۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

ازسیاست تا وبلاگ تابازی تا سیرک تا جنبش "تکنفره"!

Apollo in the Forge of Vulcan



1- دیروزبعدازاین که پست انتقادی"شورش های کوریا انقلاب های بینا! نگاهی گذرا به بیانیۀ مهندس موسوی" را پست کردم وشب هم دراولین فرصت روی شبکۀ اجتماعی بالاترین لینک گذاشتم؛ پاسخ موردانتظارم را نه ازخوانندگان ونه ازکاربران بالاترین نگرفتم. به این معنا که نه کلیک مناسب خورد برای خوانده شدن ونه امتیاز مناسبی گرفت برای داغ شدن:21 کلیک تا این لحظه. و8 امتیاز از35 امتیازلازم برای داغ شدن لینک درحوزۀ سیاست.


2- وقتی دیدم با این سردی روبروهستم تصمیم گرفتم با نوشتن یک مطلب متضاد با تحلیل قبلی ولی درهمان موضوع دست به یک بازی وبلاگی با خوانندگان وبازدید کنندگان بزنم. لذا برداشتم وپست اثباتی "نگاهی دقیق تربه بیانیۀ مهندس موسوی! مصربهانه است" را نوشتم وهمان مسیر قبلی را طی کردم. ولی بازهم واکنش مورد انتظارم بدست نیامد: 46 کلیک تااینجا و11 امتیاز. که کمی بهترازقبلی است ولی به اندازۀ کافی ناامیدکننده هست. چرا که این بهترشدن بسیارجزیی آماربازدید ارتباط زیادی با ساعت لینک دارد واینکه چه تعدادآدم بیشتری پشت کامپیوترها باشند.


3- البته خوانندگان اصلی وثابت وبلاگم همیشه لطف دارند وچراغ خانه را پرفروغ نشان می دهند. لیکن باوجود آنان نیز یک موضوع هنوزنگران کننده است. وآن اینکه خوانندگان هردوپست متوالی ومتضادازموضوعی واحد؛ کمترین واکنشی دراعتراض به این تناقض آشکارتحلیل من بفاصلۀ چندساعت نشان ندادند. واین راحاکی از موارد زیرتشخیص دادم:


الف- وبلاگ بعنوان یک رسانۀ جدی موردباور واعتماد غالب کاربران اینترنت فارسی زبان نیست. وموضوعات مطرح شده دروبلاگ ها هرچند جدی واستخوان داربیشترجنبۀ شخصی وشوخی وسرگرمی دارد.


ب-نام ها جلوترازنوشته ها کارمی کند. ونویسنده مهمترازنوشته مورد اقبال است. البته تا اندازه ای طبیعی است ولی به اندازۀ ایران امروزناامید کننده است.


پ- سیاست دربین ایرانیان به امری منفورومشمئزکننده تبدیل شده است وهرآنچه مستقیم یا غیرمستقیم به سیاست درایران ارتباط داده شده باشد؛ ارزش خواندن وتعمق را ندارد.


ت- دلقک فی نفسه دلقک است حتی اگر اودریک اعتراض مدنی واجتماعی خودش را به شمایل دلقکان آراسته باشد. بنابراین حداکثرشأن دلقک رفتن به سیرک او وتماشای نمایش او وخندیدن وگاهی هم کف زدن برای اوو یا دشنام دادن به اوست وارزش کنکاش درنقدبرنامه هایش را ندارد. و...


4- گاهی برای محمود احمدی نژاد همزادم درداخل ایران دلتنگ می شوم. به دلیل احساس برادری وهمچنین بدین علت که: آیا اوراهم شامل گزارۀ بالا نمی کنند ایرانیان مدعی "من می دانم. من می دانستم و..." دربی اهمیت شمردن هرآنکس که دلقک نام دارد وخنداندن حرفه اش:

 "بنابراین حداکثرشأن دلقک رفتن به سیرک او وتماشای نمایش او وخندیدن وگاهی هم کف زدن برای اوو یا دشنام دادن به اوست وارزش کنکاش درنقد برنامه هایش را ندارد."


5- من که خیابان های تهران را ازدست داده ام بعنوان مهمترین منبع مطالعاتی وتغذیۀ فکریم. البته تلاش می کنم با دست زدن به چنین بازی هایی معلوماتم را بروز ونزدیک واقعیت جامعۀ حقیقی ایرانی نگاه دارم ودردام دنیای مجازی فریبکار و"سرگرمی ووسیله ای برای بازیابی غرورازدست رفتۀ جوانان درجنبش سبزاشتباه اصلاح طلبان" نیفتم.


6- بزودی ازتأسیس جنبش "تکنفره"ام که هرازچندی قولش را تجدید کرده ام دراین جا گزارشی خواهم داد تا با دلگرمی برای ایجادیک سیرک واقعی ودایمی درلندن وبرای خندۀ سیاسی شما؛ ازاطراف وبلاگم پراکنده نشوید. یا...هو

۱۶ نظر:

Joshua گفت...

سلام دلقک،

مدت طولانیست که بلاگ شمارو دنبال می‌کنم. دیروز و امروز اون ۲ یادادشت متضاد شمارو دیدم.

اولین برداشته من این بود که لابد دلقک هم مثل همه عصبانی‌ می‌شه، یه چیزی میگه، یه چرخی توی وب می‌زنه و با یه مطلب جدید میاد، به نظر من این اصلا عجیب نیست. واسه همینم چیزی ننوشتم برات. ولی‌ الان که دیدم برات اهمیت داره، گفتم بدون کامنت نمونه این پست آخری، هر چند فارسی نوشتن برام سخت است.

در مورد پست اول، منم نمیتونستم بفهمم چرا یکی‌ باید بگه ریشه وقایع قاهره و تونس در حوادث ساله گذشته تهران است، چون نیست، شاید در بعضی‌ موارد مثل استفاده از اینترنت، اولین بار در جنبش سبز در این حد استفاده شده، ولی‌ ریشه اتفاقات شمال آافریقا در شرایط اقتصادی اجتماعی همون منطقه هست نه توی تهران.

از طرف دیگه، این مطلب که در پست دوم گفتین درسته، هیچکدوم از حکومتهای مصر و تونس ایدئولوژیک نبودن.

چیزیو که نفهمیدم این بود که چطور از عدمه توجه خوانندگان به این تناقض، به اون ۴ بند نتیجگیری رسیدین؟!

به هرحال از یه جا هم باید این رابطهٔ ۱طرفه خودمو با شما ۲طرفه می‌کردم.

Dalghak.Irani گفت...

Joshuaسلام.
خیلی خوب است که تصمیم به ارتباط دوسویه گرفتید وممنون که وبلاگم را می خوانید. انتظارم همین بود که شما هم اشاره کرده ای. اینکه فرق بگذارید بین من ونوشته هایم با نوشته های دیگری که نویسنده اش بقول شما بایک وبگردی عصبانی یا خوشحال به عکس نظرقبلی اش می رسد ومی نویسد. پس برداشت نهایی ام هم دراینکه حداکثر یک دلقکم وبرای سرگرمی ووب گردی- مثل اکثریت- نباید زیادخطا باشد. البته من شدیدآ دارای نظریات ثابت ومنسجمی هستم وبرای آن ها می نویسم وامهات نظراتم درشناخت جمهوری اسلامی را یکی ازمعدود نظریۀ های توضیح دهنده ومنسجم می دانم وبرای تبلیغ وآگاهی بخشی دراین زمینه وبلاگ می نویسم. والبته یادمی گیرم ولی دگرگون نمی شوم وانتظاردارم که خواننده ام مثل اعتراض نجیب وطنز Aliدرپست قبلی واکنش نشان داده وتوضیح بخواهد. مرسی که باعث این دیالوگ شدی. وبازهم خواهش می کنم هروقت فرصت فراخ بود با من حرف بزن. یا...هو

you گفت...

دلخور نشو، من حدود یکماه است که تو بالاترین دیدمت و با گوگل ریدرم نوشته هایت دنبال میکنم .خیلی ها مثل من فقط خواننده بالاترین هستند نه عضو، خیلی ها از ایران جرعت اظهار نظر ندارند مثل من.این دومین نظری است که برایت میگذارم. بازم میگم نویسنده بزرگی پشت نام دلقک پنهان شده.دلسرد نشو.

کیمیا گفت...

سلام
به نظرم یه کم عجله کردید.احتمالا" خیلیها دو پست آخر شما رو باهم خوندن.

خ.آ گفت...

دلقك عزيزم سلام دلخوري ات البته به حق است وقتي ميبينم وبلاگهائي مثل توكا اينقدر كامنت دارد افسوس ميخورم نه اينكه بخواهم به نوشته هايش يا خودش توهين كنم .به نظر من نوشته هايش فقط بيانگر ديدگاهش در قالب كلماتي با بار طنز است و درنهايت لبخندي به لب مي آورد ولي در همان لحظه كه پنجره را ميبنديد ديگر به آن فكر نميكنيد ميخواهم حرف شما را تائيدكنم كه متاسفانه ايراني ها به نويسنده بيشتر اقبال ميدهند تا نوشته شايد تقصيري هم نداشته باشند من هم خيلي اتفاقي باشما آشنا شدم و كم كم ديدگاهم نسبت به وقايع واقعاً تغيير كرد .دائم در حال تحليل وقايع هستم وديدگهاهاي مختلف را نسبت به يكواقعه ميخوانم و واقعاً به دنبالش ميروم حتي در شبكه هاي خبري زبان انگليسي با اينكه زبانم خيلي خوب نيست دنبال ميكنم فكر ميكنم و اميد دارم كه اين اتفاق باري ديگران هم بيفتد.
به نظرم اين وظيفه مشخص افراد مشهور است كه بالينك دادن وبلاگهائي نظير شما در صفحه وبلاگشان كه پر بازديد كننده است خوانندگانشان را دعوت به عكس العمل نشان دادن و تفكر كنندو شايد شما هم اگر نقاب از چهره برگيريد يا نام ديگري انتخاب بفرمائيد افراد بيشتري سعادت آشنائي با شمارا پيدا كنند ولي به نظرم شما نيز بايد حركتي بفرمائيد به هر حال جنبش تك نفره هم به تبليغ نياز داردهم از سوي صاحب جنبش هم از سوي اعضا.در ضمن ازطريق لينك شما با ممالك محروسه دلم آشنا شدم كه آن هم خيلي تفكر برانگيز است و به دوستان توصيه ميكنم.

ناشناس گفت...

سلام
همان طور که یکی از دوستان اشاره کرد،
ما که در ایران زندگی می کنیم باید کمی احیتاط کنیم چون این حکومت نشان داده که به هیچ کس رحم نمی کند،برای همین من نوشته ها را می خوانم اما کامنت نمی گذارم،البته از دو نوشته متضاد خیلی تعجب کردم و آن را به حساب طنز تلخ گذاشتم.
واقعیت این است که من و بسیاری از دوستانم امیدمان را به تغییر کوتاه مدت از دست داده ایم، به خصوص پس از پرداخت یارانه نقدی، بخش فقیر جامعه( دست کم آن بخشی که من به واسطه شغلم با آنان در ارتباط هستم )فعلا با این صدقه خوش است و دعا به جان احمدی نژاد می کند. من از این که این افراد کمی احساس خوشبختی می کنند بسیار خوشحالم.اگرچه این افرادفقط تا نوک بینی اشان را می بینند و از فردای سهمگینی که در پیش رو است، بی خبر هستند. این طور که پیداست همچنان باید صبر کنیم.

کیمیا گفت...

دیگه اینکه من بالاترین رو زیاد نمیشناسم.یه بار سر زدم دیدم یک میلیون(یعنی زیاد)کامنت زیر یه نوشتهءخبری بود راجع به اینکه بیماران یه بیمارستان معروف با یه بیماری جدید از اونجا میان بیرون وبعد از اونهمه جروبحث بازم معلوم نشده بود خبر راسته یادروغ.

شما مطمئنید نتیجه گیری،درمورد "ایرانیان"از روی آمار "بالاترین" می تونه قضاوت دقیقی باشه؟

با اجازه
ث1-خواننده های وبلاگ شما اصولا"آدمای کم حرفی هستن حتی در حد یک احوالپرسی ساده .
ث2-اصولا"وتوی وبلاگهای دیگه هم زیاد خبری از انتقاد نیست.همه فقط یا سکوت می کنند یا "چه سری ،چه دمی،عجب پایی..."

حالا برای اینکه ثابت بشه اینا همه اش حرف نیست ،یه انتقاد:«درارتباط با "ا-ن"(این توهین نیست فقط یه علامت اختصاریه) دراینمورد زیاده روی می کنیم:"رفتن به سیرک او وتماشای نمایش او وخندیدن وگاهی هم کف زدن برای اوو یا دشنام دادن به اوست" ولی:
احساس مردم نسبت به اون مهمه و شما بهش اهمیت نمی دید.اون در شرایطی اومده که مردم به شدت احتیاج به بهبود اوضاعشون از همه نظر دارن واونوقت علاوه بر اینکه همه چی روز به روز ویرانتر میشه(یا حداقل به همون بدیه)دروغ گفتنش باعث میشه احساس مردم در موردش اجازهءیه برخورد طبیعی (کنکاش درنقد برنامه هایش)رو نده.
*****
بعد از این مدتی که وبلاگ شما رو می خونم ،اینو می دونم که هر کسی تا میشه باید خودشو به پزشکی بسپره که متبحر باشه،اما اگر ناچار شد بره زیر دست یه پزشک بی سواد،خنده دارتره که کاملا"و بی هیچ توجهی درمان پزشک رو مو به مو بپذیره؛پس در اینمورد با شما موافقم.

Dalghak.Irani گفت...

مرسی. خواستم فقط بگویم که بیدارم ولحظه به لحظه وجرعه به حرعه شیرینیتان را مزه مزه می کنم وهمۀ زورم را-حالا فکرمی کنی همۀ زوریک دلقک پیر چقدر می شود!- جمع می کنم که دراولین فرصت هشیاری یک تعظیم بلند بالا بنویسم. واژه ها ازذهنم می گریزند وتاب توصیف زیبایی های شمارا تاب نمی آورند. فعلاً چشمانم آلبالو گیلاس می چینند ودستانم جز به مالیدن خواب آلودگی آنان رسالتی را نمی پذیرند. روز بخیر وکمی می خوابم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

می خواهم یک پست مادربنویسم بمناسبت سالگردانقلاب درایران وکمی ذهن می برد. بنابراین از عزیزانم که به کامنت شان پاسخ نداده ام خواهش می کنم تا بعدازانتشار پست مادر که ممکن است پست بعدی باشد یا حداکثر برای فردا آماده شود صبرکنند ومرا ببخشند. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

نه آن پست را تمام کردم ونه جواب شماهارا دادم. پس:
ناشناس ها جمیعاً ورحمت الله سلام. ممنون. نگران نیستم. زندگی ادامه دارد ومن به کسوت دلقک بودن وپیربودن لاجرم گاهی خودم را لوس می کنم برای بزرگترهایم. همۀ فرمایشاتتان را قبول دارم وازامیدی که می دهید سرشارم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

YOU
برای دومین کامنتت ممنونم ومحظورات را می دانم. گاهی دوست دارم خودم رانشان بدهم وآینه را انتظارداشته باشم درنشان دادن زیبایی های جوانی ام وکژ وکوژهای پیریم. ممنون. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

خانم آشنای عزیز.
سلام
درست می فرمایید والبته سبک نوشته وموضوع نوشته وقلم نویسنده هم مؤثراست درکنار شهرت. ومخاطب هاهم دسته بندی دارند متفاوت.
دلیل اصلی عدم رغبت مردمان به موضوعات بنیادی که درکشورمالاجرم سیاسی است علاوه برهمۀ چرایی های درست که دوستان دیگرهم اشاره کرده اند؛ یک "علت تامه"ی معروف دلقکی هم من می شناسم. وآن را باید درورشکستگی این روزهای ناشران وکتابفروشان هم جستجو کرد.سال 80-81 خورشیدی یادداشتی نوشته بودم برای علت یابی "چرا مردم کتاب نمی خوانند" که نوروز آن روزها چاپش نکرد. اسم یادداشت بود "کرخت یا فیلسوف" ومدعای اصلی نوشته هم این بود که همۀ بشرازبدوخلقت دنبال این پرسش بنیادین بوده اند که:
"چطور می شود که اینطور می شود؟"
وبرای دانستن پاسخ فلسفی این سؤال کلیدی کتاب هم می خوانده اند. درایران سال های حمهوری اسلامی هیچ نوشته ای نتوانسته به این سؤال ایرانیان پاسخ بدهد. طرفه اینکه همۀ ملت هم پاسخ این سؤال را می دانند: "شریعت دست ازطریقت بردارد"
لذا همه یا شده اند فیلسوف یا ناامید دچاربی حسی وکرخت شده اند تادردکمتری را احساس بکنند دراین جراحی خونریز ماقبل تاریخ که بدون هیچ ملاحظه ورحم وداروی بیهوشی و بی حسی موضعی باید تحمل کنند. لذا می دانم سخت است بجامعه ای فیلسوف یا کرخت تحمیل کرد خواندن را. خواندن بیهوده را. سخت خواندن را وسخت خوان دلقک خواندن را وجدی را ازمسخره
خواندن را و... دوستتان دارم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

کیمیا
درست می گویی عجله ام را. ودرست می گویی که دارم ازمتن جامعه ام دورمی شوم. راستش یک نگرانی بزرگم هم اینست که باازدست دادن خیابان ها وکوچه های ایران وآن همه مجلات وماهنامه ها وگاهنامه های فاخر بهر بهانه ای، ازجمله ادبیات وهنر وسینما وبرجسته نمایی قطعات تاریخی وان قلم های توانا درهرچه بیشتر عمیق نوشتن ازترس سانسور و...بزودی کفگیرم ته دیگ خواهد خورد وخواهم شد یکی ازدشنام نویس های سی ودوساله. وبایدکاری بکنم کارستان. ولی هنوز تا آن روزمانده. چون که من کمی بیشترازتو به متن جامعۀ ایرانی این روزها نزدیک ترم. اینطورقضاوت می کنم که ممکن است امثال تو درخودشان گیرافتاده اند درایران واین همه ناله می کنند ازدست احمدی نژاد. درحالیکه پالس های حسی دریافتی من ازجامعه واقعاً موجود ایران ونه صرفاً دنیای مجازی اینترنتی آن، زیاد هم غمگین ترازسال های نوستالوژیک شماها وتأسف ماها (اصلاحات وخاتمی) نیست. من حتی صداهای خنده های بلند هم شنیده ام برخی مواقع ازجامعه ای که شما آن را افسرده می نمایی.
مفصل تراست این داستان وذره ذره اینجا آنجا گفته ام وخواهم گفت. توهم که خودت با لب خندان می نویسی که نمی خندی. این نشان می دهد که اوضاع خیلی بدنیست. همین که بتوانیم بخندیم یک گام دیگربه هدف نزدیکترشده ایم. فراری دادن مرگ با زندگی یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

درضمن کیمیا خاتون.
یادم رفت بگویم که به ناله هایم گوش نکن. ماه گذشته ده هزاربازدیدکننده داشتم. این برای تالارگفتگوی خانوادگی ما که موضوع های مستقل هم کم دارد وسخت خوان هم است وکمی هم غلغلک می دهد ذهن را معرکه است نمی دانی دروبلاگ های مشابه چه گورستانی است ازسکوت.
درضمن بالاترین سایت تفریح وخوش گذرانی وداغ کردن حوان هاست که هیچ وقت وقت ندارند پیرمردی به چروکیدگی مرا داغ کنند وهمان بهتر که نمی شناسی. من هم رفته ام آن جا به این دلیل که ازبچگی آرزوداشتم یک روزنامۀ زرد داشته باشم تاگاهی هم یک مطلب جدی بنویسم وچشم جوانان را با مطالب جدی هم عادت بدهم دراین کورمال کورمال شهر. حالا چون تو ازکامنت ها بیشتر لذت می بری تا مطالب وبلاگ، من ناچارم بعدازاین فقط کامنت بنویسم. یا...هو

کیمیا گفت...

خییییلی بیسوادم وشاید دلیل این که هر چی جلوتر میشم بهت زده تر میشم همینه.همین الآن آرزو کردم منو از کلاستون می نداختید بیرون .
شایدم بازم درست بگم عجلهءشما رو.
-یکی اینکه دوباره هم میگم که خوشحالم بازدید کننده هاتون زیادن اونم از جنسی که نه فقط برای خوندن به اینجا میان.چیزی غیر از این ننوشته بودم.
-چطور ممکنه خودمو با شما مقایسه کنم در مورد سطح آگاهی از جامعه؟درواقع اشتباه کرده بودم از واژه مردم استفاده کرده بودم.پس میگیرم.شاید خودمو گفته بودم.-اما افسردگی امثال من (اگه بشه اسمشو این گذاشت)ربط زیادی به الف.نون نداره.من که با اطمینان می تونم بگم ...خوشحالم که همهءایران خوشحال باشن.اما چیزی که می تونه "امثال من"و خوشحال کنه...راستی مردم برای چی خوشحالن؟
نکنه همهءاین سی سال خواب بوده و همه بیدار شدن،"امثال من" هنوز خوابم(منظورم همون خوابمه)؟اون خیابونا،اون خونه ها،اون شهرا،...
****
ببخشید به شدت قاطی کردم.تنها چیزی که باید میگفتم این بود:اونایی که خوشحالن راضی ام هستن؟

Dalghak.Irani گفت...

کیمیا
من ازاول هم که تورا ثبت نام کردم شاگردم بودی والا آدم که ازاستاد وهمطرازش ثبت نام نمی کند.
2- مستحق اخراج که هستی چون نه تنها ازدرس ها عقبی ومرا وادارمی کنی که چندجلسه عقب بیایم تا پاسخت را بدهم بلکه کمی هم دیریادگیری! زیرا که همۀ اموخته هایت را بیاد نمی آوری. مگرمن دردرس های قبلی راجع به نسبی بودن خوشی وناخوشی حرف نزدم. حتی مثال آوردم ازخوشحالی مردم بعدازگرفتن کوپن ارزاق وبیرون آمدن ازبانک. حتی گفتم یاروپایش راعمداً شکسته بود که بعدازبهبود حس پیروزی داشته باشد. پس من اگر گفتم ازخنده هایی که گاهی ازتعدادی ازمردم داخل بگوش می رسد مربوط بود به اخم ها وگریه های دیروز والا اگرخنده همه گیربود وازته دل که من هم بشکن می زدم می آمدم میدان آزادی. توهم ننه من غریبه بازی درنیار که نه تنها افسرده وغمگین نیستی بلکه خیلی هم شنگول وهمسازی. اگرشک داری ازشوهر وبچه هایت بپرس. یا...هو