۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

مبارزه مدنی برای آزادی زندگی درایران!



1-خودم شاهد وناظر بودم که هنوز سوم خرداد به چهارم نرسیده بود درسال 1376 که دختران وزنان جوان خیابان امیرآباد شمالی تهران چنان رنگ آمیزی شگرف و هارمونیکی کرده بودند بین ماتیک سرخ لبانشان باسفیدی بستنی قیفی هایشان. و زبان نرم ولطیف شان را چنان بامهارت وچابکی زنانه  دورکاکل بستنی می چرخاندند که آرزومی کردی دنیا به همین زیبایی متوقف می شد درلحظه وبرای همیشه. درصورتیکه محتمل بود که سیدمحمدخاتمی رییس جمهوریک روزه درسالنی بهمان نزدیکی داشت تکرارمی کرد که آزادی که ما ومن می گوییم آزادی فکرواندیشه است و نه وَلنگاری! ولی جوانان مستمعش اورا با سوت وکف وهیجان ممنوع ومذموم (ولنگاری) همراهی می کردند؛ بی خیال.


2- یکی از میلیونها ایرانی رانده شده ازوطن را درنظر بگیرید که برای فرار از محدودیت های اجتماعی مثل حجاب اجباری وممنوعیت معاشرت زن ومرد و محدودیت های تفریحی وکاری وهنری وصدها مشکل اجتماعی ریزودرشت دیگر؛ خانواده اش را، ثروتش را، موقعیت اجتماعی اش را،سابقه ولاحقۀ فامیلش را،  فرهنگ وآداب تربیتی سرزمین اش را، آجرهای آشنای خانه اش را، بوی خاک آشنای روستایش را، زبان مادری اش را، تحصیل ودانشگاه ومدرسه اش را، تجارت وتولید و کارخانه وحجره اش را وده ها ازاین امتیازات ریز ودرشت را رها کرده وآمده در غرب با کمترین امکانات وبیشترین سختی ها زندگی وکارمی کند فقط به این دلیل که می خواهد خودش تصمیم بگیرد چه بپوشد وچه بخورد وکجا برود یانرود و....


3- آنوقت مردسیاسی وروشنفکر چنان زیست دلخواه وباب میل وانتخاب هرشخص را ارزان وبی اعتبار وبی ارزش کرده است که همین آدمی که فقط مشکلاتش در کشورش محدودیت های اجتماعی بوده است نتواند بلند وبا ژست بگوید: نمی خواستم حجاب بگذارم ازکشورم بیرونم کردند. نمی خواستم تن به تعطیلی موسیقی درزندگی ام بدهم نگذاشتند دروطنم بمانم. نمی خواستم استعداد هنریم را تباه کنم حاکمان عقب افتاده کشورم تبعیدم کردندو...
واومجبوراست هربار که موردبازپرسی هموطنانش وروشنفکرانش ورهبرانش قرارمی گیرد بگوید آزادی های اجتماعی که خیلی برایم مهم نبود بیشتر بخاطر دموکراسی وحقوق بشر کشورم را ترک کرده ام وخواسته ام دموکراسی وآزادی بیان و مطبوعات است.


4- درحالی که درخودغرب ومهددموکراسی وحقوق بشر وهمۀ مفاهیم مورددرخواست وآرزوی جهان سوم هم توده ها فقط دموکراسی را بعادت زندگی می کنند ونه بفهم آکادمیک. اینان هربار که زاده شده اند با جامعه ای کامل شدۀ گام بگام اخت بوده اند که آن هارا درآغوش گرفته وراهشان برده واینان بدون اینکه یک نیم واحد دموکراسی هم گذرانده باشند ویا درمقابل پرسش احتمالی امروز بتوانند نیم سطر مطلب راجع به دموکراسی بگویند زندگی می کنند وبساختارهای جامعه شان عادت می ورزند.


5- قصدم کاریکاتوریزه کردن وبزرگ نمایی این موضوع است که بشما بگویم وقتی می گوییم مطالبۀ آزادی های اجتماعی باید  قبل از آزادی های سیاسی ودموکراسی وحقوق بشرو این قبیل مفاهیم انتزاعی برای تودۀ مردم، بیان شود به این دلیل بدیهی است که هرکسی برای خواسته ونیاز خودش بهتر ومسئول تر وپی گیرترمبارزه می کند وفداکارانه به میدان می آید. 
تا اینکه حداکثربااین وعدۀ پرطمطراق روشنفکران وسیاسیون روبروشود که "چون صد آید نود هم پیش ماست". یعنی ما وقتی شعار بالاترخواست دموکراسی وحقوق بشر می دهیم ودرصورت رسیدن به این اهداف عالیه بدیهی وطبیعی است که مطالبات دانیه هم که آزادی های اجتماعی باشد جاری وساری خواهد شد.


6- درحالی که این وعده به دلیل غیر واقعی بودن؛ مورد باورحسی توده ها قرار نمی گیرد ولاجرم ازآن استقبال نمی شود. دلیل غیرواقعی بودن آن هم این است که  کشور ما ایران درسی ودوسال گذشته حکومت مستقرتعریف شده نداشته است وکماکان ندارد. واین حکومت انقلابی نیمه مستقرهم یک سیستم ناقص مدرن نیست بلکه کلیۀ ستون فقرات مدرن قبل ازانقلاب آن هم درهم شکسته وبه یک "نظم دربینظمی" هیئت های مذهبی فروپاشانده شده است. لذا نمی شود اولاً آنرا یک باره به چند پله بالاتر (دموکراسی کامل) جهش داد.  واین البته جدا ازاین است که فربه ترین ومدعی ترین بخش اپوزیسیون حاکمان فعلی که خودشان را مسلمانان نوگرا معرفی می کنند و آزادی های فردی واجتماعی را ازولنگاری تاهرزگی مردود وغیر قابل قبول می دانند   و شاهد مثال اینکه درمدت نزدیک بیست سالی که ازتحول فکری آقایان می گذرد و سالیان طولانی هم درحاکمیت شریک بوده اند هنوز یک تغییر شکلی وفرمال را تجربه نکرده ونپذیرفته اند. تا جاییکه حتی چاپ عکس مرد کراوات پوشیده  در مطبوعات شان را خودسانسوری می کرده اند. -اگرکسی نقیض این حرف را بیاورد تمام حرفم را پس می گیرم-


7-اتفاق براینکه ما اگر برای آزادی های اجتماعی مبارزه کنیم به توفیق های چند جانبه و همزمان باهم دست پیدا می کنیم:

الف- همدلی افکارعمومی کشورهای غربی را کسب می کنیم. به این دلیل بدیهی که حرف آزادی های زیستی و اجتماعی را غربی ها هم می فهمند وهم باورمی کنند وهم همراهی می کنند. درحالیکه وقتی صحبت سیاست ودموکراسی وحقوق بشر که مفاهیم کلی وسیاسی هستند می شوده توده های غربی آن را بیشتر بازی خواص ومخلوط راست ودروغ می شنوند وبی اعتنا رد می شوند.


ب- مفاهیم مربوط به آزادی های اجتماعی را هموطنان انبوه ما درخارج از کشور نیز راحت تر ودقیق ترازمفاهیم مشابه سیاسی قبول می کنند وچون بسیاری شان بخاطر امرپیش پاافتاده آوارۀ جهان شده اند حاضرمی شوند دعوت های اعتراضات میدانی مارا بارغبت واشتیاق بیشتری بپذیرندوبه این ترتیب ما می توانیم همزمان افکار عمومی غرب واعتراض میدانی ایرانیان ساکن خارج را جلب وبرعلیه حاکمان پیشاتاریخ ایران بسیج نماییم.

پ- حذف کامل تغییر رژیم ومنازعه برسرکنترل قدرت سیاسی اولاً هزینه های مبارزه را برای هموطنان داخل ایران کم وهمین هزینه را برای حاکمان دوچندان می کند. چرا که حالا دیگر خواست معترضا ن نه مرگ وتغییر حاکم سیاسی است  بلکه ایرانیان  به دخالت هایی که زندگی هایشان را مختل می کنند معترض هستند.

ت- ونهایت اینکه روحانیان اگر مجبوربشوند که فرهنگ مدرنیته را بپذیرند ترجیح می دهند که قدرت سیاسی را واگذارکنند ولی زیربار ننگ پذیرش مناسبات مدرن مثل بی حجابی وروابط آزاد زن ومرد واختلاط درورزشگاه ها وغیره نروند. لذا می شود دربلندمدت توفیق سیاسی هم براین پویش اجتماعی متصوربود. البته بسیاری خواهند گفت که آخوند ها اگر قرارباشد زن هارا لخت هم توی خیابان ها بپذیرند؛ می پذیرند ولی قدرت سیاسی را وانمی گذارند. به این دسته بدبینان هم می گویم حتی اگر چنین هم باشد اولاً که پشتیبانی حوزه های دینی را نخواهند داشت وثانیاً ما که دعوای چه کسی حکومت کند نداریم. آیت الله خامنه ای فردا مناسبات مدرن را بپذیرد ومادام العمرحکومت کند ما که بخیل نیستیم. ما می خواهیم زندگی مجدداً درایران آزادشود همین. یا...هو  

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

بند آخر رو اشتباه گفتید، آخوند جماعت اگه بدونه واسه ادامه حکومت باید عوض بشه و دیگه نوحه و عزا جواب نمی ده یه حدیث یا شاید آیه میاره و میگه تا حالا عمامه رو اشتباه دور سرمون می پیچیدیم، جایه عمامه دور باسنه و به جای پنج نوبت نماز باید پنج نوبت عربی رقصید. اگه آخوند جماعت امروز همش دم از سیاهی و غم و فلاکت و کثافت میزنه برای اینه که جامعه به دنبال این امور هست، اون چیزی که مردم و مملکت رو بدبخت کرده دیکتاتوری حکومت آخوندی و کم سوادی این گروهه، اگه آخوند عربی هم برقصه باز نتیجه اش یه کشور عقب افتاده است چون درد از دین نیست از حماقت و جهالت این گروهه. (البته من خودم به دین اعتقادی ندارم)
وقتی مزه حکومت زیر دهن کسی رفت محاله که از اون دست بکشه، دموکراسی هم به خاطر پرهیز از حکومت و دیکتاتوری به وجود اومده و از دل اونه که شادی و آزادی غربی به وجود اومده، دموکراسی تونسته واسه جوونها دیسکو بسازه، دیسکو واسه مملکتی دموکراسی نیاورده.
شیدا

Dalghak.Irani گفت...

خب امضای شیدا اینقدراحترام برانگیز ونجیب وعزیز است که بعدازماهها سکوت حالا دستخط مبارکش را قاب کرد وگفت سمعاً وطاعتاً وچه خوب که شیدا نوشتی. سلام ومرسی.
اما چون می دانم نویسنده چه قماشی دارد وچقدرحس سنگینی دارد ازاین همه سیاهی که به کشورش رفته ومی رود. وقرارمان براین است که حرف ناقص مانده مان درنوشتۀ اصلی را با بحث درکامنت ها پرکنیم وبه بهانۀ شگون آمدن شیدا چند جملهکه ممکن است کمی هم دراز بشود اضافه می کنم:
1- من باقصد مشکل امراجتماعی درایران را پررنگ کرده ام که حداقل دیده شود. چون که تاکنون عملاً از همۀ صحنه های مبارزاتی رسمی وشناسنامه دارغایب بوده است. حتی جنبش اجتماعی پیشروی مثل جنبش زنان نیز از عمده کردن واصلی کردن وتوچشم آوردن آزادی حجاب اجتناب می کند وگویا این یک خواستۀ دست چندم وذیل خواسته های حقوقی کلان تراست ولزومی به ایستادن بر واصرار به تحقق آن نیست.
2- می دانم که کارها به این شست ورفتگی وسانتی مانتالی وحالا امرسیاسی حالا امراجتمای وامروزکارفرهنگی وفردا جنبش اقتصادی و.. ازاین قبیل نیست ودرهم تنیدگی امورانسانی بهمان اندازۀ خودانسان پیچیده است. ولی اصراردارم که بگویم این سرنایی که رهبران وخیرخواهان وروشنفکران مان زده اند تاکنون ازسرگشادش بوده است.چون درزمانۀ مدرن هستیم وهمۀ حکومت ها بدون توجه به صورت بندی هایشان درظل مدرنیسم تعریف شده اند بزرگان فکری ما یادشان رفته است که هیئت حاکمۀ ایران نه تنها مدرن نیست ونه تنها مدرنیته را قبول ندارد بلکه می خواهد دنیای جدید ومناسبات حاکم برآن را ازبین ببرد ومارا به مناسبات زمان حضرت محمد دربیابان های جزیرة العرب ببرد. ولذا چون رژیم انقلابی ایران با هیچ کدام ازدیکتاتوری های مدل (مصر مبارک. لیبی قذافی. زیمبابوه موگابه. کرۀ شمالی توتالیترمطلق. کوبای کاسترو وده ها مورد ازاین نوع نیست. دراین جا دهانت را می بویند مگر گفته باشی دوستت دارم. وتوجه به این ویژگی مادرهمۀ شروع به حل گرفتاری هاست.

Dalghak.Irani گفت...

3- قبل ازرفتن به مطلبی دیگر به این نکته هم اشاره کنم که شیدا مهم دیده بود. مسألۀ ازدموکراسی به رفاه وشادی یا ازشادی ورفاه به دموکراسی. هرچند که بازهم تعیین مرز قطعی اولاً وقاعدۀ بدون استثناء درداوری تقدم کدام برکدام ومثل همۀ مبتلایات بشری امری ناممکن وغیردقیق است ولیکن درمجموع تجارب دموکراسی های واقعاً موجود بشر نشان می دهد که دراغلب مواقع این رفاه وخوشی بوده است که دموکراسی بارآورده است ونه برعکس. ازنظر عقلانی ومنطقی هم درست این است که رشد اقتصادی منجربهتوسعه و رفاه وشکل گیری طبقۀ متوسط شهری فربه مسبب نهضت های دموکراسی خواه می شود. والبته درمورد مثال ریز دیسکو که کمی متمایل به بی بند وباری فرهنگی را القاء می کند وهنوز هم برای جامعۀ ما سوء تفاهم ایجادمی کند زیاد موافق نیستم ومنظورم بیشتر به شادی های مختلط نجیب تر وپذیرفتنی درفرهنگ گذشته های ایران خودمان بود. واست.

ناشناس گفت...

ممنون دلقک عزیز
من همیشه شما رو دنبال میکنم و اگر چیزی نمی گویم به این معنی است که مخالف نظرتان نیستم (البته ممکن است موافق هم نباشم).
به هر حال هرچه میگذره موافقتم با نوشته های شما بیشتر میشه، به همین دلیل تصمیم گرفتم بیشتر شنونده باشم، هر چه باشد شما از من بزرگتر و مجربتر هستید، تندیهای سابق من هم از جوانی است شما به دل نگیرید.
شیدا

Dalghak.Irani گفت...

4- ما باید به این نکته هم توجه کنیم که اسلام بدلیل مخالفت مطلق با لیبرالیسم یکی از مخالفان سرسخت روش غالب اعمال لیبرالیسم درجامعه یعنی "دموکراسی" هم است وبسختی وبا کم وزیادی نیروی غیر دموکراتیک دین اسلام حاضر به تحمل ازسرناچاری جوامع شبه دموکراتیک می شود. پنج کشور پاکستان وبنگلادش وترکیه واندونزی ومالزی که حداقل قوانین وقاعده های دموکراتیک تری را دارند درحقیقت هیچ کدام بروش دموکراسی شبه کامل هم اداره نمی شوند.
پاکستان وبنگلادش که هم بدلیل فقر وناداری والبته مهمترازآن غلبۀ اسلامی نتوانستند همپای کشورمادرهندوستان که اوهم پرجمعیت ونادارا بود وهست دموکراتیک بمانند ورشد بکنند. ترکیه ومالزی که سرآمدان وباعث مباهات امروز مسلمانان متجدد هستند علاوه براینکه دموکراسی ورفاه امروزشان را برشانه های دومرد استثنایی ولی غیردموکرات نسبت به زمانه اتاتورک وماهاتیرمحمد می بینند وهرروز بیم بازگشت بمناسبات پیش از دموکراسی را با همۀ رنج طبقات مدرن شان حس می کنند.
می خواهم بگویم که دموکراسی نه تنها ممکن است هرآینه ضد ونقیض خودش را ازصندوق های کشورهای توسعه نیافته بیرون بدهد بلکه حتی اگر به حکومت یا دولتی شبه دموکراتیک هم منجرشده وبماند هماره مستلزم پشتیبانی وحفاظت کمی زورغیردموکراتیک خواهد بود.
مثل اینکه زیاد وگسیخته شد بدلیل فربه بودن موضوع ولی همین جا تمام می کنم وضمن مخالفت هزاردرصد باشما که "ازماست برماست" کرده ای وگفته ای توده نفهم- باپوزش ازمحضرمردمان رنج وشرف- تقصیردارند معتقدم که رهبران فکری واندیشه ورز جامعه مقصر هستند واگر بتوانند آدرس ذرست بدهند توده با بوکشیدن کامیابی ونک بختی خودش بدنبال شان گسیل می شود. وباوردارم که رهبران فکری غالب امروز نه تنها آدرس درست نمی دهند بلکه سکوت هم نمی کنند واغلب نشانی هایی که می دهند عوضی است. یا...هو

ناشناس گفت...

مثل اینکه سوتفاهم شده، منظور من از "حماقت و جهالت این گروه" گروه روحانیان بود که در راس حکومت هستند، عرض کردم بدبختی این مملکت جهالت آخوندهاست نه دینشان
شیدا

Dalghak.Irani گفت...

بازهم من سوتی دادم. ولی کمی نچسب بود استدلالت که مرا به اشتباه انداخت. چطورممکن است آحوند جاهل وعقب مانده باشد ولی این جهالت وفقردانش روزش ارتباطی با اصلی ترین بنیانی ترین وفربه ترین ذخیرۀ ذهنی وآموختۀ ده ها سالی او یعنی دین نداشته باشد. نکند بازهم داریم برمی گردیم به شاهکار روشنفکران دینی ساختۀ قرائت رحمانی وقرائت شیطانی و...دِبیا!
بهرحال جهالت آخوند به اوضاع روزی که خودش هم آنرا زندگی می کند فقط وفقط زاییدۀ تعلیمات دگم وجزم دین است وبس. یا...هو.

فیل سوف (پان آدمیت) گفت...

جناب آقای عبدالرضا عروسک باز (شیخ الاسلامی) وزیر نسبتاً محترم کار و اموراجتماعی

حامد صمدي گفت...

سلام و ممونم از بابت بخش غالب نوشته هاي شما كه دلمان را حال مي آورد.
چند ورز بعد از انتخابات و گريه مذكور در نماز جمعه بود كه مي رفتم خانه. در يك تاكسي عهد بوقي من و مردي كنار دستم تلاش مي كرديم تكانهاي تاكسي اسباب ناراحتي دختر بيست و چند ساله عصباني همراهمان را فراهم نكند و يكهو ولو نشويم و...
در صندلي جلو مردي حدود 50 ساله نشسته بود و با لحني ناله اي به راننده گوشزد مي كرد كه جوانان اشتباه مي كنند و يا آتش زدن و حرف ناشنوي از رهبر نمي توانند كاري پيش ببرند. تقريبا بحث همينجاها بود كه من سوار تاكسي شدم و جو ساكت آن ما را هم برد توي فضا. راننده هم من و مني مي كرد از باب تاييد و بعله آقاهاي كشداري مي گفت. دختر كنار دستي من اما تاب نياورد. روي پل حق شناس بوديم كه نعره زد بسه حاجي. " من جوون از حكومتم چي مي خوام؟ پول؟ آزادي؟ درس؟ احترام؟
نه . من از حكومتم امكان كار كردن و پول دراوردن مي خوام. كاري كه بتونم باهاش آينده ام رو بسازم. حالا هر خري مي خواد رهبر اين مملكت باشه برام مهم نيست اگه بتونه همين يه قلم كار مناسب رو برام ايجاد بكنه"
راننده و مرد 50 ساله تا وقتي كه من پياده شدم ديگه حرف نزدن

Dalghak.Irani گفت...

سلام حامد آقای گل
خوشحالم که با بخشی از نوشته هایم ارتباط می گیرند جوانان وتا سطح همذات پنداری عمیق است گاهی. داستان تاکسی ات خیلی نوستالوژیک بود برایم .مرسی. خودم هم که تهران بودم یکی از منابع مطالعاتی ام تاکسی های تهران بودند. گاهی حرف های نابی پیدامی شود درنزدمردم غیرسیاسی ومعمولی که هزارتا فیلسوف هم ازعمقش برنمی آیند. ما قطعاً خواهیم بهترکرد اوضاع را بشرط اینکه شما جوان ها بهمین خوبی که تاکنون هستید خوب وشاد وامیدوارباشید. دوستت دارم عزیزم. یا...هو

mojtaba mostafavi گفت...

سلام این دولت برایه همه چی‌ پول دارند ولی‌ نه برای یارانه‌ها . هی‌ میگن نیروی هسته‌ای تو نگو ما باید از حالا به بعد هسته بخوریم چون از خورشت الو فقط هستش گیرمون میاد. ما نیروی هسته‌ای می‌خواهیم بزنیم تو سرمون. نه قدرت خرید داریم نه میتونیم از حالا با بعد جایی برویم چون اقایون بنزین را حسابی‌ بالا بردند. آقای احمدینژاد حق نفت ما که گفتی‌ سر سفره هر خانواده ایرانی‌ میاری کو؟ همه رو دادید به عربهای سنی تو غزه بخورند تا عکستون رو همهجای فلسطین بزنند. نه نیروی اتممیت رو می‌خواهیم نه کمکت به غزه. یادت نره که همین ما بسیجیهایی که همه یارانه‌ها رو ازشون بریدی ما باعث شدیم که جنابعالی هنوز رئیس جمهور باشید.