۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۹, پنجشنبه

برای آنانی که مغزشان را آکبند نگه داشته اند وکم می آورند!

The Ecstasy of St. Cecilia


 1- هیچ راه دومی وجود ندارد. اگرمی توانید باید خودتان واگرنمی توانید با در خواست ازرهبران فکری وسیاسی تان "اندیشه" تولید کنید درمقابل اندیشه های مخالف تان. این یک راه قطعی ومحتوم است. مثل آش خاله! که خوردن یا نخوردنش در محاسبه بپای ما تأثیری ندارد.

2- اینجا یک سیرک شادی وامید ومقدس وفاخراست. من بعنوان دلقک این سیرک با وضو وسوگند به این سیرک پاگذاشته ام که جزبرمبنای منافع ایران وایرانیان به هیچ گزینۀ دومی لبیک نگویم ووفادارنباشم:  ازبهترین روشنفکران مرجع تا محبوب ترین سیاستمداران صحنه!

3- اخیراً وبدنبال موضع گیری های مشروط ومحدود من درپشتیبانی از فلسفۀ سیاسی حاکم بر زیر ساخت های فکری احمدی نژاد ومشایی اولاً وسیاست های جدید و اقدامات عقلانی ودرراستای منافع ایران وحل مشکلات بنیادی سی وسه سال آوارگی روانی ملت ثانیاً؛ معدودی کامنت نویس وبگرد (بخوان ولگرد) که دوره گردی می کنند برای نمایش عصبیت جاهلی خویش، به وبلاگ من هم متمایل شده اند وگاهی اظهارنظرهایی چند کلمه ای یا چند جمله ای می کنند در قالب متلک ولودگی و مسخرگی همراه با اتهامات انگیزه خوانی مثل "مزدور تیم احمدی نژاد" و"دلقک پول گرفته" و"قلم فروخته" وازاین جورخزعبلاتی که یک عمر مورد استفادۀ مخالفان و منتقدان دیروزویاران غارامروزشان درجناح چپ وراست الیگارشی روحانیت بوده است ودیگرهیچ. نه اندیشه ای ونه راه حلی ونه حرف قابل شنیدنی ونه بحث و گفتگویی؛ می خواهند مرا واداربه سکوت یا دست برداشتن ازباورهایم بکنند. زیرا با تکیه برحفظیات قالبی وکلیشه ای محدودشان که همه نیزخوراک فراهم شده از سوی جناح های رقیب احمدی نژاد بوده است؛ چنین باوردارند، که احمدی نژاد ازجهت هواداران لیبرال ومتفکر وسخنگو در مضیقه است و نسل جدید فرهنگی که مدرنیته را بیشتر شکلی وبا نوعی تجدد روبنایی می شناسد وبشدت فرمالیست است؛ بطرف او گرایش پیدا نخواهند کرد. مگراینکه مشاطه های مزدوری امثال دلقک یا فرهاد جعفری بخواهند واسطۀ این پیوند بشوند.

4- درمثل مناقشه نیست. سعدی نازنین وپرآوازه ازآنجایی که اهل زمین بوده است و زندگی ساز وزندگی کن. خوش باشان امروزی مثل های زیادی را به او منتسب کرده اند وازجمله اینکه حکایت ساخته اند که: "سعدی روزی ازکنارقبرستانی درحال عبور بود که می بیند مادری بغایت پریشان وسوگواربرسرقبرفرزند ذکورش شیون می کند و بی تابی غیرقابل وصفی دارد. می گویند سعدی تحت تأثیر عواطف واحساسات شاعرانه ورقیقش قرارمی گیرد ومی رود سر قبری که این مادرداغ دیده مشغول گریه و آه وفغان ودعا ونفرین بود؛ ومثل یک روانکاو حاذق ابتدا شروع می کند بشدت هر چه تمام ترگریه کردن وهمراهی با جوعزای مادر. تا اینکه بالاخره هیجان منفی مادر تخلیه می شود وگریه هایش به پایان می رسد. این جاست که می گویند سعدی از مادر سؤالاتی می کند راجع به نسبت وموقعیت وچگونگی درگدشت متوفی و... ازجمله می پرسد که آیا خانم زاده! اهل عرق خوری وخانم بازی وعیش وعشرت ومطربی واز این قبیل امورزیستی هم بوده است یا نه. ومادر درپاسخ همۀ این سؤالات سعدی دستش را دربین انگشت شصت وسبابه وبصورت ضربدری ده ها بارگازمی گیرد وبه سعدی می گوید نه استغفرالله پسرم اهل هیچ چیزنبود ومثل دستۀ گل آمد و مثل دستۀ گل هم پرپرشد ومرد. سعدی این بارعصبانی می شود ومعترض می گوید که خب این فرزند شما که مثل چوب خشکی بوده است که بغیرازهیزم شدن وسوختن هیچ مصرف دیگری نداشت ماندن یا مردنش چه تفاوتی ایجاد می کرد ومیکند که شما غافلگیرانه این همه اشک مرا هم بپایش هدردادی!

5- دریک ورژن جدید ازاین تمثیل خوشباشی. می توانیم این نتیجه را هم بگیریم که آدم هایی که ازفکرومغزخود تا آنجا بهره نمی گیرند که آن را آکبند نگهدارند برای روزمرگ تا تحویل خاک (خدا) بدهند. چه تفاوتی با جماداتی دارند که خودشان بدون دخالت دست وابزارآدمی واجد کمترین اهمیت واثرگذاری برای موجودیت خود اولاً و دنیای اطرافشان ثانیاً نیستند. مرتب ازخودتان سؤال نکنید که دیگری (دراینجا دلقک ایرانی) چکارکند. ابتدا به این سؤال پاسخ بدهید که "من چکاره ام ووظیفه ام چیست برای اثبات آدم بودنم و عقل وفکرداشتنم". البته که زمانه وروزگارمعطل من وشما نمی ماند وبربستری که روان است راهش را ادامه می دهد. اگرمی خواهید سهمی در تعیین این مسیرهم به احترام انسان بودن شما منتسب شود. چاره ای جزگشودن زر ورق های خوشرنگ سلول های خاکستری مغزتان ندارید. والا "آکبند نگه داشتن مغز" نیازی به انسان بودن ندارد." یا...هو


بعد ازتحریر:
ازقریب به اتفاق 99 درصدی خوانندگان فرهیخته ام پوزش می خواهم که این پست را لاجرم نوشتم برای کسانی که درجهل خویش مصرند. ومثل هووهای مردان چند همسر با زخم زبان ولغز ودشنام های آشکاروپنهان می خواهند تولید اندیشه را متوقف کنند. من البته قبلاً هم گفته ام طبعی شیرخشتی ندارم ومعتقد به قصاص هستم. بی تفاوتی را هم سعۀ صدروازاین قبیل مهملات ضد خشونت نمی دانم!بازهم ازاهالی سیرک رخصت می طلبم برای این گلایه وشکوه!

۵ نظر:

مختوم قلی گفت...

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی​خبر بمیرد در رنج خودپرستی!

Dalghak.Irani گفت...

درست می فرمائید مختومقلی نازنین. خودم هم اکراه دارم براین سیاق مشق کردن. ولی آی زوردارد شنیدن آدم های کم زور. مرسی هم ازتوصیه ات وهم ازتذکارت. مثل همیشه 20. یا...هو

بابک گفت...

آقای محترم
هر چند نمی خواستم وارد گفتگویی دوباره با شما شوم ولی ین پست نشان از خیلی چیزها پشت تفکرات شما دارد من چند هفته پیش به خاطر اینکه خودت خواسته بودی از چرایی ترسم از فاشیسم احمدی نژادی بگویم و راه حل به ذهن آمده ام را جوابت را دادم ولی جالب اینجا بود که تنها جواب را پابلیش کردی و با فرار به پست های بعدی من را در این حسرت گذاشتی که چرا وقتی را که می شد بهتر ازش استفاده کرد پای تقاضای تو هدر دادم حالا دوباره آمدی که سلول خاکستری به کار اندازید و .... و عملا به آنکه جز تو نمی اندیشد توهین می کنی ... باش تا صبح دولتت بدمد

Dalghak.Irani گفت...

سلام آقای بابک.
خیلی ممنون که قبل ازکامنت ترکم نکردی ومن فرصت دارم که ازرفتن خواننده ای به فراست وذکاوت وخوش فکری وخوش قلمی شما جلو بگیرم اگرلیاقتش را داشتم. حضرت عالی درپستی کامنتی مرقوم فرمودید وچون موضوع اساسی را مطرح کرده بودید من نه دریک کامنت بلکه دریک پست مستقل راجع به کامنت شما نوشتم. وحضرت عالی هم مجدداً آمدید وطی کامنت بسیار مفصل وزیبایی برخی مسایل را مطرح کردی. بنده هم برای اینکه حرف نهایی مناظره با شما باشد که بیشتردرذهن خواننده وبیننده بماند دیگر پاسخ مجددی ننوشتم وقرارهم نیست که ما دوبدو وسریک پست ومطلب مشخص تا قیامت بحث ومناظره بکنیم. اهم حرف های من وفرمایشات شما مطرح شد وقطعاً خوانندگان هم استفاده کردند چه آنانی که بیشتربه منطق من متمایل بودند وچه آنانی که بسیاربیشتربه حرف ومنطق حضرت عالی توافق وعلاقه داشتند. روال وبلاگ من هم حداکثردو وحداقل یک بار بروزرسانی بوده است درشش ماه گذشته. لذا اینکه من ازپاسخ بشما به پست جدید فرارکرده ام بی انصافی وبی دقتی ونشان از ناراحتی زیاد شماست ازدست من. که امیدورام علتش را درست توضیح بدهید تا جبران کنم. واینکه این پست به هرخوانندۀ دیگری هم با هزارتمهید بچسبد به دامن پاک شما خش هم نمی اندازد زیرا که شما نه کامنت بی ربط ومتلک ودشنام وزخم زبان وچندکلمه ای می نویسید ونه مرا مسخره می کنید. ومن درنوشته ام قید زده ام نوع کامنت را با این جدومرزهای متعین. بهرصورت امیدوارم که نروید وبازهم فرصتی پیش بیاید درمطالب دیگری گفتگو کنیم. مرسی. یا...هو

حمید-ق.م گفت...

"... من البته قبلاً هم گفته ام طبعی شیرخشتی ندارم ومعتقد به قصاص هستم. بی تفاوتی را هم سعۀ صدروازاین قبیل مهملات ضد خشونت نمی دانم!..."
دلقک عزیز!
بطور جد از تو میخوام تمام کامنت های شامل توهین یا تمسخر یا غر زدن خالی یا حتی بی ادبی را حذف کنی همین طور کامنت های مدیر وبلاگ بی خواننده صالحات! که اساسا به اندازه رابطه "گوزن و شقیقه" هم ربطی به پست های شما ندارد.اگه شما حالش را داری ما نه وقتش را داریم نه با این انبوه مطالب ارزش دارد فسفر بسوزانیم.
لزومی هم ندارد برای "ول گردان وب" توجیحات سعه صدر و آزادی بیان و دموکراسی و ... بیاوری.بدرک! بذار توجیه نشده از دنیا بروند!
نکته مهم بعدی که بنظر من جا دارد برایش یک پست مستقل بزنی با این نام:
" برای آنانی که قلب شان یا حس ششمشان را آکبند نگه داشته اند وکم می آورند!"
ببین پست های تو به چیزی بیش از عقل نیاز دارد چیزی شبیه حکمت یا تجربه یا آنچه در پس این عبارات قدیمی است:"دود از کنده" یا "الهی پیر بشی!"
نمیخواهم سیرک دلقک را به یک محل فالگیری و احضار ارواح تبدیل کنم! اما سیرک دلقک لابراتوار دانشگاه مهندسی هم نیست!