The Tower of Babel |
1- در حدود یک سال و نیم پیش و همزمان با تحولات شورش های اقتصادی کشورهای مسلمان عربی که منجر به اصلاحات رادیکال سیاسی شد؛ من با قاطعیت نوشتم که این تحولات سرآغاز یک پارادیم جدید است در رویکرد مسلمانان به اسلام سیاسی غیر رادیکال و در جهت مخالف ایدئولوژی "شیعۀ غالی" آیت الله خامنه ای. و در آنجا متذکر شدم که برچیده شدن هژمونی اسلام ضد غرب و تندرو جمهوری اسلامی آغاز شده است. و بزودی ما با انزوای ایدئولوژیک رژیم هم مواجه خواهیم شد. و آن را حتّی مهمتر از انزوای سیاسی موجود و روزافزون حکومت خامنه ای ارزیابی کردم. زیرا که جمهوری اسلامی تا کنون مصرّ بود - بی ربط هم نبودادعایش - که اگر ما دیپلماسی دولت ها را باخته هم باشیم مهم نیست؛ چون ما در دیپلماسی عمومی (تأثیر بر افکار عمومی جهان با اولویت مسلمانان) موفق هستیم و دیر یا زود که دولت های سکولار دیکتاتوری از نفس بیفتند و سقوط کنند، آغوش ملت های عرب مسلمان بروی ما گشوده خواهد شد و هژمونی اسلام رادیکال و ضد غرب ما را خواهند پذیرفت و هژمونی ما گسترش خواهد یافت.
2- از دو گزینۀ بالا؛ یکی تحلیل من در افول نفوذ هژمونیک اسلام خامنه ای در اثر وقوع بهار عربی؛ و دیگری تبلیغ رژیم در نشر و نشو بیشتر این هژمونی در بین مسلمانان بجهت بیداری اسلامی؛ اینک تحلیل من بواقعیت پیوسته است. به این معنا که نه تنها انقلاب های (اصلاحات رادیکال) بهار عربی به رونق هژمونی اسلام دشمنکام خامنه ای منجر نشده است؛ بلکه بروشنی معلوم شده است که اسلام تازه به سیاست و قدرت رسیده در کشورهای عربی خودش را مدعی اصلی اسلام سیاسی هم می داند و می شناسد و در حال معرفی و تثبیت هژمونیک آن است. و صد البته گسترش و تثبیت آن هم با افول هژمونی قبلی (اسلام خامنه ای) همراه خواهد بود بطور بدیهی. زیرا اگر هم دو سلطان بر اقلیمی بگنجند، و دو دین هم بسازشی بنیادین تن بدهند، محال است دو مذهب از یک دین بتوانند با هم همزیستی سیاسی بکنند.
3-این کلید حل معما را که می نویسم بسیار بسیار بسیار مهم است تا جائیکه فهم سایر بخش های متن بدون استفاده از این کلید قابل درک درست و خوشحال کننده نیست. و پرواضح است که من آنرا از روی دست هزاران فیلسوف و اندیشمند طول تاریخ بشریت در مورد "چگونگی ظهور و شکوفایی و افول ایدئولوژی ها" گرته برداری نموده و در یک پاراگراف کوتاه فورموله کرده ام:
"ایدئولوژی اعم از انواع آن؛ چه بر پایۀ دین جدید بناشده باشد مثل ایدئولوژی مارکسیسم؛ چه از آن ِ دین قدیم باشد مثل اسلامیسم؛ و یا حتی مربوط به ایدئولوژیِ "ضد ایدئولوژی"ِ لیبرالیسم باشد؛ شبیه آبی است که اگر چه سرچشمه اش مهم است اما اصل اهمیت آن در جاری بودن یا رکود آن است. بعبارت دیگر ایدئولوژی تا هنگامی که روان و گسترش یابنده باشد و بتواند افراد بشر بیشتر و کشورهای بیشتر دیگری را تحت تأثیر قرار داده و عضوگیری کند؛ مثل رودی خروشان شکوفا می شود. و اگر از حرکت و جذب مخاطب و عضوگیری جدید باز بماند مثل ماندابی حقیر پژمرده و بویناک می شود و از بین می رود. شواهد میدانی قرن بیستم میلادی هم کاملاً از این فرمول حمایت می کنند. چه در مورد مرگ اتحاد جماهیر شوروی سابق و چه در مورد نفوذ پیش روندۀ امریکا و غرب. بعبارت ساده تر این افول قدرت سخت شوروی در مقایسه با امریکا نبود که باعث فروپاشی آن شد؛ بلکه شوروی به این دلیل ساقط شد که ایدئولوژی مارکسیسم از اواسط دهۀ 70 میلادی قرن بیستم آهسته آهسته از نفس افتاد و قادر به تکثیر خویش و در اختیار گرفتن حوزه های نفوذ جدید نشد. و همینطور بود و است در مورد لیبرالیسم و امریکا؛ به این معنا که برعکس تصور عامه این قدرت سخت افزار امریکا اعم از قدرت اقتصادی و تسلیحاتی و جاسوسی و .... نبود و نیست که باعث نفوذ آن و گسترش آن شده و می شود؛ بلکه این قدرت گسترش یابندگی نرم ایدئولوژی لیبرالیسم ِ "ضد ایدئولوژی" است که بعنوان اصلی ترین مؤلفه؛ هژمونی غرب و امریکا را پشتیبانی و نامیرا کرده و می کند".
4- حالا اگر ایدئولوژی اسلامی خامنه ای را در این فرمول قرار بدهیم. اهمیت بهار عربی و موضع گیری مرسی و اخوان المسلمین اهمیت یگانه اش را نمایان می کند. و معلوم می شود که چرا من نتیجۀ "جدل" - نه جدال - خامنه ای و مرسی در اجلاس تهران را با ارفاق به خامنه ای 95 بر5 بنفع مرسی می دانم.
الف- تا قبل از تحولات تونس و مصر و ... اگر حتی دقیقتر بگویم تا قبل از روی کار آمدن اردوغان در ترکیه هم؛ تقریباً اکثریت توده های مسلمان در کشورهای اسلامی قبلۀ آرزوهای خود را با اسلام رادیکال "خمینی - خامنه ای" در تهران تنظیم می کردند. مگر سلفی های خیلی تندرو و متعصب که خودشان شاخه ای بنام طالبان و القاعده را علم کرده بودند. وقتی اردوغان در ترکیه بقدرت رسید کمی از توجه توده های عرب به تهران و خامنه ای و احمدی نژاد کم شد. اما بدلیل اینکه ترکیه اولاً یک کشور لائیک بود و زبان شان هم عربی نبود تأثیر اردوغان سنی به هژمونی شیعۀ رادیکال خامنه ای خیلی برد ایدئولوژیک نیافت. و بازهم خیلی از توده های عرب با دیدن احمدی نژاد بیشتر خوش خوشان شان می شد تا دیدن گل و اردوغان. بعبارت دیگر اردوغان و رفقای تُرکش بیشتر نخبگان جهان عرب و مسلمان را تحت تأثیر سیاسی قرار دادند تا توده های عرب را از جنبۀ ایدئولوژیک. اما ورود مسلمانان سنی عرب به هرم قدرت در کشورهای تازه انقلاب کرده و در حال تغییر؛ قبلۀ توده های سنی عرب را بطور کامل از تهران به پایتخت های خودشان برگرداند. تا اینکه ورود محمد مرسی در ردۀ تصمیم گیر مصر بعنوان بزرگترین و پرجمعیت ترین کشور مسلمان عرب و با آن جایگاه یگانۀ تاریخی اش در رهبری جهان عرب؛به طرفة العینی همۀ مناسبات را بشدت تحت تأثیر قرار داد و توجه یکپارچۀ توده های سنی کشورهای عربی را بخود مختص نمود. طبیعی هم بود: زیرا مرسی علاوه بر سنی و مصری بودن دو ویژگی دیگر و برجسته هم داشت. یکی اینکه عرب بود و تعصبات پان عربیسم و قومی را هم پاسخ می گفت؛ و دوم اینکه او وابسته به سازمان اسلامی اخوان المسلمینی است که دیرپاترین و مبارزترین و نامدارترین سازمان سیاسی کلیۀ مسلمانان در تاریخ معاصر هم بوده و است.
ب-محمد مرسی با آن آمدن و رفتن با شتاب و غیر متعارف دیپلماتیک اش به تهران و سخنانی که در افتتاحیۀ اجلاس بر زبان راند هم پایان هژمونی اسلام سیاسی ایرانی را اعلام کرد و هم شروع هژمونی اسلام سنی اخوان المسلمین را به توده های عرب اطمینان مؤکد داد. او در بخش سیاسی سخنانش از این هم فراتر رفت و اعلام کرد که نه تنها هژمونی شیعۀ خامنه ای پایان یافته است. بلکه من (بخوان اسلام سنی من) در سیاست عملی هم با اسلام خامنه ای رویاروی خواهم بود. گوش کنید:
1)- او سخنرانی غیر معمولش در یک اجلاس سیاسی غیر مذهبی و در جمع کشورهای دارای ادیان و مذاهب گوناگون را به این دلیل با نام خلفای سنی آغاز کرد که به توده های عرب مسلمان رسماً اعلام کند که رهبری آنان را پذیرفته است و از این پس این قاهره است که ام القرای مذهبی - سیاسی شما توده های سنی خواهد بود و نه تهران و اسلام شیعی خامنه ای. انتخاب تهران و اجلاس سران هم از جهت تأکید بر اهمیت موضوع کاملاً برنامه ریزی شده بود. زیرا اعلان تغییر ام القرای اسلام از تهران به قاهره در میان بود. و چه جایی بهتر از پایتخت ام القرای شیعه - مدعی نمایندگی اسلام - برای چنین سورپرایزی. تا کمترین شک و شبهه ای نه برای توده های عرب باقی بماند و نه توهمی برای خامنه ای.
2)- او در بخش سیاسی سخنرانی اش به این دلیل واضح آن حملات تند را به بشار اسد و سوریه کرد که بگوید من نه تنها پایتخت ایدئولوژیک اسلام را در قاهره مستقر خواهم کرد بلکه با انواع حکومت های مانع در برابر گسترش اسلام اصیل اهل سنت هم خواهم ایستاد و کوتاه نخواهم آمد. هنوز به همۀ دقایق نطق مرسی دقت نکرده ام. و اگر او در هنگام نام بردن سیاسی و کمرنگ از ایران هم نام کامل و سیاسی ایران فعلی (جمهوری اسلامی ایران) را بکار نبسته باشد و فقط از واژۀ زیبای "ایران" استفاده کرده باشد؛ معلوم می شود که این حرف من صد در صد درست است. هرچند که اگر هم حتی جمهوری اسلامی ایران را کامل ادا کرده باشد خیلی به اعتبار تحلیلم ضربه نمی خورد.
نتیجه اینکه: حکومت جمهوری اسلامی با خوانش کنونی خامنه ای به دو دلیل محاصره و قطع ارتباط ایدئولوژیک با خارج از مرزها و منجمد شدن آن در داخل مرزهای ملی اولاً؛ و بدلیل محاصرۀ سیاسی و اقتصادی جهانی ثانیاً قطعاً رفتنی است چه به اصلاح رادیکال توسط دیگر شرکای عاقل خامنه ای در جمهوری اسلامی؛ و در غیر اینصورت با کمی خطر و خسارت بیشتر با فروپاشی کل سیستم جمهوری اسلامی. بعبارت دقیق تر رفتن خامنه ای از ضرب المثل "دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد" هم جلو زده است سقوطش. و اگر بخواهم وضعیت سقوط خامنه ای را بر ضرب المثل پیش گفته هموار کنم؛ می شود اینطور بگوییم که رفتن خامنه ای "زود و زودتر دارد اما سوخت و سوز ندارد مطلقاً"! یا...هو
۹ نظر:
الان خامنهای چه حالی دارد؟ احتمالا دنبال راهی است که حداقل در دنیای خیالش خود را پیروز نماید. توهم...
الهي امييييييييييين.الهي كه رفتنش خفت بار تر از صدام و قذافي باشد.
درودبر دلقك عزيز تر از جان.
استاد نويسه هايتان دمار در مياورد تا خوانده شود چشممان كور شد
خدا از دهانت بشنود و چنین باد و زود زود هم! رهبری که پیشکش مسلمانی هم از ایران به قاهره منتقل شود حتی حتی اگر خامنه ای هم بماند و حکومت کند بدون عمامه و اسلام خوب است که 99 % بدبختی ما از همین اسلام وتوهم رهبری جهان اسلام است. باید جشن بگیریم از کوچ اسلام ورهبریش به قاهره یا مکه .
سسپاس و تقدیر از تیمسار عزیز.
جناب دلقک نکته بین،
من (جوان ایرانی خواهان ریشه کنی کلیت نظام اسلامی خامنه ای) احساس همگرایی بیشتری را در مقاله های اخیر شما با اهداف هم نسل های آزادی خواهم می بینم.
با سپاس فراوان،
شهریار
می شه لطفا یه تحلیل هم بدین که آیا ایران با خطر تجزیه مواجه خواهد بود یا نه؟ تنها و تنها نگرانی منه!!!!
دیدار خامنه ای با نماینده کره شمالی را هم فراموش نکن؛ نکات جالبی دارد!
در ضمن در مورد انتخابات آمریکا نمی خواهید چیزی بنویسید؟
سلام و تشکر از لطف دوستان و راجع به سؤالات هم اگر مناسبت بود و فرصت خواهم نوشت انشاءالله. در اینجا می خواهم به بهانۀ سؤال یکی از عزیزان نکته ای را بگویم که کامنتش را به ایمیل من فرستاده. ولی چون موضوعی عمومی است لذا با اجازه از خودش اول کامنتش را می آورم و سپس پاسخ مختصر:
دلقک جان
تحلیلهایت ار مرتب می بینم و دنبال می کتم و انها را جزو معدود تحلیلهای متین و مغز دار می دانم اگر پاسخ سوال زیر را از دید خود بدهی بسیار ممنون می شوم البته این موضوع ار کاملا شخصی می دانم و حق می دهم که هیچ پاسخی ندهید
عنوان داشته اید
"...من...سوگند می خورم به خدایی که انسان اورا آفرید تا او انسان را بازآفریند که قاتق نانش باشد ونه قاتل جانش"
من با نظر شما در مورد خدا و مذهب موافقم ولی برای جایگزینی این دیوار و تکیه گاه مهمی که اطرافیان ما به ان تکیه دارند و هزاران امید چه کنیم. پیشنهاد خاصی دارید که قابل دفاع و توجیه باشد با توجه به عمق فکری مثلا بگوییم وجدان یا انسان یا چه چیزی که بتوان تکیه گاهی از ان برای انسانهای نیازمند ساخت؟مثلا چارلز داوکینز و اتیستها به درستی بحث می کنند و خلا را ایجاد می کنند ولی جایگزین قابل اعتمادی را معرفی نمی کنند البته عرض کردم منظور برای عوام است وگرنه خواص که هر کدام دلایل و توجیهات شخصی خود را دارند و اینجانب شخصا به نظرات منفی گرایانه و نیهیلیسم بیشتر نزدیکم
باسپاس
واقعیت این است که آن سوگند نامه را که من بمناسبت تعهد گرفتن از کاربران جدید و خواهان عضویت در بالاترین نوشته ام و در وبلاگم ثابت گذاشته ام یک پز روشنفکرانه است و اینکه من هم اهل بخیه ام و می دانم که بدون وجود انسان خدایی هم نبود و شناخته نبود. و الا من خودم بهمان خدای قبل از انسان که ادیان ابراهیمی و اسلام معتقدند و معرفی می کنند باورمند شرطی هستم و در هنگام نیاز به ریکاوری روانی بهمان خدای لاشریک حضرت محمد امین مراجعه می کنم. لذا اصولاً رفتن بسمت پروژه ای که توده ها را نسبت به "خدای روحانی ساختۀ تاریخی" آگاه کنیم تا از آن دست بشویند و سپس فکر جایگزینی باشیم که بعد از ایجاد خلاء در نزد تودگان با آن "عنصر معنوی یافته مان" آن خلاء را پر کنیم. تلاشی بیهوده و غیر لازم است. چون هیچکس با فهمیدن اینکه خدا را انسان ساخته دست از ایمانش به خدایی که انسان را ساخته است برنمی دارد. پروسۀ ایجاد تغییرات ایمانی اگر هم ممکن باشد در سطح کلان - البته در دنیای مدرن ممکن نیست - بازهم پروسه ای تاریخی و چندین قرنی است و شروعش هم باید با کشتارهای وسیع تا ابعاد نسل کشی و مراقبت زوری تا قرن ها لازم دارد. مثل تغییر زرتشتی به اسلام یا تغییر مذهب ما به شیعه. پس کلاً بی خیال خدا بشویم و او را به هرکس که هرجوری دوست دارد واگذار مکنیم بهترش است. یا...هو
سلام
تحلیل حال جا آوری بود.
مرسی
ارسال یک نظر