A Girl with a Watering Can |
1- اکبر هاشمی رفسنجانی بعد از اینکه در ابتدای سال جاری مطمئن شد آیت الله خامنه ای زور و موقعیت بیرون کردنش از ریاست مجمع تشخیص را ندارد حرکت حساب شده ای را در حوزۀ تئوریک شروع کرد و با انتشار مقالات و مصاحبه ها و سخنرانی ها و دیدارهای خود با جمعیت های محدود، بازگشت محتاط خود به حوزۀ تصمیم سازی حکومت را آغاز کرد. او که این بار از حمایت مناسبی از روحانیان ارشد چه سنتی و چه مدرن - هاشمی محروم همیشگی از این رانت مهم در طول عمر انقلاب بوده است - هم برخوردار بود توانست در کمتر از شش ماه خودش را به آیت الله خامنه ای تحمیل کند تا جائیکه هم در سیاست جاری جایگاه مهمی پیدا کرد - مثل شرکت معنی دار در اجلاس غیرمتعهد ها - و هم توانست در مورد گرفتاری های خانواده و بویژه پسر و دخترش فائزه و مهدی به موفقیت های خوبی برسد. - فائزه را از زندان رفتن و مهدی را از خارج ماندن نجات داد.- چنین بنظر می رسد که اینک هاشمی دست بالاتری پیداکرده در تعیین آیندۀ جمهوری اسلامی و با توجه به افول پیش روندۀ ستارۀ بخت آیت الله خامنه ای در نزد الیگارشی بزودی شاهد قدرت بیشتر هاشمی هم خواهیم بود. فقط امیدوارم که هاشمی فرصت سوزی نکند و اینبار با درایت لازم برای بیرون آمدن ایران از مخمصه هم سرمایه هزینه کند و بخودش غره نشود و یکتنه بدل حوادث نزند با فراموشی سال های فترت و نکبت اخیر! بویژه که نه ملت را بفروشد و نه نخبگان را فراموش کند.
2- سردار حسین علایی فرمانده نیروی دریایی سپاه در گذشته و جنگ تحمیلی هم که بعد از آن مقالۀ گزنده و تندش در سالگرد انقلاب؛ طوفانی کوتاه مدت بپا کرد و خودش را در معرض هجوم لباس شخصی ها هم قرار داد. امشب مقالۀ دیگری منتشر کرده است (اینجا) و بمناسبت سالگشت جنگ چگونگی شروع و خاتمۀ جنگ 8 ساله را مرور کرده است. نوشتۀ جدید سردار علایی مثل مقالۀ قبلی اش نشانه ای آشکار از همسان سازی - این بار صدام حسین با خامنه ای بجای همسان سازی شاه و خامنه ای در مقالۀ قبلی - ندارد اما با هشیاری تمام چند پالس کوتاه را در نوشتۀ معمولی اش جاسازی کرده و منظور خودش را که "برحذر داشتن خامنه ای از سیاست های جاری است" بیان کرده است.
الف- مهمترین علامت علایی در تیتر مقاله اش خودنمایی می کند. تیتر نوشته اش این است: "صدام چه می خواست؟ و چه شد؟" این تیتر از این جهت مهم است که علایی بلافاصله در شروع مقاله اش به تقبیح و نکوهش دیکتاتوری و خود محوری می پردازد و نتیجه می گیرد که این روحیه و خود خواهی نه تنها باعث از دست رفتن قدرت سیاسی صدام شد بلکه از آن بدتر به قیمت جان خودش و فرزندانش هم تمام شد. علایی باز به این هم بسنده نمی کند و خسارت مهمتر و سوم را از بین رفتن حزب بعث معرفی می کند. در گزارۀ علایی اگر کلمۀ صدام را با خامنه ای و حزب بعث را با حکومت اسلامی جایگزین کرده و بخوانیم مقاله دچار افت ادراکی نمی شود.
ب- علایی بعد از آن می رود بسراغ تجمع نیروهای خارجی اعم از غرب و امریکا و شرق و اتحاد شوروی در خلیج فارس در هنگام جنگ تحمیلی و بیشترین تقصیر را نه متوجه این نیروهای بیگانه که متوجه صدام می کند که با راه انداختن جنگی که - علایی بارندی می نویسد دوبرابر جنگ دوم جهانی طول کشید - آنان را وادار کرد که به آب های خاورمیانه لشکر کشی کنند.
پ- مورد سومی که در مقالۀ علایی برجسته است قدرت تأثیر گذاری امریکا بر معادلات جهانی اعم از نظامی هم است. او بعد از اینکه به پیروزی های رزمنده های ما اشاره می کند می گوید در سال 66 امریکا تصمیم گرفت که جنگ را بدون برنده و بازنده بپایان برساند و در عرض یکسال در سال 67 موفق به این کار شد. توجه دادن علایی بواقعیت قدرت نظامی امریکا در شرایط فعلی حاوی پالس مهم و لازمی است که او تلاش می کند جمهوری اسلامی را هشیار کند.
ت- البته موارد ریز دیگری هم می شود احصاء کرد از نوشتۀ علایی اما تا همینجا را کافی می دانم و ضمن اشاره به آخرین گزارۀ مهم مقالۀ سردار علایی مزاحمت در این قسمت را کم می کنم. آن آخرین گزاره اما مربوط است بیک پایان قرآنی. علایی مقاله اش را با این آیۀ قرآن بپایان می برد: "فاعتبرو یا اولی الابصار". این پایان قرانی دارای دو ورژن است که یکی با "الباب" خاتمه می یابد - گاهی من هم استفاده می کنم - و دیگری با "ابصار". ابصار معمولاً توصیه ای توده ای تر است تا الباب که نحبه گزین است. زیرا در ابصار شما لازم به هیچ انتزاع و فکر و تأمل و تدقیق ندارید که از شما برنیاید بلکه کافی است "بصر = بینایی" چشمتان را باز کنید و تجربه و اتفاق پیش آمده را تماشا کنید. لذا این پایان ضمن اینکه بمخاطب دارای قدرت سیاسی ضمیر می گیرد یک اخطار لخت و عریان هم است به حاکمان بالفعل که چرا خودتان را بکوری زده اید! گیرم که فکر کردن از شما برنمی آید و قابل انتظار نیست و نباشد.
3- اما از مصباح هم بگویم که امروز با ویلچر رفته به دفتر خامنه ای و همۀ مستمعینش را کرم و دفتر خامنه ای را توالت فرض کرده و گفته است: "بعضی انسان ها از کرم توالت هم بدتر هستنند". این را از این جهت مطمئنم که هواداران ایمانی تک و توک باقیماندۀ خامنه ای همین حرف استاد و علامه را در چند روز آینده دست خواهند گرفت که آیا استاد اخلاق و تئوریسین جبهۀ متحد ذوب در ولایت - اینقدر ذوب شده اند دارند تمام می شوند - واژه ای زیباتر از کرم - آن هم نه خاکی بلکه توالتی - پیدا نکرده در کاخ سبز معاویه امیرالمؤمنین. بلاخره هرچه باشد هم بحث اخلاق و زیبایی بوده و هم دربار مقدس! نایب امام زمان. البته که من و ما بسیار استقبال می کنیم از این بیانات گهربار. زیرا یکی از مهمترین دغدغه های ما هم برخی پامنبری های جوان و معصوم این عنصر گیرکرده در عصر انبساط پلشتی! است و دلمان می خواهد که هرچه زودتر بفهمند با چه استادان راهنمایی کار می کنند. یا...هو
۲ نظر:
نفهمیدم مصباح چی شده عمو؟
گربه محض رضای خدا موش نمی گیرد! ما نباید ساده باشیم. خامنه ای مکارتر از این حرف هاست! علت فعال شدن هاشمی احتمال بروز جنگ است! می خواهند او را سپر بلای خود کنند. همین روز ها هم سر و کله خاتمی برای حفظ نظام پیدا خواهد شد!
ارسال یک نظر