۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

"تونس"تید یا "نتونس"تید. التماس می کنم به شادی هایتان آسیب نزنید!

Girl Reading a Letter at an Open Window



1- حسین شریعتمداری مثل خیلی های دیگردرجهان اسلام وغیراسلام والبته اغلب روشنفکر دست های شان را بهم مالیده اند درروزنامه ها ورسانه هایشان که حوادث تونس نتیجۀ بیداری مسلمانان است وعنقریب مصر واردن وسوریه وسایرکشورهای دارای رژیم های نیمه بسته ولی لیبرال هم خواهند ترکید. والبته خیلی هم بی ربط نیست ادعایشان. زیرا که ازهمین دریچۀ تنگ دوربین ها وکیبوردهای غربی برای نمایش های اسلامی نیز معلوم است که درتونس خبرهایی ازجنس اسلامی -چه سلفی ها وچه روشنفکران مسلمان- هست واینان فعالان دراول صفوف اعتراضی هستند.


2- ریشۀ تحولات رخدادتونس دریک تعریف یک خطی چنین بوده است:


"درآمد اصلی تونس ازصنعت توریسم (شادی) بدلیل رکوداقتصادی غرب (منبع اصلی توریسم) بشدت تضعیف شده است وباعث ضعف اقتصادملی تونس وبیکاری ونارضایتی وشورش گردیده است."


3- اکنون اگراین تحولات به پیروزی اسلام گرا ها -مثل انقلابی که درایران 1978 اتفاق افتاد- منجرشود اولین اقدامی که درانتظارتونسی هاست برچیدن مظاهرحرام شادی وتوریسم وگردشگری ازکشورتونس است وآنان چون مثل ما ایرانیان نفت هم ندارند که بفروشند ونیمه جان زنده باشند؛ بنابراین نه تنها خیلی زودترازما پشیمان خواهند شد بلکه ممکن است زنده ماندنشان هم بمخاطره بیفتد. لذا اکیداً به طبقۀ متوسط تونس توصیه می کنم که خیلی هم شادی نکنند ازاینکه شادی هایشان را برای همیشه بکشند خدای ناکرده.


4- اما اینکه چرا نه ما متوجه شدیم که داریم با هلهله وشادی شادی ها ودلخوشی هایمان را می کشیم ونه همپالکی های مسلمان واسلام گرای ما درتونس والجزایر و مصر واردن واندونزی ومالزی وترکیه و... متوجه شادی کشی خود نمی شوند فرمولی ساده دارد:

اول؛ شادی بمثابه فلسفۀ زیست:
"زندگی بدون شادی محال قطعی است. شادی زیست همۀ موجودات وازجمله انسان ازآزادی اختلاط بین نروماده تولید می شود. نروماده های حیوان با آزادی درطبیعت اختلاط دارند. انسان قدیم ودرآغوش طبیعت (نزدیک به زیست حیوانی) نیز تامرحلۀ یکجانشینی وکشاورزی، درباغ ومزرعه وصحرا مختلط است ومشکلی ندارد. مشکل انسان با پیشرفت وصنعتی شدن وشهرنشینی آغاز می شود. زیرا که درشهر اختلاط زن ومرد باید ازمزرعه وباغ وصحرا به خیابان وکارخانه وسینما و... منتقل شود. ولی کاهن وکشیش وآخوندی که تادیروز اختلاط روستایی را طبیعی می پذیرفت زیرباراختلاط زن ومرد درمحیط شهری نمی رود. وفاجعه آغاز می شود.آزادنبودن اختلاط طبیعی نروماده وزن ومرد شورزندگی را ازبین می برد. شوروعشق که ازبین رفت کاروتلاش بیهوده می نماید. کاروتلاش که رنج مطلق شد پیشرفت ولذت تولید نمی شود. واینجاست که ایرانی دیروزمی گوید صدبارغلط کردم که انقلاب کردم؛ وتونسی امروز هم فردا بدترازاین را خواهد حسرت خورد درجامعه ای بدون محرک شادی برای زندگی."

دوم؛ شادی شهری برعکس شادی بیشترطبیعی روستا، مصنوعی وحاصل کارانسان هاست:
ما متوجه نشدیم که داریم محرک زندگی را می کشیم ودیگر مسلمانان هم متوجه نمی شوند به این دلیل که: "شادی اینقدرطبیعی وموردنیازاست که گمان می کنیم خدا آفریده و بشرنمی تواند چراغ این عنصر حیاتی را خاموش کند. درحالیکه دراصل ماجرا چنین نیست. شادی شهری ازاختلاط زن ومرد وتشریک مساعی آنان دراستفاده از اسباب مصنوعی مولدشادی مثل موسیقی، ترانه خوانی، آواز، رقص، سینما، فوتبال ،ورزش، شادیهای خیابانی و..بطورکلی هرآنچه تولیدوجد وسرور وخنده می کند حاصل می شود. ولی چون ما اکثریت سنتی ومتشرع ازسفرۀ حاضری این عزیزان هنرمند وپیشرواستفاده می کردیم یامی کنیم اهمیت وجودآزادی آنان را درک نمی کنیم تاروزی که متشرعان حاکم همۀ اسباب هنر وشادی وزن واختلاط در جامعه را بزباله دان تاریخ می ریزند وشادی را می کشند تازه متوجه می شویم که ای دل غافل منشاء شادی ما همان زن رقاصه بود! یا آوازه خوان غیرهمدین ما! یا هنرپیشگان فرزانه و وارسته ای که بروی صحنه رفتن را، دست دادن با غیرهمجنس را وبروز وظهور زنیت ومردیت خود درعرصۀ عمومی را کتمان وپنهان نمی کردند. وحالا که انقلاب کردیم وهمه را یا بیرون کردیم و یا کشتیم ویا آب توبه برسرشان ریختیم وبقیۀ دگر اندیشان راهم ترساندیم وخانه نشین کردیم دیگر کسی نیست برای ما متشرعان شادی تولید کند. وما خودمان هم که روبنده داریم ودست دادن بامردغریبه را حرام می دانیم وتوی خیابان بودن را مذموم!  پس این روح پژمردۀ مارا چه کسی جلا خواهد داد. و آن وقت به گه خوردن می افتیم. ولی فایده ای ندارد. وچنین کشوری توریست هم نخواهد داشت چون پولدارها برای مشرف شدن بدین اسلام و شریعت بیابانی پول خرج نمی کنند.

5- قصه دراز است کاشکی منتقل شده باشم بفکرتان. وآرزوکنیم که خدا هیچ دومین ملتی را چون ما نفرین نکرده باشد درخودکشی اجتماعی با به مسلخ بردن شادی به امید بهشت انتزاعی. یا...هو

۹ نظر:

کیمیا گفت...

آمین ...

خ.آ گفت...

خدا به اين مردم رحم كند تو مملكتشان آخوند مفتخور نداشته باشند كه از آب گل آلودشان ماهي بگيرند

ادوارد البی دوم گفت...

کمترین تحریری از یک آرزو این است

آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی

در قناری‌ها نگه کن در قفس تا نیک دریابی

کز چه در آن تنگناشان باز شادی‌های شیرین است

کمترین تحریری از یک زندگانی

آب، نان، آواز

ور فزونتر خواهی از آن گاه‌گه پرواز

ور فزونتر خواهی از آن شادی آغاز

ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز...

آنچنان بر ما به نان و آب اینجا تنگسالی گشت

که کسی به فکر آوازی نباشد

اگر آوازی نباشد شوق پروازی نخواهد بود

آب، نان، آواز

ور فزونتر باز هم خواهی بگویم باز...



شفیعی کدکنی

Dalghak.Irani گفت...

سلام کیمیا
آمین به آمین مستجاب شما!
یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام بلندبالا به خانم آشنا
یک آمین بلند هم برای استجابت دعای شما. وخبرهای تازه نشان می دهد که هرچند کمی عقب نشینی صورت گرفته ولی کنترل اوضاع دردست مدرن هاست ورهبراسلام گرایان تانزدیکتردولت آمده کمی فقط. والبته انقلاب ایران وشورش های بسیاربسیارتلخ الجزایر که باعث بالای صدهزارکشته شد والبته ارتش ودانشگاهی ها تسلیم رأی مردمی که اگرهم دموکراسی را دوست خودمعرفی می کنند یکباربرای همیشه است که بمحض بالا رفتن ازنردبان قدرت نردبان را برای همیشه نابودمی کنند که کسی نتواند حتی بگوید نردبان اینجاست بیا پایین لطفا! بخدا خسته شدیم آیت الله خامنه ای. رحم کن به زندگی وزیبایی وشادی ما! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

ومعلوم شد که سنت طبیعت پابرجاست وآفتاب ازشرق طلوع کرده است امروز با شعرزیبای استاد شفیعی کدکنی که اززنده ها بغیرازحضزتشان سیدعلی صالحی نازنین است دررقصاندن من ازفرط عمق وزیبایی وبدست وکیبورد واحساس ادواردآلبی دوم که قوت قلبی است برای من بودن جمع دوستان هنرمند وفرزانه وقدیم. ومن هم این شعرزیبارا تقدیم ویژه می کنم به بانوان وبلاگ وعلی الخصوص بانوی شعر واحساس سرکارخانم کیمیا بانو وهمسرمکرمشان. یا...هو
سلام ادوارد گاهی بیا اگرهم خودت دوست نداشتی. چون من هم دوست دارم وهم نیاز.

ادوارد البی دوم گفت...

پیرمرد من هر روز دو سه باری می‌آیم. کم حرفم. در زندگی واقعی هم. همین.

Dalghak.Irani گفت...

کم گوی وگزیده گوی. همین

کیمیا گفت...

اینا رو تازه دیدم.مرسی .خیلی زیاد