۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

حفظ سید محمد خاتمی (نظام) ازاوجب واجبات است. امام خمینی!

The Ambassadors




1- چند روزپیش روزبرکت بود برای یهودیان اسرائیلی که فلسطینیان ازمرزگذشتند و کیهان توانست یک تیترهیستریک درست کند با قلب روزبرکت اسرائیلی به روز نکبت عربی. فردا روز دوم خرداد است وباید برای ما روزبرکت بود وهمه درایران بودیم وجشن استقلال می گرفتیم. آیا اینکه من اینک درغربتم وبسیاری دیگر از هموطنانم آوارۀ سیاست ورزی خاتمی؛ باید ازروش کیهان استفاده کنیم درقلب مفاهیم. و دوم خرداد را با عنوان روزنکبت به تاریخ بسپاریم. نمی دانم. من درموقعیت داور صالح نیستم ولی ناگزیر نگاهی می کنم به آخرین تحرکات سید محمد خاتمی وبویژه سخنرانی ایشان بمناسبت سالروزمرگ وتولد حضرت فاطمه درجمع کسانی که ازآنان بعنوان رزمندگان دفاع مقدس نام برده شده است.

2- چنین داوری می کنم که سید محمد خاتمی یکی ازبرجسته ترین آدم های حوزۀ اندیشه وسیاست است که همۀ مفاهیم را قلب می کند وبا مخدوش کردن مفاهیم مشخص ومتعینی مثل سیاست واندیشه واخلاق ازسویی وسیاستمداروروشنفکرو خطیب دینی از جانب دیگر؛ سرگردانی بنیادین فکری وعملی خود را چونان زهرهلاهل سد راه هر پروژۀ سیاسی قرارمی دهد که آن پروژه خوب یا بد می تواند نتایجی مشخص در مناسبات حکومتی تولید کند. که جنبۀ منفی آن می تواند بفروپاشی ساختارهای نیم بند موجود بیانجامد وجامعه را دچارخسرانی موقت برای پیدا کردن راه صواب نماید. و خوب ومثبتش هم اینکه می تواند جامعه را ازبلاتصمیمی وبی حکومتی سی ساله به حکومتی با حداقل معیارهای حکومت های مدرن رهنمون شود.


3- حرف های خاتمی وحتی بویژه درآنجایی که مورد مناقشۀ اصلی بوده بین هواداران ومخالفان او یعنی "گذشت دوطرفه ازوقایع دوسال گذشته" سخنانی بغایت درست است درمقام یک مصلح روشنفکروخطیب دینی. چون نهایتاً هم جامعه گزینه ای ندارد غیرازاینکه برای بدست آوردن حد اقلی ازخواسته هایش ازکینه های تولید شده دراثرسرکوب وخون ریزی بگذرد. ومی گذرد. اما- این اما خیلی مهم است- مشکل آنجایی بروزمی کند که خاتمی درقامت یک سیاستمدار بالفعل هم ظاهرمی شود و خودش را لیدرجریان اصلاح طلب می شناساند. وهست. این جاست که حرف های خاتمی ازبارتوصیه خالی وبا محتوای موضع گیری سیاسی پرشده ومورد ارزیابی قرار گرفته وبدلایل بدیهی مردود می شود.

4- زیرا که ما درهنگام سیاست ورزی لاجرم دارای دشمن ورقیب می شویم. و دیگر وجه روشنفکرعرصۀ عمومی وخطیب دینی ومبلغ اخلاقی را فرومی گذاریم. هنگامی که ما درکسوت یک سیاستمدارظاهرمی شویم باید اندیشه های روشنفکری مان را در قالب یک بستۀ منسجم سیاسی تعریف کرده ووارد رقابت با بستۀ سیاسی وفکری طرف مقابل مان که رقیب یا دشمن مان است بشویم. مشکل بنیادین خاتمی درهمین مرز بین روشنفکرعرصۀ عمومی با روشنفکرسیاسی است که بروزوظهور می کند. او نه دشمنی دارد ونه رقیبی را برسمیت می شناسد ونه خودش بسته ای سیاسی آماده دارد که وارد رقابت با رقبایش شود. اوبه رقبایش توصیه می کند. همان توصیه هایی که بدوستانش هم می کند. اونمی تواند خودش را ازشیفتگی های "صالح کل" بنیاد گرایانه اش به قامت یک سیاستمداربا اهداف مشخص ارتقاء دهد ومتأسفانه حاضرهم نیست لباس سیاست را ازقوارۀ بی اندام خود دورکرده وبه روشنفکر عرصۀ عمومی قناعت کند.

5- محمد خاتمی چنان دگم ومن راست می گویم است. که اصلاح طلبی سیاسی، میانه وعملگرا مثل مهدی کروبی را تا سرحد جنون ازخودش نا امید می کند ومی راند که باعث انشعاب کروبی از مجمع روحانیان مبارزمی شود. ودرهمان حال چنان به هواداران جوانان دانشجوی هیجانی خود دردانشگاه رادیکال موهن می گوید که مجبورازترک دانشگاه وتعطیل دیدارهای ادواریش با دانشجویان می شود. ودر طرف سوم به طناب رادیکالیسم نمایندگان مجلس ششم آویزان می شود ودرکمترازیک ماه بعد انتخاباتی را برگزارمی کند که خودش آن را قبول ندارد.


6- او با ادبیات مدرن وگویش طنازولایه به لایه، قشرمتوسط فرهنگی با ترکیب 90 درصدی اسناب (Snob) را شیفتۀ خودش می کند. وآنان را به همراهی سیاستمداری وعدم همراهی سیاستمداری دیگرترغیب وراضی می کند. بدون اینکه خودش را ملزم بداند که درراه واهداف تعیین شده مسئولیت بپذیرد. خاتمی عاشق امام خمینی است. او معتقد است که پروژۀ امام خمینی بی نقص است وباید به پیروزی برسد. اوهمۀ شکست ها را بعهدۀ یک مفهوم نامتعین وسیال بنام "رادیکالیسم" تحویل می کند ومی گوید: "اگراستبداد تاریخی لانه کرده درجان تک تک ایرانیان درست شود. واگرانسان ایرانی آن اسوۀ مدل اخلاقی ودینی شود که بتواند ازدرخواست آزادی های غریزی وفردی واجتماعی (همۀ آن ها را ولنگاری جوامع غربی ترجمه می کند) خودش را پالوده کند. فقط درآن هنگام است که مرا خبرکنید تا بیایم وجامعۀ "مُثل" امام خمینی را بشما نشان بدهم.

7- خاتمی مردی است که متخصص شکست دادن هرپروژۀ خوب وبد سیاسی است. او با ادبیات روزوپیچیده؛ مفاهیم اخلاقی وسیاسی وایده آل های پست مدرن های غربی را توی یکدیگر بامهارت می پیچاند ومخاطب های جوانش را متحیروشیفته وبلا تکلیف وبلا تصمیم سیاسی رها می کند تا هیچ کس دیگرقادربه استفاده ازپتانسیل آنان برای پروژه های سیاسی خودش نشود. او ابتدا پروژه های سیاسی را به پروسه های فرهنگی واخلاقی فرومی کاهد وسپس با تمسک به این اصل درست که پروسۀ فرهنگی زمان برومدت دارنامحدود است ازمخاطبانش می خواهد که بخودسازی بی پایان ونامشخص بپردازند. اوچون رقیب ودشمنی نمی شناسد وپروژه ای سیاسی برای غلبه بررقیب ندارد؛ هیچگاه مخاطب مشخصی ندارد. اویقۀ هیچکس را نمی گیرد. ولی با گرفتن یقۀ اخلاق وتربیت وتاریخ یقۀ همه را می گیرد. اومقصری را نمی شناسد. اوهمه را خوب می داند که نتیجه اش همه را بد دانستن است.

8- خاتمی حتی نمی کند مثل روحانیان همفکروارشد ومرشد جلوترازخودش مثل صانعی ودستغیب وبیات زنجانی سکوت کند تا اوضاع کمی شفاف شود وحق وباطل نسبی مشخص ترشود. اووارد میدان می شود وتوصیه هایش را بدون مخاطب خاص از سر می گیرد. اوحتی به همان قانون اساسی میراث محبوبش امام خمینی هم وفادار نمی ماند. وبجای اینکه عزل قانونی وخودبخودی آیت الله خامنه ای بدلیل نداشتن عدالت وتدبیردرحمایت کورازاحمدی نژادی که خود خاتمی می گوید کشوررا بفروپاشی رسانده است را درتلویح عادتش روانۀ مجلس خبرگان ومراجع وروحانیون کند؛ ازرهبربعنوان کسی که باید بخشیده شود وببخشد یاد می کند. خاتمی طرفی مشخص ندارد. چون او حد اکثریک روشنفکرعرصۀ عمومی ویک خطیب مبرز اخلاقی است. وسیاستمدارتعریفی ماکیاولیستی دارد درمجموع ونه تعریف مسیحایی!

9- یک بارهم درجای دیگری گفته ام که خاتمی هنرمند هم است زیرا که هیچ گاه مچاله نمی شود ازهیچ دردی. چون هنرمندان قادرند بوسیلۀ هنرشان مچاله شدن را نمایش بدهند. چه به عکاسی وچه به نقاشی وچه به فیلم سازی وچه به نوشتن وچه به سخنرانی و... لذا با نمایش مچاله شدن دیگران ازراه هنر؛ خودشان را ازمچاله شدن از درد درمندان رهایی می بخشند وهیچ گاه مچاله نمی شوند. خوب یادم است که در مراسم تحلیف سال 80 خاتمی که اکابرمسئول حاکمیت درجناح راست تحریم کرده بودند. تصویری ازخاتمی نشان داده می شد که چون برج زهرماربرصندلی سرخ مجلس نشسته بود وداشت خط ونشان های شاهرودی رییس قضا را گوش می کرد. تا اینکه نوبت خودش شد وآمد پشت تریبون. ودرکمال تعجب من با چشمان شوکۀ خودم دیدم که هنوزدقیقه ای ازبدست آوردن میکروفون نگذشته بود که شد همان سید خندان با عبای شکلاتی. بی گله ای، بی عصبانیتی وبی اخمی. که گویی نه خانی آمده است ونه خانی رفته است.

10- آیا موج اول مهاجران فرهیحته دردهۀ 80 حاصل شکست خاتمی نبود که نتوانست عین جامعه را به ذهنیتی که خودش وبا وعده هایش ساخته بود سیاست کند ونسل نیک آهنگ کوثر وابراهیم نبوی و... آواره کرد. چه اگرآن درباغ سبزرا نشان نداده بود این عزیزان با مناسبات جامعۀ بسته رفتارمی کردند ومجبوربه برون ریزی خسارت بارخود نبودند. وآیا شکست کروبی در84 وشکست هم کروبی وهم میرحسین در88 علت ودلیلی غیرازتوهم ایجاد کردۀ خاتمی دربین جوانان داشت. وآیا این همه خسارت و جوانانی که اینک درغرب لب می دوزند وبه خواری می افتند وبیچاره شده اند مسبب اولیه ای بنام سیدمحمد خاتمی سرگردان فکری درموردتعریف جایگاه خود ندارد. بی رحمانه ولی مستدل ومنصفانه عرض می کنم که دارد. سیاستمدارجهان سوم نباید درباغ سبز را که قدرت کنترل آن را ندارد تا آنجایی بازکند که دژخیم بتواند همه را شناسایی کند وچاره ای جزانتخاب مرگ وزندان وغربت برای جوانان نگذارد. او یک متخصص شکست دادن هرپروژۀ سیاسی است بدون اینکه پروژه ای تعریف شده برای پیروزی داشته باشد. یا...هو

۱۰ نظر:

فرشید گفت...

یوم النکبهّ ساخته روزنامه کیهان نیست. عرب‌ها از قدیم این اصطلاح را به مناسبت ورود اسرائیل به سرزمین‌های به زعم آنها اشغالی بکار میبرند.
سپاس از انتشار نظرات من.

Dalghak.Irani گفت...

سلام آقای فرشید
اولاً ازاینکه کامنت های قبلی شما بی پاسخ مانده عذرخواهی کنم. ثانیاً این منم که باید ازشما تشکرکنم برای ارسال ظرات تان. زیرا که نهایت این است که ما آدم های عادی وغیرسیاسی دغدغه ای جزپیدا کردن راهی ممکن برای زندگی معمولی ومطابق عرف جهان مدرن -باشرایط محدود کنندۀ عرف ایرانی- نداریم وهرچقدردراین راه بتوانیم جدل وجدال آگاهی بخشی که بتواند مارا ازاشتباهات وخطاهای احتمالی مصون نگه دارد خودش عین صواب وخواستۀ من وشما هم است. تذکرت تان درست بود سعی کردم با افزودن دوکلمۀ اسرائیلی وعربی موضوع را کمی ازخشونت کیهانی تلطیف کنم. والبته قلب مفاهیم ازسوی کیهان هم امری به اثبات رسیده است وممکن است دستاویز کردن آن دراین مورد خاص خیلی هوشمندانه نبود. تشکرمی کنم. ومنتظرکامنت های خوبتان هستم. یا...هو

ناشناس گفت...

روز به روز مطالبتان فکاهی تر می شود:همه ی کارهای احمدی نژاد را با به به و چه چه توجیه می کنید و دیگران را تخریب و تقبیح....
افسوس این ها برای احمدی تنبان نمی شود
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/05/110521_l10_ahmadinejad_supporters.shtml

ناشناس گفت...

در این روزهای بلاتکلیفی و بی نظری، باز هم گلی به گوشه جمال شما گیرم که طرفدار نظریه تان نباشم ولی خوشم می آید از دو چیزتان: یکی همین داشتن نظریه است و دیگری نثر دلنشینتان.
ممنون دلقک دوست داشتنی!

Dalghak.Irani گفت...

سلام ناشناس عزیز.
اگرمی فرمودید تلخ ترمثلاً بجای فکاهی تر خودم هم قبول می کردم. بهرصورت برای منی که سه روزنخوابیدم ونخوردم و25 صفحۀ A4 نامۀ ستایش وامید وزنهاروخطروعاشقانه نوشتم برای سیدمحمد خاتمی درخرداد 76 وباخیلی ها رودروشدم برای تبلیغ انتخاب مجدد او درسال 80 خیلی راحت وشیرین نیست که برعلیه او که هنوزهم بسیاری را بلبخندی وطنزی میهمان ومجذوب می کند نوشتن. لذا درست است نوشتۀ تلخی است مثل زهرمار ولی کاشکی آنجا هایی را که ناصواب نوشته بودم چندمورد را اشاره می کردی وبی انصافی فکاهی ام را برملا می کردی. والبته من برای خاتمی بی رحم وبی گذشت وبی مجامله می نویسم. وبرای احمدی نژاد با گذشت ومتساهل. چرا که احمدی نژاد نه منتخب من بود ونه سیاستمدارومتفکرهمۀ آرزوهای من. ولی خاتمی هم منتخب من بود وهم آرزوهای یک ملت. احمدی نژاد هردست اورد کوچک وخوبی داشته باشد برایش هورا می کشم ولی خاتمی قول دست آورد های بزرگی را بما وعده داد وهیچ کدام را عملی نکرد.
2- نوشتۀ پارسانژاد را هم که آدرس داده بودی دربی بی سی خواندم. خیلی موافق زیربنای تحلیلی اش نیستم ولی احمدی نژاد اگرهمین امروزهم سرنگون شود بازهم دست آورد های مثبت بسیاری را ازخود بجای خواهد گذاشت درتغییرساختارهای فکری پوسیدۀ نظام. راجع به اختیارومسئولیت. راجع به قانون وقانون گرایی و راجع به اختیارات ریاست جمهوری. راجع به زنان. راجع به گشت های ارشاد وراجع به خیلی دیگرازفاکتورهایی که یک حکومت باید ازآن ها برخوردارباشد که بتوان به آن حکومت گفت. یا...هو

فرشید گفت...

سپاس از اظهار لطف شما.
در مورد پیدا کردن راهی‌ برای زندگی‌ معمولی‌ در ایران:
در نظریّهٔ سیستم‌ها بحثی‌ است در ارتباط با اینکه گاهی یک سیستم بنا به دلیل گوناگون مانند عملکرد بد خود سیستم یا محرک‌های بیرونی‌ خارج از محدوده تحمل، از نقطه کار عادی و مورد انتظار خارج میشود و اصطلاحا وارد منطقه ناپایداری میشود. این ناپایداری تا جایی‌ و زمانی‌ ادامه پیدا می‌کند که محدودیت‌های طبیعی به تدریج سیستم را مجددا به حالت پایدار البته در نقطه کار جدید برگردانند. مثلا یک اتومبیل که در حالت عآدی در حال عملکرد نرمال است ممکن است بر اثر بی‌ احتیاطی راننده، برخورد یک اتومبیل دیگر یا خرابی‌ خود اتومبیل از حالت پایدار خارج شود (وارد حالت ناپایداری شود) و واژگون شود، دور خودش بچرخد یا غلط بزند تا زمانی‌ که بر اثر محدودیت‌های طبیعی مثل جاذبه زمین یا اصطکاک متوقف شود (به نقطه پایدار جدید برسد) حاصل این فرایند هم خسارت به سیستم (اتومیبیل و سرنشینان) است. نکته مهم در این داستان این است که در مدت زمانی‌ که سیستم در حالت ناپایدار بسر میبرد معمولا امکان برگرداندن سیستم به حالت پایدار قبلی‌ وجود ندارد و باید صبر کرد تا دوران ناپایداری سپری شود. مگر اینکه نیرویی بسیار قویتر از خارج به سیستم تحمیل شود و بزور سیستم ناپایدار را از فرایند ناپایداری خارج کند.
سیستم مورد بحث (ایران) ۳۳ سال قبل بنا به هر دلیلی‌ مانند عملکرد بد خود سیستم (حکومت شاه)، عملکرد بد استفاده کنندگان (ملت ایران) یا محرک‌های بیرونی (دولت‌های خارجی‌) از حالت پایدار و نقطه کار عادی خارج شد و وارد همان فرایند یا پروسه ناپایداری شد. این فرایند متوقف نمی‌شود مگر بعد از گذشت مدت زمانی‌ که نیروهای ناپایدار کننده ( آخوند، مذهب، ...) بتدریج مستهلک شوند یا اینکه نیرویی قدرتمند از خارج از سیستم (کشور خارجی‌ مثلا آمریکا) دخالت کند.
کلّ این داستان را برای این گفتم که به نظر من در شرایط کنونی‌ کاری از دست مردم (سرنشینان خودرو درحال واژگونی) بر نماید و باید صبر کرد تا زمانی‌ که استهلاک نیروهای ناپایدار کننده، سیستم مورد بحث ما را قابل کنترل مجدد کند. خلاصه بگویم مردم با انقلاب شکوهمند ۵۷ از خود در مورد تعیین سرنوشت خودشان خلع ید کردند.
اکنون پرسش این است که بهرحال چه‌کنیم؟
پاسخی که من به ذهنم می‌رسد این است که می‌توان فرایند استهلاک نیروهای ناپایدار کننده را سرعت بخشید. با حضور هوشمندانه (و نه سبز) در عرصه سیاسی و جهت گیری های تاکتیکی بگونه ای که درگیری های درون حاکمیت در جهت استهلاک همان عوامل ناپایداری باشند. البته بعد از رسیدن به نتیجه هم ما میمانیم و همان اتومبیل واژگون شده و خسارت دیده و سرنشینان مجروح و آسیب دیده.
یک نکته پایانی: منظورم از این نیروهای ناپایدار کننده تقریبا (و نه کاملا) همان الیگارشی است که فرهاد جعفری زیاد از آن یاد می‌کند.

خ.آ گفت...

از اينكه در برنامه پارازيت شخصيت بد هفته شد ناراضي نبودم.خوب گفتيد كه كاش خاتمي از سياست صرفنظر كند.ثواب بزرگي ميكند .آدم دلش ميسوزدآخر خاتمي براي سياست بازي زيادي نازنين است .نيت خير دارد ولي دخالت اودر سياست مثل دوستي خاله خرسه است .

Saeed گفت...

سلام رفیق هم چپق. خوبی خوشی ؟ یادتهست چند وقت پیش یکی از این بچه های قبراق جون و هشیارمون که داران که میرن حال این ایران بعد نکبت 32 ساله را ببرند. واست نوشته بد که الحق دود از کنده بلند میشه؟ . پیش خودم فکر میکردم که این دلقک ما که دودی نیست این بابا از کجا فهمیده بود؟ تا این دود و دم شیخ خندان سوزیت را دیدم. پیش خودم گفتم این نسل که النگوهاش را هنوز از سال 57 دارن از من تیز تر هستند و خوب دیدند و از این به بعد هم خوبترمیبینندکه کی داره تو خال میزنه ...به سلامتیت و اون جوانها یک چپوق چاق میکنم و دودشو با کمی اخو تف ول میدم تو صورت اون پیپیه که قدیم چسی میامد حالا شوده خود همون چیزی که میامد.....یا هو..بوس

ناشناس گفت...

"خاتمی"، "هاشمی"، "موسوی"..."خامنه ای"! عجیب است که شما هنوز این اسم ها را متفاوت می بینید. اینها پرده هایی به ظاهر متفاوت از یک پروژه اند. پروژه بلعیدن ایران و قدرت و ثروت آن برای همیشه. پروژه بی هویت کردن ملت ایران و سرکوب آنها. پروژه به حراج گذاشتن آزادی و سعادت و پیشرفت ملت ایران. اینها همه پشت هم اند. به شرایط امروز ایران نگاه کنید شاید آشکارتر از همیشه این پشت هم بودن را بتوانید ببینید. تعجب می کنم از شما که دلیلی که خاتمی باید به خاطرش خواستار عزل خامنه ای باشد( خامنه ای را که در پرونده اش حداقل به خاک و خون کشیدن، زندانی کردن، شکنجه کردن، سرکوب کردن، و از هم پاشاندن زندگی هزاران هزار ایرانی آزاده و پاک سرشت مشهود است) حمایت کور از احمدی نژاد ذکر کرده اید.آن زمان که زیاده خواهی ها و فسادهای شدید مالی مسئولین در کنار سرکوب آزادی های مسلم مردم ایران زنگ خطر را برای دیکتاتورها به صدا در آورد که با داعیه اسلام مردم را مسحور خود کرده بودند چه کسی جز خاتمی می توانست همه این نارضایتی ها را به چارچوب نظام برگرداند و مدتی دل مردم را خوش کند با حرفهای مدرن و فریبنده؟ آنجا که شرایط بر حاکمان مستبد تنگ شد و دیدند موج آزادیخواهی مردم باز هم از کنترل خارج می شود اصلاح طلبی را مانند یک شیء مصرف شده به کنار انداختند و خاتمی را با دست و پای بسته رها کردند. جنبش سبز نیز چیزی از همین جنس بود که باز هم رهبریش از دستشان خارج شد. متأسفم برای مدعیان روشنفکری که بعد از سال ها هنوز هم نمی توانند دشمن حقیقی ایران و ایرانی را که دندانهایش را فرو کرده است در پیکر این سرزمین اهورایی بشناسند. شما صفات خاتمی را مشکل می دانید غافل از اینکه این صفات خاتمی نیست که مانع پیروزی ملت است بلکه این پروژه سرتاسر فریب حاکمان زر و زور و تزویر است که هیچ گاه اجازه نمی دهد حرکت اصیل مردم راه حقیقی اش برای رهایی ایران را بپیماید.

ناشناس گفت...

دلقک جان اگه اطلاعاتی راجع به این واقعه بسیار مهمی که قراره در خرداد اتفاق بیفته داری ارائه کن . حدث میزنی چی باشه؟ ظاهرا خیلی ها جدی گرفتن قضیه رو !!!!