار خودشو میکنه. تبلورش مثلا همین جا در فضای مجازی زیر دماغ حاکمیت عقب افتاده جمهوری اسلامی، دیالوگ و پرسش جدی بین عقاید گوناگون جریان داره و خوشبختانه علیرغم وفور آدمهای سایکوپت و مردم آزار طیف خاکستری چشمگیری دیده میشه. من همیشه خانوادههای مذهبی و گرفتن حق طلاق برای دخترانشان را مثال میزنم، "قانون خدا" برای آنها هم کافی نیست.
با online آنلاین ادامه:
من ترجیح می دهم روی مفهوم کامنت اول شما متمرکز بشوم و وارد تناقضات آشفتگی های ذهنیتان در کامنت دوم نشوم. چون هرجوری که شروع کنم باید یک تاریخ را در یک کامنت جاسازی کنم و این نشدنی است. البته که بویژه چون به یکی از مراد های فکری من جناب حسن تقی زاده هم تعرض شده است لازم است اورا هم توضیح بدهم. و برای ساده سازی از یک مثال استفاده می کنم:
هر حکومتی با هر صورت بندی هم در بهترین حالت یک مانع تعریف می شود در مقابل مردم زیاده خواه و رقیب فطری و غریزی. حالا اگر این مانع را یک سد آب بدانیم و مردم را آب و هیئت حاکمه را سد گردان (اداره کننده) داستان ما اینطور می شود. و موضوع ما متمرکز و مختص می شود دنبال بهترین اداره کنندۀ سد گشتن.
سد گردان یا حاکم کارش این است که آب ها را پشت سد جمع کند. سپس با توجه به دریچه ها و کانال هایی که تعبیه کرده است برای مصرف بهینۀ نیروی آب جمع شده در پشت سد آب هارا هدایت و مقدار لازم برای آبادنی را مصرف و زیادی آب را به دریا یا اقیانوس یا در یاچۀ ارومیه! هدایت کند. من می گویم که بهترین سد گردان یا حاکم آن حاکمی می تواند باشد که هم سد را بزند. هم دریچه های کافی بهره بردار را تعبیه بکند و بشناسد. و هم کانال های بهره برداری و آبیاری را آماده کرده باشد و نهایتاً مهمترین عنصر اینکه باید بداند و قبول داشته باشد که آب جاری نهایتاً مقصدی جز پیوستن به اقیانوس (لیبرالیسم = مساوی با آزادی های فردی) ندارد. هر حاکمی که به هر کدام از این اجزاء باور نداشته باشد اولاً و مقدمات بهره برداریش را فراهم نکرده باشد ثانیاً و بتبع عدم باور فلسفی. نباید سد گردان یا حاکم باشد.
دعوای سیاسی در این مورد تا اینجا پیش می آید که توجه اش تا مرحلۀ چک کردن دریچه های رهایی آب جمع شده است. و بدرستی می گوید که یک سد کور بدلیل جمع شدن زیاده از ظرفیت آب در پشتش لاجرم روزی تخریب خواهد شد. اینان در این مرحله می مانند و می گویند اگر قدرت را بما بدهید (نمونه اش اصلاح طلبان مذهبی) ما دریچه های کافی تعبیه می کنیم و از تخریب سد جلو می گیریم.
دستۀ دوم انانی هستند که کمی جلوتر می آیند و می گویند ما نه تنها دریچه های تخلیه را تعبیه می کنیم بلکه قبل از آن کانال کشی های لازم را هم ایجاد می کنیم تا آب رها شده هرز نرود و باعث آبادی و عمران بشود. این هم گروهی از سکولارها هستند که ایرادشان و اختلاف شان با اصلاح گران مذهبی در این عدم توجه مذهبیون به آماده سازی کانال ها و اهتمام خودشان نسبت به ایجاد آن هاست.
اما دستۀ آخری که فیلسوف هستند و موضوع را تا عمق راه رصد می کنند می گویند نه نشد و هنوز این قول های شما لیاقت حاکمیت و سد گردانی شما را تأیید نمی کند. زیرا که حرفی از مقصد نهایی آب رها شده نمی زنید و همیشه با انشاءالله گربه است از روی آن رد می شوید. و آن چیزی نیست جز اینکه باید ایمان بیاوریم که آب نهایتاً باید به اقیانوس و دریای آزاد متصل بشود و الا اکوسیستم جهانی از بین می رود و چرخۀ حیات از پویایی به ایستایی می رسد.
حسن تقی زادۀ نازنین جزو فیلسوفان بود که اعتقاد داشت بدون باور نسبت آب و اقیانوس (انسان و لیبرالیسم) هر قدمی برداریم به تخریب نهایی نتیجه خواهد داد. و من تعجب می کنم از شما که حرف چنین عمیق و بسیار درخشان تقی زاده را در قالب مسخرۀ از نوک پا تا فرق سر آخوندها ساخته و توده ها تکرار کرده بی ارزش می کنی. حرف تقی زاده حرف آخوند زاده است در مقابل حرف ملکم خان مشروطه و شریعتی جمهوریت که من هم سعی می کنم آن را توضیح و تبلیغ کنم.
با online آنلاین ادامه:
خب یک عوامفریبی این است که آن دوگروه دریچه ساز و هم دریچه ساز و هم کانال ساز می گویند داداش گاماس گاماس. بگذارید ما برای رهایی آب اولاً و هدایت آن بداخل کانال های آبیاری ثانیاً اقدام کنیم. حالا فرصت خواهیم داشت در مورد هدف نهایی آب و نسبت آن در پیوستن به اقیانوس بحث کنیم و راه حل بومی پیدا کنیم. ولی حرف ما این است که شما 150 سال است که می خواهید چنین فرمولی را پیاده کنید ولی چون به "اومانیسم" مطلق باور ایمانی ندارید نه تنها موفق نشده اید بلکه باعث هرز رفتن آب های رها شده هم شده اید.
اینجا گروه فیلسوفان نگران انسان (قطره قطره های آب پشت سد) هستند قبل از اینکه نگران سدگردان و سد و کانال و دریچه باشند. زیرا آب رها شده از پشت سد بدون نقشۀ پیشینی و نهایی "پیوستن آن به دریا" فقط محیط زیست و کشاورزی و زمین و زمان را تخریب نمی کند. بلکه این "انسان بدون چشم انداز نهایی" قبل از همه خودش را تخریب می کند. یعنی چه؟
ماهیت آب به مفید بودن است و عمران وزندگی و آبادی. لذا وقتی چه بصورت ساکن در پشت سد و چه در حالت رهایی بدون هدف نهایی در دریچه ها و کانال ها -اگرتازه وجود داشته باشد و پیش بینی شده باشد - فقط دیگری (زمین و کانال و دریچه و مرداب) را تخریب نمی کند. بلکه خودش را هم تخریب می کند و از کارکرد مفید و ذاتی خودش خارج می شود. و آبی که برای آبادی بود بدون فایده و مخرب عمل می کند. این آن نکتۀ مهم است که فیلسوف می بیند و سیاستمدار متوجه نیست. در یک ساده سازی واقعی امروزی در جامعۀ خودمان می توان اینطور گفت که نگرانی ما فقط عقب ماندگی و توسعه یافتگی ناشی از سد گردانان مخالف فیلسوف تقی زاده نیست. مشکل اصلی ما این است که مردم دست بخود تخریبی فرهنگی شده اند تحت فشار. این زیاده خواهی ها و بی هویتی ها و انکار همۀ سنت های خوب بومی و تقلید های مخرب از بخش مبتذل و جلف فرهنگ غربی و از دست رفتن هویت فرهنگ ملی - بومی و... صدها مقولۀ فرهنگ عامه از این دست خیلی بیشتر و مخرب تر از تنها ضرر مادی توسعه نیافتگی می زند و ما فریادمان از این عمق و ژرفا می آید.
و شما و شما و شما مسطوره ای از مردمان این چنین تخریب شده و بی هویت شده و روان رنجور و سرگردان و گرفتار را روی دستت بلند می کنی و می خواهی حقنه کنی که از ماست که برماست. آگاهی عنصر تعیین کننده است ولی آگاهی را کسی و سد گردان و حاکمی می تواند و باید هدایت کند که خودش آگاه باشد اولاً و به آگاهی اش ایمان داشته باشد ثانیاً. دعوا برسر روش ها وسرعت گذار بین جامعۀ سنتی با حاکم مدرن است و نه جامعۀ مدرن با حاکمان پیشاتاریخ. اینکه توده از راه آگاهی فاخر آن هم از نوع فلسفی باید به حکومت شایسته تر و مدرن دست یابند امری ناشدنی است. مگر در غرب امروز چند درصد از مردم آگاهی های تئوریک از دموکراسی و حقوق بشر و لیبرالیسم دارند. بجرأت می گویم هیچ درصد. الیت حاکم را از مناسبات چگونه بودن و چگونه شدن جامعه حذف کنی و یا نقش درجه اول و مؤثر آن ها را حاشیه ای بدانی یک گل خیلی حیاتی در وقت های تلف شدۀ یک مبارزۀ 200 ساله بخودمان و به ملت مان و به توده های نازنین گرفتارمان زده ای. والسلام. تمام شدنی نیست. ولی بیش از این ظرفیت ندارد این سیرک پیر. مرسی. یا...هو
آن لقلقۀ بالاترینی! ارجاع بدرس آموزی از انقلاب 57 و ترساندن کنشگران هم زاییدۀ این نادانی است که انقلاب را امری متقارن می دانند و فکر می کنند که اگر الف و ب و ت و پ و... جمع شوند جامعه انقلاب می کند. درحالیکه انقلاب یک استثناء متقارن است و کاملاً امری تصادفی و غیر قابل پیش بینی یا بدتر ساختن بیرونی است. بویژه که انقلاب 57 ایران خودش در بین همۀ انقلاب ها و دگرگونی های اتفاق افتاده در جهان یک استثناء و تصادف مطلق است و نه مثلی قبل از خودش داشته و نه بعد از خودش خواهد داشت. تقارن تصادفی عناصری تمهید کنندۀ نارضایتی های اقتصادی سیاسی فرهنگی واجتماعی به پست یک مرجع دینی کاریزماتیک خورد و شد آنچه که نباید می شد. و اگر تا آخر عمر کرۀ زمین یکبار دیگر قابل تکرار تصادفی باشد امید وارم که دومی هم نصیب ایران ما نشود! مجدداً یا...هو
دلقک عزیز سلام
"دعوا برسر روش ها وسرعت گذار بین جامعۀ سنتی با حاکم مدرن است و نه جامعۀ مدرن با حاکمان پیشاتاریخ"
پایان نقل قول
روی این مطلبت که فکر میکنم میبینم اتفاق یا شاید بشود گفت طنز غریبی است : قبل از انقلاب در تعارض جامعه سنتی و حاکمیت مدرن- حاکمیت میخواست به زور مردم را مدرن کند و واکنش و شاید مقاومت مردم نسبت به رها کردن سنت و ورود به دنیای مدرن به انقلاب انجامید.
حالا بعد از ۳۰ سال با تعارض جامعه خواهان مدرنیت و حاکمان سنتی مواجه هستیم که حاکمیت به زور میخواهد سنتها(این را با تسامح بپذیرید)را حاکم گرداند و طرفه آنکه حالا باز با مقاومت مردم مواجه میشود.
من همیشه برای دوستانم از این استعاره استفاده میکنم که اگر انقلاب را در یک پرانتز بگذارید قبل از انقلاب با هجوم زنها به چادر مواجهیم و چندی بعد با فرار زنها از چادر!در این تناقض البته بیش از آنکه مردم را و نحوه برخورشان را نقد کنم (که قبلاها میکردم)بواقع باید حاکمیت را مورد پرسش قرارداد. چرا که در هردو حالت هیچکدام در نسخه هایی که می پیچیدند ، کوچکترین تره ای برای مردمی که مخاطبشان بودند خرد نکردند و نمیکنند.
و حال که خوب که نگاه میکنم میبینم گره این تعارض یا تناقض در همان ویژن یا چشم انداز حاکمیت نهفته است.
اینکه در هردو نوع حاکمیت (چه سکولار و چه مذهبی) هیچیک از این دو به "انسان" یا همان قطره ها باور نداشتند و ندارند.هر دو از مدرنیته فقط به سخت افزار مدرنیته اهمیت میدادند و میدهند اما هر دو کوچکترین توجه به نرم افزارمدرنیته را به شدیدترین وجه سرکوب میکنند. دستور رهبر به اسلامی (بخوانید حذف)کردن علوم انسانی غربی نشانه همین باور است در حاکمیت.
کما اینکه شاه هم به مخالفانش میگفت پاسپورتتان را بگیرید و بروید بیرون!
من با دلقک موافقم که هیچ مردمی (من جمله مردم ایران) از کره ی دیگه ای نیومدند و به همین خاطر به تئوری هایی که با "2500 سال فلسفه گریزی و قانون گریزی و تاریخ گریزی..." شروع میشه چندان موافق نیستم. نه اینکه فکر کنم قطعا اشتباه هستن اما دیدگاه ساده تر و عملی تر به نظرم اینه که بگیم همه ی مردم فعلی دنیا ذاتا مثل همدیگه اند و احتیاجی به "تغییر" به اون بنیادی که online میگه هیچ جا وجود نداره. احتیاج به تغییرهای "سطحی" تری وجود داره که شاید پیچیده ترینش نوع سیستم اقتصادی باشه (که تازه ما تا همون پیچیده ترینش خیلی فاصله داریم) نه مطالعه و تحقیق و تفحص در تاریخ و جامعه شناسی و فلسفه.
درنتیجه می خوام بگم با این حرف دلقک که قدم اول خوندن فلسفه و تاریخ نیست بلکه یه ذره شادی بیشتره موافقم.
هرچند (خطاب به دلقک) این هم به نظرم درست نیست که بگیم فرقی بین مردم ایران و مردم غرب از نظر احترام به نظر همدیگه نیست (از حرف شما هم لزوما چنین برداشتی نمی شد اما من خواستم تاکید کنم). احترام استاد به نظر دانشجوش، احترام پدر و مادر به نظر بچه هاشون و کلا احترام هر صاحب قدرتی به نظر کسایی که روشون قدرت داره چیزیه که تو ایران نیست. نمی دونم بی ربطه یا نه اما فکر می کنم این جدای از احترام حکومت به نظر مردمش نباشه
ارسال یک نظر