۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

ازامید تا ناامید وازناامیدبه امید!(فلسفۀ زیست)



1- جلو بانک ایستاده بودم. دختر زیبایی در نوبت پشت سر من داشت کتابی فلسفی-نام کتاب در خاطرات ایرانم جا مانده بهمین زودی- می خواند و البته که متوجه اطرافش هم بود مثل همۀ خانم ها که توانایی ذاتی دارند درانجام چند کار همزمان. همه دژم بودیم و بغض فروخورده و تحقیرشده غیرازهمان دختر که بجای همۀ این منفی هایی که ما بودیم زیبایی بود و لطف. نگهبان بانک ما را به دسته های پنج نفره فال فال می کرد و می فرستاد داخل بانک که "سری کوپن های کالاهای اساسی مرحلۀ چندم" را دریافت کنیم. داشتم 30-40 نفرجلوتر از خودم را تقسیم به نسبت می کردم که آیا در هنگام رسیدن نوبت به من؛ هنوز این قدر خوشبخت خواهم بود در همسایگی نفس های آن فلسفۀ تازه؛ به قدمت سیبی که حوا نام داشت و آدم را خورد!(خانم جوان). وهربار با ورود و خروج یک یا چندنفر که معمول صف بازی های صف سازی سی ساله بود محاسباتم "ازامید تا نا امید" دگرگون می شد. ولی من ناچار از ادامه بودم مثل همیشۀ زندگی؛ پس شمارشم را و شقه های پنج تایی ام از همراهان هم صفم را تجدید و تازه می کردم و هربار یکی از صورتک های تئاتری گوشه های لب رو به بالا یا گوشه های لب رو به پائین را بخودم می گرفتم، با بیرون یا داخل ماندن قویترین فلسفۀ شادی برای زیست لحظه ایم درصف کوپن.


2- گفتم که کارد می زدی خونشان در نمی آمد همه در صف کوپن -بویژه آنانی که گمان می کنند آدم حسابی اولاً جدی است وثانیاً بدلیل جدیت باید اخمو وعبوس باشد. علی الخصوص که بخواهد با عصبانیت درصف کوپن با رژیم هم مبارزه کند!- ولی همین آدم های این جوری وقتی از بانک خارج می شدند و طومار "کوپن کالاهای اساسی مرحلۀ چندم" را دردست داشتند و طوری آنرا نمایش می دادند که دل ما منتظران نوبت آب شود؛ و در حال پرش از روی جوی پیاده رو به خیابان چهره ای چنان گشاده وموفق وفتح الفتوحی داشتند که نقل است امام علی درجنگ خیبرنداشت! بلی درست فهمیدید می خواستم کوتاهی فاصلۀ "ازامید تا ناامید" را نشان بدهم. -البته که قصه مستند بود به آدرس بانک ملی شعبۀ جلالیه درچهارراه فاطمی امیرآباد. سال عام الفیل!-


3- این قصه را برای دوستی در ایران تعریف می کردم و اینکه انسان چقدر نیازمند است که از شکست هایش هم (در اینجا کوپنی شدن زندگی و ناراحتی ناشی از آن در هنگام نوبت در صف) پیروزی استنتاج -استخراج- ( در اینجا موفقیت در گرفتن همان کوپن نماد شکست قبل از ورود به بانک) بکند. و او دوستم مثال از مریضی هایی زد که فقط به این دلیل مریضی هستند و می شوند که نا امیدی صوری تولید شود تا با بهبودی مریضی امید واقعی به مریض صوری بدهد. راستش وقتی دوستم با اصرار و آدرس مستند می خواست بمن بقبولاند که آدمی را می شناسد که پای سالمش را در معرض شکستگی خفیف قرارداده است که بتواند با مداوای آن و پس از بازکردن گچ پای شکسته اش حس پیروزی خوب و زیادی تولید کند؛ کمی نا باور بودم ولی در این جا برای شما اعتراف می کنم که تولید و بازسازی امید برای زندگی اینقدر مهم است که ممکن است در بن بست ناامیدی شکستن پای سالم هم هزینۀ قابل تحملی باشد.


4- بازشدن برخی از مهمترین خطوط اعتباری بانک های امارات بروی برخی بانک ها و صرافی های ایرانی که باعث خواهد شد بازارارز وطلا ازالتهاب مضر بیفتد و داد وستد تسهیلات وارداتی برای زندگی روزمرۀ ایرانیان در مسیر آسان تری خواهد  ماند؛ و تعیین زمان دقیق از سرگیری مذاکرات بین ایران و کشورهای1+5 تنها دو واکنش سریع جامعۀ جهانی به سفر محمود احمدی نژاد به لبنان است. سفری که اگر همانطور که دوبار تأکید کرده بودم بی خاصیت باشد وبی خاصیت شد؛ ولی چون بی خاصیتی برای انقلاب و ماجراجویی برابر با خاصیت برای دیپلماسی و سیاست و زندگی مردم است؛ این پاداش های سریع را بدنبال آورد که اولاً دنیای تصمیم ساز و تصمیم گیربگوید به اعمال و رفتار بیشتر از گفتار صرف اهمیت می دهد، و ثانیاً در اینکه ایران خیلی برای دنیا مهم است وحاضراست امتیازات زیاد و لازمی را بدهد در صورت بازگشت ایران بمسیر "در چهارچوب قواعد پذیرفته شدۀ- توبگوتحمیل شده دراصل فرقی نمی کند- جهانی.


5- من مدعیم که این پیروزی ("رضایت نسبی همه از داخل و خارج لبنان و از سفر احمدی نژاد به لبنان") بدلیل دخالت همۀ عواملی بود که حتی می خواست انجام این سفر راهم منتفی کند. -همۀ آنچه که در دو پست قبلی با محوریت این سفرنوشتم. مثل رایزنی های بشار اسد. مثل دخالت های ملک عبدالله و...- ولی اگر شما ادعایم را هم قبول ندارید واین دست آورد ها را نه از جنبۀ سلبی آن ( مثل من) بلکه ازجنبۀ ایجابی آن (خواست احمدی نژاد) می بینید و تحلیل می کنید و قبول دارید؛ فرقی دراصل ماجرا نمی کند و آن اینکه در برابر همۀ خبرهای بد این چندوقت اخیر این امید -می تواند با آمدن امروز و غیرمنتظرۀ نوری مالکی به تهران، یا تعیین و اعلام زمان جدید و نهایی راه اندازی نیروگاه بوشهرنیزتقویت شود- تازه که بویژه برای زیست روز مرۀ ایرانیان داخل کشور بسیارمهم است؛ می تواند حداقل در همان میزان خوشحالی بهبود ظاهر پای شکسته نیرو وامید تولید کند.


6- والبته من فلسفۀ حاکم برتفکراجتماعی ام را بارها و بارها گفته ام بدون اینکه اعتراف کرده باشم که من راست اندیش وامدار یک جملۀ کلیدی یک چپ رادیکال هستم. آن جاییکه "دن شیائوپینگ" معمار کبیر چین جدید فرمود: "گربه باید موش بگیرد سیاه وسفیدش مهم نیست." مهم این نیست که بدست چه کسی و چه مقدار اصلاح و باچه انگیزه ای و برای چه مدت انجام می شود. مهم این است که اصلاح بسمت زندگی روزمره (مدرن) انجام شود از یک تغییر کوچک تا تغییر ساختارها و تعویض کل رژیم سیاسی. اصرار دارم که ایده آل ها و آرزوهای ما-بویژه درخارج - اهمیتی ندارد؛ تنها مهم بهبود زیست مدرن در داخل کشور است. 

7- من با یقین قطعی به عدم توان دین در تشکیل حکومت و ادارۀ جامعه اولاً و تشدید شدگی این شوربختی توسط تفکر توتالیتر حاکم بر آیت الله خامنه ای ثانیاً -که منجربه قطع امید از کارآمدی نهایی جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت است-  معتقدم که گریزی وگزیری از استقبال تاکتیکی نسبت به هر مقدار اصلاح و توسط هر عاملی هم نیست. و باید امیدوار باشیم که این تفاهم جدید در فهم متقابل احمدی نژاد و جامعۀ جهانی از هم تداوم یابد و تا آنجا تقویت شود که احمدی نژاد بتواند براین هژمون چیرۀ انقلابی و خانه خراب کن آیت الله خامنه ای پیروزشود. یا...هو
.............................................................................
پی نویس ساعت 1700:
شاهدازغیب! رسید واسفندیارخان باتوپ پرآمد روی صحنه بعدازخروج دردمند و دماغ سوخته ازقرنطینۀ نیویورک:

مشایی: عقب‌نشینی نمی‌کنم، هزینه‌اش را هم می‌دهم.

۲ نظر:

Dalghak.Irani گفت...

سلام روز.
چه جورروزی هستی که شب اومدی رفیق. ولی خوش اومدی. مرسی که گفتی می آیی توی باغم می خوری جیبات هم پرمی کنی برای نشریه ات تودانشگاه. چه بهترازاین وچه محق ترازروز که همه داریم سی ودوساله دنبالش می گردیم وهی قایم شده پشت شب. من که خودم تحت حفاظت دولت فخیمه جام امنه. حقوق بازنشستگیم هم که خیلی وقته قطع کردن. بعدش هم همه منو دوست دارند کیه که ازیه دلقک بدش بیاد. آن دوست مان هم که توواحدسیاسی وبلاگ منو داشت روی صفحه اش بیشتردنبال یادگرفتن بوده وتشخیص این که اوضاع دست کیه. والا ازوبلاگ خوشمزۀ یه دلقک که گزندی به کسی نمی رسه. یک اصل را هم بتو بگم: ازرژیم جمهوری اسلامی همه ناراضی اند وبیشترازهمه رهبرجمهوری اسلامی ناراضیه. حالا هرکی ازدید خودش. ولی صدا وسیمایی ها بغیراز چندنفرمدیراداری ومالی وزورچپون بقیه ضدانقلابند ازدم گشت. چه سیاسی باشند چه فرهنگی وچه فنی. علت هم روشن است: مگرمی شود تخضض قرن بیست ویکمی داشته باشی تفکر قرن هفتمی میلادی. این محال ممکن است. بچه ها همه گرفتار یه لقمه نونند درمیهن خودشان مثل خودت والا جمهوری اسلامی بچند من! خب بمن درجه هم دادی ولی به سنم نمی خورد درنتیجه برمی گردانم بخودت وتشکرمی کنم. پاسخت را مفصل نوشتم تابدانی چقدرعزیزی وخوشحالم کردی ودرضمن طوری باشد که اون نازنین درواحد سیاسی سیما هم یک سهمی ببرد ازارادتم بهرکس که انسان است ومی تواند عشق بازی کند.یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

من ازکجا می دانستم که نبایدمنتشرکنم. بهرحال پنهان کردم هردوکامنتت را. ولی اگرازنظرایمنی خودت مشکلی نداری دوست دارم منتشرشان کنم. خبرم کن. یا...هو