۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

کراوات ناصرحجازی، دستمال گردن بهمن کشاورز وشال سبزعلی شکوری راد!

The Human Condition


1- وقتی درب بسم الله شروع خاتمی کنتراست شکل و گفتار و سواد وکیل و قاضی در قاب دادگاه کرباسچی چنان دقیق و موشکاف نشست بر روی "همۀ دردهای ایران در جمهوری اسلامی" که من لاجرم و به احترام ِ"طرح دقیق صورت مسأله" در نمایش تلویزیونی کلاه از سر برداشتم. اصلاًبه روزی در چهارده سال بعد نمی توانستم بیندیشم: به اسطورگی یک فوتبالیست شهیر"شیک پوش"اسیر شده بدست سرطان! که اسطوره نامیده نشد جز به شکل کراواتش اولاً و آن اعتراض به قبض گاز گران شده از هدفمندی یارانه ها ثانیاً. ولی دریغ و درد که چنین شد. و من باز هم بزرگترین و پررنگ ترین اقدام اصلاحی را در نزاع "کراوات" دیدم.

2- نزاع بر سر کراوات را که باز شدن آن از یقۀ کت شلوار غربی طبقات عالی و متوسط فرهنگی؛ میراث شوم ابوالحسن بنی صدر است در ایران و یکی از مؤثرترین حربه های تسلط سریع حوزه به دانشگاه در بعد از انقلاب به فورمول یقینی "انسان از ریخت افتادۀ شکلی دیری نمی گذرد که از ریخت محتوایی هم می افتد و تسلیم لباس کامل روحانی متقابل اش می شود" است که حل آنرا یکی از عناصر کلیدی حل مشکلات کلان ایران هم می دانم.

3- بعد از انقلاب؛ روحانیان بغیر از سه گروه از متخصصان و مدیران، همۀ دیگر عرصه ها را با کاستن مدیریت به میز ریاست اشغال کردند. و هر آنکه بسازشان نرقصید را قلع و قمع کردند. چه معتقد بودند که مدیریت چیزی فراتر از چوپانی به گله های انسانی نیست و نیازی به تخصص ندارد. و هر آنکه ببهانۀ تخصص مدیریتی خواهان امتیاز انتخاب لباس طبق سلیقۀ خودش است نابود باید گردد. و آن سه حوزه این ها بودند:

الف- تخصص خلبانی: این تخصص بدلیل خطر جانی بالقوۀ آن مورد دست اندازی و تعرض روحانیان قرار نگرفت. زیرا که روحانیان بعنوان دنیوی ترین و جان دوست ترین مردمان طول تاریخ بشریت هیچگاه بسمت انتخاب هایی که مخاطرۀ جانی یکی از مشخصه های آن باشد نمی روند. جان دوستی هر آدمی را هم می توانید با معیار ترس او از مرگ اندازه بگیرید. و ترس هر کس از مرگ را هم با نوشتن زود هنگام وصیت نامه اش می توانید بسنجید. چون نوشتن وصیت نامه یک نوع ترس همراه با اعتراض بمردن هم است در قاعده.

ب- تخصص پزشکی: این تخصص که از زاویه دید بشدت دنیا پرست روحانیت محبوب ترین و مقدس ترین علوم قدیم و جدید است؛ هم بدلیل نیاز شدید روحانیت به درمان و جراحی و جلوگیری از مرگ خودشان است با میانگین سنی حداقل 15 سال بیشتر از میانگین سنی عام جامعه؛  و هم بعلت پیچیدگی علم پزشکی ِ روز به دقایق بسیار زیاد در ریز تخصص ها، از تعرض روحانیان در امان ماند.

پ- وکالت: تخصص وکالت نیز هم بدلیل عدم باور بنیادین روحانیت به حقوق جدید و امر وکالت. و هم بعلت غامض بودن حقوق مدرن به ده ها و صد ها ماده و زیر ماده و تبصره و امثالهم. با نوعی بی اعتنایی روحانیان مواجه و از دست اندازی آنان بدور ماند. چه اینکه وکالت برعکس قضاوت که هر آخوندی با کمی حفظیات فقهی ِ افسانه های دینی می توانست بدون ترسی از عواقب دنیوی - عواقب اخروی را بدروغ برای ما ساخته اند و خودشان قطعاً باور ندارند - به سرانجام ریاست دنیوی اش برسد. وکالت باید پاسخگوی موکل بود و نتیجه را در همین دنیا طلب می کرد و نه به نفرین ناگزیر ِعدالت باخته های در دستگاه قضای فقهی که حداکثر فغان کنند که:"حاج آقا سپردمت بخدا!"

4- لذا این سه تخصص تنها تخصص هایی شدند در بعد از انقلاب که بطور محدود آزاد گذاشته شدند در رانت انتخاب لباس مورد دلخواه شان و پوشیدن کراوات. دو تخصص اول که روحانیان بدلیل نیازمندی - به جانبازی خلبانان و مداوای پزشکان - آن ها را کمی راحت گذاشته بودند؛ کماکان از این راحتی استفاده می کنند و با کراوات آمدن یک متخصص مثانه یا تقویت قوای جنسی بر بالین یک مرجع دینی 100 ساله حساسیتی را دامن نمی زند. ولی گروه وکلا که ماندنشان در جمهوری اسلامی هم از فتوای معروف "اکل میته" تبعیت می کرد و یک نوع ژست "ماهم وکیل را قبول داریم" نشأت می گرفت؛ هرآینه در معرض حذف وکالت بودند از سوی رقیب.

5- تا اینکه سید محمد خاتمی و مجلس ششم به یاری ولی نعمتان روحانی شان برخاستند و در برنامۀ سوم توسعه ماده ای طراحی و تصویب کردند بشمارۀ "ماده 187". این ماده به قوۀ قضائیه اختیار داد که با تأسیس مرکزی بنام "مشاورۀ قضایی" و جلب و تربیت وکیل دادگستری و خارج از مناسبات کانون وکلای مستقل؛ این تنها نهاد غیردولتی را هم بلا اثر کرده و بساط حقوق مدرن و وکالت و این قرتی بازی ها را هم جمع کند. اینک نزیک به 10 سال است که کانون وکلا با سماجت و فداکاری در پی حفظ هویتش است و قوۀ قضائیه هم در تدارک آخرین میخ تابوت برامرمذموم وکالت.

6- در یکی از آخرین حملات نهایی قضاوت به وکالت؛ رییس مرکزمشاورۀ قضایی قوۀ قضائیه جشن سالانۀ کانون وکلای مستقل را جشن کراوات نامیده تا سندی بی چون و چرا آورده باشد که اینان سنخیتی با نظام قضایی پیشرفتۀ اسلام ناب محمدی ندارند و "نابود باید گردند". و دکتر بهمن کشاورز نازنین که مجبورشده برای دفاع از همکاران وکیلش تاریخ را چنان عمیق بکَنَد که برسد به ریشۀ کراوات در کرواسی امروزی و آن را نشانۀ غیرقابل انکاراسلام در مقابل کفار بنمایاند.

7- وقتی که جوانان؛ تک عکس هایی از دایی و خداداد و مهدوی کیا و کریمی و هاشمیان و ... با پوشش کراوات در مراسم هایی مثل انتخاب بهترین بازیکن سال فوتبال آسیا را شیهه می کشند در خلوت پنهان خیابان های شهر. و هنگامی که عکس خوش پوش ناصر حجازی مرحوم نیمی از اسطورگی تبلیغی و موقت دوستدارانش را برمی سازد و ... آیا رفتن بدنبال شال سبزعلی شکوری راد که صراحتاً می گوید سبز یعنی من و ما و آیت الله شبیری زنجانی و حضرت فاطمه و امام حسین؛ و دیگران آویزانند بما از سر ناتوانی و بیچارگی! حق ندارم بریش هر چه سبز و سیاستمدار و دموکراسی و حقوق بشر و سبز سکولار و اپوزیسیون بخندم و بخندانم!

8- و البته نگران نباشید درخواست حلالیت کراوات یکی از پنج رؤیای من هم است برای "جنبش تکنفره"ام و آینده هنوز در اختیار ماست. به دعای خیر شما. پس زنده باد جنبش کراوات. و وکلا و پزشکان و خلبانانی که کراوات شان را جز در خارج از ایران باز نکنند. غلبه بر جزئیات حقوق مدنی تنها و تنها راه شکست دادن آخوند های سیاسی است. والسلام. یا...هو

۱۰ نظر:

فرشید گفت...

تصمیم داشتم در ارتباط با ناصر حجازی نظری را ذیل نوشته شما با عنوان "مولودی خوانی علی‌ پروین" ارسال کنم. ولی‌ ظاهراً همه به یک توافق نانوشته وفادار ماندیم و به احترام ناصر خان هیچ نظری پایین آن نوشته ارسال نکردیم که این سکوت برای من جالب و دوست داشتنی بود.
نمیدانم شما هم همان احساس من را بعد از درگذشت ناصر حجازی داشتید یا نه ولی‌ وقتی‌ به چهره مردم سوگوار نگاه می‌کنم احساس می‌کنم آنها هم مثل من بعضی‌ آگاهانه و بعضی‌ ناخوداگاه در حقیقت سوگوار هر آنچه در این ۳۳ سال از دست داده اند میباشند. ناصر حجازی از معدود انسانهای شناخته شده بود که که هیچ چیزش، رفتارش، سخنش، پوشش و لباسش، خلاصه ظاهر و باطنش به آنچه از ایران کنونی‌ در ذهن‌ها است و به دنیا معرفی‌ شده شبیه نبود. حجازی نمونه بارز ایرانی‌ِ قبل از انقلاب از آن مدل که به اصطلاح به طاغوتی معروف شده اند بود و بابت همین هم در تمام دوران بعد از انقلاب شکوهمند و کذایی ۵۷ حقش پایمال شد. مرگ ایشان برای من و خیلی‌‌ها تداعی کننده و یادآور سقوط یک ملت بعد از ۵۷ بود. گریه‌های من بعد از مدت‌ها هم در حقیقت بیشتر عزا برای خودم، و مردمم و آنچه از دست داده ایم بود که ناصر حجازی نماد آن خوبیها بود.
از یک جهت شخصی‌ هم من احساس نزدیکی‌ زیادی به حجازی می‌کنم. او از آن دست انسان‌ها بود که تنها به دنیا می‌آیند، تنها میزیند، و تنها میروند. هرگز هم در درون خود حاضر به پذیرش و تسلیم در برابر واقعیت‌ها نیستند. گرچه ساکت و آرام و بدور از هیاهوی کلاغان قیل و قال پرست و در حاشیه روزگار را به سر میکنند.
خوشا آنان که با عزّت زچه گیتی‌ بساط خویش برچیدند و رفتند.
روحش شاد ناصر خان و با آرزوی روزهای خوش و موفقیت برای خانواده گرامیش.

Dalghak.Irani گفت...

فرشید جان سپاسگزارم
چیزی برای اضافه کردن نمی ماند غیرازاینکه من هم مجدداً برای ناصرشادروانی آرزوکنم وباری خانواده اش صبروسلامت. زنده باشی. یا...هو

payamemruz گفت...

با سلام و احترام
تا آنجا كه بخاطر دارم ماده 187 در مجلس هفتم تصويب شد.

ادوارد البی دوم گفت...

متاسفانه حرف اصلی تو را تا کنون کسی جدی نگرفته. همان تغییرات کوچک شکلی و نه تغییرات زیربنایی فلسفی.
زن و شوهری را می‌شناختم که با هم تفاهم فکری و فلسفی عمیقی داشتند، ولی سر سوختن قورمه‌سبزی دعوا کردند و کارشان به متارکه کشید.
همیشه جزییات بیرونی مهم‌تر است تا کلیات درونی. اما -و این اما مادر همه مشکلات ماست- ما همیشه پز روشنفکری گرفته‌ایم و به عمق رفته‌ایم، آنچنان که دفن شویم.

خ.آ گفت...

با سلام خدمت استاد
تقاضا دارم رفرانس دفاع چانانه دكتر بهمن كشاورز را بدهيد تا بيشتر آگاه شويم.
با تشكر از پست " فرهنگ الهي به اميد تو...." كه با اين پست درخواست مرا در موردتوضيح مدرن و مدرنيته در قامت مردم ايران نيز اجابت فرموده بوديد

Dalghak.Irani گفت...

سلام payameruz
نه همان مجلس ششم بود که برنامه چهارم را تصویب کرد ویادم است چقدرآقایان جندقی وکشاورز وسایروکلا جلز وولز کردند که بلکه مجلس را منصرف کنند. ولی نشد. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

ادوارد عزیز سلام.
خیلی ممنون ازحمایت وپایداریت ودرست است تفاهم سخت است درمسایلی که خیلی دهان پرکن نیستند. ولی خوبی طرح ما این است که جامعه خودش این راه را عملاً انجام می دهد وتا حالا هم هرچه درحوزه های فردی واجتماعی بدست آورده بهمت تلاش زندگی خواه خودش بوده است. من می گویم اگرمراجع فکری جامعه بتوانند این پروسۀ روبه مدرن شدن را دربرخی موارد ومسایل پروژه ای هم تعریف وفشاربیاورد اولاً بازگشت به عقب راهش سد می شود وثانیاً فشارها درحوزه های غیرسیاسی باعث منفعل شدن حاکمیت وجلب توجه بیشترافکارعمومی داخلی وخارجی می شود. مرسی که تلاش می کنیم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

خانم آشنا
سلام
اگرمنظورت حرف های جدید کشاورزاست درهمۀ سایت های خبری هست. من ازخبرآنلاین خواندم. لذا کافی است درهرکدام با کراوات یا وکلا جستجو کنید بلافاصله دراختیارتان قرارخواهد گرفت. اما راجع یه دفاع جانانه وقدیمی باید به آرشیو تلویزیون مراجعه کنید. مرسی. یا...هو

صادق گفت...

با سلام
خطاب به ادوارد عزیز:
تغییرات جزیی در پرتو یک نگرش "نسبتا" جامع و فلسفی است که می تواند منشاء اثری "نسبتا" ماندگار شود.(همان داشتن تصویر بزرگ )درغیر این صورت تبدیل می شود به یک قدم رو به جلو ودو قدم رو به عقب.مثالش وجود NGO ها در ایران خودمان است که در طول هشت سال ریاست جمهوری یکنفر و با صرف هزینه ها وتلاش فردی و جمعی (توبگوهزارهانفرساعت)ایجاد می شود و چون این امر عقبه فلسفی محکمی ندارد که بعدی ها را مجاب به رسمیت شناختن آن کند در طول شش سال ریاست جمهوری بعدی از صحنه اجتماعی حذف می شود.
تلاش های جزیی هنگامی می تواند اثری برجا گذارد که تبدیل به "فرایندی برگشت ناپذیر" شود.
ادعا می کنم که در سی سال جمهوری اسلامی بسیار معدود اقداماتی رامی توانید پیدا کنید که تبدیل به فرایندی برگشت ناپذیر شده باشد و منظورم از فرایند برگشت ناپذیر آن است که سیستم از یک موقعیت تعادلی به موقعیت تعادلی دیگری حرکت کند و دیگر برگشت دادن آن به تعادل فبلی بدلایل مختلفی(که عمدتا ناشی از تحلیل هزینه -فایده است)مقرون بصرفه و لذاقابل انجام نباشد.
خلاصه کنم: تغییرات جزیی که در فرایندی برگشت ناپذیر (و درپرتو نظامی فلسفی)ایجاد شود می تواند ضامن پیشرفت باشد.

ابراهیم گفت...

جناب دلقک ما از جنبش تک نفره ی شما و زدن کراوات اعلام حمایت می کنیم. به هر حال البته به خاطر بودن در یکی از این سه شغل کراوات را می زدیم. البته بماند این یه قسمت بیرونی داره یه قسمت درونی. بیرونی همون ظاهره که می بینید. در اندرونی البته بعضاً کم نیستند آقایانی که توصیه می کنند کراوات نزنید. ادکلن استعمال نکنید و با دمپایی نیاید توی بخش. یعنی به نوعی منت این هم باید گذاشته شه و یه سرکوفت زده شه که لابد عذاب وجدان بگیریم ولی کور خوندن.
بسیار کنجکاوم ببینم نزاع محمود و آقا به کجا کشیده. فعلاً بر خلاف نقدهای مشعشع بی بی سی گویا محمود آقا رو حسابی آچمز کرده و حرصش رو در اورده که گردان موتور سوارا رو فرستاده تو شیراز علیه مشایی شعار بدن. هه. از همه با مزه تر نظرسنجی قبلی سایت جرس بود که همه ی گزینه ها تقریباً یکی بود.
دیر نیست اصلاح طلبان با آماتوریسم تاریخی خود در برخورد با مسائل به تاریخ جواب پس بدن. البته حذف که شدن و این الان دست و پا ردنای کاذبه فقط. زمان زیادی تا محو شدن کاملشون نمونده.
فقط چیزی که اندوهگینم می کنه حرف همسر سحابیه که نوشته آقای خاتمی سحابی به خاطر ایران از شما حمایت کرد ولی شما به خاطر نظام حاضر نشدید به دیدنش برید.
اگر امثال بختیار ها و فروهر ها زنده بودند و امثال زید آبادی ها و طبرزدی ها آزاد شاید وضع ما بهتر از چیزی می بود که اکنون هست و یه سری کوتوله ی سیاسی جنبش رو تبدیل نمی کردن به ملک شخصی خودشون. حال امید ما به احمدی نژاده یا شاید به واسلاو هاولی که در آینده ای نه چندان نزدیک بیاید و ما را نجات دهد