۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

نخبگان یکی یکی بملت می پیوندند. بعد از علایی حالا افروغ...فردا نوبت کیست!

I and the Village


1- خب قصۀ مستند دوسالۀ من با شما به اینجا رسیده بود که:

الف- خامنه ای بعنوان مرکزی ترین عنصر بدبختی مضاعف ایران در جمهوری اسلامی؛ هر ماه و هفته و روز دارد تنها تر می شود تا آنجائیکه دیگر حتی از الیت مسلمان و یا مزدور هم کسی در حلقۀ وفادارانش نمانده. که آخرین آن را در همایش اخیر اندیشه های راهبردی با موضوع زن و خانواده را برایتان نوشتم. و اتفاقاً در آنجا نام مشخص عماد افروغ و رحیم پور ازغدی رابعنوان دو بازوی فکری خامنه ای حاضر در همه جا را ذکر کردم که نبودند.

ب- گفته ام و سماجت کرده ام که جمهوری اسلامی در تمام عمر سی و سه سالۀ خود - بجز در سه سال اول حکومت رفسنجانی و دو سال اول ریاست جمهوری خاتمی که بارقه هایی از حکومت شدن را بروز داده - حکومت بتعریف کلاسیک آن نبوده و لذا از یک عدم تعادل همیشگی در رنج بوده است. و چون همۀ عناصر و پدیده های موجود در جهان همیشه میل به تعادل دارند؛ بنابراین این عدم تعادل ذاتی و تشدید شده بدست خامنه ای هم، باعث بی ثباتی همیشگی جمهوری اسلامی شده است.

حالا ادامۀ داستان مستند:

2- هنوز سردار حسین علایی را دقیق و درست جابجا نکرده ایم که امروز خبر رسیده عماد افروغ در برنامۀ تلویزیونی پارک ملت حرف هایی از جنس ملت زده است. و مستقیم آیت الله خامنه ای را مورد خطاب و ایراد و نکوهش قرار داده است. واین فراتر از سرعت تحولاتی که من هم پیش بینی کرده ام است. پیوستن معدود نخبه های حامی حاکمیت به صفوف ملت علاوه بر اینکه از تیزهوشی زمانی آنان حکایت می کند؛ از پایان عصر سیاه خامنه ای هم آدرس های قابل استنادی دارد.

3- به اینجای داستان که می رسیم و با کم و زیادی اختلاف بین خوش بینی مفرط من و بدبینی ساختاری شما با هم بر کلیات رفته توافق داریم. و اینجاست که شما مخالفان خوش بینی من به هزار و یک واقعۀ تاریخی و عصری استناد می کنید و می گویید که: "اینان همه سروته یک کرباسند و اختلافات بروز کرده اگر هم صوری نباشد بیشتر برای سهم خواهی و نفع شخصی خودشان است از سه گانۀ لذت ِ "قدرت و ثروت و منزلت". و مرا بگوشۀ رینگ می برید. من اما هرچند داوری فله ای شما را در مورد همۀ مردان جمهوری اسلامی قبول ندارم ولی از آنجائیکه سندی هم برای ردش نیست؛ استدلال شما را قبول می کنم. و با قبول ایرادات شما به این خیمه شب بازی! حاکمان سی ساله  سناریوی خودم را بشرح زیر تقدیم می کنم:

4- ایران را "گوی"ی فرض کنیم که در سی و سه سال پیش با زنگاری بنام جمهوری اسلامی روکش شده و در حالت نوسان قرار گرفته است. این گوی هیچگاه در مرکز ثقلش مستقر نبوده و از نوسان باز نایستاده است. در دوره هایی در دامنۀ نزدیک مرکز ثقل و با تنش کمتر نوسان داشته و در دوره هایی با فاصلۀ بیشتر از مرکز استقرارش نوسانات شدیدتری داشته است. اما در هیچ مقطعی گوی ایران به بیشترین فاصله اش از وضعیت ثبات و استقرار (حکومت) نرسیده بوده است. تا اینکه در دو سالۀ اخیر حوادثی رخ داد که آیت الله خامنه ای سوار بر کمر علامه مصباح یزدی - خود او هم قلم دوش چند طبقۀ شریعتمداری و ارضی و نقدی و جعفری و طائب و رادان و... بوده است - گوی ایران را چنان دور از مرکز ثقلش (ثبات حکومتی) بالا برده که اولاً دور تر از آن دیگر در دایرۀ نوسان گوی نیست؛ و ثانیاً به اندازه ای دور از دسترس که هیچ آدمی با قد خودش یا حتی دوسه طبقه (مثل هاشمی رفسنجانی) هم دستش به این گوی نرسد.

5- اینک گوی لغزان در بیشترین حالت فشار و نیروی "خواستار بازگشت به تعادل" در دستان معلول و لرزان خامنه ای در آن بالاست. خامنه ای که گفتم بدلیل سوار شدن بر دوش های سفیه ترین آدم ها خودش هم تعادلی ندارد برای حفظ خودش در آن بالا تا چه رسد که یک گوی سنگین و لرزان هم در تصاحب دارد. من می گویم علایی و افروغ و مطهری و کاتوزیان و بسیاری دیگر هم حتی توکلی و امثالهم آن آخرین پس لرزه ای هستند که برای رها شدن گوی از دست خامنه ای و حتی معلق شدن خود خامنه ای بحرکت در آمده اند و چنین خواهد شد. باز شما اعتراض می کنید که اگر هم چنین باشد که تو دلقک احمق و خوش بین می گویی. همین طایفه هایی که نام بردی در دامنه ایستاده اند چونان کفتارانی که گوی ایران زنگار بسته از حمهوری اسلامی را درآغوش بگیرند و بدون تعادل همیشگی نگه دارند. اما من بشما از قانون فیزیک پاسخ می گیرم که گوی در آن بالا (وضعیت بیشترین عدم تعادل) هنگام رهایی از دستان بی کفایت خامنه ای چنان نیروی وحشتناکی را حامل خواهد بود که هیچ کفتاری - دور از محضر انسان ها - اگر هم بخواهد نتواند سر راهش مقاومت کند، و گوی را مجدداً در همان عدم تعادل دامنۀ کوتاه نگاه دارد مثل سی سال گذشته. و اضافه می کنم و قول می دهم که گوی ایران اگر این بار از دست خامنه ای رها شود با چند نوسان بلند و کوتاه در مرکز ثقلش (حکومت مستقر) آرام بگیرد. حتی من امیدوارم که این نوسانات بعد از رهایی ایران از دست خامنه ای منجر به ریزش زنگار جمهوری اسلامی هم بشود از چهرۀ زیبای ایران. به امید آن روز نزدیک. یا...هو

۶ نظر:

ناشناس گفت...

دوست ارجمند چنانکه پیداست درد بی نخبه گی فراوانی کشیده اید که این سردار الکی را وان تحلیل گر ابکی را نخبه مینامید . نه دوست عزیز به بیراهه به نروید اینان همانهایی هستند که بخاطر خفظ نظام لباس را فعلا پشت ورو پوشیده اند. هیچ اعتمادی و اعتباری بر ایشان معقول نیست .خلاصه کلام در گیر جنگ زرگری نشوید.....

سردار وطن گفت...

دلقك عزيز

با نظر شما موافقم . به نظرم اين فروپاشي خيلي سهمگين خواهد بود . اينها بدليل اينكه در مركز زلزله و اين نيروي در حال فروپاشي هستند و يا به تعبيري ديگر در گريز از مركز شديد هستند دسته دسته به فضاي نامتناهي پرتاب و نابود مي شوند . كاملاً مي توان قوانين فيزيك را در اين فروپاشي مشاهده نمود.

شیما گفت...

سلام, اگرچه من به خوشبینی شما نیستم اما گمان میکنم که این بار درست میگویید و یک مقاله هم در سایتی که نامش را نمیگویم( شاید خودتان حدس بزنید) خواندم در تایید فرمایشات شما,که در اینجا میگذارم.


" این رویداد نشان داد که در قلب حاکمیت، حتی در رده های بالای فرماندهان سپاه هستند کسانی که با سیاست های حاکم بر کشور موافق نیستند و ما یقین داریم که با اولین چرخش و بروز شکست آشکار سیاست های 7 سال پس از دولت اصلاحات، واریز نیرو در سپاه بسیار گسترده، چه در بدنه و چه در میان فرماندهان بروز خواهد کرد. وقتی در راس سپاه چنین شکافی وجود دارد، طبیعی است که در میان روحانیون و برخی از ارگان های دیگر نظام هم چنین شکافی وجود داشته باشد اما هنوز سر باز نکرده است. این رویداد نشان داد که آن توصیه و تاکید همیشگی ما بر این که باید جنبش اعتراضی کشور از سپاه نیز نیرو بگیرد و یک سر تحولی در ایران سپاه است، تا چه حد واقعی است. حال که سپاه وارد عرصه سیاسی شده است و فرماندهان طرفدار سیاست جنگی بی وقفه در باره مسائل داخلی و انتخابات و سیاست خارجی اظهار نظر می کنند، این طبیعی است که بتدریج فرماندهان دیگری که نظری مخالف آنها دارند نیز وارد عرصه سیاسی شود. این نکته ایست که باید به آن توجه داشت.

2- کسانی که مجموع حاکمیت جمهوری اسلامی را بسته بندی کرده و بقول خودشان بدنبال تشکیل جبهه از پائین و یا در خارج از کشور بودند و هر نوع نبرد درحاکمیت را تمام شده تلقی می کردند، حالا باید یکبار دیگر درباره این تحلیل خود اندیشه کرده و در آن تجدید نظر کنند. آنها باید در پی آن شعار و جبهه ای باشند که چنین طیف گسترده ای را می تواند برای تحولات و بیرون آوردن جامعه از بحران کنونی در خود جای دهد.

3- و سرانجام، این که عوارض و عواقب کودتای 22 خرداد و جنایاتی که توسط شماری از فرماندهان سپاه سازماندهی شد و مهر ننگ بر پیشانی سپاه کوبید، بتدریج معترضان خاموش را به معترضان بیدار تبدیل می کند و حسین علائی تنها یک نمونه است. نمونه ای که نه از اسلام عدول کرده و نه از نظام، بلکه بعنوان منتقد سیاست های نظامی، خارجی و داخلی به میدان آمده و با استقبالی شایسته از جانب خانواده های فرماندهان معروف سپاه و... قرار گرفته است."

Eric Calabros گفت...

انگار باز مطلبت منبع کیهان شد.. حسین کرکس ذوق کرد که گفتی اخبار فردا را باید در روزنامه او خواند. البته ایندفعه هم اسم "بالاترین" رویت گذاشت تا بیشتر از این معروف نشوی :-)
خیلی کودنند به خدا

شکیبا گفت...

دکتر شریعتی جمله ای دارد با این مضمون که اگر در جامعه ای اخلاص و ایمان و عشق و فداکاری کمرنگ شد مسئول آن مردم هستند و اگر آگاهی و بصیرت کمرنگ شد مسئول آن نخبگان آن جامعه اند. متأسفانه در طول حیات جمهوری اسلامی نخبگان سیاسی مستقل که درد و دغدغه مردم و اعتلای کشورشان را داشته باشند بسیار اندک بوده و هستند. کسانی که قشر تحصیل کرده جامعه روشنفکر و نخبه می دانندشان یا به نوعی وابسته به سیستم شده اند یا وابسته به غرب یا به هر دو و یا اگر خیلی خوش بین باشیم به حزب خودشان. مشکل امروز مردم ایران آگاهی است. نه رسانه های غربی و نه رسانه های حکومتی جمهوری اسلامی هیچ کدام آگاهی بخش نیستند و قادر نیستند پتانسیل عظیم مردمی را هدایت کنند چرا که فقط به منافع خویش فکر می کنند. شما مطمئن باشید حتی مردمی که در صحنه های مختلف به نفع نظام حضور می یابند بر اساس باورهای خودشان از آرمان ها حضور می یابند باور به اینکه آن چیزی که به خاطرش انقلاب کردند تحقق خواهد یافت باور و عشق به وطنشان و خالی نکردن عرصه به نفع بیگانگان. ولی هیچ یک از این به اصطلاح نخبگان حاضر نیست پرده را بالا بزند تا مردم ببینند پشت این بیست سال حکومت خامنه ای چه خبر بوده است. همه فقط بحث های فرعی و حاشیه ای را مطرح می کنند که یا اجیر شده خود نظامند برای سرگرم کردن مردم و منحرف کردن ذهنشان از واقعیت قضیه یا به دنبال این هستند که ریشه ملت ایران را بزنند و قطع کنند با جنگ و درگیری و ... خلاصه درد امروز مردم ایران، در این عصر رسانه و آگاهی، این است که نمی دانند چه خبر است و حقیقتاً چه به وقوع پیوسته و خواهد پیوست. خامنه ای دیر یا زود رفتنی است اما ترس من از عدم آگاهی است که مردم با اینکه خود را در اوج آگاهی احساس می کنند از آن محروم اند و نخبگان راهبری که اندک اند و خاموش یا خاموش شده بدون آنکه کسی بداند چگونه خاموش می شوند. چرا که آنان که به اسم نخبگان معترض به مردم باورانده اند کسانی هستند که از زندان بیانیه می دهند کمپین ها برایشان راه می افتد و قلم های بسیاری برایشان می نویسد اما در نهایت معلوم نیست چگونه سر از آن ور آب در می آورند و بازهم رسالت مشغول کردن مردم را از آن سو بر عهده می گیرند. من شما را نمی شناسم اما اگر واقعا به وطن و ملت خود متعهد هستید به آنها آگاهی بدهید. آنچه را واقعا می دانید پیش رویشان قرار دهید. نفی خامنه ای خوب است اما نه آنگونه که تا به حال اپوزیسیون نفی کرده اند نفی خامنه ای زمانی خوب است که فردای رفتنش مردم بدانند دنبال چه هستند و چگونه باید باشند تا دوباره گرفتار فریب و نیرنگی نشوند که یگانه فرصت زیستن و انسان شدنشان را بر باد دهد. ببخشید نظرم طولانی شد.

ناشناس گفت...

من کامنت گذار ابتدای همین صفحه هستم همه مطالبتان در مورد اگاهی بسیار مفیدو بجاست متاسفانه جمع بزرگی ازمردم تمایلی به کسب اطلاع ندارند که انهم ریشه عمیق در فرهنگ عامه دارد که بی تفاوتی نسبت به کشور دارند. تا انجایی که من سراغ دارم هیچ پدری به فرزندش تاکید نمی کند که مهمترین چیز در زندگی انسان وطنش باید باشد .ولی خیلی ها را سراغ دارم که پدر به انه توصیه کرده که'تامیتوانی از کار کم کن وبردرامد اضافه کن 'بقیه هم درهمین مایه ها اداب زندگی دراجتماع می اموزند که در ان وطن جایی ندارد..........