۱۳۹۰ دی ۲۸, چهارشنبه

ماجرای بهمنی و ذلّه شدن از دست احمدی نژاد! مشت نمونۀ خروار!

Fur Traders Descending the Missouri

1- وقتی احمدی نژاد تصمیمش را نهایی کرد که 500 میلیارد دلار درآمد نفتی ایران را در لیفۀ زیر شلواری مادر دوزش جاسازی کند تا هرچه عقدۀ فقر و بدبختی کودکانه داشت را چاره کند. و شروع به ریخت و پاش و خرید مهر ورزی و گداپروری و اضمحلال تولید و کار و زیربناها گرفت و کرد؛ همه در رفتند: چه آنان که یک جو انصاف داشتند، چه آنان که یک جو عقل داشتند، چه آنان که یک جو سواد داشتند ، چه آنان که یک جو تجربۀ مدیریت کلان داشتند و...

2- احمدی نژاد اما با همان پیش فعالی لمپن فقیرانه به جستجویش ادامه داد تا اینکه رسید به مردی در آستانۀ بازنشستگی و مغموم و افسرده که تک و تنها گوشه ای نشسته بود و داشت آخرین انگشت های ماستش را می لیسید. احمدی نژاد رو به فرد عقب مانده کرد و گفت: بهمنی تو رییس کل بانک مرکزی باش. بهمنی با شنیدن نام خود شروع کرد دنبال مخاطب احمدی نژاد گشتن. اما بغیر از خودش و صندلی های خالی کسی را نیافت و از سر نا امیدی به احمدی نژاد گفت: کره با منی!. و احمدی نژاد پوزخند همیشگی اش را پاشاند توی صورت بهمنی و دستش را گرفت و رهایش کرد روی ثروت انفال! یک ملت و گفت آری خوب غلط بزن. از آن معروف هایش. و بهمنی شگفت زده تر از خود احمدی نژاد در هنگام ورود به کاخ ریاست جمهوری، شد رییس کل بانک مرکزی.

3- همه چیز رؤیایی بود. جوی دلار روان بود و بهمنی خندان. و یاران که یکی یکی از راه می رسیدند با امضای اسفندیار رستم دولت: خاوری، پورمحمدی و ... و بهمنی همچنان غلط می زد و غلط می کرد و هنوز باورش نشده بود این همه سعادت اخروی پیش پای بازنشستگی. اما اگر هم همۀ موانع داخلی را احمدی نژاد با یک "به تخ... بدل از یا علی" از پیش پای می روفت و علم و دانش و تجربه و مدیریت را در کوزه می گذاشت و بهمنی سر می کشید؛ این خارجی ها ول کن نبودند در تلاش برای بستن جوی روان دلار به غلت گاه (غلط گاه) مشترک احمدی و بهمنی. و بهمنی یاد ضرب المثل نشاشیده شب دراز است می افتاد و گز نکرده پاره کردن. تازه!

4- و بهمنی شروع کرد به خواندن دوبارۀ کتاب ها و نظریه های اقتصادی که همه را تک ماده قبول شده بود تا لیسانس زورکی. و زانو زد بپای درس استادان اقتصاد که چه خاکی بسرم بریزم با این بلایی که نازل شده. البته که جواب بهمنی نه در هیچ علم و کتاب و نطریۀ اقتصادی یافت می شد و نه استادی حاضر به پاسخ بود در این بازی مسخره. فقط پژویان مانده بود در کنار دست احمدی نژاد که بگوید نرخ سود بانکی را هماهنگ با تورم کن اگر می توانی برای کمی تنفس بانکی بعنوان مسکّن. و بهمنی چندین بار بشورای دیوانه ها رفت در شورای پول و اقتصادی که احمدی نژاد فقط بدلیل مخالفت شورای نگهبان با انحلال کامل ان مثل همۀ سازمان ها و شوراهای دیگر حاضر شده بود چند گماشتۀ خودش از جنس بهمنی را هم در آنجا بنشاند.

5- بهمنی با هر خفت و زور و بدبختی بود توانست یکی دوبار هم از این شورای دست ساز احمدی نژاد مجوز بگیرد برای افزایش نرخ بهرۀ سپرده ها. که آخرین آن مربوط به همین چند روز پیش بود. اما احمدی نژاد نشان داد که چقدر مرد کهنه ایست در حرف مرد یکی است. و لذا هربار تصمیم شورای گماشتگان خودش را وتو کرد و گفت همان که من می گویم و اگر به علم اقتصاد بگویید: رییس جمهور احمدی نژاد فرموده است" اقتصاد اطاعت می کند. اصلاً غلط می کند اطاعت نکند دولت من 500 میلیارد دلار نفت صادر کرده است. و چه کسی این همه پول توجیبش داشته تا کنون از اقتصاد دان و مدیر و کارشناس.

6- تا اینکه بهمنی غلط کردم های محرمانه اش به احمدی نژاد را فاش کرد که: " آقای رییس جمهور بخدا من از اول هم اشتباهی بودم ترا جان مادرت مرا رها کن بروم". و استعفا داد و چند روز هم در مجامع لازم مثل جلسۀ مجلس و غیره غیبت کرد تا شایعه هم فشار بیاورد به احمدی نژاد و این بدبخت مادر مرده را رها کند به اتمام ماست خوری. اما احمدی نژاد چگونه می تواند از چنین ابله تر از خودش دست بکشد آن هم در این وانفسای سرازیری قبری که همۀ خواصش و خودش گیر افتاده اند. پس از همان نیشخند های - اینبار افسرده اش - را زد به بهمنی که کجا! حالا حالاها کار داریم با هم برای خرابکاری و در آوردن آخرین ریال ملت از خزانه! برو وبا قوت به تخریبی که شروع کرده ایم و در حال نتیجه گیری "افلاس نهایی کشور" هستیم ادامه بده با شادابی و به تخ... همیشگی مهرورزی. و بهمنی بعد از این دیالوگ بود که به رسانه ها گفته: "اگر کسی پیدا شود که بگوید همین الان بروم دستش را می بوسم" و معنای دقیق آن این است که غلط کردم ولی رهایم نمی کند  من خیک را نگرفته ام اینک خرس است که رهایم نمی کند!

7- و این حکایت تک تک آدم های رییس جمهور است اگر حسابی و آماری و اعلان ترازی در کار بیاید در همۀ حوزه های کاری. بانک مرکزی و طلا و سکه و دلار و ریال تنها به این دلیل تبدیل به بوق شده اند که قابل پنهان کردن نیستند و بقیۀ عملکرد احمدی نژاد مثل ساز ملاست که صبح صدایش شنیده خواهد شد. بیچاره به دولت بعدی. زخم ملت از این همه خیانت اما تشفی خواهد یافت اگر همۀ این نکبت و بدبختی و سرمایه باختگی؛ به مرگ رژیم خامنه ای بیانجامد حد اقل. سقوط نهایی جمهوری اسلامی را هم نخواستیم فعلاً. یا...هو

بعد از تحریر: خواستم بگویم که شکاف ها در همۀ سطوح فعال است بشدت و نوید نا توانی خامنه ای در جمع کردنش بسیار. انشاءالله.

۴ نظر:

ناهید گفت...

شما چی؟ شما عقده ی کودکی تان چه بوده است که این چنین راست و دروغ را به هم می آمیزید تا شخصیت انسان ها را خرد کنید؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام ناهید. من قسم می خورم که برادر دوقلوی بزرگتر احمدی نژاد بودم و هستم با همان کودکی. تازه اگر پدر ایشان یک صنعتگر آهنگر بوده پدر من یک سوداگر قهوه چی بوده که شغلی پست تر است در رده بندی انواع دسته بندی مشاغل یدی. عرض من متوجه عملکرد وشخصیت حقوقی ایشان است همیشه و در این قبیل مواقع نویسنده حق دارد نقبی بزند بروانشناسی فردی آدم هایی که خود شیفته و نرو و کله شقند در مقابل واقعیت عینی و علمی. مثل خود من و البته احمدی نژاد. چون من فقط خودم را سوزاندم ولی او یک ملت را به قهقرای بیشتر برد. مرسی که پرسیدی و سوگند می خورم که راست گفتم. یا...هو

ناشناس گفت...

ناهید خانم اگر شما از کارمندان سایبری ساعتی هفت توامن هستید که هیچ اما اگر از مردم معمولی هستید بدانید که اینان هیچ ندارند چه رسد به ذره ای شخصیت وشعور انسانی همه اشان روی هرچه خزنده ودرنده وچرنده است را سفید کرده اند

ناشناس گفت...

خیلی پر و با معنی بود.
همیشه از نظراتتان لذت برد ه ام.