1- تاریخ بشری نمی تواند خاطره ای را بازگوید که حاکی باشد از "مذاکرات خارجی با شخص پیامبران". به این معنا که پیامبرانی که موفق شده اند تا تشکیل حکومت هم پیش بروند، حداکثربه داخل مرزهای موطن وزادگاه پیامبرمحدود مانده اند چه به جنگ و چه به مذاکره. وتنها زمانی توانسته اند به جرگۀ حکومت های معمولی بپیوندند که شخص پیامبر مرده باشد.در موردپیامبران عهد قدیم ومعنوی والهی که هیچ کدام بغیرازحضرت محمد(ص) موفق به تشکیل حکومت نشده اند داخل نمی شوم؛ هم بحرمت وهم به قلت. ومتمرکزمی شوم بیشتربرپیامبران عهد جدید وبرروی سه نفر(نظر) آنان مانور می دهم. این سه عبارتند ازمارکس (نظریۀ مارکسیسم)، معمرقذافی رهبر لیبی ومحموداحمدی نژاد رییس جمهوراسلامی ایران.
2- علت هم یکی بیشتر نیست وآن این است که شخص خود پیامبرآدم "ایدئولوژی سرخود" است و لذا از کمترین ثباتی که لازمۀ هرنوع مذاکره و مباحثه و مناظره و مصالحه و... است برخوردار نیست. زیرا که هر لحظه ممکن است با منبع وحی و الهام و اوهام و... خودش تماس بگیرد و با استناد به ابلاغ جدیدی که دریافت کرده است همۀ قرار مدارها و مذاکرات قبلی را ملغی اعلام کند. اما هنگامی که شخص پیامبر می میرد در حقیقت این بی ثباتی را هم باخودش بگور می برد و ماترک عقیده و عقده های باقی مانده برای میراث خواران سیاسی اش درحکم یک ایدئولوژی مدون و قابل رجوع در می آید. لذا اشخاص حقیقی و حقوقی که بخواهند با چنین دولت یا حکومت و... مذاکره یا مصالحه کنند هم می توانند به ایدئولوژی مدون مراجعه و ساز و کارحاکم بر رفتار آن را دریابند.
3- انقلاب اکتبر در شوروی که مثل انقلاب ایران دو نفررهبراول! درطول هم داشته است. "مارکس-لنین-استالین" در اتحادجماهیر شوروی سابق و "محمد-خمینی- خامنه ای" در ایران لاحق -این البته ضمن عجیب بودن؛ بخاطر کوتاهی عمر رهبرمؤسس و اول نیز بوده است. و البته تشتت آرا در برداشت از مارکس و محمد نیز.- با وجود نهایت کوشش استالین درکشتن وتبعید ومهاجرت انسان های دگراندیش و برای پالایش مارکسیسم لنینیسم تا تقلیل وتنظیم آن برای مانیفست یک حکومت؛ بازهم نتوانست تا اواسط دهۀ سی میلادی قرن بیستم مورد شناسایی رسمی حکومت های دیگر قرار بگیرد. و فقط هنگامی موفق به رسمیت دادن خود بعنوان یک کشور مسئول شد که جنگ جهانی دوم اولاً مسئولیت جهانی آن را محک زد و ثانیاً جنگ باعث شد که ایدۀ مرکزی، پیرامون پیدا کند درکشورهای اروپای شرقی. البته که ازروزی که مارکسیسم روسی قابل مذاکره شد شمارش معکوس اضمحلالش هم شروع شد. اول خروشچف با سیاست مسالمت آمیز شروع کرد تا برژنف با بازگشت به سیاست خشونت آمیز میخ آخررا آماده کندبرای گورباچف که بکوبد برجنازه ای که مرده دنیا آمده بود بود. چون حتی آخ هم نگفت.
4- معمرقذافی ولی هنوز هم قابل مذاکره وداخل آدم حساب نمی شود ولیبی باید منتظرباشد که قذافی بمیرد تا بختش بازشود اگرشانس بیاورد. قبل ازرفتن به سراغ ایران می خواهم دراین جا ازشما خواهش کنم که آن "پی نویس" نقل کرده ام ازاسدالله علم را درپست "دکتردرسراشیبی" خیلی زیاد جدی بدانید وجدی بگیرید. به اوروتیک بودن وبی ادبی وباادبی من فرونکاهید، برخی ظرایف را جز درقالب اصلی نمی توان تأثیر گذار و ماندگار کرد. من اصلاً قصد پورنونگاری بقصد خوش آیند یا بدآیند خودم ندارم و تمایلی هم به نگارش بسبکی که می دانم خیلی از خوانندگان جوان بویژه دختران عزیزوبانوان محترمه ممکن است راحت نباشند علی الخصوص در ایران- جانم بفدای همۀ جوانان وطنم- ندارم. آن مثال مرحوم علم یک روانشناسی چند کتابی را در یک مثل شفاف می کند.
5- ایران عزیز اما بخاطر ساختارسیاسی منحصر بفردش کمی هم پیچیده تر از نمونه های شوروی و لیبی است. چون که درایران خود رهبراول (خمینی وخامنه ای) در مظان مسئولیت مواجه با دنیای بیرون نیستند. اینان خودشان مباشرانی دارند بنام رییس جمهور که کشوریا دولت خواستار معامله و معادله ابتدا با ایشان طرف است و اوست که بعوض مراجعۀ مستقیم بوحی و الهام و اوهام و... -دیدیم که خودش به اندازۀ کافی فلج کننده بود- می باید برود پیش رهبراول تا او بامراجعه به غار و تنهایی و ترس و خودشکوفایی و وهم انگیزی خودش تصمیم را بگیرد یا نگیرد ونیم ساعت بعد عوض بکند یا نکند و رییس جمهور بتبعیت از این تلون هوس های رهبر مذاکره را ادامه بدهد یا ندهد و تصمیم بگیرد یا نگیرد و متعهد به توافق بماند یانماند.
6- اگر به اندازۀ کافی گیج نشده اید نگران نباشید اینک کاملاً گیج می شوید: در ایران امروز و با ظهورمحمود احمدی نژاد دنیا با یک پدیدۀ تازه و برای اولین بار مواجه شده است. احمدی نژاد مدعی است که یک پیامبر شش دانگ است و نه تنها مباشر هیچ رهبری نیست بلکه مستقیماً از خدا دستور می گیرد.غرب و کشورهای دیگر امیدوارمی شوند که این یک گام به پیش است. درست است که مذاکره ومعاهده با پیامبران و بدلیل عدم ثبات رأی (ایدئولوژی سرخود) هیچ گاه نتیجه بخش نبوده است؛ ولی باز هم بهتر از آن مباشرانی است که مجبوراز کسب تکلیف از اوهام آیت الله خامنه ای بودند.
7- ولی این خوشبینی وخوشحالی که من هم نشانه هایش را جسته بودم دیری نمی پاید؛ زیرا که دنبال کنندگان قدم بقدم رییس جمهورایران متوجه می شوند که منظور او از خدا همین آیت الله خامنه ای خودمان است. به این معنا که احمدی نژاد برای ارتقاء جایگاه خود تا مرتبۀ پیامبری لاجرم جایگاه خدایی را به آیت الله پیشنهاد کرده که ایشان نیز بافروتنی پذیرفته اند. بنابراین است که دنیا تصمیم گرفته مطلقاً به حاکمان ایران اعتماد نکند وبا آنان به توافق خوشحالی امیدوارنباشد. چرا که همۀ پیامبران غیرقابل اعتماد تاریخ اگر فقط به خدای روحی وغایب متوسل ومتمسک بودند و هر لحظه شعبده ای بنفع خویش رقم می زدند؛ این یکی (احمدی نژاد) دیگر کار را تمام کرده و خدا (خامنه ای) را متجسد کرد ونشانده درسرچشمه.
8- پس اگرمی گویم مثلاً امتیاز تاریخ مذاکره باغرب یا بازشدن مجدد خطوط اعتباری بین بانک های امارات وایران و... را پاداش سفر بدون خاصیت و خرابکاری قابل انتظاربه ایران دادند در"امید وناامید" منظورم فقط رفع جزیی برخی محدودیت هاست به پاداش سکوت و عدم تشدید بحران ها؛ و نه باورغرب و لبنان و روسیه و چین و کمورو سوریه و ونزوئلا و برزیل و... که ایران قابل مذاکره ومعامله است. آن مَثل مرحوم عَلم همیشه صادق است برای قذافی درهرزمان و هر مکان و هرنام. و عقلای جهان تن به آن دو کار نمی دهند. یا...هو
۲ نظر:
خیلی جالب بود ممنون
جرا انقدر پر تکلف آخه!!!
خسته شدم تا متن تموم کنم من فکر می کنم کمی ساده نویسی استدلال های زیبای شمارو دلچسب تر میکنه
نوشته هاي شما زيبا و خواندني است .
آريوبرزن
ارسال یک نظر