۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

این یک خواهش ساده است!


لطفاً به دوپست قبلی بیشتر توجه کنید وخودتان را درگیرکنید.متشکرم. دلقک ایرانی.
(اینجا) و(اینجا)
ساعت 1540 این "یک خواهش ساده است!" را برایتان فرستادم. رفتم بیرون کارداشتم انجام دادم برگشتم. الان ساعت 1740 است. می بینم که تکان نخورده اید ودوتا چماق کش ها گیرتان انداخته اند دراین تنگ جای. آمدم بگویم که اولاً مواظب باشید خوابتان نبرد ایستاده وعمودی این وسط. ثانیاً گاهی یک دست وپایی تکان بدهید هم بدنیست مثل این که وکمی این فضای تنفس تان را بازترمیکند. البته که اگرتکانتان وقبل ازتکان تکان تان! ازنوع رقص باشد وبا ظرفیت وظرافت خانم ها احتمال کامیابی مان صد درصد است. اگرهم همیشه مقدورنبود زنان زیبای ایرانی برقصند؛ لطفاً هرتکانی می خورید حتماً شادباشد وازجنس زندگی. مرسی. 
......................................................................................................................................
روز بعد ساعت 1130 
الان اتفاقی دیدیم که یکی دونفراز سایت رضا قاسمی آمده اند. خدای من رضا قاسمی باآن قلم غولش درادبیات داستانی ووبلاگ دلقک ایرانی. شگفت زده وپرهیجان مورد هارا تعقیب کردم وحیرت ذوق زده ام وقتی زیادشد که دیدم رضا اولین پست وبلاگ مرا با عنوان "گزارش امید ازمیدان امرواقع" لینک داده وتنها کاری که بلد بودم پاشدم بسمت تقریبی پاریس جغرافیایی تعظیم کردم که رضا جان متشکریم ما داریم راه می افتیم که ایران را به نرمی یک قصۀ شاه پریان ازاسارت دیوها وزامبی ها وگودزیلاهای جهل وخراقه وتوهم نجات بدهیم باکلمه با شادی با رقص با موسیقی با زندگی وبا جزئیات.
وباشما که داری این حرف اضافه را می خوانی.
ازنگاه مهربان ودرخشنده ومسئول تان ممنونم به خودم، به وبلاگم وبه نگاهی که به مسایل مبتلابه دارم. وقتی که می بینم اینقدربزرگوارید که به من دلقک هم حتی اعتماد می کنید. اعتماد می کنید. اعتماد می کنید. اعتماد می کنید. اعتماد می کنید.
.........................................................................................................................
................................................................................................................
....................................................................................................
................................................................................
.............................................
...................
.........
.....
..
نمی دانم چند سال نوری گذشته اززمانی که سوزن گرامافون جامعۀ ایرانی روی کلمۀ "اعتماد" گیرافتاده بود ومن چون نتوانستم حرفم را ادامه بدهم وخواب شیرینم برد؛ گذشته است. ولی می دانم که وقتی گوهر اعتماد بین رابطۀ انسان ها ازدونفر شریک ترین مثل زن وشوهر تا میلیونها انسان دریک جامعه موجود شد، اتحاد حاصل می شود وکارها پیش می رود وآرامش حفظ می شود. آرامش وآرامش وآرامش یکی دیگر ازآن واژه های ناب وگمشدۀ انسان امروزی بطور عام وانسان ایرانی بطورخاص ومضاعف است. دوستتان دارم. معتمد وآرام باشید تا خوشحالی به قلب هایتان واز آنجا به خانه هایتان وسرریزش به جامعه مان بیاید. ویادمان باشد که این تنها سلاح ممکن دربرابر سفیران مرگ مستولی برامروزایران مان است. یا...هو
..................................
این گزارش هم اینجا باشد بهتراست:
1- پست لعنت به میراث چپ خیلی خوب دیده وخوانده شد وباید بویژه از آقای "بامدادی" نام که این مطلب را به شراکت گذاشته بود دروبلاگ پررفت وآمد ومعتبر"مهندس خسته" ومدیر وبلاگ تشکرکنم. یا...هو 

۸ نظر:

ناشناس گفت...

نه نمیخواهم تکان بخورم چه کارم داری بابا. برای خودم دارم میگردم در اینترنت لیوان چای به دست که خستگی را بتارانیم. حالا بیاییم ربط بی ریختی گنجی را به مارکس و لنین در یابیم که چی ?روزی شد اگر و وقتی یافت شد مینویسیم برایت از زیبایی فکری مارکس و آنچه که او از آزادی میفهمید و زشتی چندش آور ایمان گنجی و مهاجرانی به عربها ی 1400 ساله و سر گیجه خود و پیروانشان که در ظاهرشان هویدا شده و بنندگانشان راهم به سر گیجه واداشته چنان که پریده اند و برای جالبتر شدن موضوع بی ریختی ,پای مارکس را به میان کشیده اند.وقتی شما اینقدر از مارکس میفهمی چه باید گفت دیگر؟

raadips گفت...

شما خیلی زود به زود می نویسید که خیلی خوبه،ولی من گاهی عقب می افتم. هنوز 2 پست قبل رو نخوندم ولی توی لیست کارهای ضروریم هستند. در کل نوشته هاتون را دوست دارم، هرچند گاهی اوقات سخت می شود فهمید. دقیفآ مثل خود زندگی که به سرعت می گذرد وگاهی درک آن مشگل می شود!

Dalghak.Irani گفت...

آقای ناشناس صددرصد آقا.
من هم منظورم ازتکان همین تکانی بودکه شما خورده اید همراه با چایی تاراندن خستگی. نوش جان.
بعدهم جان مادرتان درهمان پشت تشریف داشته باشید وبا مارکس بغل کرده خودتان را ولو نکنید روی حنه که همان 70 سال لعنتی برای هفت پشتمان بس بود.
اگرمارکسیسم نبود اسلام ایدئولوژیک نمی شد ودرایران انقلاب نمی شد نقشۀ خاورمیانه وآسیای میانه وجهان تغییر نمی کرد. حقوق بازنشستگی من را قطع نمی کردند. من هم توی خانه ام درایران پیش بچه هایم بودم ونمی آمدم این جا که بگویم گویا بالای چشم کارل مارکس کبیر هم ابرو بوده مثل "انابشرُُمثلکُم" وبه تریج قبای پسرخالۀ ایرونیش بربخوره که میام خاک وبلاگت را بتوبره می کشم بزودی. خواهش می کنم شما کوتاه بیا. مارکس که کاری ندارد بما. ولی ازاینکه حال داشتی و تکان خوردی ودوتا کامنت حال دادی خیلی ممنونم وبازهم لطفت را تداوم بده. یا...هو

ناشناس گفت...

بسیار خوب دلقک جان من همین پس پشت ها میمانم و دیگر برایت چیزی نمینویسم. تو هم خیالت راحت به ستایش از سرمایه داری و دکترین Shock and Awe در هر گوشه جهان اینبار توسط دلبر چشم آبی هیلاری بپرداز. خاک وبلاگ یا هر کجای دیگر توبره کردن به من نمی چسبد این کار هیلاری است که آشکارا هم گفت که ایران را با خاک یکسان خواهد کرد اگر به اسراییل چپ نگاه کند.دیگر اینکه شما که اینقدر قدم رنجه میفرمایید که تا زمان مارکس میروید بفرمایید نزدیک تر که اگر کودتای چرچیل آیزنهاور نبود بازهم انقلاب اسلامی به پا میشد؟
خانه ات آباد.

خ.آ گفت...

از اينكه داري معروف ميشي خيلي خوشحالم هر چندكه مطمئنم قبل از دوران دلقكي شخص سرشناسي بوده اي البته معروفيت براي تو هدف نيست بلكه ارزو داري كسان بيشتري حرفهايت را بشنوند و فكر كنند و نتيجه بگيرند و به ديگران بگويندو....اين چرخ همچنان بگردد تا برسد به مدينه فاضله اي كه همه ما آرزوي آن را داريم و ان يك ايران آزاد شاد امن است كه در آن سر به آرامش بر بالين بگذاريم به دور از دغدغه حكومت و دين و ثروت و ..... به تو هموطن افتخار ميكنم

Dalghak.Irani گفت...

سلام Raadips آقا.
اینقدرتلفظ استان سخت است که دوروز است معطلم کرده برای عرض ادب متقابل واینکه خیلی زیاد لطف می کنید وبا همۀ مشغولیت های عینی وذهنی خودتان را درمعرض درددل های دلقکی من هم قرار می دهید. فکرمی کنم تا یک سالگی هم تندبروم بیشتر دوام نمی آورم مگراینکه نیتم عملی بشود وبتوانم بروم روی ریل ارتباط چهره به چهره هم. خودم هم خیلی فشارتحمل می کنم برای سرعتی که دچارش هستم ولی بینندگان زیادی هم عادت کرده اند ودنبالم می کنند اگرتأخیرداشته باشم. مرسی. بمان. با هم وبزودی کاری بکنیم برای یک لبخند پایداربرای همۀ بچه های ایران. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

روله. خانۀ خودت هم آباد انشاءالله. من کی جسارت کردم به حضرت عالی بگویم بنشین آن گوشه. من عاشق آن هیاهوی رعنایت دروسط گودهستم. شما یکی گفته بودی من هم فقط بدوکردم. وتازه واردی والا می دانستی که من دکترمحمد مصدق را یک جنتلمن شبیه حنتلمن های انگلیسی -تعبیرزیبا ازدکترحاتم قادری درتحلیل سیاست برمبنای شناخت روانشناسی فردی سیاستمدار- می شناسم که نه اصرارش برملی کردن نفت بنفع ایران شد ونه اخلاق بسیار خودشیفته اش مثل احمدی نژادخودمان که زدزیرهمه چیز ازمجلس وپادشاه ودین و... ومدعی شد همه به اوگوش کنند. بنابراین نه تنها پایان هرج ومرج سیاسی 12 ساله در1332 را مثل یک هدیه برای ایران می دانم بلکه امروزمی گویم که هنوزظرفیت دموکراسی درهیچ کشوراسلامی موجودنشده است وآنروزکه دکترمصدق دیکتاتورمی گفت همه اگر موافق من باشند ایران می شود دموکراتیک که دموکراسی حداعلای نتیجه اش می شد پاکستان. اگرافغانستان نمی ماندیم. مناقشه برانگیز است وحساسیت زا این جوری تلگرافی ولی می خواهم بگویم که اصلی را که پایه کرده ای براستدلالت ممکن است چوبین باشد. سلام دوستت دارم ومن غلط می کنم هزار بار که به شما جسارت بکنم. ولی شوخی جزوارکان زندگی ودلخوشی است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

وسرکارخانم آشنا.
دوواژه ترکیبی دارد جهان هستی که یکی برای شکارزنان ودیگری برای تسلیم نران ساخته شده اند.
آن مؤثرترین تیرعالم خلقت برای شکار مادگان "دوستت دارم" است وآن زبان برّاترازهربرّنده ای برتشخیص مردان "افتخارکردن به او"ست. وشما مرا تسلیم کردید. وحالا که تسلیم شدم بگذاراعتراف کنم که من آدم جاه طلبی هستم. انسانها را لذیذ دوست دارم ولذت درانسان ها مرا نیز تاسرحدجنون کیفورمی کند. من کمی دلخوشی هم به فرزندان خودم بدمکارهستم هنوز. وفکرکردم که یک کم هم بگذارم روی این طلبکاری بچه های خودم می توانم به همۀ بچه های میهنم دلخوشی بدهم.
درست تشخیص داده اید من درمحدودۀ چندده هزارنفری شناسایم انسانی مدل، باعرضه، بسیارزیادمحبوب ودارای کاریزمای مثبت زیادبودم. ولی نه سرشناس رسانه ای وازنوع پروپاگاندای ژورنالیستی. خیلی خیلی زیاد خوشحال شدم که گفتی به من افتخارمی کنی. مرسی. یا...هو