۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

مطهری چه می گوید: هاشمی رفسنجانی بجای خامنه ای!

Joy Garnett


چنین بنظرم می رسد که اوضاع داخلی ایران در راه "بهترین راه حل ممکن" برای وطن گام بر می دارد و اگر وضع بهمین منوال پیش برود ما خواهیم توانست در سال 91 شاهد بزرگترین تحول اصلاحی در بعد از انقلاب 57 بشویم. اینک سعی می کنم بصورت کاملاً فشرده شما را بسمت و سویی که ایران در حال پیمودن است ببرم و دلایل مهم را اقامه کنم.

1- بارها و با تأکید صد در صد گفته ام که ایران باید از سه مرحلۀ مشخص عبور کند تا بدون اینکه دچار فروپاشی های خسارت بار بشود، از این وضع فاجعه باری که فقط و فقط در اثر نوع نگاه و بی تدبیری تمام آیت الله خامنه ای دچار آن شده است نجات یابد. آن سه مرحله عبارتند از "ثبات"، "آرامش" و "تغییر".یعنی باید ابتدا وضعیت تثبیت بشود تا در اثر ثبات به آرامش برسیم و آنگاه در آرامش تغییرات مورد نطرمان را پی بگیریم.

الف- ثبات: توضیح داده ام که مهمترین مشکل جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل این بود و است که هیچگاه به یک حکومت بماهو حکومت ارتقاء نیافت، و در همان دورۀ جنینی و پر هرج و مرج انقلاب باقی ماند. دلایل آن بی شمار است از جمله عجله در تدوین زودهنگام قانون اساسی در جو هیجان انقلابی، ناتوانی فقه شیعه و فقهای شیعه در استحصال امر متحدثه از احکام اولیه، نوع نگرش فقهی بسیار بسیار بسته و کهنۀ حوزه و آیت الله خامنه ای به فقه اجتماعی و سیاسی؛ و در نهایت وقوع جنگ و کهولت سن آیت الله خمینی که به او اجازه نداد بتواند در مقابل ایلغار کهنه پرستان پیر و جوانی چون محمد یزدی ها و خامنه ای ها مقاومت کرده و پروژۀ دین نوگراتر خودش را پیش ببرد.

ب- آرامش: براحتی یک تصمیم بسیار ساده ای که رهبر جمهوری اسلامی بتواند اتخاذ کند تا جمهوری اسلامی را از وضعیت انقلاب به وضعیت ثبات (حکومت مستقر و مسئول مثل همۀ حکومت های جهان امروز) ارتقاء بدهد و معرفی کند؛ بلافاصله آرامش روانی به جامعۀ داخلی و آرامش حکومت مستقر به جامعۀ بین المللی القاء خواهد شد و تقریباً همۀ مشکلات برون مرزی ایران حل شده و تهدید و ارعاب ها تمام خواهد شد.

پ- تغییر: و آنوقت در چنین وضعیت آرام و با ثباتی است که "تغییر" آغاز خواهد شد و جامعه در یک سازو کار مدنی - ونه لزوماً سیاسی - و از راه بحث و اقناء و رفتار مدنی تغییرات مورد نیاز را مطابق با عرف غالب جامعه به حکومت و حاکمان تزریق و با چالش هایی از نوع قابل کنترل و بده بستان های با افت و خیزهای با دامنۀ سالم تغییرات اجتماعی را به رأس حکومت منتقل و ایجاد خواهد کرد.

2- واقعیت قضیه این است که بغیر از این مسیر هرگونه تکان های شدید تغییرات در وضع فعلی که خودش در بی ثباتی فزاینده است؛ بسیار بسیار زیان بار خواهد بود ضمن اینکه علایمی هم از رغبت جامعه به چنین تنش هایی معلوم نیست و جامعه بدلایل گوناگون نه ظرفیت و نه رغبت و نه موقعیت چنین حرکت رادیکالی را ندارد. بحث دخالت خارجی هم که ناگفته معلوم است چه پروژۀ خطرناکی می تواند باشد. و آیا در نهایت بعد از ویرانی ایران به نتیجه برسد یا نرسد هم خودش محل تأمل است.

3- گفتگوی تازه ای از علی مطهری با روزنامۀ محسن رضایی در حالی منتشر شده است که بطور تصادفی گفتگویی هم کیهان با محمود بهمنی رییس کل بانک مرکزی انجام داده است. این دو گفتگو یکی (مربوط به مطهری) از نظر هم شکلی و هم محتوایی و دیگری (مربوط به بهمنی) فقط از جنبۀ شکلی بسیار مهم هستند و علایمی و پالس هایی از جهت درست را نشان می دهند.

4- اگر خاطرتان مانده باشد چیزی حدود یکسال پیش بود که دورۀ بره کشان احمدی نژاد شروع شده بود و او در مصاحبه ای آفتابه برداشت بروی شریعتمداری کیهان و گفت که "نه شرق می خوانم و نه کیهان". بعد از این حرف بود که آن 9 ماه طوفانی در سیاست داخلی ایران شروع شد و احمدی نژاد هر روز بیش از روز پیش از اردوگاه اراذل و اوباش تیفوسی خامنه ای فاصله گرفت تا جاییکه در اواخر بهار و اوایل تابستان امسال این دو اردوگاه (خامنه ای و احمدی نژاد) شاخ به شاخ همدیگر ایستادند. و باعث شدند شکاف بزرگی در بدنۀ هواداران تیفوسی بوجود بیاید و برادران پریروز به دشمنان خونی دیروز تبدیل بشوند و بارانی از لجن اتهام و دشنام و پرده دری علیه همدیگر راه بیاندازند؛ در دنیای رسانه های مکتوب و شفاهی و مجازی. اما هنگامی که حباب محمود در اواخر تابستان ترکید و اختلاس سه میلیارد دلاری در نقش آخرین میخ تابوت دولت فاسد و مخرب احمدی نژاد عمل کرد؛ احمدی نژاد سعی کرد با توسل به برخی شامورتی بازی های ذاتی خود آب رفته را بجوی برگرداند. لذا مقاوت های مستأصل خودش را ادامه داد تا اینکه فهمید مسجد جای گوزیدن نیست و تسلیم شد، و شروع کرد به حذف مشایی از چرخۀ تصمیماتی که کارش را به اینجا رسانده بود. مصاحبۀ بهمنی با کیهان این علامت نهایی و مشخص را دارد که احمدی نژاد تصمیم گرفته است مجدداً به اردوگاه تمام وکمال خامنه ای بپیوندد و با استفاده از قدرت رسانه ای و سیاسی و هواداران اراذل اوباش او در جبهۀ پایداری مجدداً صحنه های قبل از 9 دی معروف را باز آرایی کند در وحدت رویه با خامنه ای. البته لازم به شرح نیست که این اردوگاه مشترک خامنه ای - احمدی نژاد مطلقاً قدرت و هیمنۀ قبلی (قبل از فروپاشی پارسال) را ندارد. هم بدلیل اینکه بسیاری از حزب اللهی ها منفعل شده اند و هم به این دلیل که خود خامنه ای با علامت های سؤال بسیار بسیار شفاف و تضعیف کننده ای رو در روست.

5- و اینجاست که مصاحبۀ همزمان منتشر شدۀ مطهری در روزنامۀ "ملت ما" اهمیتی دوچندان می یابد. از نظر شکلی به این دلیل که مشخص است اردوگاه خامنه ای بسرعت در حال هزیمت هستند و حالا که مطهری توانسته با استفاده از خلوص خودش و اعتبار پدر شهیدش خامنه ای را مستقیماً وارد مناسبات گفتگویی و رسانه ای داخل کشور کند؛ بقیۀ ناراضیان ترسو و ساکت و محافظه کارتر هم یکی یکی از راه می رسند و با توجه به جسارت و تعهد و آینده نگری و منفعت طلبی و ... مسیر خودشان را در غیر مسیر خامنه ای تعریف کرده و با احتیاط فعال می کنند. شاهکار خادمانۀ مطهری در این مقطع از تاریخ ایران مهمترین حرکت اصلاحی در قالب جمهوری اسلامی بوده است و اگر تداوم یابد - که بنظر من بدیهی است - گشایندۀ "بهترین راه ممکن برای ایران در این زمان" خواهد بود. زیرا که او با طرح مسئلۀ رهبری و ولایت فقیه و تفکیک حقوقی با حقیقی آن در داخل دایره ای که از نظر حزب اللهی ها و هواداران حکومت اسلامی خودی تلقی می شوند و هستند؛ کاری بود که باید انجام می شد و کسی پیش از مطهری جرأت اینکار را نیافته بود. و بزرگترین خطای استراتژیک خاتمی و اصلاح طلبان هم بهمین علت تامه برمی گشت و برمی گردد. فراموش نکنیم که هنوز یکی دو ماه بیشتر نیست که این گفتمان درون اصولگرایی از سوی مطهری کلید خورده است و شک نکنیم که ورود با احتیاط سردار علایی و افروغ و ... حالا محسن رضایی! ناشی از همین جسارت تابو شکنی مطهری بوده است.

6- البته مصاحبۀ مطهری از جنبۀ محتوایی هم نکات جدید و جسور بیشتری دارد و او تلویحاً همۀ جبهۀ مصباحیه - خامنه ای را منفعت طلب و اراذل و اوباش معرفی کرده و مهمتر اینکه تمام قد و بدون لکنت هاشمی رفسنجانی را شاقول درستی یا نادرستی مسیر جمهوری اسلامی معرفی کرده است. و تأکید کرده است که بدون تدبیر هاشمی راه برون رفتی از بحران دوساله وجود ندارد. که معنای برهان خلف آن می تواند جایگزینی هاشمی بجای خامنه ای باشد.

7- طولانی شد ولی این نکته را هم بگویم که تفکر هاشمی هیچگاه در وضعیت عادی نمی توانست بتفکر غالب و رهبری جمهوری اسلامی برسد زیرا که تفکر غالب مطلق در حوزۀ قم و اعضای مجلس خبرگان تفکر خامنه ایست. منتها در حال حاضر و بدلیل شرایط در حال فروپاشی کشور همۀ روحانیان سنتی بشدت ترسیده اند و قدرت تأثیر گذاری در تعیین آینده را از دست داده اند. لذا یا با هاشمی همراهی خواهند کرد و یا در بدترین حالت کنار خواهند کشید و خنثی عمل خواهند کرد. و نقش اصلاح طلبان مذهبی درشت مثل خاتمی در این اوضاع بسیار مهم است که موج ایجاد شده از سوی مطهری را دامن بزنند و مستقیماً خامنه ای را مسئول تمام 22 سال عمر سوختۀ ملت ایران معرفی کرده و به سقوطش کمک کنند. یا...هو

۳ نظر:

بهروز گفت...

سلام دلقک ، امیدواری توبه اینجور مسائل برای رسیدن به روشنایی ستودنی است ولی من فکر نمی کنم از تنور این جماعت نانی برای این مملکت در اید، اینها همه سرو ته یک کرباسند ، یک جماعت اینها ۱۰۰% می خواهد، دیگری ۷۰% ..مردم هم توی دایره قدرت اینها جایی ندارند ، اینکه تو می گویی صبر کنیم و ازآب گل آلود ماهی بگیریم و کم کم معنای زندگی را بچشیم تا برسیم به جایی که الان بقیه اون ۷ میلیارد آدم دارند زندگی میکنند ، به نظر خیال واهی میرسد که زودتر از ۳۰ سال دیگر به آن برسیم ( شما شرایط فرهنگی داخل رو هم ببین ).مردم ایران که فقط اونهایی نیستند که تو فضای مجازی رفت و آمد دارند ،۸۰% مردم توی این ۳۳ سال دچار دگردیسی شده اند و شخصیت پایداری ندارند خیلی ها . اونها هستند که سرنوشت مملکت رو رقم میزنند . من که خودم گاهی وقت که کنار سن میروم برای قدم زدن ، به این فکر میکنم که هویت ایرانی فرزندان رو کم کم از اونا بگیرم تا بعدها با همین جایی هم که هستند مشگل پیدا نکنند ،من خودم الان ۵ سال است که ایران نرفته ام ، چون از ایران به معنای هم فقط اسمی باقی مانده و دگر هیچ . درد دلی کردم با تو، اگر توانستی کمی راهنمایی کن مرا که بسیارمحتاجم به ذهن پویایی همچون تو.مرسی

پیام امروز گفت...

سلام دلقک عزیز
البته من هیچگاه از هاشمی خوشم نیامده
همیشه تصویر خنده او هنگام کتک خوردن مرحوم بازرگان در مجلس در ذهنم نقش بسته ولی شاید تنها راه عبور بدون خونریزی یا با حداقل تلفات از بحران همین باشد!

Dalghak.Irani گفت...

کوری عصا کش کور دگر شود! حالا این از حکایت ماست بادرود و رحمت به روح عمران صلاحی نازنین که این حکایت ماست مطلع طنز های او بود در دنیای سخن مرحوم! و اما بعد بهروز.
من همانطور که به وضعیت پیش روی ایران خوشبین هستم بلکه بیشتر از آن به توانایی ها و پتانسیل بالقوۀ ایرانیان در جهت پیش بردن اهداف شان خوشبین ترم. شما البته درست می فرمائید برخی دگردیسی های فرهنگی در بخشی از طبقات محروم را. اما اولاً این دگردیسی بیشتر سمت هویت باختگی رفته تا بسمت پذیرش هویت اسلام سیاسی. که این پدیدۀ هویت باختگی در همۀ طبقات جامعۀ ایران هم قابل رؤیت و پررنگ است. علت تامۀ ان هم کاملاً مشخص است. زیرا که انسان در حالت عدم تعادل قادر به تعیین هیچ فاکتوری از جایگاه ثابت خودش نیست و از جمله فرهنگ و هویت.
برای همین هم است که من کمترین نگرانی و ترسی از توانایی های جامعه ام برای رفتن و سریع رفتن بسوی هنجارهای قابل قبول مدرن ندارم. و بهمین خاطر هم است که اینقدر سرم را بدرودیوار هرکس و ناکسی می کوبم که یک "راه"ی هرچند باریک بسمت تنفس ایرانیان - با اولویت طبقۀ متوسط فرهنگی - باز شود تا بلافاصله قانون نانوشتۀ طبیعت سازوکارش را در دست بگیرد و آن راه باریک به میدان بهشت "رنج و سرمستی" دنیای فانی را توسعه داده و تبدیل کند. بعبارت دیگر من به اولویت چگونه تغییر نمی اندیشم بلکه مشکل من " هر راه تغییر" است با تأکید بر "هر"و فعلاً فقط بهمین متمرکز و مصرم. چون تغییر را هم توده ها بوجود نمی آورند تغییرات را توده های مدنی و شهروند و تحصیلکرده بوجود می آورند و بثمر می نشانند. تنها کمبود در کشور ما در این 22 سال خامنه ای این بوده است که کسی بحرف گوش نکرده و نمی کند. و از گفتن ساده ترین مشکلات و رجوع بعقل جلو گرفته شده است. در متن توضیح داده ام که نکبت احمدی نژاد که با مال خامنه ای جمع شد و مضاعف شد و باعث برون ریزی عفونت هایی که هاشمی و خاتمی رفع و رجوع می کردند بدل از خامنه ای نالایق. شرایط ایران را بجایی رسانده است که امروزه روحانیان و اسلامیان هم منفعل شده و تلویحاً پذیرفته اند که دین در حکومت شکست خورده است. حداقل دین بتعریف آن ها شکست خورده است. و در شرایط فعلی قصدی و جرأتی برای مقابله ندارند. پس تو هم به هویت ایرانی بچه ها دست نبر و اینهمه سال صبر کردی شش ماه هم رویش! البته که می دانم کفری بوده اوقاتت از این همه فرصت کشی و زندگی سوزی جاهلانه. ولی چاره ای نیست و باید دست بزانو بشویم برای ماندن ایران. من تأکید می کنم که راه خودم را که "جستن یک راه باریک ورود برای اصلاح" - با تأکید بر هر راهی - را هم ممکن می دانم و هم مؤثر. و از همه هم می خواهم که اگر نقشی می توانند بازی کنند نقششان معطوف به تغییر خامنه ای باشد در اقدام مشترک. بعد از پیدا شدن آن باریکه راه؛ جوانان برومند داخل ایران بسرعت کشورشان را بسمت رستگاری خواهند برد. وشک ندارم. ونیازی هم بمن وما نخواهند داشت انشاءالله یا...هو
اینجوری بلد بودم بهروز!