Tribuna of the Uffizi |
1- اگرویدیوی ماهواره وجدیدانتشاریافتۀ مهران مدیری کمک کند که هموطنان دارای پخش تلویزیون ماهواره ای ما ازنوع معروف به لس آنجلسی - همان ها که مدیری فشارخونشان را بالابرده است- دست ازاشتباه بیست سالۀ خود بردارند ومثل میلیونها ایرانی دیگرهموطن وآواره وتبعیدی شان راه های دیگری برای دخل وخرج زندگی شان پیدا کنند؛ این یک رنسانس حسابی وقدم مبارک واولیه ای خواهد شد درراه آزادی ایران ازدست آخوندهای سیاسی تاریخ مصرف گذشته.
2- واقعیت قضیه این است که طبقۀ متوسط ایران دریک سالگی انقلاب 57 دقیقاً فهمیده بود که چه گافی مرتکب شده وچه کلاه گشادی را برای نابودی خودش به طیب خاطر برسرخودش گذاشته است. اما- واین اما خیلی مهم است- همین ایرانی پشیمان شده درفردای انقلاب حاضرنبود دوگروه از رفته ها به ایرا ن برگردند: اول سیاستمدارانی که عملکردشان منجربه شورش های انقلابی شده بود ودوم هنرپیشگانی که تنها هنرشان سینمای فیلمفارسی وموسیقی مبتذل وعریانی جسمی وجنسی درقالب نمایش ها وشوهای مهوع بود.
3- دهۀ 60 خورشیدی همه درتدارک تطبیق خود با وضع جدید بودند وامکاناتی مثل ماهواره ها هم هنوز عمومیتی نداشت برای ارتباط تصویری وساده. درداخل ایران که مواجه بودیم با یک جنگ تمام عیار خانمانسوز خارجی وچندشبه جنگ ملت بربادده داخلی وهمه یادرجنگ بودیم ویا دربند وآنانی که دست وپایی اضافه داشتند درراه گریزازوطن. ولی دهۀ 70 خورشیدی که شروع شد هم جنگ نبود وهم ماهواره آمد وهم دنیا مجال بیشتری پیدا کرد برای حاشیه.
4- با ورود به دهۀ نودمیلادی وفروپاشی ایدئولوژی مادر دراتحاد جماهیر شوروی ومرگ آیت الله خمینی درایران هم نسخۀ اسلامی مارکسیسم دچار سکته می شود وهم فن وتکنولوژی ارتباط تصویر وصدای آدم ها درسرتاسرجهان را ازقید زمان ومکان آزادمی کند. این جاست که ایرانیان ساکن غرب شروع می کنند وفرش های زیرپایشان را می فروشند وتلویزیون تأسیس می کنند که هرچه زودتر بداد هموطنان شان برسند ومیهن شان را نجات بدهند.
5- سال اول به سال دوم نرسیده بسیاری از این جماعت متوهم عیارکاردستشان می آید و می فهمند که ایران با گذراندن دوره ای 12 ساله وبسیارسخت درجنگ وترور و اعدام وزندان نه تنها زبان سیاسی اش عوض شده بلکه مهمترازآن لهجه وذایقۀ فرهنگی اش نیز کاملاً دگرگون شده است لذا با آبرومندی ازهمان راهی که آمده بودند برگشتند وخودشان را مضحکۀ عام وخاص نکردند.
6- اما تعداد دیگری بهردلیل ماندند وبعداً هم هرازچندی ریزش ورویش داشتند. اینان ابتدا سعی کردند که نفهمیدن های خودشان را به نفهمی توده های ایرانی ارزان کنند وچنین پنداشتند که اگر با چندتا شعار جلف وچنددشنام آبداربه آخوندها آب رفته بجوی بازنگردد؛ حتماً با چندتا قرکمر ولب تکانی چندتا سکس چروک ساکشن شده وچند تا دختر وپسرنورس وخوش برورو خواهند توانست انقلابی -حداقل- درحدانقلاب ایدئولوژیک موفق ومسبوق به سابقه انجام بدهند.
7- ولی نشد واینان کم کم به ارتزاق ازاین طریق عادت کردند وتوانایی ترکش را ندارند. بخاطرهمین است که دعا می کنم این "طنز-هجو" مدیری فیلسوف "اجتماعی-میدانی" وتنها هنرمندی که بیشترین لبخند فاخر ایرانیان دراین "سال های طاعون" مدیون هنرمندی او وکارهایش است؛ این خیرات نهایی را داشته باشد که این "یکی از پایه های قدرت آخوندها درایران"(تلویزیونهای سیاست وسکس مهوع لس آنجلسی) هم ازگیرافتادگی دردست خودشان خلاص شوند. آمین!
8- وبیمی ندارم از این پیش بینی که تلویزیون های جدیداً تأسیس یافته با بهانۀ جنبش سبز هم بسیار مستعد خواهند بود که خیلی زود لس آنجلسی شوند؛ اگرنتوانند حرف نویی تولید کنند. وحرف نهایی ویک کلمه اینکه "ماباید پیام نو وموردعلاقۀ مخاطب تولید کنیم. چرا که پیام رسان (رسانه) عمومی وحاضربه پوشش دادن هرحرف نو ودارای شنونده ازدرودیواربالا می رود، وزیاداست. وبا بی رحمی می گویم: همۀ آنانی که بدون داشتن حرفی وشیوه ای نووجدید دنبال رسانه هستند 99 درصد کلاهبردارند ویک درصد هالو! یا...هو
۸ نظر:
دلقک امروز در بالاترن تورا دیدم وبه وبلگت امدم .احساس میکنم مردی بزرگ پشت این نقاب است. موفق باشی
دلقک جان... خواننده ی همه ی مطالبت هستم... و در مورد این پست.. اولین کسی هستی که بسیار منطقی نوشتی... (راستش خوندن مطالبت همیشه یه نکنه ی خوب رو به من یادآوری می کنه)
from I to you
سلام.
دوستت دارم ودرست تشخیص داده ای به سن وسال ونه البته دانش ومعرفت. قطره ای هستم زاده شده ازمهربی کران شما. وبخودم افتخار می کنم که سربلندهایی به قامت سروشما می پذیرید مرا. دوستم باشید وهمدیگررا ترک نکنیم. یا...هو
ازاینکه نوشته هایم حس خوبی را منتقل کند بیشتر راضی هستم وکیف می کنم تا وقتی که مطالب تکه تکه بداوری گذاشته شود. چون من خودم ازیک حس سرچشمه می گیرم واین حس "حیرانی وسرگشتگی" را ازمیان تودۀ مردمم بخارج آورده ام تا داد بزنم. ومی دانم که آن چه که درداخل پارانتز نوشته ای همان ارتباط حسی محبوب من است وخیلی خوشحال شدم.
وآشنایی پررنگ ترازاین نمی شد که دونفرحس مشترکی داشته بودند وباشند.
مرسی ناشناس وسلام به شما ولطف وحست. یا...هو
بسیجی سبزاندیش :
منطقی ترین نوشته در جنجالهای مدیری و شبکه های ماهواره ای این چند روز را در این پست خوندم. دلقک جان امیدوارم روزی برسد که در ایرانی آزاد شما را ملاقات کنم.
عزيزم دلقك!
كاش همه كانالهاي هجو آنطرفي ائتلاف كنند و اين پولهائي را كه بيخود هزينه ميكنند 2-3 كانال درست حسابي در شان مردم ايران واقعاٌ بسازند كه هم اطلاع رساني به مردم داخل ايران بشود از راه درست و پاك و واقعاٌ بي طرف با حفظ شئونات انساني و اخلاقي و هم برنامه هاي سرگرمي و هنري مطابق با سليقه و عرف جامعا باشدمتاسفم كه بگويم برخي از خوانندگان آنطرفي واقعاً مايه شرمساري هستند سطح توقع مردم اصلاً برايشان اهميت ندارد گاهي فكر ميكنم اينها چه توي سرشان ميگذرد كه اينطور خود را دارند تكه پاره ميكنند كه مخاطب جذب كنند اصلاً رنگ و بوئي از وقار ايرانيان در كارهايشان نيست و يكي كه ايرانيان را نشناسد فكر ميكند ايرانيان چقدر سطحي و نفهم هستندو...هرچه كه از مهران مديري بگوئيم كم گفته ايم در اين وانفساي قيچي و سانسور بغايت ظريف و هنرمندانه به پيش ميرود بدون اينكه هياهو كند هياهو و جنجال ميآفرين كارهايش واقعاً شاهكار است و از افتخارات ايرانيان است كاش همه هنرمندان چنين تعهدي چنين بينشي داشته باشند و چنين اشراف بر كارشان داشته باشند.واقعاً كار جديدش سراسر پيامهاي به قول خودش زيرپوستي براي هنرمندان انطرف است اميدواريم كه اين پالسها را بگيرند
هم بسیجی. هم سبز وهم اندیش. همۀ اینها یعنی کل کائنات. سلام جوان.
الان که کامنت جدیدت درپست آخررسید یادم افتاد که توهمین دیروز بود که مرا تمام وکمال پذیرفته بودی راجع به مهران مدیری وحالا تمام وکمال ردکرده ای راجع به مشایی. گفتم بیایم وازت تشکرکنم بخاطر این تأیید تابتوانم برگردم ودرپاسخ کامنت تکذیبیه ات نسبت به من ومشایی واحمدی نژاد محکم باشم ونلرزم. پس تا کامنت بعدی درپست مشایی خدانگهدار. یا...هو
سلام خانم آشنای نازنین
خیلی ممنون وباید ضمن هم داستان شدن باشما درتجمیع امکانات وکاری کارستان کردن اعتراف کنم که چنین امیدی نمی رود بدلیل روحیۀ تک محوری وخودفریبکاری ما. والبته درمورد کارهایی که با فرهنگ وهنر ارتباط دارد خیلی راحت نیست درغیرسرزمین اصلی بودن وهنرمند وبافرهنگ ماندن زیرا که فرهنگ وهنر ریشه درخاک وسرزمین وزیست مردم دارد وبمحض جدایی ازسرزمین اصلی باروری ذوق واستعداد هنری روبه افول گذاشته ومی خشکد. مگراینکه چه هنرمند نابی باشی یاریشه های جدید درفرهنگ جدید برویانی. مرسی. یا...هو
ارسال یک نظر