The Elephants |
این نوشته مال هادی چپردار عزیز است طنز نویس شرق که روز سه شنبه منتشر شده. خودم خیلی با آن حال خوبی پیدا کردم و خندیدم. گفتم حالا که هدیۀ کریسمس نداشتم برای شما هدیۀ زیبای هادی را با شما نصف کنم. توضیح نالازمی هم بدهم برای کسانی که خیلی تیز آدم های سیاسی نیستند. و آن اینکه همۀ همشاگردی ها و نام ها را با مصداق های سیاسی در جامعه بخوانید مثل خاتم آبادی بجای خاتمی. بقیه را نمی گویم تا برای هادی دردسر درست نکنم بی خودی. نام چپردار هم قطعاً تخلص نویسنده است من درست اطلاع ندارم.
چرا بايد كريسمس را ميباشد و چرا؟
هادی چپردار - روزنامۀ شرق
البته بر هر كسي كه فكرش را بكنيد واضح و مبرهن ميباشد كه كريسمس در زبان خارجي به معني عيد نوروز ميباشد. البته اين را ما نميگوييم، بلكه همشاگرديمان پورساحلي كه همه فاميلهايش در خارجهاي مختلف مانند آلمان و تركيه و ونزوئلا ميباشند ميگويد. همچنين پورساحلي ميگويد كه ريشه كريسمس يك كلمه فارسي ميباشد و اصلش اشمسدارپس يا اسپسدارمز بوده ميباشد كه در طول زمان در زبان خارجي اينجوري شده ميباشد؛ بنابراين حتي عيدهاي نوروز خارجيها هم در اصل از اولش مال ما بوده است. بنابراين ما بايد در روز سپندارمزمز برويم و از آب عكاسي بگردانيم و عكسهايش را نمايشگاه بگردانيم و به ايرانيان نخبه و پرريختگان خارج از كشور نشان بدهيم؛ پرريختگاني مثل عموي همين پورساحلي كه در توي خارج توي پمپ بنزين كار ميكند و پورساحلي ميگويد جزو فرزانگان ميباشد و ما نفهميديم اين چه مردي است كه اسمش فرزانه ميباشد.
خلاصه ما براي انشاي اين هفته خود درباره كريسمس تحقيقاتهايي گردانيديم و فهميديم كه مردمهاي خارج در كريسمس خيلي خوشحالي ميگردانند و سفره هفت سين ميچينند و لابد در آن پيتزا و لازانيا با ماهي دودي ميگذارند و ميخورند. اما همشاگردي ديگر ما اكبرزاده كه هر سال رفوزه ميشود، ميگويد كه خارجيها در كنار لازانيا با ماهي دودي، يك چيز ديگري هم ميخورند و موقع خوردنش ميگويند: «به سلامتي سه تن، كاپيتان هادوك و تنتن.» و ما هرچه ميشماريم، ميبينيم كاپيتان هادوك و تنتن دو تن بودهاند و نه سه تن، مگر آنكه تنتن را دو تن حساب كنيم، كه از اين اكبرزاده خنگ بعيد نيست. بنابراين عجيب نيست كه اكبرزاده با اين سنوسالش همشاگردي ما ميباشد.
و ما باز در تحقيقاتهاي خود متوجه گردانديم كه كريسمس روز تولد آقاي مسيح ميباشد. معلوم نيست چرا اين آقاي مسيح اين همه روز خدا را گذاشته و صاف روز اول عيدي به دنيا آمده. بعد ما درباره آقاي مسيح، از شوهرخاله خود كه فرهنگي ميباشد سوال گردانديم و او گفت كه آقاي مسيح آدم مهرباني بوده كه هر كسي يك سيلي به او ميزده، او آنور صورتش را هم ميآورده كه يكي هم اينور بزن. ولي ما فكر كنيم كه شوهرخاله ما آدمها را با هم قاطي كرده؛ چون اين كارها فقط از همكلاسي خودمان خاتمآبادي برميآيد. حتي آقاي بودار هم كه بوداريان در معابدهاي چين او را پرستش ميگردانند و شكم خيلي گندهاي دارد از اين كارها نميكرده. بنابراين خاتمآبادي بايد موضع خود را نسبت به آقاي بودار مشخص كند.
ما همچنين در تحقيقاتهاي خود متوجه گردانديم كه خارجيها در روز تولد آقاي مسيح جوراب خودشان را آويزان ميكنند تا باباي آقاي نوئل كه ريش دراز دارد و لباس قرمز ميپوشد، با گوزن بيايد و در آن عيدي بيندازد. پس معلوم ميشود كه دولتهاي استكبار جهاني به مردمهاي خارج يارانه نميدهند و در نتيجه باباي نوئل مجبور ميشود بهجاي پرايد سوار بر گوزن شود. اما ما نفهميديم كه اين باباي نوئل با اين سن و سال چرا خجالت نميكشد و لباس قرمز ميپوشد. امان از اين خارجيها كه پيرمردهايشان مثل زنها لباس ميپوشند و مردهاي آنجا هم اسمشان عمو فرزانه است.
اما درباره درستي يا نادرستي قضيه جوراب، اكبرزاده كه هرسال رفوزه ميشود، ميگفت كه يكبار جورابش را دم عيد نوروز خارجيها آويزان كرده، اما باباي نوئل در آن عيدي نينداخته. كه به نظر ما باباي نوئل حق داشته؛ چون جوراب اكبرزاده هميشه آنقدر بو ميدهد كه بنا بر تجارب قبلي، با يك شيشه گلاب هم بويش نميرود. براي همين پورساحلي اسم جورابهاي اكبرزاده را «جوراب كفشي» گذاشته؛ چون از كثيفي آنقدر سفت ميشوند كه ميشود جاي كفش هم پوشيدشان. اما برعكس اكبرزاده، پورساحلي ميگويد كه خودش هم هر چند وقت يكبار جورابش را آويزان ميكند و هميشه باباي نوئل در آن چيزي مياندازد، حتي در روزهاي غير عيد. حتي ميگويد كه يكبار قايم شده و خودش باباي نوئل را موقع انداختن هديه ديده كه ذوق كرده بوده و با خودش ميگفته: «اين جوراب پورساحليهها… اين پسر يه روزي همه مشكلات دنيا رو حل ميكنه.»
ما از انشاي خود نتيجه ميگردانيم كه بايد جوراب خود را بشوييم و موقع درس جواب دادن پاي خود را از كفشمان در نياوريم.
این هم آخرین پست نوشتۀ خودم اگر علاقه داشتید: "حالا می شود "احمد نجفی" هنرپیشۀ سینما را یک "مزدور" خطاب کرد".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر